نقد عقل محض
كتاب حاضر ترجمة نقد عقل محض اثر ايمانوئل كانت به فارسي است كه ويراستار آن كوشيده كل متن را كلمه به كلمه با ترجمة انگليسي «پل گاير» مطابقت دهد و ويرايشهاي بسياري در سه سطح محتوا، معادلگزيني و نحو فارسي بر متن اعمال كند. صرف نظر از تمام مباحث در خصوص متن اصلي آلماني، و ترجمههاي متعدد انگليسي ، ويراستار حتي در موارد اختلافبرانگيز نيز بر ترجمة «گاير» تكيه كرده است. چشمگير بودن اصلاحات در ويراست فعلي، هم از حيث كمي و هم از حيث كيفي، حتي با مقايسهاي گذرا با ويراست قبلي همين ترجمه به خوبي آشكار ميشود. البته ويراستار از آنجا كه ويراستار اثر است نه مترجم آن، كوشيده است تا حتيالامكان از دخالتهاي سليقهاي در متن اجتناب كند و عمدتاً از معادلها يا واژههاي مترجم بهره ببرد، مگر در مواقعي كه آنها را اشتباه يا گمراهكننده يافته است.
سال چاپ: 1394
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/bookdetails.aspx?bookid=1284
#کتاب #منتشرشد
كتاب حاضر ترجمة نقد عقل محض اثر ايمانوئل كانت به فارسي است كه ويراستار آن كوشيده كل متن را كلمه به كلمه با ترجمة انگليسي «پل گاير» مطابقت دهد و ويرايشهاي بسياري در سه سطح محتوا، معادلگزيني و نحو فارسي بر متن اعمال كند. صرف نظر از تمام مباحث در خصوص متن اصلي آلماني، و ترجمههاي متعدد انگليسي ، ويراستار حتي در موارد اختلافبرانگيز نيز بر ترجمة «گاير» تكيه كرده است. چشمگير بودن اصلاحات در ويراست فعلي، هم از حيث كمي و هم از حيث كيفي، حتي با مقايسهاي گذرا با ويراست قبلي همين ترجمه به خوبي آشكار ميشود. البته ويراستار از آنجا كه ويراستار اثر است نه مترجم آن، كوشيده است تا حتيالامكان از دخالتهاي سليقهاي در متن اجتناب كند و عمدتاً از معادلها يا واژههاي مترجم بهره ببرد، مگر در مواقعي كه آنها را اشتباه يا گمراهكننده يافته است.
سال چاپ: 1394
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/bookdetails.aspx?bookid=1284
#کتاب #منتشرشد
انتشارات ققنوس
کتاب نقد عقل محض
مشاهده اطلاعات کامل کتاب نقد عقل محض ، نویسنده : امانوئل کانت، انتشارات ققنوس
مبانی سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی
مقولة «فرهنگ» اهميتي محوري در تمامي عرصههاي زندگي بشر دارد. اين موضوع در حال حاضر و در هزاره جديد، تحت تأثير تحولات سريع و گوناگون در ابعاد مختلف حيات انسانها و ظهور گرايشهاي جديد در علوم اجتماعي پذيرفته شده است. بدون رجوع به فرهنگ و موضوعات فرهنگي نميتوان دريافتي درست و دقيق از مسائل و موضوعات زندگي ارائه كرد. در جهان كنوني، محتوا و صورت زندگي در ابعاد مختلف، شكلي فرهنگي به خود گرفته است. كمتر موضوعي را ميتوان يافت كه به نحوي به فرهنگ مرتبط نباشد. فرهنگ حتي در بطن و صورت موضوعات اجتماعي-سياسي و اقتصادي وارد شده و جايگاه محوري در آن پيدا كرده است.
مطالعات و تحقيقات انجام شده در زمينه مديريت فرهنگي در ايران بسيار محدود است. توليد پژوهشي و طرح و كتاب و مقالة چنداني در اين عرصه وجود ندارد، در حالي كه اهميت اين حوزة مطالعاتي ايجاب ميكند توجه بيشتري به آن مبذول شود، زيرا مديريت فرهنگي در عرصه عمل نيازمند پشتوانه تئوريك و نظريِ قدرتمندي است. در اين كتاب، نويسندگان تلاش كردهاند ضمن تشريح مفاهيم فرهنگ و مديريت فرهنگي و ويژگيها و مؤلفههاي اساسي آنها، وضعيت گذشته و حال برنامهريزي فرهنگي در ايران را تشريح و برخي از مهمترين عواملي را كه در آن تأثيرگذارند بررسي نمايند و سپس با بررسي آسيبشناسانة ساماندهي فرهنگي، وضعيت نظارت و ارزيابيِ فعاليتهاي فرهنگي در ايران را تحليل كنند.
سال چاپ: 1395
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1289
#کتاب #منتشرشد
مقولة «فرهنگ» اهميتي محوري در تمامي عرصههاي زندگي بشر دارد. اين موضوع در حال حاضر و در هزاره جديد، تحت تأثير تحولات سريع و گوناگون در ابعاد مختلف حيات انسانها و ظهور گرايشهاي جديد در علوم اجتماعي پذيرفته شده است. بدون رجوع به فرهنگ و موضوعات فرهنگي نميتوان دريافتي درست و دقيق از مسائل و موضوعات زندگي ارائه كرد. در جهان كنوني، محتوا و صورت زندگي در ابعاد مختلف، شكلي فرهنگي به خود گرفته است. كمتر موضوعي را ميتوان يافت كه به نحوي به فرهنگ مرتبط نباشد. فرهنگ حتي در بطن و صورت موضوعات اجتماعي-سياسي و اقتصادي وارد شده و جايگاه محوري در آن پيدا كرده است.
مطالعات و تحقيقات انجام شده در زمينه مديريت فرهنگي در ايران بسيار محدود است. توليد پژوهشي و طرح و كتاب و مقالة چنداني در اين عرصه وجود ندارد، در حالي كه اهميت اين حوزة مطالعاتي ايجاب ميكند توجه بيشتري به آن مبذول شود، زيرا مديريت فرهنگي در عرصه عمل نيازمند پشتوانه تئوريك و نظريِ قدرتمندي است. در اين كتاب، نويسندگان تلاش كردهاند ضمن تشريح مفاهيم فرهنگ و مديريت فرهنگي و ويژگيها و مؤلفههاي اساسي آنها، وضعيت گذشته و حال برنامهريزي فرهنگي در ايران را تشريح و برخي از مهمترين عواملي را كه در آن تأثيرگذارند بررسي نمايند و سپس با بررسي آسيبشناسانة ساماندهي فرهنگي، وضعيت نظارت و ارزيابيِ فعاليتهاي فرهنگي در ايران را تحليل كنند.
