کارل گوستاو #یونگ، روانپزشک سوئیسی، در کتاب "سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه" با زبان طنز می گوید:
"اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!" یونگ می خواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیب های جدی به ما وارد می کند. ما بر اساس قصه ها، کارتون ها، شعرها و فیلم ها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد
تصور می کنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخ های وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
و فریاد سر خواهیم داد که: "شمس من و خدای من!"
یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانه ها نجات دهد به ما یادآوری می کند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانه ها به آسمان می پرید، طی الارض می کرد و بر آب قدم می زد، اگر می خواهید "مطیع اوامر" کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانه ها در وجود او می یابید.
خطر غرق شدن در افسانه هایی شبیه #شمس و #مولانا کم نیست. برخی با "رهبران سیاسی" چنان تعامل می کنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانه ای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شده اند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینال ها پس از فوت پاپ دور هم جمع می شوند و با بحث و گفتگو و شورا و رای گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب می کنند. آن وقت ببینید چه قدر مسخره و مضحک است که همین "ریش سفید های واتیکان" در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کرده اند که چون "روح القدس" در هنگام انتخاب پاپ , ریش سفید ها را هدایت می کند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش "خطاناپذیر" است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد می شود. کم پیش نمی آید که درمانجو و درمانگر گرفتار قصه "شمس و مولانا" هستند!
درمانگر از جایگاه حرفه ای به جایگاه اسطوره ای می لغزد و درمانجو را هم با خودش به دره می اندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمی شود. در داستان های "کیمیاگر" ، "بریدا" , "ساحره ی پورتوبلو" و برخی دیگر از آثار #پائولوکوئیلو یک استاد عجیب و غریب ظاهر می شود و معجزات و کراماتی از خود نشان می دهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی "جهشی" تغییر می دهد.
در فیلم های سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه می رسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بن بست رسیده می گذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان می شود!
باید به خاطر داشته باشیم که اغلب قصه ها، روایت جهان (آن گونه که هست) نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصه ها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی می تواند الهام بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوط های دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
"اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!" یونگ می خواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیب های جدی به ما وارد می کند. ما بر اساس قصه ها، کارتون ها، شعرها و فیلم ها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد
تصور می کنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخ های وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
و فریاد سر خواهیم داد که: "شمس من و خدای من!"
یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانه ها نجات دهد به ما یادآوری می کند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانه ها به آسمان می پرید، طی الارض می کرد و بر آب قدم می زد، اگر می خواهید "مطیع اوامر" کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانه ها در وجود او می یابید.
خطر غرق شدن در افسانه هایی شبیه #شمس و #مولانا کم نیست. برخی با "رهبران سیاسی" چنان تعامل می کنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانه ای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شده اند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینال ها پس از فوت پاپ دور هم جمع می شوند و با بحث و گفتگو و شورا و رای گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب می کنند. آن وقت ببینید چه قدر مسخره و مضحک است که همین "ریش سفید های واتیکان" در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کرده اند که چون "روح القدس" در هنگام انتخاب پاپ , ریش سفید ها را هدایت می کند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش "خطاناپذیر" است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد می شود. کم پیش نمی آید که درمانجو و درمانگر گرفتار قصه "شمس و مولانا" هستند!
درمانگر از جایگاه حرفه ای به جایگاه اسطوره ای می لغزد و درمانجو را هم با خودش به دره می اندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمی شود. در داستان های "کیمیاگر" ، "بریدا" , "ساحره ی پورتوبلو" و برخی دیگر از آثار #پائولوکوئیلو یک استاد عجیب و غریب ظاهر می شود و معجزات و کراماتی از خود نشان می دهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی "جهشی" تغییر می دهد.
در فیلم های سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه می رسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بن بست رسیده می گذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان می شود!
باید به خاطر داشته باشیم که اغلب قصه ها، روایت جهان (آن گونه که هست) نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصه ها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی می تواند الهام بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوط های دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
اما حالا... کاش کنارت بودم... و از سال های پرافتخار
و در عین حال دردناک تنهایی ام برایت می گفتم.
سال هایی که به محض مواجه شدن با دنیای جدید برایم آغاز شد.
از دوستان صمیمی ام که بی اعتنا بودند و درکم نمی کردند برایت می گفتم. از لحظات مهیبی که به نظرم راه گم کرده بودم و نگران بودم که چگونه میتوان این زندگی منزوی را در خدمت خانه و خانواده قرار دهم.از رشد آرام و بطئی عقایدم که ریشه در تعبیر رویا داشت و مثل صخره ای در دریای خروشان به نظر می رسید و از یقین روشن و آرام بخشی بگویم که سرانجام بر من چیده شد.
| نامه زیگموند #فروید به کارل #یونگ ۲ سپتامبر ۱۹۰۷ |
#نامه_های_فروید
و در عین حال دردناک تنهایی ام برایت می گفتم.
سال هایی که به محض مواجه شدن با دنیای جدید برایم آغاز شد.
از دوستان صمیمی ام که بی اعتنا بودند و درکم نمی کردند برایت می گفتم. از لحظات مهیبی که به نظرم راه گم کرده بودم و نگران بودم که چگونه میتوان این زندگی منزوی را در خدمت خانه و خانواده قرار دهم.از رشد آرام و بطئی عقایدم که ریشه در تعبیر رویا داشت و مثل صخره ای در دریای خروشان به نظر می رسید و از یقین روشن و آرام بخشی بگویم که سرانجام بر من چیده شد.
| نامه زیگموند #فروید به کارل #یونگ ۲ سپتامبر ۱۹۰۷ |
#نامه_های_فروید
آیا ممکنه در ذهن افراد غیر از اطلاعاتی که از زندگی خود فرد به دست میاد، تهماندههایی از تجربههای کهنه و باستانیِ گذشتگان هم ذخیره شده باشه؟
این سؤالی بود که برای #یونگ وقتی در یه آسایشگاه روانی کار میکرد، پیش اومد.
یونگ متوجه شد بسیاری از مضامین روانرنجوری بیماران و تصاویر ذهنیشون با هم مشترکه و ریشه در گذشتهای بسیار دور، خیلی دورتر از زندگی شخصی خود بیماران داره.
یونگ یه بیماری اسکیزوفرن با اوهام خداپنداری داشت و چون از یونگ خوشش اومده بود تصمیم گرفت یونگ رو به دین خودش دعوت کنه. این بیمار یه روز به یونگ گفت اگر با دقت به خورشید نگاه کنه، آلت تناسلی خورشید رو میبینه. وقتی این آلت تناسلی به چپ و راست حرکت کنه، باد تولید میشه.
چهار سال بعد یونگ در یک کتاب تازهچاپشده درباره آیین میترایی از آلبرت دیتریش، تصویر پاپیروسی رو دید شبیه چیزی که بیمارش گفته بود. بیمار یونگ قبل از بلوغ در آسایشگاه بستری شده بود، سواد کافی نداشت، به زبانهای باستانی آشنا نبود و در عین حال از چنین انگارهای در آیین میترایی باخبر بود.
چطور؟ تنها فرض محتمل یونگ این بود که بیمار به یه نحوی حافظه جمعی رو شنود کرده بود.
چطور شنود کرده بود؟ پاسخ مفصل یونگ به این پرسش دو تا مفهوم بنیادین بود به نام ناخودآگاه جمعی و محتویاتش، یعنی کهنالگوها.
@qodrattaqeer
این سؤالی بود که برای #یونگ وقتی در یه آسایشگاه روانی کار میکرد، پیش اومد.
یونگ متوجه شد بسیاری از مضامین روانرنجوری بیماران و تصاویر ذهنیشون با هم مشترکه و ریشه در گذشتهای بسیار دور، خیلی دورتر از زندگی شخصی خود بیماران داره.
یونگ یه بیماری اسکیزوفرن با اوهام خداپنداری داشت و چون از یونگ خوشش اومده بود تصمیم گرفت یونگ رو به دین خودش دعوت کنه. این بیمار یه روز به یونگ گفت اگر با دقت به خورشید نگاه کنه، آلت تناسلی خورشید رو میبینه. وقتی این آلت تناسلی به چپ و راست حرکت کنه، باد تولید میشه.
چهار سال بعد یونگ در یک کتاب تازهچاپشده درباره آیین میترایی از آلبرت دیتریش، تصویر پاپیروسی رو دید شبیه چیزی که بیمارش گفته بود. بیمار یونگ قبل از بلوغ در آسایشگاه بستری شده بود، سواد کافی نداشت، به زبانهای باستانی آشنا نبود و در عین حال از چنین انگارهای در آیین میترایی باخبر بود.
چطور؟ تنها فرض محتمل یونگ این بود که بیمار به یه نحوی حافظه جمعی رو شنود کرده بود.
چطور شنود کرده بود؟ پاسخ مفصل یونگ به این پرسش دو تا مفهوم بنیادین بود به نام ناخودآگاه جمعی و محتویاتش، یعنی کهنالگوها.
