پخش ققنوس
2.03K subscribers
31.1K photos
216 videos
52 files
14.6K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
Forwarded from نشر آموت
#رمان
#بانوی_مه
#محمدرضا_آریانفر
چاپ دوم. ۴۰۰ صفحه. ۱۷۵۰۰ تومان. #نشر_آموت

حدیث عشق است و روایت خانواده‌ای پنج‌نفری که هر کدام از آن‌ها درگیر حقایق ناگفته خود هستند. در این میان، بزرگ خانواده یعنی «آقارفیع» تاجر فرش که خلوت ناگشوده‌اش را با موسیقی پر می‌کند، با دیدن تصویر دختری که قرار است عروس او شود، رعشه‌ای مرگبار وجودش را در تب و تاب غریبی می‌اندازد.

او رها در خاطراتی سر به مُهر، زبانه‌ی عشقی دور در وجودش شعله می‌کشد و تاریکی ‌ها، کم‌کم عیان می‌شود. در این تلاطم، «گلشن» همسر آقارفیع نیز از این احساس آگاه می‌شود و آدم‌های داستان، گاه آرام و گاه شتابان به سمت وقایع و حوادث نادلخواه پیش می‌روند و ... در این رمان پدر خانواده فردی است که علاقه فراوانی به فرش دارد. او پس از مواجهه با درخواست پسرش مبنی بر اظهار علاقه به دختری و پس از مشاهده تصویر او، به گذشته خود سفر می‌کند و متوجه می‌شود تصویر این دختر همانند فردی است که او در گذشته عاشقش بوده و لذا به نوعی به او دلبسته می‌شود. داستان در ادامه روایتی است از شکاف عاطفی عمیقی که میان پدر خانواده و سایر اعضای آن بعد از 25 سال زندگی مشترک ایجاد می‌شود.

کتاب های #نشر_آموت را از کتابفروشی های معتبر و شهرکتاب های سراسر ایران بخواهید

خرید بالای صد هزار تومان ارسال رایگان
۰۹۳۶۰۳۵۵۴۰۱

کانال تلگرامی آموت
@aamout

https://www.instagram.com/p/BHwhCQmB7AA
مادر می خندید و موهایم را از روی صورتم پس می زد. گونه ام را می بوسید و بعد آرام می گفت: « پسر خوب، راجع به پدرش اینطوری حرف نمی زنه؟ »
با دستم موهایم را دوباره بهم ریختم. گفتم: « مگه چی گفتم؟ » مادر دوباره خندید. دوباره موهای روی صورتم را پس زد و گونه ام را بوسید. گفت: « وقتی پدرت اومد توی خونه، خودت رو بنداز توی بغلش و بگو خسته نباشی پدرم! »
گوشه پیراهنم را از توی شلوار درآوردم. یک قدم عقب تر رفتم تا مادر شلختگی لباسم را ببیند. گفتم: « چرا نمیذاری مثل بقیه بگم بابا؟ » مادر روی زانو یک قدم جلوتر آمد. پیراهنم را با دستش زد توی شلوارم و روی شانه ام را آرام با انگشتانش تکاند. گفت: « احترام پدرت واجبه ، باشه پسر خوبم! میخوای پدرت بگه؛ خوب تربیتت نکردم؟»
خودم را انداختم توی بغل مادرم. توی گوشش گفتم: « باشه بخاطر شما، چشم!» تا مادر دستهایش را پشت کمرم حلقه زد، صدای در آمد. من و مادر به سمت در نگاه کردیم. پدرم بود. مادر گره دستهایش را باز کرد. دویدم و خودم را به پدرم رساندم.
ایستاده بود و مرا تماشا می کرد. قدم بهش نمی رسید، پاهایش را بغل کردم. گفتم:« خسته نباشی بابا!»
چیزی نگفت. زانو نزد. مرا بغل نکرد. پاهایش را کشید. گفت: « پدر!»
نمی دانستم باید چه کار کنم؟ همانطور جلوی در زانو زده بودم، به کفتری که توی ایوان دانه ورمی چید و از توی شیشه سرخ فقط سرش را خم و راست می کرد، نگاه می کردم.
مادر که آمد و جلوی من زانو زد، دیگر کفتر را ندیدم. شاید همانطور سرش را پایین گرفته بود و نمی خواست غذایش را قورت بدهد. مادر موهای روی صورتم را پس زد. آرام گفت: « پسر خوبم! مگه نگفتم بگو پدر؟ »
چیزی نگفتم. بلند شدم. دستم را گذاشتم توی جیبم. برگشتم، بروم توی اتاقم. دستم را توی جیبم فشار می دادم که شلوارم را پاره کند.
از اینکه هر روز صبح، باید لباس بیرون می پوشیدم و توی خانه می ماندم، لج ام گرفته بود. فقط وقتی توی تختخواب بودم، می توانستم پیژامه ای را که مادربزرگ بهم داده بود را بپوشم. توی اتاق که رسیدم، اولین کاری که کردم لباسم را درآوردم و پیژامه را بوئیدم. پوشیدمش.
خودم را پرت کردم روی تختخوابم. یادم رفته بود که در را ببندم. صدای مادر می آمد که به پدر می گفت: « نمی شه نزنی توی ذوق بچه؟ » صدای پدر می آمد که می گفت: « اینطوری، بزرگ بشه هیچ پوخی نمیشه » صدای گذاشتن ظرفها روی میز می آمد که مادر گفت: « مگه اینجا سربازخونست؟ بچته ناسلامتی! »
دیگر نمی خواستم صدایشان را بشنوم. لحاف را روی سرم کشیدم که ساعت گفت: دنگ... دنگ... دنگ.