سال چاپ: 1395
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1289
#کتاب #منتشرشد
انتشارات ققنوس
کتاب مبانی سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی
مشاهده اطلاعات کامل کتاب مبانی سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی ، نویسنده : دکتر سیدرضا صالحی امیری، امیرعظیمی دولت آبادی، انتشارات ققنوس
دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد
مرجمع معماها، مسئلهها، و پارادوكسهاي فلسفي
رابرت ام. مارتين
ترجمة راضيه سليم زاده
پروفسور مارتين، استاد فلسفه، كتاب حاضر را براي اين نوشته كه لذت انديشيدن دربارة معماهاي فلسفي را به كساني بچشاند كه هرگز مطالعات دانشگاهي درباره فلسفه نداشتهاند. وي ميگويد: «اين كتاب را به زباني بسيار غير رسمي نوشتهام. به همان زباني كه با دوستي قديمي حرف ميزنيم و نه آن گونه كه استادهاي فلسفه سخنراني ميكنند يا مطلب مينويسند. اين متن پر است از بازيهاي كلامي، شوخيها و اصطلاحات محاورهاي.»
نويسنده در نگارش اين كتاب كاري خلاف عادت و البته مخاطرهآميز كرده است. بدين معني كه جديترين و عميقترين مباحث فلسفي را با زباني عاميانه و محاورهاي طرح كرده است. اين لحن چه بسا در باديِ امر ما را به اشتباه بيندازد و كتاب را اثري غير جدي بپنداريم. نويسنده شجاعت ناشر را براي انتشار چنين اثري تحسين ميكند. طبيعي است كه مترجم هم نيز سعي كرده تا حد امكان، به ويژه در قسمتهاي طنزآميز، اين لحن حفظ شود. در بسياري از عناوين بازي كلامي طنزآميز صورت گرفته است كه با در نظر داشتن آن خواننده اين كتاب ميتواند ارتباط و گاهي اختلاف ميان عناوين و مطالب ذيل آن را درك كند.
كتاب حاضر در شانزده فصل شامل: تفاوتهايي كه تفاوتي ايجاد نميكنند، ريسك كردن، انتخاب كردن، منطق و پارادوكس، باور، منطق و قصد، استدلال درست و نادرست، معرفت تجربي، معرفت بدون تجربه، تفكر، گفتار و معني، اينجا و الان، چرا بايد اخلاقي باشم؟ چطور اخلاقي فكر كنيم؟ معماهاي اخلاقي، قانون عمل و مسئوليت، لطيفه و ديگر مسائل زيبايي شناسانه و فكرهاي عميق در 544 صفحه نوشته شده است.
سال چاپ: 1395
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1291
#کتاب #منتشرشد
مرجمع معماها، مسئلهها، و پارادوكسهاي فلسفي
رابرت ام. مارتين
ترجمة راضيه سليم زاده
پروفسور مارتين، استاد فلسفه، كتاب حاضر را براي اين نوشته كه لذت انديشيدن دربارة معماهاي فلسفي را به كساني بچشاند كه هرگز مطالعات دانشگاهي درباره فلسفه نداشتهاند. وي ميگويد: «اين كتاب را به زباني بسيار غير رسمي نوشتهام. به همان زباني كه با دوستي قديمي حرف ميزنيم و نه آن گونه كه استادهاي فلسفه سخنراني ميكنند يا مطلب مينويسند. اين متن پر است از بازيهاي كلامي، شوخيها و اصطلاحات محاورهاي.»
نويسنده در نگارش اين كتاب كاري خلاف عادت و البته مخاطرهآميز كرده است. بدين معني كه جديترين و عميقترين مباحث فلسفي را با زباني عاميانه و محاورهاي طرح كرده است. اين لحن چه بسا در باديِ امر ما را به اشتباه بيندازد و كتاب را اثري غير جدي بپنداريم. نويسنده شجاعت ناشر را براي انتشار چنين اثري تحسين ميكند. طبيعي است كه مترجم هم نيز سعي كرده تا حد امكان، به ويژه در قسمتهاي طنزآميز، اين لحن حفظ شود. در بسياري از عناوين بازي كلامي طنزآميز صورت گرفته است كه با در نظر داشتن آن خواننده اين كتاب ميتواند ارتباط و گاهي اختلاف ميان عناوين و مطالب ذيل آن را درك كند.
كتاب حاضر در شانزده فصل شامل: تفاوتهايي كه تفاوتي ايجاد نميكنند، ريسك كردن، انتخاب كردن، منطق و پارادوكس، باور، منطق و قصد، استدلال درست و نادرست، معرفت تجربي، معرفت بدون تجربه، تفكر، گفتار و معني، اينجا و الان، چرا بايد اخلاقي باشم؟ چطور اخلاقي فكر كنيم؟ معماهاي اخلاقي، قانون عمل و مسئوليت، لطيفه و ديگر مسائل زيبايي شناسانه و فكرهاي عميق در 544 صفحه نوشته شده است.
سال چاپ: 1395
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1291
#کتاب #منتشرشد
انتشارات ققنوس
کتاب دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد
مشاهده اطلاعات کامل کتاب دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد ، نویسنده : رابرت ام. مارتين ، انتشارات ققنوس
انسان موجود یکروزه
دو خطا در عنوان اين
اين كتاب وجود دارد
مرجمع معماها، مسئلهها، و پارادوكسهاي فلسفي
رابرت ام. مارتين
ترجمة راضيه سليم زاده
پروفسور مارتين، استاد فلسفه، كتاب حاضر را براي اين نوشته كه لذت انديشيدن دربارة معماهاي فلسفي را به كساني بچشاند كه هرگز مطالعات دانشگاهي درباره فلسفه نداشتهاند. وي ميگويد: «اين كتاب را به زباني بسيار غير رسمي نوشتهام. به همان زباني كه با دوستي قديمي حرف ميزنيم و نه آن گونه كه استادهاي فلسفه سخنراني ميكنند يا مطلب مينويسند. اين متن پر است از بازيهاي كلامي، شوخيها و اصطلاحات محاورهاي.»