@qodrattaqeer
قــدرت تــغــیــیــرر...
آیا ممکنه در ذهن افراد غیر از اطلاعاتی که از زندگی خود فرد به دست میاد، تهماندههایی از تجربههای کهنه و باستانیِ گذشتگان هم ذخیره شده باشه؟ این سؤالی بود که برای #یونگ وقتی در یه آسایشگاه روانی کار میکرد، پیش اومد. یونگ متوجه شد بسیاری از مضامین روانرنجوری…
به نظرتون انسان موقع تولد یه لوح سفیده یا در ضمیر او محتویاتی از قبل نقش بسته؟
#یونگ موافق نظریه دوم بود.
در پست قبلی گفتم : دو مفهوم بنیادین روانشناسی یونگ یکی ناخودآگاه جمعی و یکی هم کهنالگوئه.
خب ناخودآگاه جمعی چیه؟
چنانچه از اسمش پیداست این قسمت از روان انسان که یونگ به اقیانوس تشبیهش کرده، بین همه انسانها مشترکه. یه بایگانی خیلی خیلی بزرگ پر از تجربههای انسانهای باستانی. یونگ حتی محتویات این آرشیو عظیم رو تا دوره اجداد ماقبل انسانی ما به عقب برمیگردونه و به محتویات این آرشیو میگه آرکیتایپ یا کهن الگو.
خبر خوبیه،اینکه ما در مواجهه با جهان دست خالی نیستیم و تجریههای انسانهای گذشته در اختیار ماست.
خب کهنالگو چیه؟ یا در واقع چه جور چیزیه؟ چون متوجه شدید که کهنالگو همون تجربههای انسان باستانی است.
کهنالگو میشه گفت یه جور ماده خام و اولیه ست. مثلاً گلولههای نخ رو تصور کنید. این نخها تا بافته نشن هیچ سر و شکل مشخص و هیچ وزن و حجمی ندارن. البته اونچه هم بافته میشه با جنس این نخ همسویی داره.
به کهنالگو سرنمون و صورت مثالی و ایده اولیه هم میگن. مثلاً ما یه ایده ازلی شر داریم. این ایده وقتی تو ایران بافته میشه ازش اهریمن درمیاد و وقتی در یهودیت و اسلام بافته میشه ازش شیطان درمیاد.
در من و شما هم مثلاً به شکل رذائل اخلاقی مثل دروغ و شهوتجویی و قتل و تجاوز خودش رو نشون میده.
کهنالگوها هرجا و به هر شکلی که نمود پیدا کنن تکراریان. واسه همینه که شما یه خط سیر مشترک مثلاً در همه اسطورههای قهرمانی، میخواد رستم باشه یا هرکول، پیدا میکنید. یعنی یه اَبَرداستان داریم پشت قصههای مختلف.
خب یه نکته مهم: بخشی از این کهنالگوها تعیین میکنن ما چه جور شخصیتی داشته باشیم.
@qodrattaqeer
#یونگ موافق نظریه دوم بود.
در پست قبلی گفتم : دو مفهوم بنیادین روانشناسی یونگ یکی ناخودآگاه جمعی و یکی هم کهنالگوئه.
خب ناخودآگاه جمعی چیه؟
چنانچه از اسمش پیداست این قسمت از روان انسان که یونگ به اقیانوس تشبیهش کرده، بین همه انسانها مشترکه. یه بایگانی خیلی خیلی بزرگ پر از تجربههای انسانهای باستانی. یونگ حتی محتویات این آرشیو عظیم رو تا دوره اجداد ماقبل انسانی ما به عقب برمیگردونه و به محتویات این آرشیو میگه آرکیتایپ یا کهن الگو.
خبر خوبیه،اینکه ما در مواجهه با جهان دست خالی نیستیم و تجریههای انسانهای گذشته در اختیار ماست.
خب کهنالگو چیه؟ یا در واقع چه جور چیزیه؟ چون متوجه شدید که کهنالگو همون تجربههای انسان باستانی است.
کهنالگو میشه گفت یه جور ماده خام و اولیه ست. مثلاً گلولههای نخ رو تصور کنید. این نخها تا بافته نشن هیچ سر و شکل مشخص و هیچ وزن و حجمی ندارن. البته اونچه هم بافته میشه با جنس این نخ همسویی داره.
به کهنالگو سرنمون و صورت مثالی و ایده اولیه هم میگن. مثلاً ما یه ایده ازلی شر داریم. این ایده وقتی تو ایران بافته میشه ازش اهریمن درمیاد و وقتی در یهودیت و اسلام بافته میشه ازش شیطان درمیاد.
در من و شما هم مثلاً به شکل رذائل اخلاقی مثل دروغ و شهوتجویی و قتل و تجاوز خودش رو نشون میده.
کهنالگوها هرجا و به هر شکلی که نمود پیدا کنن تکراریان. واسه همینه که شما یه خط سیر مشترک مثلاً در همه اسطورههای قهرمانی، میخواد رستم باشه یا هرکول، پیدا میکنید. یعنی یه اَبَرداستان داریم پشت قصههای مختلف.
خب یه نکته مهم: بخشی از این کهنالگوها تعیین میکنن ما چه جور شخصیتی داشته باشیم.
@qodrattaqeer
#پرسش
سلام
آیا در واقعه کربلا یا هر واقعه تاریخی دیگر هم می توان افراد را از نظر کهن الگویی بررسی کرد؟
#پاسخ
کهن الگوها در روان همه انسان ها وجود دارد و محتویات ناخودآگاه انسان را تشکیل می دهد.
در ماجرای کربلا به گونه ای که به دست ما رسیده ( ناخودآگاه جمعی ) به طور کلی سپاه یزید تجلی #سایه و سیمای شرارت است. مهم ترین نمودهای سایه یعنی جاه طلبی، زور، تزویر و دروغ را می توان در سپاه شام یافت. اساساً برابر گواهی های تاریخ، زور و تزویر و دروغ مهم ترین ابزار گسترش قدرت معاویه و پس از او یزید بود. این در حالی است که در مقابل، امام حسین به هیچ روی حاضر به تطمیع افراد و گفتن دروغ مصلحتی برای حفظ افراد در کنارش و دادن وعده راضی نشد. عظمت امام حسین در همین حقیقت است که او حاضر نشد حتی برای دفاع از ارزش هایش اخلاق را قربانی کند. در شبی که همراهانش را گرد آورد برای دفاع از ارزشهایش جنگ با یزید را که تجسم عصیان بر ضد والاترین ارزشهای دینی بود، موجب بخشودن حق الناس ندانست.
از دیگر سو، در هر دو سپاه می توان تجسم کهن الگوی جنگجو را دید. همانطور که می دانیم کهن الگوها دو سویه دارند؛ که در یک سو در حالت سایه وار خود بروز کرده و در دیگری در والاترین سطح خود نمود یافته است.
جنگجو کهن الگویی است که توسط رویارویی با یک چالش فراخوانده می شود. در سطح ابتدایی خود جنگجو هدفش پیروزی است و برای آن هر طریقی را مجاز می داند. در سطحی بعدی جنگجو اصول اخلاقی را رعایت می کند و منصفانه نبرد می کند. اما در سطح سوم جنگجو منافع شخصی برایش اهمیتی ندارد. به خشونت بی نیاز است و می کوشد به شکل صادقانه ای اختلاف را تشریح کند.
آنچه از سپاه شام در مصاف سال ۶۱ هجری سر زد، نه تنها جنگجوی سطح یک بلکه سایه های جنگجو بود. سپاه شام به هر شکلی فقط می خواست برنده جنگ باشد و این هدف هر وسیله ای را توجیه می کرد، چنانچه از رسیدن آب به سپاه امام حسین جلوگیری کردند. پیروزی آنها با قساوت همراه بود و اهانت به اجساد جان باختگان دلیلی بر این مدعاست. باز هم به گواهی تاریخ می دانیم که از معیارها و اصول جنگی حفظ حرمت خانواده بازندگان جنگ بود. می دانیم که این اصل در روز عاشورا از سوی سپاه شام نقض شد و پس از آزار و اذیت زنان و کودکان حرم آنان را به اسارت گرفتند و اموالشان را غارت کردند. بنابرین مهمترین حالت سایه گون جنگجو یعنی نیاز اجباری و غیراخلاقی به برنده شدن در میان شامیان بروز کرده است. در حالی که سپاه شام گویی در یک مقطع روانشناختی متوقف شده است در سپاه امام حسین نمود سایر کهن الگوها دیده می شود:
معصوم: ایمان و پایبندی به ارزش ها
حامی: پذیرش مسئولیت در برابر انسان ها
جوینده: جستجوی معنویت و تحول بنیادین در سطح روان
ویرانگر: پذیرش فناپذیری و توان رها کردن هرچه که در راستای ارزش ها و رشد و تعالی زندگی فردی و گروهی نیست.
