پخش ققنوس
تجدید چاپ #رمان برگزیده سال ۸۱ منتقدان و نویسندگان مطبوعات و جایزه ادبی اصفهان فضای #نقد و قضاوت ادبی دهه هشتاد در مواجهه با چنین موجودِ غریبهای از دستهبندی و ارزشگذاری عاجز است، چرا؟ پس از انتشار، ستایشِ بیحد و طردِ بیحساب شد، اما به مرور در نظرسنجیِ…
تجدید چاپ #رمان برگزیده سال ۸۱ منتقدان و نویسندگان مطبوعات و جایزه ادبی اصفهان
فضای #نقد و قضاوت ادبی دهه هشتاد در مواجهه با چنین موجودِ غریبهای از دستهبندی و ارزشگذاری عاجز است، چرا؟ پس از انتشار، ستایشِ بیحد و طردِ بیحساب شد، اما به مرور در نظرسنجیِ منتقدین جزء برترین #رمانهای دهه هشتاد قرار گرفت. قلمزنِ «منتقد»ی که ابتدا رمان را به مغلقگویی و بیمعنایی و ادای پستمدرنیسم متهم کرده بود، در این نظرسنجی آن را برترین رمان دهه نام برد.
این داستان به عنصر «مکان و زمان» وفادار نیست، اتفاقات در مقیاسِ زمانِ جهانِ واقعی یا حتی زمانِ داستانی (مثل #اولیس #جیمز_جویس یا #شب_هول #هرمز_شهدادی) و یا زمانِ ادیانی (مانند مفهوم زمانِ ادواری، خطی و...) روی نمیدهند. بلکه به واقع یک #ضد_زمان محض است. شخصیتهای داستان در پیریِ خود، کودکیِ پدرشان را به خاطر میآورند، یا رخدادهای داستان در انتها به چند دهه بعد منتقل میشوند، هیچچیز تعینِ زمانی ندارد. متنِ داستان بر استراتژیِ «فلاشبک/فلاشفوروارد» بنا نشده است، بلکه قیدهای زمان، و جملاتی که ربطِ زمانیِ دو اتفاق را روشن میکنند مبهماند و نمیتوان توالیِ خاصی برای آنها در نظر گرفت. گاه اتفاقِ یکسانی در طولِ زمان دوبار، به دو شکل و دلیلِ متفاوت رخ میدهد و این امر بهراحتی توسطِ شخصیتها پذیرفته میشود. گریزِ شبانه یک شخصیت، در روایتِ افراد صدها سال عقب و جلو میشود، حال آنکه از لحاظِ زمانِ خطی برخی راویان پس از گریزِ او به دنیا آمدهاند. مکان نیز مکانی آشنا نیست، و یک «ناکجاآباد» است که از مفاهیمِ زبانی ساخته شدهاند. نامِ اماکنِ داستان در زبانِ جنوب دقیقا ناکجاآبادند. «شیگلستان» در فرهنگ عامه بوشهر به معنای «جایی زیر گل و خاک» است که در عبارات لعن و نفرینی کاربرد دارد. «رودان» بر وزن معمول اسامی مکان در داستان صرفا «دو رود» معنا میتواند بدهد، و هیچ دلالتی به هیچ جایی ندارد. و اصلا تمام داستان حولِ بنای خانهای عجیب به دستِ معماری عجیبتر رخ میدهد که به دلایلی خودش در دیوارِ بنا گچ گرفته میشود. شخصیتها به دفعات تکرار و از معنا تهی میشوند. بسیاری زن با نام یکسان «گلافروز» میبینیم که تشخیص آن برای شخصیتهای داستانی، نوذر، گودرز و زارپولات و بقیه هم مشکل است. در نگاهِ دقیق به رمان میتوان دید که ساختار و صناعت آن مبتنی بر استعارههای بومیست و رفتارِ نویسنده متاثر از مفهومِ بیزمانی در استعاره.
(این متن بخشی از نظرات کاربران در سایت گودریدز است)
#چاپ_چهارم
#من_ببر_نیستم_پیچیده_به_بالای_خود_تاکم
#محمدرضا_صفدری
#انتشارات_ققنوس
#پخش_ققنوس
فضای #نقد و قضاوت ادبی دهه هشتاد در مواجهه با چنین موجودِ غریبهای از دستهبندی و ارزشگذاری عاجز است، چرا؟ پس از انتشار، ستایشِ بیحد و طردِ بیحساب شد، اما به مرور در نظرسنجیِ منتقدین جزء برترین #رمانهای دهه هشتاد قرار گرفت. قلمزنِ «منتقد»ی که ابتدا رمان را به مغلقگویی و بیمعنایی و ادای پستمدرنیسم متهم کرده بود، در این نظرسنجی آن را برترین رمان دهه نام برد.