نويسنده در نگارش اين كتاب كاري خلاف عادت و البته مخاطرهآميز كرده است. بدين معني كه جديترين و عميقترين مباحث فلسفي را با زباني عاميانه و محاورهاي طرح كرده است. اين لحن چه بسا در باديِ امر ما را به اشتباه بيندازد و كتاب را اثري غير جدي بپنداريم. نويسنده شجاعت ناشر را براي انتشار چنين اثري تحسين ميكند. طبيعي است كه مترجم هم نيز سعي كرده تا حد امكان، به ويژه در قسمتهاي طنزآميز، اين لحن حفظ شود. در بسياري از عناوين بازي كلامي طنزآميز صورت گرفته است كه با در نظر داشتن آن خواننده اين كتاب ميتواند ارتباط و گاهي اختلاف ميان عناوين و مطالب ذيل آن را درك كند.
كتاب حاضر در شانزده فصل شامل: تفاوتهايي كه تفاوتي ايجاد نميكنند، ريسك كردن، انتخاب كردن، منطق و پارادوكس، باور، منطق و قصد، استدلال درست و نادرست، معرفت تجربي، معرفت بدون تجربه، تفكر، گفتار و معني، اينجا و الان، چرا بايد اخلاقي باشم؟ چطور اخلاقي فكر كنيم؟ معماهاي اخلاقي، قانون عمل و مسئوليت، لطيفه و ديگر مسائل زيبايي شناسانه و فكرهاي عميق در 544 صفحه نوشته شده است.
سال چاپ: 1394
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1274
#کتاب #منتشرشد
دو خطا در عنوان اين
اين كتاب وجود دارد
مرجمع معماها، مسئلهها، و پارادوكسهاي فلسفي
رابرت ام. مارتين
ترجمة راضيه سليم زاده
پروفسور مارتين، استاد فلسفه، كتاب حاضر را براي اين نوشته كه لذت انديشيدن دربارة معماهاي فلسفي را به كساني بچشاند كه هرگز مطالعات دانشگاهي درباره فلسفه نداشتهاند. وي ميگويد: «اين كتاب را به زباني بسيار غير رسمي نوشتهام. به همان زباني كه با دوستي قديمي حرف ميزنيم و نه آن گونه كه استادهاي فلسفه سخنراني ميكنند يا مطلب مينويسند. اين متن پر است از بازيهاي كلامي، شوخيها و اصطلاحات محاورهاي.»
نويسنده در نگارش اين كتاب كاري خلاف عادت و البته مخاطرهآميز كرده است. بدين معني كه جديترين و عميقترين مباحث فلسفي را با زباني عاميانه و محاورهاي طرح كرده است. اين لحن چه بسا در باديِ امر ما را به اشتباه بيندازد و كتاب را اثري غير جدي بپنداريم. نويسنده شجاعت ناشر را براي انتشار چنين اثري تحسين ميكند. طبيعي است كه مترجم هم نيز سعي كرده تا حد امكان، به ويژه در قسمتهاي طنزآميز، اين لحن حفظ شود. در بسياري از عناوين بازي كلامي طنزآميز صورت گرفته است كه با در نظر داشتن آن خواننده اين كتاب ميتواند ارتباط و گاهي اختلاف ميان عناوين و مطالب ذيل آن را درك كند.
كتاب حاضر در شانزده فصل شامل: تفاوتهايي كه تفاوتي ايجاد نميكنند، ريسك كردن، انتخاب كردن، منطق و پارادوكس، باور، منطق و قصد، استدلال درست و نادرست، معرفت تجربي، معرفت بدون تجربه، تفكر، گفتار و معني، اينجا و الان، چرا بايد اخلاقي باشم؟ چطور اخلاقي فكر كنيم؟ معماهاي اخلاقي، قانون عمل و مسئوليت، لطيفه و ديگر مسائل زيبايي شناسانه و فكرهاي عميق در 544 صفحه نوشته شده است.
سال چاپ: 1394
نوبت چاپ: 1
مشاهده این کتاب
http://qoqnoos.ir/Bookdetails.aspx?BookId=1274
#کتاب #منتشرشد
انتشارات ققنوس
کتاب انسان موجود یکروزه
مشاهده اطلاعات کامل کتاب انسان موجود یکروزه ، نویسنده : اروین د.یالوم، انتشارات ققنوس
🕸🕸🕸🕸🕸
#پري_از_بال_ققنوس
حاجي آدم بيآزاري بود. ولي از بس تو حجرهاش بق مينشست و جواب همه را با اخم و تخم ميداد اسمش را گذاشته بودندحاجي بقي . يك بار مادرم سپرده بود برم ازش دو متر چلوار بگيرم. بازارچه خلوت بود و هوا دم داشت. مقابل حجرهاش كه رسيده بودم ديدم پشت ميزش نشسته و خيره مانده به زمين.
بعد از جايش نيمخيز شده بود و خرمهرهاي را از كنار ديوار برداشته بود. به تابلوي «و ان يكاد» نگاه كرده بود كه خرمهره از آن جدا شده بود. سرجايش برگشته بود و سعي كرده بود زايدهاي را كه مثل زگيل به آن چسبيده بود جدا كند.
اين آخرين تصويري است كه از او به ياد دارم...
#زگيل_روي_خرمهره
#آرش_آذري_پناه
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/169842
#پري_از_بال_ققنوس
حاجي آدم بيآزاري بود. ولي از بس تو حجرهاش بق مينشست و جواب همه را با اخم و تخم ميداد اسمش را گذاشته بودندحاجي بقي . يك بار مادرم سپرده بود برم ازش دو متر چلوار بگيرم. بازارچه خلوت بود و هوا دم داشت. مقابل حجرهاش كه رسيده بودم ديدم پشت ميزش نشسته و خيره مانده به زمين.
بعد از جايش نيمخيز شده بود و خرمهرهاي را از كنار ديوار برداشته بود. به تابلوي «و ان يكاد» نگاه كرده بود كه خرمهره از آن جدا شده بود. سرجايش برگشته بود و سعي كرده بود زايدهاي را كه مثل زگيل به آن چسبيده بود جدا كند.