عاشق: نهایت درجه پذیرش خود و زایش خویشتن (مرکز معنوی روان) و اتصال با این هسته معنوی درونی که شخص را در هماهنگی با جهان بیرون نیز قرار می دهد.
آفریننده: درک هدف و خواست واقعی
حکمران : تعلق به خیر گروهی و جامعه
فرزانه: جستجوی حقیقت و رسیدن به خرد و تلاش برای یافتن حقیقت یا حقایق نهایی.
پ.ن: تحلیل صرفا بر مبنای اسطوره پژوهی و روانشناسی کهن الگویی #یونگ از روایات و شواهد تاریخی برای آشنایی با مفاهیم کهن الگویی می باشد.
@qodrattaqeer
سلام
آیا در واقعه کربلا یا هر واقعه تاریخی دیگر هم می توان افراد را از نظر کهن الگویی بررسی کرد؟
#پاسخ
کهن الگوها در روان همه انسان ها وجود دارد و محتویات ناخودآگاه انسان را تشکیل می دهد.
در ماجرای کربلا به گونه ای که به دست ما رسیده ( ناخودآگاه جمعی ) به طور کلی سپاه یزید تجلی #سایه و سیمای شرارت است. مهم ترین نمودهای سایه یعنی جاه طلبی، زور، تزویر و دروغ را می توان در سپاه شام یافت. اساساً برابر گواهی های تاریخ، زور و تزویر و دروغ مهم ترین ابزار گسترش قدرت معاویه و پس از او یزید بود. این در حالی است که در مقابل، امام حسین به هیچ روی حاضر به تطمیع افراد و گفتن دروغ مصلحتی برای حفظ افراد در کنارش و دادن وعده راضی نشد. عظمت امام حسین در همین حقیقت است که او حاضر نشد حتی برای دفاع از ارزش هایش اخلاق را قربانی کند. در شبی که همراهانش را گرد آورد برای دفاع از ارزشهایش جنگ با یزید را که تجسم عصیان بر ضد والاترین ارزشهای دینی بود، موجب بخشودن حق الناس ندانست.
از دیگر سو، در هر دو سپاه می توان تجسم کهن الگوی جنگجو را دید. همانطور که می دانیم کهن الگوها دو سویه دارند؛ که در یک سو در حالت سایه وار خود بروز کرده و در دیگری در والاترین سطح خود نمود یافته است.
جنگجو کهن الگویی است که توسط رویارویی با یک چالش فراخوانده می شود. در سطح ابتدایی خود جنگجو هدفش پیروزی است و برای آن هر طریقی را مجاز می داند. در سطحی بعدی جنگجو اصول اخلاقی را رعایت می کند و منصفانه نبرد می کند. اما در سطح سوم جنگجو منافع شخصی برایش اهمیتی ندارد. به خشونت بی نیاز است و می کوشد به شکل صادقانه ای اختلاف را تشریح کند.
آنچه از سپاه شام در مصاف سال ۶۱ هجری سر زد، نه تنها جنگجوی سطح یک بلکه سایه های جنگجو بود. سپاه شام به هر شکلی فقط می خواست برنده جنگ باشد و این هدف هر وسیله ای را توجیه می کرد، چنانچه از رسیدن آب به سپاه امام حسین جلوگیری کردند. پیروزی آنها با قساوت همراه بود و اهانت به اجساد جان باختگان دلیلی بر این مدعاست. باز هم به گواهی تاریخ می دانیم که از معیارها و اصول جنگی حفظ حرمت خانواده بازندگان جنگ بود. می دانیم که این اصل در روز عاشورا از سوی سپاه شام نقض شد و پس از آزار و اذیت زنان و کودکان حرم آنان را به اسارت گرفتند و اموالشان را غارت کردند. بنابرین مهمترین حالت سایه گون جنگجو یعنی نیاز اجباری و غیراخلاقی به برنده شدن در میان شامیان بروز کرده است. در حالی که سپاه شام گویی در یک مقطع روانشناختی متوقف شده است در سپاه امام حسین نمود سایر کهن الگوها دیده می شود:
معصوم: ایمان و پایبندی به ارزش ها
حامی: پذیرش مسئولیت در برابر انسان ها
جوینده: جستجوی معنویت و تحول بنیادین در سطح روان
ویرانگر: پذیرش فناپذیری و توان رها کردن هرچه که در راستای ارزش ها و رشد و تعالی زندگی فردی و گروهی نیست.
عاشق: نهایت درجه پذیرش خود و زایش خویشتن (مرکز معنوی روان) و اتصال با این هسته معنوی درونی که شخص را در هماهنگی با جهان بیرون نیز قرار می دهد.
آفریننده: درک هدف و خواست واقعی
حکمران : تعلق به خیر گروهی و جامعه
فرزانه: جستجوی حقیقت و رسیدن به خرد و تلاش برای یافتن حقیقت یا حقایق نهایی.
پ.ن: تحلیل صرفا بر مبنای اسطوره پژوهی و روانشناسی کهن الگویی #یونگ از روایات و شواهد تاریخی برای آشنایی با مفاهیم کهن الگویی می باشد.
@qodrattaqeer
سلام دوستان و اعضای محترم
در مورد دکتر علی صاحبی و تمام صحبتها و عذرخواهی هاشون و مطالب پیرامونش ( فارغ از درستی یا نادرستی جریان پیش آمده ) یک موضوعی نظرم را جلب کرد که حتما بسیاری از شما دوستان هم متوجه شده اید
این که ناخودآگاه به تئوری انتخاب می چربه 🔝
#یونگ به انسان نگاه منصفانه تری داره و در روانشناسی تحلیلی و رویکردهای انسان گرا معتقدند اراده ما بر زندگی مون و رفتارمون صد در صد نیست و ما در بسیاری از مواقع تحت تأثیر کهن الگوها و جبر هستیم .
ما آن چیزی نیستیم که می گوییم
آن چیزی هستیم که انجام می دهیم
در مورد دکتر علی صاحبی و تمام صحبتها و عذرخواهی هاشون و مطالب پیرامونش ( فارغ از درستی یا نادرستی جریان پیش آمده ) یک موضوعی نظرم را جلب کرد که حتما بسیاری از شما دوستان هم متوجه شده اید
این که ناخودآگاه به تئوری انتخاب می چربه 🔝
#یونگ به انسان نگاه منصفانه تری داره و در روانشناسی تحلیلی و رویکردهای انسان گرا معتقدند اراده ما بر زندگی مون و رفتارمون صد در صد نیست و ما در بسیاری از مواقع تحت تأثیر کهن الگوها و جبر هستیم .
ما آن چیزی نیستیم که می گوییم
آن چیزی هستیم که انجام می دهیم
امشب می خواهم تیپ شخصیتی دکتر پزشکیان را بر اساس نماد های اسطوره ای در روانشناسی #یونگ ( آرکیتایپ ها) بررسی کنیم.
به نظر شما تیپ شخصیتی ایشون کدام کهن الکوها هستند؟
به نظر شما تیپ شخصیتی ایشون کدام کهن الکوها هستند؟
روزی روزگاری مردی بود که در سرزمینی کوهستانی، جایی که مردمی خود کفا دارد زندگی می کرد. او در سراسر عمرش خواب می دید و خوابهای خودش و دیگران را تعبیر و تفسیر و بررسی می کرد. بیمارانی بودند که نزدش می آمدند و سعی می کردند مفهوم منطق رویا را درک کنند. او روانپزشک موفقی بود که هرگز از صحبت کردن در مورد روح و افسانه باز نمی ایستاد، او قصه گو، محقق و کاوشگر بود ولی بیشتر از همه خواب گذار بود، خوابهای او بینش ما را درباره خواب تغییر داد.
او قبل از مرگ گفته بود کارهای مرا کسانی که درد می کشند ادامه خواهند داد.
۲۶ جولای زادروز #یونگ
@qodrattaqeer
او قبل از مرگ گفته بود کارهای مرا کسانی که درد می کشند ادامه خواهند داد.
۲۶ جولای زادروز #یونگ
@qodrattaqeer
#یونگ_شناسی
"هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کردهاست."
فریدا فوردهام، پژوهشگر آثار یونگ
کارل گوستاو یونگ در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵م. در کسویل سوییس متولد شد. او را در کنار فروید از بنیادگذاران دانش نوین روانشناسی می دانند. او تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاحطلب سوییسی بود و در خانواده ای مذهبی بالید.
یونگ در جوانی مجذوب فلسفه شد اما با دریافت بورسیه از دانشگاه بازل در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. او در سال ۱۹۰۰ به عنوان روانپزشک در یک مرکز بیماران روانی در زوریخ مشغول به کار شد و در سال ۱۹۰۵ در سی سالگی هنگامی که به واسطه ارائه آزمون ربط کلمات به شهرت دست یافته بود، در دانشگاه زوریخ مشغول به تدریس شد. در سال ۱۹۰۹ یونگ با زیگموند فروید دیدار کرد. در نخستین ملاقاتشان آنها به مدت سیزده ساعت گفتگو کردند و از آن پس یونگ در زمینه روانکاوی نزد فروید به آموختن مشغول شد. مدتی بعد فروید با توجه به توانایی بالای یونگ در تحلیل مسائل روانشناختی او را وارث بدون معارض خود نامید. اما آن دو بر سر برخی مسائل روانکاوی اختلاف نظر پیداکردند و سرانجام همین اختلاف ها به قطع همکاری میان آنها انجامید.