پاره ای از رمان #چهار_زن
#محمد_اسماعیل_حاجی_علیان
#نشر_آموت
#چاپ_اول_1393
#چاپ_دوم_1394
Forwarded from نشر آموت
نشر آموت منتشر کرد؛
رمانی که به آرامی در خیال شما ریشه می‌دواند و با درخششی غیر منتظره به اوج می‌رسد.

#دختر_گل_لاله
(رمان خارجی)
#مارگارت_دیکنسون
ترجمه‌ی #سودابه_قیصری

#نشر_آموت/ ۵۸۴ صفحه/ ۳۸۰۰۰ تومان

مدی مارچ، به عنوان نوزاد یتیمی که پشت درهای یتیم‌خانه رها شده، مجبور است برای زندگی بجنگد، بنابراین وقتی به مزرعه فیوفارم می‌رود و از طرف فرانک براکنبری و خانواده‌اش مورد استقبال قرار می‌گیرد، این برخورد را شروعی دوباره برای خود فرض می‌کند.
کار کردن در مزرعه سخت هست، اما وقتی برای اولین بار در زندگی باور می‌کند مایکل، پسر مزرعه‌دار واقعا عاشق اوست، حتی کینه‌ی خدمتکارِ خانه، خانم تروبریج، نمی‌تواند خوشبختی او را خدشه‌دار کند.
زمستان سختی، مزرعه را نابود و زندگی برانکبری‌ها را تهدید می‌کند. به نظر می‌آید همه‌چیز از دست رفته است تا این‌که مدی، ایده‌ای را مطرح می‌کند که می‌تواند همه‌ی آن‌ها را از فقر نجات دهد اما...
«مارگارت دیکنسون» متولد سال ۱۹۴۳ در گینزبورو، لینکن شایر انگلستان است. از او ۳۰ کتاب منتشر شده است که «زمین را شخم بزن»، «دانه‌ها را بکار» و «محصول را برداشت کن» (سه‌گانه)، «عمارت فیرفیلد»، «جنگ جنی»، «دختر ماهیگیر» و «هوادار حق زنان» از آن جمله‌‌اند.
رمان «دُختر گُل لاله» نوشته‌ی «مارگارت دیکنسون» با ترجمه‌ی «سودابه قیصری» در ۵۸۴ صفحه و به قیمت ۳۸۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشر شده است.