اين آخرين تصويري است كه از او به ياد دارم...
#زگيل_روي_خرمهره
#آرش_آذري_پناه
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/169842
گروه انتشاراتی ققنوس
زگیل روی خرمهره
امید پناهی آذر , ۱۰۴ , رقعی , داستانهای فارسی , 112 , , زگیل روی خرمهره
🕸🕸🕸🕸🕸
#پري_از_بال_ققنوس
گفت: «بدت نياد؛ همه ميگفتهن سيب سرخه كه نصيب دست چلاق شده؛ اما هر چي بود زنت بود ديگه... نباس ميرفتي.. خوشگل بود ديگه ... حالا كه ديگه زنت نيس و به تو هم حرجي نيس، ولي هزار تا چشم دنبالش بود. يكياش همين حاج آقا! خب تو هم جوگير شدي برادر! حاج آقا انداختت توي رودروايسي، رفتي كوماندوبازي. نباس تنهاش ميذاشتي، فهميدي؟»
#زگيل_روي_خرمهره
#آرش_آذري_پناه
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/169842
#پري_از_بال_ققنوس
گفت: «بدت نياد؛ همه ميگفتهن سيب سرخه كه نصيب دست چلاق شده؛ اما هر چي بود زنت بود ديگه... نباس ميرفتي.. خوشگل بود ديگه ... حالا كه ديگه زنت نيس و به تو هم حرجي نيس، ولي هزار تا چشم دنبالش بود. يكياش همين حاج آقا! خب تو هم جوگير شدي برادر! حاج آقا انداختت توي رودروايسي، رفتي كوماندوبازي. نباس تنهاش ميذاشتي، فهميدي؟»
#زگيل_روي_خرمهره
#آرش_آذري_پناه
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
اطلاعات كامل كتاب در لينك زير
👇👇👇👇👇
https://b2n.ir/169842
گروه انتشاراتی ققنوس
زگیل روی خرمهره
امید پناهی آذر , ۱۰۴ , رقعی , داستانهای فارسی , 112 , , زگیل روی خرمهره
«واترگیت»
رخدادهای بزرگ رخدادهای کوچکترِ پس و پیش خود را میبلعند؛ به این معنا که باعث میشوند رخدادهای کوچکتری که قبل یا بعد از آنها اتفاق افتاده است، پس از گذر اندک زمانی، دیگر به چشم نیاید یا فراموش شود. بیایید برویم به نوامبر ۱۹۷۲، پاییز خوشِ جمهوریخواهان آمریکایی و ریچارد نیکسون. چهلوهفتمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود و نیکسون آمده بود تا برای بار دوم کلید کاخ سفید را از رهگذر صندوق رأی از مردم آمریکا تحویل بگیرد. او بُرد! پیروزی قاطعی که هیچ جایی برای حرف و حدیث باقی نمیگذاشت؛ یکی از چشمگیرترین پیروزیهای تاریخ جمهوریخواهان با کسب بیش از ۶۰ درصد آرا.
در آن نوامبرِ پیروزمند چه کسی فکرش میکرد قرار است دو سال بعد، در اوتِ لعنتیِ ۱۹۷۴، بدترین شکست و رسوایی تاریخ در انتظار نیکسون باشد؟ معروف است که روزگار بالا و پایین بسیار دارد، اما وقتی صعود و سقوط چنین تنگاتنگ هم در فاصلهای کوتاه رخ دهد، به موردی خاص در تاریخ تبدیل میشود. وقتی نیکسون نطق پیروزیاش را میخواند، هیچکس، حتی کفبینان و طالعبینان نیز فکرش را نمیکردند، او قرار است به زودی روی صفحۀ تلویزیون در برابر دیدگان مبهوتِ میلیونها آمریکایی ظاهر شود و با سرشکستی اعلام کند فردا از قدرت کنارهگیری خواهد کرد ــ در حالی که اگر هم از قدرت کناره نمیگرفت، استیضاح او کلید خورده بود و نتیجهاش پیشاپیش روشن بود. پس این کنارهگیری دستکم کمک میکرد تا تهمانده آبرویی را که برایش مانده بود بردارد و کلید کاخ سفید را به معاونش، جرارد فورد، واگذار کرد. اما ماجرا چه بود؟ چرا چنین شد؟
مسئله یکی از معروفترین و بزرگترین رسواییهای سیاسی تاریخ جهان و آمریکاست: «رسوایی واترگیت». ماجرا از این قرار بود که افرادی با اطلاع نیکسون کوشیده بودند به یکی از مراکز حزب دموکرات در مجتمع واترگیت نفوذ کنند و به اسناد این حزب دسترسی پیدا کنند. وقتی دربارۀ چنین مسئلهای شائبههایی مطرح شد، رئیسجمهور سعی کرد با سوءاستفاده از اختیارات قانونی خود جلوی افشا شدن ابعاد این کارهای نامشروع را بگیرد. اما نیکسون هر چه دست و پا میزد، بیشتر در باتلاق رسوایی فرو میرفت و وقتی کاملاً مشخص شد خود او از مسئله مطلع بوده است در آستانۀ استیضاح قرار گرفت. اینجا بود که استعفا واپسین چارۀ او بود. بنابراین، روسوایی واترگیت را به منزلۀ «مجموعهای از سوءاستفادهها از اختیارات قانونی» میتوان توصیف کرد. البته یک عامل دیگر نیز در این میان وجود داشت که پیشاپیش و بیش از پیش ذهنیت مردم آمریکا را نسبت به سیاستمداران مخدوش کرده و به ویژه اعتماد عمومی به دولتمردان آمریکایی را تخریب کرده بود: جنگ ویتنام. جنگ و پیامدهای ناگوار آن فضای آمریکا را برای سرنگونی نیکسون آماده کرده بود و دیگر با هیچ نیروی مشروع و نامشروعی نمیشد در برابر امواج انتقادات مقاومت کرد. سرنوشت درِ خروج را به نیکسون نشان میداد...
«واترگیت» که به تازگی از مجموعۀ «چشماندازهایی از تاریخ معصر جهان» در نشر ققنوس منتشر شده است، از زوایای متفاوت به ابعاد مختلف رسوایی واترگیت و اهمیت آن در تاریخ معاصر آمریکا میپردازد.