یونگ پس از جدایی از فروید نظریات خود را در قالب جدیدی با عنوان روانشناسی تحلیلی مطرح نمود.
در میانه سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ که با بحران میانسالی یونگ همراه بود، او از فضای علمی و تدریس در دانشگاه کناره گیری کرد و به واکاوی ضمیر ناخودآگاه خود پرداخت. در این هنگام او غرق در مطالعه اساطیر و کتاب مقدس شد. بازگشت او به انقلابی در روانشناسی منجر شد. او در سال ۱۹۱۹ برای نخستین بار واژه #آرکی_تایپ (صورت مثالی، #کهن_الگو) را به کار برد.
"هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کردهاست."
فریدا فوردهام، پژوهشگر آثار یونگ
کارل گوستاو یونگ در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵م. در کسویل سوییس متولد شد. او را در کنار فروید از بنیادگذاران دانش نوین روانشناسی می دانند. او تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاحطلب سوییسی بود و در خانواده ای مذهبی بالید.
یونگ در جوانی مجذوب فلسفه شد اما با دریافت بورسیه از دانشگاه بازل در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. او در سال ۱۹۰۰ به عنوان روانپزشک در یک مرکز بیماران روانی در زوریخ مشغول به کار شد و در سال ۱۹۰۵ در سی سالگی هنگامی که به واسطه ارائه آزمون ربط کلمات به شهرت دست یافته بود، در دانشگاه زوریخ مشغول به تدریس شد. در سال ۱۹۰۹ یونگ با زیگموند فروید دیدار کرد. در نخستین ملاقاتشان آنها به مدت سیزده ساعت گفتگو کردند و از آن پس یونگ در زمینه روانکاوی نزد فروید به آموختن مشغول شد. مدتی بعد فروید با توجه به توانایی بالای یونگ در تحلیل مسائل روانشناختی او را وارث بدون معارض خود نامید. اما آن دو بر سر برخی مسائل روانکاوی اختلاف نظر پیداکردند و سرانجام همین اختلاف ها به قطع همکاری میان آنها انجامید.
یونگ پس از جدایی از فروید نظریات خود را در قالب جدیدی با عنوان روانشناسی تحلیلی مطرح نمود.
در میانه سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ که با بحران میانسالی یونگ همراه بود، او از فضای علمی و تدریس در دانشگاه کناره گیری کرد و به واکاوی ضمیر ناخودآگاه خود پرداخت. در این هنگام او غرق در مطالعه اساطیر و کتاب مقدس شد. بازگشت او به انقلابی در روانشناسی منجر شد. او در سال ۱۹۱۹ برای نخستین بار واژه #آرکی_تایپ (صورت مثالی، #کهن_الگو) را به کار برد.
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
میخواهم ولی نمیدانم چرا نمیشود؟!» جملهای که زیاد از افرادی میشنویم اما چه اتفاقی آنها را به این سمتوسو کشیده است؟ میخواهند ازدواج کنند اما با اینکه تحصیلات، اخلاق و موقعیت بهتری نسبت به دیگران دارند در جذب پارتنر برای رابطهی عاطفی موفق نیستند. میخواهند…
حتما در مورد ناخودآگاه زیاد شنیدهاید. کارل گوستاو #یونگ، معتقد بود که روان و بدن انسان از سه بخش مختلف تشکیل شده است: ۱ـ ایگو ۲ـ ناهشیار شخصی ۳ـ ناهشیار جمعی و از دل مفهوم ناهشیار جمعی بود که آرکتایپها را شرح داد.
از نظر وی ناهشیار جمعی، میراثی از دورههای نخستین زندگی بشر است که در حافظه تاریخی انسانها ثبت شده است. آرکتایپ در واژگان یونانی به معنی الگویی است که چیزی را از روی آن میسازند و در مفهوم تصویر، الگو و مدلی است که در رؤیاها، اساطیر و افسانهها ظاهر شده و در همه انسانها طیفی از آن وجود دارد.
چیزی که اهمیت انجام دادن تست شخصیت شناسی را دوچندان میکند مزایایی است که به دنبال دارد. شما با شناخت آرکتایپ خود نسبت به توانمندیها، استعدادها و ضعفهای خود و دیگران شناخت پیدا میکنید. میتوانید با تمرین و آگاهی یک نوع آرکتایپ را درون خود تقویت یا تضعیف کنید؛ در این صورت در شغل، تحصیل و ازدواج خود سنجیدهتر عمل کرده و مسیری را انتخاب میکنید که با گامهای قاطعانهتری میتوانید در آن قدم بردارید.
در این مقاله انواع آرکتایپهای زنانه را از نگاه افسانهی معروف مربوط، ویژگیها، نقاط قوت وضعف و ازدواج بررسی خواهیم کرد و در پایان هر قسمت پیشنهاداتی را برای تعدیل نقاط ضعف هر آرکتایپ ارائه خواهیم کرد.
https://t.me/qodrattaqeer
از نظر وی ناهشیار جمعی، میراثی از دورههای نخستین زندگی بشر است که در حافظه تاریخی انسانها ثبت شده است. آرکتایپ در واژگان یونانی به معنی الگویی است که چیزی را از روی آن میسازند و در مفهوم تصویر، الگو و مدلی است که در رؤیاها، اساطیر و افسانهها ظاهر شده و در همه انسانها طیفی از آن وجود دارد.
چیزی که اهمیت انجام دادن تست شخصیت شناسی را دوچندان میکند مزایایی است که به دنبال دارد. شما با شناخت آرکتایپ خود نسبت به توانمندیها، استعدادها و ضعفهای خود و دیگران شناخت پیدا میکنید. میتوانید با تمرین و آگاهی یک نوع آرکتایپ را درون خود تقویت یا تضعیف کنید؛ در این صورت در شغل، تحصیل و ازدواج خود سنجیدهتر عمل کرده و مسیری را انتخاب میکنید که با گامهای قاطعانهتری میتوانید در آن قدم بردارید.
در این مقاله انواع آرکتایپهای زنانه را از نگاه افسانهی معروف مربوط، ویژگیها، نقاط قوت وضعف و ازدواج بررسی خواهیم کرد و در پایان هر قسمت پیشنهاداتی را برای تعدیل نقاط ضعف هر آرکتایپ ارائه خواهیم کرد.
https://t.me/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
شاید بزرگ شدن همان سکوت طولانی، قبل از هر سخنی باشد ...
تعریفی از #یونگ درباره آگاهی وجود دارد به این مضمون:
آگاهی تأمل بر رویدادهاست نه صرفاً واکنش نشان دادن به آنها.
@qodrattaqeer
تعریفی از #یونگ درباره آگاهی وجود دارد به این مضمون:
آگاهی تأمل بر رویدادهاست نه صرفاً واکنش نشان دادن به آنها.
@qodrattaqeer
برای التیام هر زخمی باید آن زخم را در خونِ خود آن زخم شست.
#یونگ
مفهوم این جمله اینست که اگر شما ترس از دست دادن آدمها را دارید این ترس با نگه داشتن آدمها حل نمی شود با تجربه ترس از دست دادن حل میشود.
شما اگر ترس از تنهایی دارید با جمعیت و ارتباطات گسترده درمان نمی شود بلکه باید به تنهایی خود سفر کنید.
@qodrattaqeer
#یونگ
مفهوم این جمله اینست که اگر شما ترس از دست دادن آدمها را دارید این ترس با نگه داشتن آدمها حل نمی شود با تجربه ترس از دست دادن حل میشود.
شما اگر ترس از تنهایی دارید با جمعیت و ارتباطات گسترده درمان نمی شود بلکه باید به تنهایی خود سفر کنید.
@qodrattaqeer
قــدرت تــغــیــیــرر...
"ریچارد برتون" و "الیزابت تیلور" در نقش "مارک آنتونی" و کلئوپاترا" فیلم کلئوپاترا یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینماست اما به دلیل هزینه بالای ساخت آن عملاً ورشکسته محسوب شد. پرفروشترین بودن و ورشکسته شدن یکی از غریب ترین ترکیب ها است. درست مانند…
دوستان با این جریان تاریخی و غرق شدن مارک انتونی در عشق
یاد زال و طربناکی عشقش افتادم
در میان همه ی پهلوانان و یلانی که حکیم توس آفریده ، زال شخصیتش از همه بیشتر توجهم را جلب کرد .
چیزی که زال را جذاب کرده در عشق در افتادن و در ورطه ی بی خردی در نیافتادن اوست .