این داستان به عنصر «مکان و زمان» وفادار نیست، اتفاقات در مقیاسِ زمانِ جهانِ واقعی یا حتی زمانِ داستانی (مثل #اولیس #جیمز_جویس یا #شب_هول #هرمز_شهدادی) و یا زمانِ ادیانی (مانند مفهوم زمانِ ادواری، خطی و...) روی نمیدهند. بلکه به واقع یک #ضد_زمان محض است. شخصیتهای داستان در پیریِ خود، کودکیِ پدرشان را به خاطر میآورند، یا رخدادهای داستان در انتها به چند دهه بعد منتقل میشوند، هیچچیز تعینِ زمانی ندارد. متنِ داستان بر استراتژیِ «فلاشبک/فلاشفوروارد» بنا نشده است، بلکه قیدهای زمان، و جملاتی که ربطِ زمانیِ دو اتفاق را روشن میکنند مبهماند و نمیتوان توالیِ خاصی برای آنها در نظر گرفت. گاه اتفاقِ یکسانی در طولِ زمان دوبار، به دو شکل و دلیلِ متفاوت رخ میدهد و این امر بهراحتی توسطِ شخصیتها پذیرفته میشود. گریزِ شبانه یک شخصیت، در روایتِ افراد صدها سال عقب و جلو میشود، حال آنکه از لحاظِ زمانِ خطی برخی راویان پس از گریزِ او به دنیا آمدهاند. مکان نیز مکانی آشنا نیست، و یک «ناکجاآباد» است که از مفاهیمِ زبانی ساخته شدهاند. نامِ اماکنِ داستان در زبانِ جنوب دقیقا ناکجاآبادند. «شیگلستان» در فرهنگ عامه بوشهر به معنای «جایی زیر گل و خاک» است که در عبارات لعن و نفرینی کاربرد دارد. «رودان» بر وزن معمول اسامی مکان در داستان صرفا «دو رود» معنا میتواند بدهد، و هیچ دلالتی به هیچ جایی ندارد. و اصلا تمام داستان حولِ بنای خانهای عجیب به دستِ معماری عجیبتر رخ میدهد که به دلایلی خودش در دیوارِ بنا گچ گرفته میشود. شخصیتها به دفعات تکرار و از معنا تهی میشوند. بسیاری زن با نام یکسان «گلافروز» میبینیم که تشخیص آن برای شخصیتهای داستانی، نوذر، گودرز و زارپولات و بقیه هم مشکل است. در نگاهِ دقیق به رمان میتوان دید که ساختار و صناعت آن مبتنی بر استعارههای بومیست و رفتارِ نویسنده متاثر از مفهومِ بیزمانی در استعاره.
(این متن بخشی از نظرات کاربران در سایت گودریدز است)
#چاپ_چهارم
#من_ببر_نیستم_پیچیده_به_بالای_خود_تاکم
#محمدرضا_صفدری
#انتشارات_ققنوس
#پخش_ققنوس
Forwarded from داستان ايرانی
انتشار چاپ چهارم رمان برگزیدهی جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات و جایزه ادبی اصفهان.
این رمان به عنصر «مکان و زمان» وفادار نیست، اتفاقات در مقیاسِ زمانِ جهانِ واقعی یا حتی زمانِ داستانی (مثل #اولیس #جویس) یا زمانِ ادیانی (مانند مفهوم زمانِ ادواری، خطی و...) روی نمیدهند. بلکه با یک "ضد زمان" محض طرفیم. شخصیتهای داستان در پیریِ خود، کودکیِ پدرشان را به یاد میآورند. رخدادهای داستان در انتها به چند دهه بعد منتقل میشوند. هیچچیز تعینِ زمانی ندارد. متنِ داستان بر استراتژیِ «فلاشبک/فلاشفوروارد» بنا نشده است. قیدهای زمان و جملاتی که ربطِ زمانیِ دو اتفاق را روشن میکنند مبهماند و نمیتوان توالیِ خاصی برای آنها در نظر گرفت... مکان نیز مکانی آشنا نیست، و یک «ناکجاآباد» است که از مفاهیمِ زبانی ساخته شدهاند. نامِ اماکنِ داستان در زبانِ جنوب دقیقا ناکجاآبادند. شخصیتها به دفعات تکرار و از معنا تهی میشوند. بسیاری زن با نام یکسان «گلافروز» میبینیم که تشخیص آن برای شخصیتهای داستانی، نوذر، گودرز و زارپولات و بقیه هم مشکل است.
#من_ببر_نیستم_پیچیده_به_بالای_خود_تاکم
#محمدرضا_صفدری
#گروه_انتشاراتی_ققنوس
این رمان به عنصر «مکان و زمان» وفادار نیست، اتفاقات در مقیاسِ زمانِ جهانِ واقعی یا حتی زمانِ داستانی (مثل #اولیس #جویس) یا زمانِ ادیانی (مانند مفهوم زمانِ ادواری، خطی و...) روی نمیدهند. بلکه با یک "ضد زمان" محض طرفیم. شخصیتهای داستان در پیریِ خود، کودکیِ پدرشان را به یاد میآورند. رخدادهای داستان در انتها به چند دهه بعد منتقل میشوند. هیچچیز تعینِ زمانی ندارد. متنِ داستان بر استراتژیِ «فلاشبک/فلاشفوروارد» بنا نشده است. قیدهای زمان و جملاتی که ربطِ زمانیِ دو اتفاق را روشن میکنند مبهماند و نمیتوان توالیِ خاصی برای آنها در نظر گرفت... مکان نیز مکانی آشنا نیست، و یک «ناکجاآباد» است که از مفاهیمِ زبانی ساخته شدهاند. نامِ اماکنِ داستان در زبانِ جنوب دقیقا ناکجاآبادند. شخصیتها به دفعات تکرار و از معنا تهی میشوند. بسیاری زن با نام یکسان «گلافروز» میبینیم که تشخیص آن برای شخصیتهای داستانی، نوذر، گودرز و زارپولات و بقیه هم مشکل است.
#من_ببر_نیستم_پیچیده_به_بالای_خود_تاکم
#محمدرضا_صفدری
#گروه_انتشاراتی_ققنوس