#واترگیت
#مجموعه_چشماندازهایی_از_تاریخ_معاصر_جهان
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
رخدادهای بزرگ رخدادهای کوچکترِ پس و پیش خود را میبلعند؛ به این معنا که باعث میشوند رخدادهای کوچکتری که قبل یا بعد از آنها اتفاق افتاده است، پس از گذر اندک زمانی، دیگر به چشم نیاید یا فراموش شود. بیایید برویم به نوامبر ۱۹۷۲، پاییز خوشِ جمهوریخواهان آمریکایی و ریچارد نیکسون. چهلوهفتمین دورۀ انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بود و نیکسون آمده بود تا برای بار دوم کلید کاخ سفید را از رهگذر صندوق رأی از مردم آمریکا تحویل بگیرد. او بُرد! پیروزی قاطعی که هیچ جایی برای حرف و حدیث باقی نمیگذاشت؛ یکی از چشمگیرترین پیروزیهای تاریخ جمهوریخواهان با کسب بیش از ۶۰ درصد آرا.
در آن نوامبرِ پیروزمند چه کسی فکرش میکرد قرار است دو سال بعد، در اوتِ لعنتیِ ۱۹۷۴، بدترین شکست و رسوایی تاریخ در انتظار نیکسون باشد؟ معروف است که روزگار بالا و پایین بسیار دارد، اما وقتی صعود و سقوط چنین تنگاتنگ هم در فاصلهای کوتاه رخ دهد، به موردی خاص در تاریخ تبدیل میشود. وقتی نیکسون نطق پیروزیاش را میخواند، هیچکس، حتی کفبینان و طالعبینان نیز فکرش را نمیکردند، او قرار است به زودی روی صفحۀ تلویزیون در برابر دیدگان مبهوتِ میلیونها آمریکایی ظاهر شود و با سرشکستی اعلام کند فردا از قدرت کنارهگیری خواهد کرد ــ در حالی که اگر هم از قدرت کناره نمیگرفت، استیضاح او کلید خورده بود و نتیجهاش پیشاپیش روشن بود. پس این کنارهگیری دستکم کمک میکرد تا تهمانده آبرویی را که برایش مانده بود بردارد و کلید کاخ سفید را به معاونش، جرارد فورد، واگذار کرد. اما ماجرا چه بود؟ چرا چنین شد؟
مسئله یکی از معروفترین و بزرگترین رسواییهای سیاسی تاریخ جهان و آمریکاست: «رسوایی واترگیت». ماجرا از این قرار بود که افرادی با اطلاع نیکسون کوشیده بودند به یکی از مراکز حزب دموکرات در مجتمع واترگیت نفوذ کنند و به اسناد این حزب دسترسی پیدا کنند. وقتی دربارۀ چنین مسئلهای شائبههایی مطرح شد، رئیسجمهور سعی کرد با سوءاستفاده از اختیارات قانونی خود جلوی افشا شدن ابعاد این کارهای نامشروع را بگیرد. اما نیکسون هر چه دست و پا میزد، بیشتر در باتلاق رسوایی فرو میرفت و وقتی کاملاً مشخص شد خود او از مسئله مطلع بوده است در آستانۀ استیضاح قرار گرفت. اینجا بود که استعفا واپسین چارۀ او بود. بنابراین، روسوایی واترگیت را به منزلۀ «مجموعهای از سوءاستفادهها از اختیارات قانونی» میتوان توصیف کرد. البته یک عامل دیگر نیز در این میان وجود داشت که پیشاپیش و بیش از پیش ذهنیت مردم آمریکا را نسبت به سیاستمداران مخدوش کرده و به ویژه اعتماد عمومی به دولتمردان آمریکایی را تخریب کرده بود: جنگ ویتنام. جنگ و پیامدهای ناگوار آن فضای آمریکا را برای سرنگونی نیکسون آماده کرده بود و دیگر با هیچ نیروی مشروع و نامشروعی نمیشد در برابر امواج انتقادات مقاومت کرد. سرنوشت درِ خروج را به نیکسون نشان میداد...
«واترگیت» که به تازگی از مجموعۀ «چشماندازهایی از تاریخ معصر جهان» در نشر ققنوس منتشر شده است، از زوایای متفاوت به ابعاد مختلف رسوایی واترگیت و اهمیت آن در تاریخ معاصر آمریکا میپردازد.
#واترگیت
#مجموعه_چشماندازهایی_از_تاریخ_معاصر_جهان
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸
همیشه همین بوده زندگیات.
همیشه واکنش داشته باشی؟
موجی ایجاد کنی.
بلرزانی دنیا را.
کی شده فریاد بزنی رو به کوه و منتظر بمانی تا صدایت را برگرداند؟
تو انعکاس دیگران بودهای همیشه.
چند بر هیچ جلو بودهای از تاریخ اختهگی، همیشه و همیشه.
ابتر بوده تمام کارهات.
#شهری_از_خواب
#جابر_حسینزاده_نودهی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
همیشه همین بوده زندگیات.
همیشه واکنش داشته باشی؟
موجی ایجاد کنی.
بلرزانی دنیا را.
کی شده فریاد بزنی رو به کوه و منتظر بمانی تا صدایت را برگرداند؟
تو انعکاس دیگران بودهای همیشه.
چند بر هیچ جلو بودهای از تاریخ اختهگی، همیشه و همیشه.
ابتر بوده تمام کارهات.
#شهری_از_خواب
#جابر_حسینزاده_نودهی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
چشمهای ترکمنی برای آدمبرفیها
یادداشت علیالله سلیمی بر رمان«فصل قحطی کنگر»
نوشته نسرین یوسفی
«نادی» شخصیت اصلی داستان «فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند.