عشق را هوشیارانه زیست
سخت شیفته ی رودابه می شود اما در وصال او خرد و منطق را به مسلخ نمی برد.
عشق با زال وارد شاهنامه می شود
توصیفِ عشقِ زال و رودابه، زیباترین، پرمغزترین و لطیفترین ابیات شاهنامه و شاید از منحصر به فردترین داستانهای عاشقانه ادبیات ایران باشد.
از سویی زال به راستی پیر خردمند شاهنامه است. حتی هنگامی که سخت بیتاب رودابه است، عنان از کف نمیدهد و مانند کاووس نیست که وقتی از سودابه و زیبایی او میشنود، دل و دین باخته برای وصال او میشتابد.
هنگامی که فردوسی در حال گفتن حکایت زال و رودابه است، از کشاکشهای زال با خودش و حضور رایزنان و موبدان و ستارهشماران در مییابی که خرد پشتیبان پیوند این دو چهره نازنین شاهنامه است.
در روانشناسی #یونگ اگر چه عاشق شدن یعنی فرافکنی #آنیما یا #آنیموس، بر روی اشخاص واقعی کاری است ناخودآگاه، اما همواره تأکید بر آن است که پس از تاباندن تصویر جادویی درون بر روی دیگری با یک هوشیاری نیرومند، عشق را باید زیست. نابترین نمونه چنین عشق ورزیدنی زال است. عشق تبی تند و سرکش و هوسی آتشین نیست. دل میبازد اما دل باختن او لزوماً به معنای عقل از کف دادنش نیست.
https://t.me/qodrattaqeer
یاد زال و طربناکی عشقش افتادم
در میان همه ی پهلوانان و یلانی که حکیم توس آفریده ، زال شخصیتش از همه بیشتر توجهم را جلب کرد .
چیزی که زال را جذاب کرده در عشق در افتادن و در ورطه ی بی خردی در نیافتادن اوست .
عشق را هوشیارانه زیست
سخت شیفته ی رودابه می شود اما در وصال او خرد و منطق را به مسلخ نمی برد.
عشق با زال وارد شاهنامه می شود
توصیفِ عشقِ زال و رودابه، زیباترین، پرمغزترین و لطیفترین ابیات شاهنامه و شاید از منحصر به فردترین داستانهای عاشقانه ادبیات ایران باشد.
از سویی زال به راستی پیر خردمند شاهنامه است. حتی هنگامی که سخت بیتاب رودابه است، عنان از کف نمیدهد و مانند کاووس نیست که وقتی از سودابه و زیبایی او میشنود، دل و دین باخته برای وصال او میشتابد.
هنگامی که فردوسی در حال گفتن حکایت زال و رودابه است، از کشاکشهای زال با خودش و حضور رایزنان و موبدان و ستارهشماران در مییابی که خرد پشتیبان پیوند این دو چهره نازنین شاهنامه است.
در روانشناسی #یونگ اگر چه عاشق شدن یعنی فرافکنی #آنیما یا #آنیموس، بر روی اشخاص واقعی کاری است ناخودآگاه، اما همواره تأکید بر آن است که پس از تاباندن تصویر جادویی درون بر روی دیگری با یک هوشیاری نیرومند، عشق را باید زیست. نابترین نمونه چنین عشق ورزیدنی زال است. عشق تبی تند و سرکش و هوسی آتشین نیست. دل میبازد اما دل باختن او لزوماً به معنای عقل از کف دادنش نیست.
https://t.me/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
امروز تحلیلی خواندم از آلن میلر که نتیجه گیری کرده بود؛
مرد، زنی را که عاشقش نیست ؛ دوست دارد.
در کتاب زنان شیفته هم به بررسی این موضوع پرداخته شده که مردان نسبت به محبت بی تناسب زنان و شیفتگی و وابستگی آنان ، سرد و بی اعتنا می شوند.
لکان می گوید : عشق و عاشقی در زمانهای نرسیدن معنا دارد وقتی رسید ازبین می رود.
بالزاک هم می گفت : زمانی که یک زن به یک مرد می چسبد او را از هویت مردانه اش دور می کند و آن وقت فقط یک راه باریک می ماند ؛ همانی که ارسطو می گوید : دوستی و تمام
در روانکاوی ، به افزوده شدن شیفتگی و میل ، با طرد شدن ها و دوری و بی اعتنایی ،بسیار پرداخته شده است.
جدا روانکاوی بسیار پیچیده و البته شاهکاری در بررسی روان انسان می باشد. ( هر چند به مردان بیشتر اززنان پرداخته است.)
#یونگ جمله ای داشت به این مضمون: ما نمی توانیم صبر کنیم ؛ که در علم آنقدر پیشرفت کنیم که انسان را علمی بررسی کنیم؛ بنابراین خودمان باید دست به کار شویم و روان انسان را کندو کاو کنیم ؛ و شروع به جستجوی اعمال و افکار و احساس بشردر اسطوره ، دین ، هنر و ادبیات و سنت و مذهب و کهن الگوها نمود.
گمان می کنم امروزه با پیشرفت علم بتوان به بسیاری از چرایی هایی که روانکاوی مطرح کرده پی برد.
و البته طرحواره درمانی هم برای آگاهی و به روز شدن علم نقش مهمی دارد.
https://t.me/qodrattaqeer
مرد، زنی را که عاشقش نیست ؛ دوست دارد.
در کتاب زنان شیفته هم به بررسی این موضوع پرداخته شده که مردان نسبت به محبت بی تناسب زنان و شیفتگی و وابستگی آنان ، سرد و بی اعتنا می شوند.
لکان می گوید : عشق و عاشقی در زمانهای نرسیدن معنا دارد وقتی رسید ازبین می رود.
بالزاک هم می گفت : زمانی که یک زن به یک مرد می چسبد او را از هویت مردانه اش دور می کند و آن وقت فقط یک راه باریک می ماند ؛ همانی که ارسطو می گوید : دوستی و تمام
در روانکاوی ، به افزوده شدن شیفتگی و میل ، با طرد شدن ها و دوری و بی اعتنایی ،بسیار پرداخته شده است.
جدا روانکاوی بسیار پیچیده و البته شاهکاری در بررسی روان انسان می باشد. ( هر چند به مردان بیشتر اززنان پرداخته است.)
#یونگ جمله ای داشت به این مضمون: ما نمی توانیم صبر کنیم ؛ که در علم آنقدر پیشرفت کنیم که انسان را علمی بررسی کنیم؛ بنابراین خودمان باید دست به کار شویم و روان انسان را کندو کاو کنیم ؛ و شروع به جستجوی اعمال و افکار و احساس بشردر اسطوره ، دین ، هنر و ادبیات و سنت و مذهب و کهن الگوها نمود.
گمان می کنم امروزه با پیشرفت علم بتوان به بسیاری از چرایی هایی که روانکاوی مطرح کرده پی برد.
و البته طرحواره درمانی هم برای آگاهی و به روز شدن علم نقش مهمی دارد.
https://t.me/qodrattaqeer
Telegram
قــدرت تــغــیــیــرر...
@Kh_f_z فــرنــاز خــتــائیــلــر
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
کارشناس روان شناسی ( حوزه خودشناسی)
کارشناس ارشد مشاوره دانشگاه شهیدبهشتی
هر کسی که سایه ونورش را همزمان درک کند واز هردو جهت خود را دیده باشد ،قادر است که با ارزیابی در میانه تضادها بیاستد و آغاز به فهم ودرک خویشتن کند.(یونگ )
#یونگ
#سایه
@qodrattaqeer
#یونگ
#سایه
@qodrattaqeer
#کهن_الگو
کهن الگوها یا صورت های مثالی، پیش آمادگی هایی در روان ما هستند. چنانچه ژن ها صفاتی را از نیاکانمان به ما انتقال می دهند، کهن الگوها نیز دانش نیاکانی ما را به ما منتقل می کنند.
به باور کارل گوستاو #یونگ، هنگامی که انسان به دنیا می آید، لوحی سفید نیست و ذهنی خالی ندارد. بلکه از گذشته های بسیار بسیار دور، از هزاران هزار سال پیش تجربه های مکرر نیاکان ما از زندگی و پدیدههای آن، به ما به ارث رسیده است و ما به محض تولد تصویری از جهان را در روان خود حمل می کنیم. در واقع به همین تجربه ها کهن الگو، صورتهای مثالی یا سرنمون گفته می شود. کهن الگوها بخش مهمی از محتویات ناخودآگاهی ما هستند که به رفتار و واکنش های ما شکل می دهند. کارولین میس درباره اهمیت کهن الگوها می گوید: "کهن الگوها نقش فعالی در زندگی ما دارند و می توانند محافظ و نگهبان ما باشند. آنها می توانند وقتی در خطر سقوط به رفتارهای ویرانگر هستیم بیدارمان کنند و به یاری ما بشتابند."