@aamout
#نامه
#نشر_آموت
(رمان خارجی)
#کاترین_هیوز
ترجمه‌ی #سودابه_قیصری

تینا کریگه، یک مأموریت در زندگی دارد؛ فرار از همسر دائم‌الخمر و خشن‌اش. تینا تمام ساعات روز کار می‌کند تا پس‌انداز کرده و بتواند همسرش را ترک کند. او تعطیلات آخر هفته را هم در فروشگاه خیریه‌ای سپری می‌کند. روزی هنگام جستجوی جیبِ کُت دست‌دوم اهدایی به خیریه، نامه‌ی باز نشده‌‌ای می‌یابد. تینا نمی‌تواند بر کنجکاوی خود غلبه کند. او نامه را باز می‌کند و آن را می‌خواند؛ نامه‌ای که زندگی‌اش را کاملا تغییر می‌دهد.
بیلی استرلینگ، می‌داند احمقانه رفتار کرده‌، اما می‌خواهد همه چیز را جبران کند. نامه‌ای می‌نویسد که امیدوار است آینده‌اش را تغییر دهد، نامه‌ای که همه چیز را تغییر می‌دهد اما به طریقی که بیلی حتی فکرش را هم نمی‌کند.
«نامه» داستان زندگی دو زن را بازگو می‌کند که در دهه‌های مختلفی به دنیا آمده‌اند ولی سرنوشت، آن دو را به هم پیوند می‌دهد، و نشان می‌دهد که چگونه تباهی و نابودی یکی از آن‌ها به رهایی دیگری می‌انجامد.
«کاترین هیوز» در سال ۱۹۶۴ در آتری نِم، چِشر، حدود چند مایلی جنوب منچستر به دنیا آمد و اولین کتاب خود «نامه» را در سال ۲۰۱۵ منتشر کرد که در همان سال پرفروش‌ترین کتاب Ebook و نامزد جایزه بهترین رمان بر اساس تاریخ شد.
«سودابه قیصری» متولد ۱۳۴۰ در آبادان و فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی از دانشگاه شهید چمران اهواز است. او که تا سال ۱۳۸۳ دبیر زبان انگلیسی بوده، کار مطبوعاتی خود را نیز از سال ۷۴ آغاز کرده است.
پیش از این از «سودابه قیصری» ترجمه رمان «دختر گل لاله» نوشته‌ی «مارگارت دیکنسون» نیز در نشر آموت منتشر شد‌ه است.
#دختر_خوب
#فرشاد_شالچیان
#نشر_آموت

میا دنت، ناراحت از منتفی شدن قرار ملاقات، به تنهایی پشت میزی در کافه نشسته و در افکارش غرق شده است. غریبه‌ای جذاب و اسرارآمیز به او ملحق می‌شود و میا دعوت او را برای قدم‌زدن می‌پذیرد...
« دختر خوب» اولین رمان ماری کوبیکا، فضایی تعلیق‌آمیز و معمایی دارد و ما را به درون خانواده‌ای خوشبخت می‌برد تا نشان دهد همه‌چیز همیشه آن‌طور که به نظر می‌رسد، نیست.

...در چند روز گذشته او را همه جا تعقیب کرده‌ام. می‌دانم از کجا خرید می‌کند، کجا کار می‌کند. نمی‌دانم چشمانش چه رنگی است، یا وقتی می‌ترسد چه شکلی می‌شود؛ ولی به زودی خواهم فهمید...
( از متن کتاب)

@qoqnoosp
#پلیس_حافظه
#یوکو_اوگاوا
ترجمه‌ی دکتر #کیهان_بهمنی
۳۴۴ صفحه/ ۵۱۰۰۰ تومان
مجله‌ی «تایم» : «رمان افسانه‌ای اوگاوا به شدت یادآور تم ۱۹۸۴ #جورج_اورول و فارنهایت۴۵۱ #ری_بردبری و صد سال تنهایی #گابریل_گارسیا_مارکز است اما با این حال صدا و قدرت خاص خود را دارد.»
نویسنده در رمان «پلیس حافظه» سراغ داستانی الهام گرفته از رمان دفتر خاطرات «آن فرانک» رفته است. روابط بینامتنی میان آثار خانم اوگاوا سبب شده است رگه‌هایی از درون‌مایه رمان‌های «خدمتکار و پروفسور» و «هتل آیریس» در این رمان نیز مشاهده شود.
یوکو اوگاوا ریاضیدان و نویسنده‌ی ژاپنی، تاکنون بیش از چهل اثر داستانی و غیرداستانی خلق کرده است که اغلب آثارش در چارچوب ادبیات روانشناختی قرار می‌گیرند. وی تاکنون برنده‌ی چندین جایزه از جمله جایزه‌ی «اکوتا گاوا» و جایزه‌ی شرلی جکسن شده است.
منتقدان، خانم اوگاوا را نویسنده‌ای می‌دانند که در آثارش به شدت تحت تاثیر داستان‌گویی «هاروکی موراکامی» است اما از سوی دیگر برخی از منتقدان در آثار او عناصر بورخسی را نیز یافته‌اند.
#نشر_آموت
#رمان_خارجی
#تازه_ها
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
کتاب باید همچون پتکی دریای منجمد درون ما را در هم بشکند.
#کافکا
داستان #کتابفروشی_هاولینگ‌، جایی که خوانندگان برای غریبه‌ها، معشوقه‌شان و #شاعران نامه می‌نویسند. این داستان #هنری_جونز و #ریچل_سوئیتی هم است؛ قبل از این‌که ریچل به شهری در کنار دریا سفر کند آن‌ها بهترین دوست همدیگر بودند. حالا ریچل دوباره به شهر برگشته است و در کنار او در #کتابفروشی کار می‌کند. او غم بزرگی دارد. چندماه پیش برادرش غرق شده است و او می‌خواهد در کتاب‌هایی که مردم دوست دارند و کلمه‌هایی که به جا گذاشته‌اند به دنبال آینده‌ای برای خود باشد.