طرد شدگی به واسطه برخی علایم و نشانههای فرو رفتن طولانیمدت در درون خویش و فاصله گرفتن از آدمهای پیرامون که روزی حشر و نشر و گپ و گفت عادی و معمولی با آنها داشتیم اما به دلایل گوناگون رفتار غیرمتعارف، از نظر دیگران، برگزیدهایم، سرنوشت ناخواستهای است که ممکن است هر یک از ما، یا آدمهای اطرافمان به آن دچار شوند و برای رهایی از این شرایط دشوار و غیرمعمول مدتهای طولانی و حتی سالهای متمادی دستوپا بزنیم و چه بسا ممکن است هرگز از این چاه تنهایی رهایی نیابیم. مانند شخصیت اصلی داستان«فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، که در آن، «نادی» شخصیت زن و محوری داستان، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند. هرچند در همه سالهای طردشدگی، به زندگی در کنار سایر اعصای خانواده، به ویژه «نادر» و«اختر»؛ برادر و خواهری که در قید حیات هستند فکر کرده و همواره انتظار آمدن آنها را دارد که بیایند تا او را از بند آسایشگاهی که در آن نگهداری میشود آزاد سازند که بار دیگر طعم زندگی در کنار خانواده را بچشد. داستان از جایی شروع میشود که نادی در آسایشگاهی در کشور ژاپن با خیالها و رویاهایش روزگار میگذراند. دلمشغولیهای ناچیز و چه بسا بیهودهای را دنبال میکند که در شرایط موجود، او را به ادامه زندگی پویند میزند؛ با کلاغهای باغ آسایشگاه مدام درگیر است و با باغبان آسایشگاه رابطه تعریفنشده و سر و سرّی دارد که میکوشد از چشم مسئولان آسایشگاه دور نگهدارد. نادی به این دلمشغولیها به عنوان اسرار زندگی جدیدش در آسایشگاه نگاه میکند و خود را صاحب هویت تازهای میپندارد. با این حال، دغدغهها و دلمشغولیهای دوران حضور در آسایشگاه را مقطعی میداند و آرزوی پیوستن به جمع خانوادهای را دارد که عملاً دیگر وجود خارجی ندارد. نادر در آن سوی دنیا اقامت گزیده و اختر که ظاهراً در نزدیکیهای نادی اقامت دارد، هیچ نشانهای از حضور خود برجا نگذاشته و به نظر میرسد نادی، علاوه بر اینکه از زندگی خواهر و برادرش به شکل تعمدی کنار گذاشته شده، به نوعی بهعمد از سوی خواهر و برادرش فراموش هم شده است. در یادآوریهای ذهنی نادی از گذشته، مخاطب با خانواده بهشدت آشفتهای مواجه میشود که از جریانات سیاسی و اجتماعی لطمه دیده و ازدستدادن مادرِ خانواده در این جریانات، عملاً باعث از هم پاشیدن تاروپود خانواده شده است. پس از مرگ دردناک مادر، فرزندان خانواده؛ نادر، نادی و اختر راه مهاجرت و گریز از زادگاه و سرزمین خود را در پیش گرفته و در این گریز و گذار، تعادل روحی نادی به هم خورده و از برادر و خواهر خود جدا افتاده و سرانجام سر از آسایشگاهی در ژاپن در آورده و روزها و شبهای دلگیر و تنهاییاش شروع شده است. شکل روایی داستان به گونهای که تقریبا همه داستان در قالب نامهای بلند بالا از سوی نادی به برادرش، نادر نوشته و روایت میشود. حتی آن بخشهایی که به گذشته مربوط است و نادر خودش هم در آن حضور داشته است. در مجموع، رمان «فصل قحطی کنگر» قصه زن تنها و طرد شده است که قربانی تب و تاب اجتماع و خانواده شده و در گریز ناخواسته به سرنوشت تلخ و محتومی دچار شده که فصلهای پوسته و سرد زندگیاش را رقم زده و او برای رهایی از این موقعیت دشواری که در آن گرفتار شده، هر چه بیشتر دستوپا میزند، بیشتر در عمق تنهایی فرو میرود و به نوعی در قعر نیستی دفن میشود. سطرهای پایانی داستان به شکل تاثیرگذاری این موقعیت دردناک و بهتآور را روایت میکند: «من در برف حبس میشوم و فردا صبح با کلاغی که روی شانهام زیر چمدان به خواب رفته در خواب میمانم و تو هر سال زمستان به یاد من برای آدمبرفیهایی که درست میکنی چشمهای ترکمنی میگذاری. تو درست میگویی نادر. بگذار اختر گریهاش را بکند و تو برای همیشه خشمگین باشی که نمیتوانی متقاعدمان کنی که من حالم خوب نیست. حق با توست. من خوب نمیشوم، حتی اینجا، بعد از بیست سال، در آسایشگاه. و، برای آنکه اینهمه فکر از سرم بیرون برود و من شبیه تو و اختر به دنیا نگاه کنم، باید به قدر کافی برف بیاید و سرم را منجمد کند تا خیال مثل ساقههای خشکیده کنگر، که از شکافهای قبر مادر بیرون میزدند، از سرم بیرون برود. بلندگو آخرین اخطار را میدهد و بعد آهنگ مردی را پخش میکند که تمام عمر برای رسیدن به ستارهاش جادهها را طی میکرد.»
همشهری آنلاین
#فصل_قحطی_کنگر
#نسرین_یوسفی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
یادداشت علیالله سلیمی بر رمان«فصل قحطی کنگر»
نوشته نسرین یوسفی
«نادی» شخصیت اصلی داستان «فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند.