برای نمونه کهن الگوی #آنیما و #آنیموس به مردان و زنان اجازه می دهد که جنس مخالفشان را درک کنند. الگوی دیرینه از مادر در ذهن یک نوزاد، او را قادر می سازد تا از همان بدو تولد میان مادر خود و زنان دیگر تفاوت بگذارد. کهن الگوی اوروبوروس (ماری که دمش را می بلعد و با بدنش شکل دایره می سازد) انسان را قادر می سازد تا رشد و نوزایش روانی را تجربه کند. یعنی نیرویی در روان بشر است که او را به تعالی روانی وادار می سازد.
اگر انسان فاقد چیزی به نام کهن الگو (الگوها و مدل های ذهنی، که در طول سالها در ذهن همه ما رسوب کرده اند) بود، ناچار می شد در طول زندگی کوتاهش به طور مستقل، دوباره همه چیز را تجربه کند و فرا بگیرد. بنابراین کهن الگوها شناختی کلی از پدیده ها در اختیار ما می گذارند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
کهن الگوها یا صورت های مثالی، پیش آمادگی هایی در روان ما هستند. چنانچه ژن ها صفاتی را از نیاکانمان به ما انتقال می دهند، کهن الگوها نیز دانش نیاکانی ما را به ما منتقل می کنند.
به باور کارل گوستاو #یونگ، هنگامی که انسان به دنیا می آید، لوحی سفید نیست و ذهنی خالی ندارد. بلکه از گذشته های بسیار بسیار دور، از هزاران هزار سال پیش تجربه های مکرر نیاکان ما از زندگی و پدیدههای آن، به ما به ارث رسیده است و ما به محض تولد تصویری از جهان را در روان خود حمل می کنیم. در واقع به همین تجربه ها کهن الگو، صورتهای مثالی یا سرنمون گفته می شود. کهن الگوها بخش مهمی از محتویات ناخودآگاهی ما هستند که به رفتار و واکنش های ما شکل می دهند. کارولین میس درباره اهمیت کهن الگوها می گوید: "کهن الگوها نقش فعالی در زندگی ما دارند و می توانند محافظ و نگهبان ما باشند. آنها می توانند وقتی در خطر سقوط به رفتارهای ویرانگر هستیم بیدارمان کنند و به یاری ما بشتابند."
برای نمونه کهن الگوی #آنیما و #آنیموس به مردان و زنان اجازه می دهد که جنس مخالفشان را درک کنند. الگوی دیرینه از مادر در ذهن یک نوزاد، او را قادر می سازد تا از همان بدو تولد میان مادر خود و زنان دیگر تفاوت بگذارد. کهن الگوی اوروبوروس (ماری که دمش را می بلعد و با بدنش شکل دایره می سازد) انسان را قادر می سازد تا رشد و نوزایش روانی را تجربه کند. یعنی نیرویی در روان بشر است که او را به تعالی روانی وادار می سازد.
اگر انسان فاقد چیزی به نام کهن الگو (الگوها و مدل های ذهنی، که در طول سالها در ذهن همه ما رسوب کرده اند) بود، ناچار می شد در طول زندگی کوتاهش به طور مستقل، دوباره همه چیز را تجربه کند و فرا بگیرد. بنابراین کهن الگوها شناختی کلی از پدیده ها در اختیار ما می گذارند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
✅✅اما پیشنهاد من برای خودشناسی قبل از ازدواج
تست کهن الگوهای ( زنان و مردان ) بر اساس نمادهای اسطوره ای #یونگ
تست کهن الگوهای ( زنان و مردان ) بر اساس نمادهای اسطوره ای #یونگ
#کهن_الگو
#دیمیتر #پرسفون
قوی سیاه در سال ۲۰۱۰ به کارگردانی دارن آرونوفسکی و بازی ناتالی پورتمن در نقش یک بالرین به نام نینا سیرز به اکران درآمد. نینای ۲۸ ساله با مادرش زندگی می کند و در صدد است تا نقش اول یک نمایش به نام دریاچه قو اثر چایکوفسکی را به دست آورد. داستان این فیلم روایت تحول زنان برای این همان شدن با همه جنبه های زنانگی و شکفتن جنبه های مغفول روان زنانه است. آنچه نینا برای به دست آوردن نقش قوی سیاه تجربه می کند فرایند دردناک بلوغ است.
#یونگ می گوید هیچ آگاه شدنی بدون درد نیست و نینا قرار است با آماده شدن برای نقش قوی سیاه به خودش، آگاهی یابد.
شخصیت نینا و مادرش (با بازی باربارا هرشی) به لحاظ کهن الگویی قابل تحلیل است و این دو الگوی دیمیتر-پرسفونه، مادر قوی و کنترل گر و دختر خوب و مطیع را تکرار می کنند. مادر نینا که او هم یک بالرین بوده است و مجبور شده به خاطر خانواده از علاقه خودش بگذرد، زنی است که می خواهد از طریق دخترش بخش نزیسته خودش را زندگی کند. او مبتلا به سایه های کهن الگوی دیمیتر است و به یک مادر کنترل گر تبدیل شده و چنانچه در فیلم مشهود است مدیریت زندگی و برنامه های او را به دست گرفته و با وجودی که نینا ۲۸ سال دارد هنوز با او همچون دختر کوچولوی شکننده ای رفتار می کند. نینا نیز کاملاً با پرسفونه معصوم و البته افسرده هماهنگ است. ولی برای اینکه بتواند نقش قوی سیاه یا زن اغواگر را ایفا کند به ناچار باید تمایلات آفرودیتی و شور زنانگی و همه جنبه های سرکوب شده وجودش را هشیار سازد.
پرسفونه از سایر کهن الگوهای زنانه محوتر است. انفعال، انعطاف، پذیرا و مطیع بودن از بارزترین ویژگی های این کهن الگوست. یک زن پرسفونه ای می تواند بسیار بی انگیزه باشد و همواره برای تغییر و تحول نیازمند شخص دیگری است. چنانچه در این فیلم توماس معلم و کارگردان نمایش (ونسان کسل) نینا را برای تجربه ای متفاوت از خود آماده کرد.
در قوی سیاه نینا با همین جنبه های کهن الگوی پرسفونه هماهنگ است. در فیلم می بینیم که بالرین شدن آرزوی تحقق نیافته مادر اوست. مادر نینا، زنی بسیار دلواپس است. اضطراب روان رنجورانه ای که به دختر خود نیز منتقل کرده است. او از دختر خود مانند عروسکی شکننده مراقبت می کند و بر تمام رفتارهای او نظارت دارد. تسلیم پذیری و احتیاط را در او تشویق می کند و از او می خواهد تا همچون یک قوی سفید و پاک باقی بماند و نینا را تشویق می کند تا طبیعی ترین احساسات و غرایز خود را سرکوب کند.
اگر فیلم را دیده باشید و دکور و نمای اتاق نینا با رنگ صورتی و عروسکهایش که همه جا قرار دارد، در خاطرتان مانده باشد، تایید می کنید که این سبک زندگی برای زنی ۲۸ ساله چقدر کودکانه است. زنان دیمیتری هنگامی که به سایه های کهن الگوی خود مبتلا می شوند، در نقش حامی منفی فرو رفته و از استقلال و بی نیازی فرزندان خود هراسان می شوند. اتاق صورتی رنگ نینا ناظر بر همین حالت بیمارگونه زنی است که از فرزند خود کسب هویت می کند و بزرگ شدن و خودکفایی او را با فروپاشی خود برابر می داند.
مشکل نینا زمانی آغاز می شود که معلم باله اش اعلام می کند در نمایش دریاچه قو می خواهد هر دو نقش قوی سیاه و سفید را به یک نفر بسپارد. نینا که برای نقش قوی سفید و نشان دادن معصومیت او بسیار مناسب است، برای ایفای نقش قوی سیاه بیش از حد معصوم است و اگر نتواند به نحوی که مدیر شرکت را راضی کند از پس ایفای نقش قوی سیاه برآید، شانس به دست آوردن نقش را از دست می دهد. نینا برای به دست آوردن این نقش است که مجبور می شود با دو رقیب مواجه شود. در بیرون او باید با با لی لی (میلا کونیس) که اغوا و جذبه قوی سیاه را دارد برای نقش قوی سیاه بجنگد. اما رقیب نیرومندتر او شخصیت سرکوب شده و تمایلات انکارشده ای است که در لایه زیرین روانش از یاد رفته است. نینا برای مواجه شدن با این رقیب توانمند که سالها در تاریکترین جای وجودش زیسته است باید بتواند از سد مادرش بگذرد. در بسیاری از اسطوره های جهان و نیز قصه ها و داستان های کهن (مانند افسانه جام، جوذر مصری در هزار و یک شب و رستم در خوان سوم) بن مایه ای تکرار شونده وجود دارد که قهرمان داستان باید بتواند از مادرش یا چیزی که او را نمادین می کند، بگذرد و به استقلال برسد. نینا اینک به بزرگترین چالش زندگی خود رسیده است. او یا باید در اتاق صورتی رنگش زندگی کند و شبها مادرش دستکش سفیدی به دست او کند و جعبه موسیقی اش را برایش کوک کند و یا اینکه باید بتواند در مقام زنی بالغ و انسانی بزرگسال، خودش زندگی خودش را مدیریت کند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
ادامه👇👇👇
#دیمیتر #پرسفون
قوی سیاه در سال ۲۰۱۰ به کارگردانی دارن آرونوفسکی و بازی ناتالی پورتمن در نقش یک بالرین به نام نینا سیرز به اکران درآمد. نینای ۲۸ ساله با مادرش زندگی می کند و در صدد است تا نقش اول یک نمایش به نام دریاچه قو اثر چایکوفسکی را به دست آورد. داستان این فیلم روایت تحول زنان برای این همان شدن با همه جنبه های زنانگی و شکفتن جنبه های مغفول روان زنانه است. آنچه نینا برای به دست آوردن نقش قوی سیاه تجربه می کند فرایند دردناک بلوغ است.