یک #رمان احساسی و فوق‌العاده. نثر جذاب کت کرولی هم‌زمان شما را فرو می‌ریزد و متلاشی می‌کند. #مراقبه‌ای زیبا و صادقانه برای #اندوه و #عشق‌.

#کلمه_های_آبی_تیره
#کت_کرولی
ترجمه #نفیسه_حسن_زاده

328 صفحه | شومیز / رقعی |قیمت 41000 تومان
#رمان نشر #آموت #نشر_آموت #رمان_خارجی #داستان_خارجی #چاپ_اول
#تازه_ها #پخش_ققنوس
@qoqnoosp
ثبات بی‌گناهی، قدرتی بر احساس گناه ندارد. هیچ مقدار خشم و عصبانیت نسبت به دیگران نمی‌تواند آن را از بین ببرد، زیرا احساس گناه هرگز دربارهٔ آن‌ها نیست. احساس گناه، ترس از بیچارگی خود شخص است و ربطی به دیگران ندارد.

#تحصیل_کرده
#تارا_وستوور
#علیایثاریکسمایی
#نشر_آموت
#پخش_ققنوس
@aamout
📆 بهمن ماه ۱۴۰۱

📖 اندوه و سعادت
ا---------------------------ا

🏫 ناشر: آموت

✍️نويسنده: مگ ميسون
👤مترجم: مريم مفتاحي
↕️ قطع: رقعي | شوميز
📒 چاپ: 1 | 1401
📖 392صفحه
💰قيمت: 166هزار تومان
✒️ رمان خارجي

#نشر_آموت
#پخش_ققنوس
@qoqnoosp
نشر آموت منتشر کرد؛

#هم_خون
(رمان خارجی)
#هارلن_کوبن
ترجمه‌ی #محدثه_احمدی

#نشر_آموت / چاپ اول / ۴۱۶ صفحه / ۲۲۸۰۰۰ تومان

یک آزمایش ژنتیک، تاریک‌ترین راز خانواده را برملا می‌کند.
ویل هیچ چیزی راجع به خودش و خانواده‌اش نمی‌داند؛ جز این‌که در کودکی در جنگل راماپو در نیوجرسی پیدا شد و عنوان «پسر جنگل» را گرفت.
حالا بعد از چند دهه، در یک وبسایت نسب‌شناسی پدرش را پیدا می‌کند و بیش از هر زمانی، به گذشتۀ مجهولش نزدیک می‌شود. ولی بعد از ملاقات با آن مرد، با سؤالات بیشتری مواجه می‌شود. پس سراغ آخرین سرنخ می‌رود؛ خویشاوندی درمانده که از عرش به فرش رسید و ناپدید شد. در این میان، به گروهی مخفی می‌رسد که قصدش افشای هویت آزارگران اینترنتی است. اما خیلی زود مشخص می‌شود که قاتلی زنجیره‌ای این گروه را هدف گرفته و شاید قربانی بعدی، خودِ وایلد باشد…

#پخش_ققنوس

@qoqnoosp