طرد شدگی به واسطه برخی علایم و نشانههای فرو رفتن طولانیمدت در درون خویش و فاصله گرفتن از آدمهای پیرامون که روزی حشر و نشر و گپ و گفت عادی و معمولی با آنها داشتیم اما به دلایل گوناگون رفتار غیرمتعارف، از نظر دیگران، برگزیدهایم، سرنوشت ناخواستهای است که ممکن است هر یک از ما، یا آدمهای اطرافمان به آن دچار شوند و برای رهایی از این شرایط دشوار و غیرمعمول مدتهای طولانی و حتی سالهای متمادی دستوپا بزنیم و چه بسا ممکن است هرگز از این چاه تنهایی رهایی نیابیم. مانند شخصیت اصلی داستان«فصل قحطی کنگر» نوشته نسرین یوسفی، که در آن، «نادی» شخصیت زن و محوری داستان، ناخواسته به سرنوشت تلخ و دردناکی دچار میشود که هرگز از آن رهایی نمییابند. هرچند در همه سالهای طردشدگی، به زندگی در کنار سایر اعصای خانواده، به ویژه «نادر» و«اختر»؛ برادر و خواهری که در قید حیات هستند فکر کرده و همواره انتظار آمدن آنها را دارد که بیایند تا او را از بند آسایشگاهی که در آن نگهداری میشود آزاد سازند که بار دیگر طعم زندگی در کنار خانواده را بچشد. داستان از جایی شروع میشود که نادی در آسایشگاهی در کشور ژاپن با خیالها و رویاهایش روزگار میگذراند. دلمشغولیهای ناچیز و چه بسا بیهودهای را دنبال میکند که در شرایط موجود، او را به ادامه زندگی پویند میزند؛ با کلاغهای باغ آسایشگاه مدام درگیر است و با باغبان آسایشگاه رابطه تعریفنشده و سر و سرّی دارد که میکوشد از چشم مسئولان آسایشگاه دور نگهدارد. نادی به این دلمشغولیها به عنوان اسرار زندگی جدیدش در آسایشگاه نگاه میکند و خود را صاحب هویت تازهای میپندارد. با این حال، دغدغهها و دلمشغولیهای دوران حضور در آسایشگاه را مقطعی میداند و آرزوی پیوستن به جمع خانوادهای را دارد که عملاً دیگر وجود خارجی ندارد. نادر در آن سوی دنیا اقامت گزیده و اختر که ظاهراً در نزدیکیهای نادی اقامت دارد، هیچ نشانهای از حضور خود برجا نگذاشته و به نظر میرسد نادی، علاوه بر اینکه از زندگی خواهر و برادرش به شکل تعمدی کنار گذاشته شده، به نوعی بهعمد از سوی خواهر و برادرش فراموش هم شده است. در یادآوریهای ذهنی نادی از گذشته، مخاطب با خانواده بهشدت آشفتهای مواجه میشود که از جریانات سیاسی و اجتماعی لطمه دیده و ازدستدادن مادرِ خانواده در این جریانات، عملاً باعث از هم پاشیدن تاروپود خانواده شده است. پس از مرگ دردناک مادر، فرزندان خانواده؛ نادر، نادی و اختر راه مهاجرت و گریز از زادگاه و سرزمین خود را در پیش گرفته و در این گریز و گذار، تعادل روحی نادی به هم خورده و از برادر و خواهر خود جدا افتاده و سرانجام سر از آسایشگاهی در ژاپن در آورده و روزها و شبهای دلگیر و تنهاییاش شروع شده است. شکل روایی داستان به گونهای که تقریبا همه داستان در قالب نامهای بلند بالا از سوی نادی به برادرش، نادر نوشته و روایت میشود. حتی آن بخشهایی که به گذشته مربوط است و نادر خودش هم در آن حضور داشته است. در مجموع، رمان «فصل قحطی کنگر» قصه زن تنها و طرد شده است که قربانی تب و تاب اجتماع و خانواده شده و در گریز ناخواسته به سرنوشت تلخ و محتومی دچار شده که فصلهای پوسته و سرد زندگیاش را رقم زده و او برای رهایی از این موقعیت دشواری که در آن گرفتار شده، هر چه بیشتر دستوپا میزند، بیشتر در عمق تنهایی فرو میرود و به نوعی در قعر نیستی دفن میشود. سطرهای پایانی داستان به شکل تاثیرگذاری این موقعیت دردناک و بهتآور را روایت میکند: «من در برف حبس میشوم و فردا صبح با کلاغی که روی شانهام زیر چمدان به خواب رفته در خواب میمانم و تو هر سال زمستان به یاد من برای آدمبرفیهایی که درست میکنی چشمهای ترکمنی میگذاری. تو درست میگویی نادر. بگذار اختر گریهاش را بکند و تو برای همیشه خشمگین باشی که نمیتوانی متقاعدمان کنی که من حالم خوب نیست. حق با توست. من خوب نمیشوم، حتی اینجا، بعد از بیست سال، در آسایشگاه. و، برای آنکه اینهمه فکر از سرم بیرون برود و من شبیه تو و اختر به دنیا نگاه کنم، باید به قدر کافی برف بیاید و سرم را منجمد کند تا خیال مثل ساقههای خشکیده کنگر، که از شکافهای قبر مادر بیرون میزدند، از سرم بیرون برود. بلندگو آخرین اخطار را میدهد و بعد آهنگ مردی را پخش میکند که تمام عمر برای رسیدن به ستارهاش جادهها را طی میکرد.»
همشهری آنلاین
#فصل_قحطی_کنگر
#نسرین_یوسفی
#داستان_ایرانی
#منتشرشد
@qoqnoospub
تمدن آزتك از مجموعه تاريخ جهان منتشر شد:
شهر سفید درخشانی که دیاز آن را ستوده بود تِنوچتیتلان، کانون تمدنی پرتكاپو اما محکوم به فنا، بود که امروز آن را آزتک میخوانند.
به مدت دویست سال تا آمدن اسپانیاییها آزتکها در درۀ مکزیک و فراتر از آن رشد و پیشرفت داشتند و با جنگ و داد و ستد توانسته بودند امپراتوریای غنی و قدرتمند تشکیل دهند.
آزتكها مردمانی بودند که سریع میآموختند و بسیار از فرهنگهاي دیگر وام میگرفتند. در واقع آزتکها اسفنجوار میتوانستند جنبههای گوناگون تمدن دیگران را جذب کنند. آنها خدایان و رسمها، زبان و فلسفه، تاریخ و نیاکان، صنعت و کشاورزی را از دیگران گرفتند و نیکبختی نیز با آنها همراه بود، زیرا حتی در آن زمان هم مکزیک میراث فرهنگی غنیای داشت که آزتکها توانستند از آن بهره گیرند.
اما اسپانیاییها شهرهای آزتک را با خاک یکسان کردند و با الگو گرفتن از شهرهای اسپانیایی آنها را از نو ساختند و زبان، فرهنگ و دین خود را به آزتکهای در اسارت تحمیل کردند. هدف فاتحان از میان برداشتن همۀ نشانههای تمدن آزتک از سرزمینی بود که آن را «اسپانیای نو» نامیدند.
اما اسپانیاییها موفق نشدند. با وجود سالها خفقان بیرحمانه، آزتکها توانستند از بسیاری از جنبههای آنچنان تاب آورند که سنتهای آنها با فرهنگ و دین مکزیک امروز کاملاً گره خورده است. ..