#یونگ می گوید هیچ آگاه شدنی بدون درد نیست و نینا قرار است با آماده شدن برای نقش قوی سیاه به خودش، آگاهی یابد.
شخصیت نینا و مادرش (با بازی باربارا هرشی) به لحاظ کهن الگویی قابل تحلیل است و این دو الگوی دیمیتر-پرسفونه، مادر قوی و کنترل گر و دختر خوب و مطیع را تکرار می کنند. مادر نینا که او هم یک بالرین بوده است و مجبور شده به خاطر خانواده از علاقه خودش بگذرد، زنی است که می خواهد از طریق دخترش بخش نزیسته خودش را زندگی کند. او مبتلا به سایه های کهن الگوی دیمیتر است و به یک مادر کنترل گر تبدیل شده و چنانچه در فیلم مشهود است مدیریت زندگی و برنامه های او را به دست گرفته و با وجودی که نینا ۲۸ سال دارد هنوز با او همچون دختر کوچولوی شکننده ای رفتار می کند. نینا نیز کاملاً با پرسفونه معصوم و البته افسرده هماهنگ است. ولی برای اینکه بتواند نقش قوی سیاه یا زن اغواگر را ایفا کند به ناچار باید تمایلات آفرودیتی و شور زنانگی و همه جنبه های سرکوب شده وجودش را هشیار سازد.
پرسفونه از سایر کهن الگوهای زنانه محوتر است. انفعال، انعطاف، پذیرا و مطیع بودن از بارزترین ویژگی های این کهن الگوست. یک زن پرسفونه ای می تواند بسیار بی انگیزه باشد و همواره برای تغییر و تحول نیازمند شخص دیگری است. چنانچه در این فیلم توماس معلم و کارگردان نمایش (ونسان کسل) نینا را برای تجربه ای متفاوت از خود آماده کرد.
در قوی سیاه نینا با همین جنبه های کهن الگوی پرسفونه هماهنگ است. در فیلم می بینیم که بالرین شدن آرزوی تحقق نیافته مادر اوست. مادر نینا، زنی بسیار دلواپس است. اضطراب روان رنجورانه ای که به دختر خود نیز منتقل کرده است. او از دختر خود مانند عروسکی شکننده مراقبت می کند و بر تمام رفتارهای او نظارت دارد. تسلیم پذیری و احتیاط را در او تشویق می کند و از او می خواهد تا همچون یک قوی سفید و پاک باقی بماند و نینا را تشویق می کند تا طبیعی ترین احساسات و غرایز خود را سرکوب کند.
اگر فیلم را دیده باشید و دکور و نمای اتاق نینا با رنگ صورتی و عروسکهایش که همه جا قرار دارد، در خاطرتان مانده باشد، تایید می کنید که این سبک زندگی برای زنی ۲۸ ساله چقدر کودکانه است. زنان دیمیتری هنگامی که به سایه های کهن الگوی خود مبتلا می شوند، در نقش حامی منفی فرو رفته و از استقلال و بی نیازی فرزندان خود هراسان می شوند. اتاق صورتی رنگ نینا ناظر بر همین حالت بیمارگونه زنی است که از فرزند خود کسب هویت می کند و بزرگ شدن و خودکفایی او را با فروپاشی خود برابر می داند.
مشکل نینا زمانی آغاز می شود که معلم باله اش اعلام می کند در نمایش دریاچه قو می خواهد هر دو نقش قوی سیاه و سفید را به یک نفر بسپارد. نینا که برای نقش قوی سفید و نشان دادن معصومیت او بسیار مناسب است، برای ایفای نقش قوی سیاه بیش از حد معصوم است و اگر نتواند به نحوی که مدیر شرکت را راضی کند از پس ایفای نقش قوی سیاه برآید، شانس به دست آوردن نقش را از دست می دهد. نینا برای به دست آوردن این نقش است که مجبور می شود با دو رقیب مواجه شود. در بیرون او باید با با لی لی (میلا کونیس) که اغوا و جذبه قوی سیاه را دارد برای نقش قوی سیاه بجنگد. اما رقیب نیرومندتر او شخصیت سرکوب شده و تمایلات انکارشده ای است که در لایه زیرین روانش از یاد رفته است. نینا برای مواجه شدن با این رقیب توانمند که سالها در تاریکترین جای وجودش زیسته است باید بتواند از سد مادرش بگذرد. در بسیاری از اسطوره های جهان و نیز قصه ها و داستان های کهن (مانند افسانه جام، جوذر مصری در هزار و یک شب و رستم در خوان سوم) بن مایه ای تکرار شونده وجود دارد که قهرمان داستان باید بتواند از مادرش یا چیزی که او را نمادین می کند، بگذرد و به استقلال برسد. نینا اینک به بزرگترین چالش زندگی خود رسیده است. او یا باید در اتاق صورتی رنگش زندگی کند و شبها مادرش دستکش سفیدی به دست او کند و جعبه موسیقی اش را برایش کوک کند و یا اینکه باید بتواند در مقام زنی بالغ و انسانی بزرگسال، خودش زندگی خودش را مدیریت کند.
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور
#یــونــگ
@qodrattaqeer
ادامه👇👇👇
قــدرت تــغــیــیــرر...
کیک محبوب من کیک شیرینی گرد خوشمزه ای که در شادی ها و به خصوص جشن تولد ها استفاده می شود. شیرینی نماد لذت زود گذر و یا همان عشق زودگذر و شکل گرد نشان دهنده بازگشت به حالت اولیه ( چرخه ی تکرار)
حسرتها ، آمال و ارزوها و زندگی زیست نشده را در هر دوره زندگی نمی توان زیست
ارزشهای نیمه اول زندگی با نیمه ی دوم زندگی متفاوت می باشد.
اگر افراد میانسال و سالمند ارزش های دوره ی قبل را حفظ کنند، وقتی احساس کنند ارزش هایشان در حال تغییر است، ناامیدانه برای حفظ سبک زندگی جوانی تلاش می نمایند و در این صورت فقط عقده های خود را زندگی خواهند کرد.
#یونگ در این باره می گوید نمى توانيم شبانگاه زندگى مان را بر اساس همان برنامه اى كه صبح گاه داشتيم زيست كنيم .
چرا ؟
🔅چون آن چه صبحگاه به چشممان با شكوه و بهجت آفرين مى نمود شامگاهان اندك و ناچيز مى نمايد.
🔅و آن چه صبحگاه برايمان حقيقت داشت در شامگاهان ديگر دروغى بيش نيست .
#ختائیلر_فرناز
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور #یــونــگ
@qodrattaqeer
ارزشهای نیمه اول زندگی با نیمه ی دوم زندگی متفاوت می باشد.
اگر افراد میانسال و سالمند ارزش های دوره ی قبل را حفظ کنند، وقتی احساس کنند ارزش هایشان در حال تغییر است، ناامیدانه برای حفظ سبک زندگی جوانی تلاش می نمایند و در این صورت فقط عقده های خود را زندگی خواهند کرد.
#یونگ در این باره می گوید نمى توانيم شبانگاه زندگى مان را بر اساس همان برنامه اى كه صبح گاه داشتيم زيست كنيم .
چرا ؟
🔅چون آن چه صبحگاه به چشممان با شكوه و بهجت آفرين مى نمود شامگاهان اندك و ناچيز مى نمايد.
🔅و آن چه صبحگاه برايمان حقيقت داشت در شامگاهان ديگر دروغى بيش نيست .
#ختائیلر_فرناز
═══༻༺═══
خــود شــنــاســے بــه روش پــرفــســور #یــونــگ
@qodrattaqeer
#ناخودآگاه_جمعى
#آنيما #آنيموس
فیثاغورث از اولین ریاضی دانان و فیلسوفان جهان بود. او جزو اولین کسانی بود که می خواستند توضیحی منطقی از جهان ارائه کنند. او برای اولین بار کلمات ریاضیدان، فیلسوف و تناسخ را اختراع کرد. برتراند راسل (ریاضیدان و فیلسوف نابغه بریتانیایی) فیثاغورث را بزرگترین متفکری می داند که تاکنون به دنیا آمده است! فیثاغورث اولین مکتبی را بنا نهاد که دارای “اعداد مقدس”بودند.
. همه ما در مدرسه با “قضیه فیثاغورث” آشنا شده ایم: “در یک مثلث قائم الزاویه، مربع وتر برابر است با جمع مربع دو ضلع دیگر” ولی این تنها کشف بزرگ فیثاغورث نبود. فیثاغورث بررسی های علمی دور و درازی در حوزه موسیقی انجام داد. او کشف کرد که هارمونی موسیقی در زخمه زدن به سیم ها (یا ستون هوا مانند فلوت) با نسبت های خاصی ارتباط دارد. چنین شد که اعداد برای فیثاغورث جنبه ای از قداست و الوهیت پیدا کردند.
فیثاغورث اعتقاد داشت که اولین عدد واقعی یک نیست بلکه عدد سه است. زیرا سه اولین عددی است که با آن می توان یک شکل هندسی (مثلث) ساخت و دیگر این که سه اولین عددی است که حاصلضرب آن در خودش بیش از حاصل جمع آن با خودش است. فیثاغورث برای اعداد جنسیت قائل بود، از نظر او اعداد فرد مذکر و اعداد زوج مونث بودند! بنابراین سه، اولین عدد مذکر و چهار، اولین عدد مونث به شمار آمدند! اینچنین بود که سه و چهار اساس طبقه بندی های مهم مثل تقسیم بندی سال به چهار فصل سه ماهه شدند. بله، همه چیز از فیثاغورث شروع شد!
کار فیثاغورث با اعداد سه و چهار اینجا پایان نیافت، او جمع اولین عدد زوج و اولین عدد فرد را حاصل اولین لقاح اعداد میدانست، از اینجا بود که هفت، عدد اصلی خلقت و مقدس ترین عدد به شمار آمد!
اغلب ادیان، بدون این که تئوریسین های آنها آگاه باشند تحت تاثیر این اعداد که در ادیان قبلی مورد توجه بوده قرار گرفتند و عدد هفت روز به روز جنبه قدسی!!! بیشتری پیدا کرد. جالب اینجاست که ادیان قبلی هم توجیه ای برای استفاده از این اعداد نداشتند. مثلا در قرآن هیچ عددی به اندازه عدد هفت تکرار نشده است. عدد هفت و مشتقات آن 29 بار در قرآن آمده اند در حالی که اعداد دو طرف آن (عدد شش و عدد هشت) فقط 7-8 بار با تمام مشتقاتشان تکرار شده اند! از این گذشته حاصلضرب سه و چهار، یعنی دوازده، هم عددی قدسی به شمار آمد!!! از این روست که در دین زرتشت تعداد “امشاسپندان” دوازده نفر است و در آیین میترا (مهر) تعداد “مهربانان” دوازده نفر است و در دین مسیح تعداد “حواریون” دوازده نفر است و در مذهب شیعه هم تعداد امامان دوازده نفر است!
زمانی که “#کارل_گوستاو_یونگ” روانپزشک سوئیسی گفت : “رسالت زمان ما حرکت از عدد 3 به عدد چهار است” نیز از “گفتمان فیثاغورثی” استفاده کرد. منظور یونگ این بود که در زمانه ما “نرینه روانی” به افراط رسیده و نمود آن افراط در جاه طلبی، مالکیت طلبی، قدرت طلبی و حرص مال و جاه است و راه حل برون رفت از این بن بست، حرکت به سوی “مادینه روانی” یعنی قناعت، صبر، سکوت و احترام به طبیعت است.
این دیدگاه #یونگ شاید بستر پیدایش آثار برجسته ادبی و هنری شد که به بشر عصر صنعت توصیه می کنند از نرینه روانی (#آنیموس) خود بکاهد، بر مادینه روانی (#آنیما) خود بیافزاید.
خلاصه کلام این که نظریه پردازان نابغه ای مثل فیثاغورث بیش از آن که ما بدانیم در زندگی ما حضور دارند. ما نه تنها با کشفیات بزرگ فیثاغورث زندگی می کنیم بلکه با اشتباهات و خرافه هایی هم که او بدانها باور داشت زندگی می کنیم!
برگرفته از آموزه هاى #دكتر_سرگلزايى
@qodrattaqeer
#آنيما #آنيموس
فیثاغورث از اولین ریاضی دانان و فیلسوفان جهان بود. او جزو اولین کسانی بود که می خواستند توضیحی منطقی از جهان ارائه کنند. او برای اولین بار کلمات ریاضیدان، فیلسوف و تناسخ را اختراع کرد. برتراند راسل (ریاضیدان و فیلسوف نابغه بریتانیایی) فیثاغورث را بزرگترین متفکری می داند که تاکنون به دنیا آمده است! فیثاغورث اولین مکتبی را بنا نهاد که دارای “اعداد مقدس”بودند.
. همه ما در مدرسه با “قضیه فیثاغورث” آشنا شده ایم: “در یک مثلث قائم الزاویه، مربع وتر برابر است با جمع مربع دو ضلع دیگر” ولی این تنها کشف بزرگ فیثاغورث نبود. فیثاغورث بررسی های علمی دور و درازی در حوزه موسیقی انجام داد. او کشف کرد که هارمونی موسیقی در زخمه زدن به سیم ها (یا ستون هوا مانند فلوت) با نسبت های خاصی ارتباط دارد. چنین شد که اعداد برای فیثاغورث جنبه ای از قداست و الوهیت پیدا کردند.
فیثاغورث اعتقاد داشت که اولین عدد واقعی یک نیست بلکه عدد سه است. زیرا سه اولین عددی است که با آن می توان یک شکل هندسی (مثلث) ساخت و دیگر این که سه اولین عددی است که حاصلضرب آن در خودش بیش از حاصل جمع آن با خودش است. فیثاغورث برای اعداد جنسیت قائل بود، از نظر او اعداد فرد مذکر و اعداد زوج مونث بودند! بنابراین سه، اولین عدد مذکر و چهار، اولین عدد مونث به شمار آمدند! اینچنین بود که سه و چهار اساس طبقه بندی های مهم مثل تقسیم بندی سال به چهار فصل سه ماهه شدند. بله، همه چیز از فیثاغورث شروع شد!
کار فیثاغورث با اعداد سه و چهار اینجا پایان نیافت، او جمع اولین عدد زوج و اولین عدد فرد را حاصل اولین لقاح اعداد میدانست، از اینجا بود که هفت، عدد اصلی خلقت و مقدس ترین عدد به شمار آمد!
اغلب ادیان، بدون این که تئوریسین های آنها آگاه باشند تحت تاثیر این اعداد که در ادیان قبلی مورد توجه بوده قرار گرفتند و عدد هفت روز به روز جنبه قدسی!!! بیشتری پیدا کرد. جالب اینجاست که ادیان قبلی هم توجیه ای برای استفاده از این اعداد نداشتند. مثلا در قرآن هیچ عددی به اندازه عدد هفت تکرار نشده است. عدد هفت و مشتقات آن 29 بار در قرآن آمده اند در حالی که اعداد دو طرف آن (عدد شش و عدد هشت) فقط 7-8 بار با تمام مشتقاتشان تکرار شده اند! از این گذشته حاصلضرب سه و چهار، یعنی دوازده، هم عددی قدسی به شمار آمد!!! از این روست که در دین زرتشت تعداد “امشاسپندان” دوازده نفر است و در آیین میترا (مهر) تعداد “مهربانان” دوازده نفر است و در دین مسیح تعداد “حواریون” دوازده نفر است و در مذهب شیعه هم تعداد امامان دوازده نفر است!
زمانی که “#کارل_گوستاو_یونگ” روانپزشک سوئیسی گفت : “رسالت زمان ما حرکت از عدد 3 به عدد چهار است” نیز از “گفتمان فیثاغورثی” استفاده کرد. منظور یونگ این بود که در زمانه ما “نرینه روانی” به افراط رسیده و نمود آن افراط در جاه طلبی، مالکیت طلبی، قدرت طلبی و حرص مال و جاه است و راه حل برون رفت از این بن بست، حرکت به سوی “مادینه روانی” یعنی قناعت، صبر، سکوت و احترام به طبیعت است.
این دیدگاه #یونگ شاید بستر پیدایش آثار برجسته ادبی و هنری شد که به بشر عصر صنعت توصیه می کنند از نرینه روانی (#آنیموس) خود بکاهد، بر مادینه روانی (#آنیما) خود بیافزاید.
خلاصه کلام این که نظریه پردازان نابغه ای مثل فیثاغورث بیش از آن که ما بدانیم در زندگی ما حضور دارند. ما نه تنها با کشفیات بزرگ فیثاغورث زندگی می کنیم بلکه با اشتباهات و خرافه هایی هم که او بدانها باور داشت زندگی می کنیم!
برگرفته از آموزه هاى #دكتر_سرگلزايى
@qodrattaqeer