#تمدن_آزتك
#مجموعه_تاريخ_جهان
#منتشرشد
@qoqnoospub
شهر سفید درخشانی که دیاز آن را ستوده بود تِنوچتیتلان، کانون تمدنی پرتكاپو اما محکوم به فنا، بود که امروز آن را آزتک میخوانند.
به مدت دویست سال تا آمدن اسپانیاییها آزتکها در درۀ مکزیک و فراتر از آن رشد و پیشرفت داشتند و با جنگ و داد و ستد توانسته بودند امپراتوریای غنی و قدرتمند تشکیل دهند.
آزتكها مردمانی بودند که سریع میآموختند و بسیار از فرهنگهاي دیگر وام میگرفتند. در واقع آزتکها اسفنجوار میتوانستند جنبههای گوناگون تمدن دیگران را جذب کنند. آنها خدایان و رسمها، زبان و فلسفه، تاریخ و نیاکان، صنعت و کشاورزی را از دیگران گرفتند و نیکبختی نیز با آنها همراه بود، زیرا حتی در آن زمان هم مکزیک میراث فرهنگی غنیای داشت که آزتکها توانستند از آن بهره گیرند.
اما اسپانیاییها شهرهای آزتک را با خاک یکسان کردند و با الگو گرفتن از شهرهای اسپانیایی آنها را از نو ساختند و زبان، فرهنگ و دین خود را به آزتکهای در اسارت تحمیل کردند. هدف فاتحان از میان برداشتن همۀ نشانههای تمدن آزتک از سرزمینی بود که آن را «اسپانیای نو» نامیدند.
اما اسپانیاییها موفق نشدند. با وجود سالها خفقان بیرحمانه، آزتکها توانستند از بسیاری از جنبههای آنچنان تاب آورند که سنتهای آنها با فرهنگ و دین مکزیک امروز کاملاً گره خورده است. ..
#تمدن_آزتك
#مجموعه_تاريخ_جهان
#منتشرشد
@qoqnoospub
بخشی از کتاب درون اردوگاهها :
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
بخشی از کتاب درون اردوگاهها :
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
«وقتی شنیدند بابت استفاده از واتساپ آنجا هستم، گفتند قطعاً مدتی طولانی در آنجا خواهم بود.» معلوم شد اکثر بازداشتیهای این بازداشتگاه قزاقهایی بودند که روابطی با قزاقستان داشتند و بسیاریشان بابت استفاده از واتساپ در آنجا به سر میبردند.
ارباقیت نود و هشت روز آینده را در آن بازداشتگاه گذراند. چون آنجا یک زندان پیش از دادگاه بود، رفتارشان حتی از اردوگاههای بازآموزی رسمی هم وحشیانهتر بود. ارباقیت به یاد میآورد: «ساعت 6 صبح زنگ بیدارباش را میزدند و مجبورمان میکردند در سلول بدویم. به خاطر غل و زنجیر سنگین بسته به دست و پایمان، بعضی وقتها از قوزک پایمان خون میآمد. بعد بایست روی سکوی مشترکمان مینشستیم و اجازۀ تکان خوردن نداشتیم. نبایست حرکت میکردیم. بالاخره کسی تکان میخورد و بعد کتکمان میزدند.»
#درون_اردوگاهها
#منتشرشد
@qoqnoospub
میتوان نقشِ مبهمِ عشق در درمانِ روانکاوانه را تعیین کرد:
گرچه روانکاو باید ماهرانه عشقِ ناشی از انتقال را اداره کند، قطعاً نباید تسلیمِ افسونِ آن شود ــ چرا؟
زیرا عشق، در اساسیترین شکلش، شاملِ درونیسازیِ برخورد یا تصادمی پیشایند و بیمعنا است: از طرفی، رخدادِ عشق بهشدت پیشایند است، هرگز نمیتوان وقوعِ آن را پیشبینی کرد؛ از طرف دیگر، وقتی به «عشقِ حقیقیِ» خویش برمیخوریم، به نظر میرسد که گویی در تمامِ زندگیمان منتظرِ چنین لحظهای بودهایم؛ گویی، بهنحوی اسرارآمیز، همۀ زندگیِ پیشینمان ما را بهسوی این برخورد میکشانده است . . .
بنابراین، دستورِ اخلاقیِ اصلیِ روانکاوی تسلیمنشدن به وسوسۀ نمادینسازی/درونیسازی است: در لحظۀ «خروج از انتقال» که مشخصۀ پایانِ درمان است، سوژه میتواند رخدادهایی را که داستانِ زندگیاش پیرامونِ آنها بهشکلِ یک کلِ معنادار تبلور یافته است در پیشایندیِ بیمعنایشان ادراک کند.
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
درباره شلینگ و موضوعات مرتبط
#اسلاوی_ژیژک
#علی_حسنزاده
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub
گرچه روانکاو باید ماهرانه عشقِ ناشی از انتقال را اداره کند، قطعاً نباید تسلیمِ افسونِ آن شود ــ چرا؟
زیرا عشق، در اساسیترین شکلش، شاملِ درونیسازیِ برخورد یا تصادمی پیشایند و بیمعنا است: از طرفی، رخدادِ عشق بهشدت پیشایند است، هرگز نمیتوان وقوعِ آن را پیشبینی کرد؛ از طرف دیگر، وقتی به «عشقِ حقیقیِ» خویش برمیخوریم، به نظر میرسد که گویی در تمامِ زندگیمان منتظرِ چنین لحظهای بودهایم؛ گویی، بهنحوی اسرارآمیز، همۀ زندگیِ پیشینمان ما را بهسوی این برخورد میکشانده است . . .
بنابراین، دستورِ اخلاقیِ اصلیِ روانکاوی تسلیمنشدن به وسوسۀ نمادینسازی/درونیسازی است: در لحظۀ «خروج از انتقال» که مشخصۀ پایانِ درمان است، سوژه میتواند رخدادهایی را که داستانِ زندگیاش پیرامونِ آنها بهشکلِ یک کلِ معنادار تبلور یافته است در پیشایندیِ بیمعنایشان ادراک کند.
#باقیمانده_تقسیم_ناپذیر
درباره شلینگ و موضوعات مرتبط
#اسلاوی_ژیژک
#علی_حسنزاده
#ققنوس
#منتشرشد
@qoqnoospub