وقتی که باید نقش بازی کنیم
در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم وارد قبیله ای شد که اهالی آن ستاره پرست بودند.
حضرت ابراهیم در ستاره پرستی با آنان همراه شد تا هنگامی که شب های مهتابی فرا رسیدند و ستاره ها محو شدند. آن وقت، حضرت ابراهیم با اظهار این که خدایی که غروب کند شایسته ی پرستش نیست، شروع به پرستش ماه نمود. هنگامی که خورشید طلوع کرد و ماه را محو نمود، حضرت ابراهیم با همان استدلال، از پرستش ماه امتناع کرد و به پرستش خورشید روی آورد تا این که غروب شد و این بار نیز حضرت ابراهیم پرستش خورشید را رها کرد و با گفتن این عبارت که«من به دنبال خداوندی هستم که غروب نکند». به اهالی آن قبیله، درس مورد نظرش را آموخت. حضرت ابراهیم برای موثربودن درسی که در پی آموزش آن بود، چند شب و روز«نقش بازی کرد».
***
حکایت می کنند که«لقمان حکیم» جایی مهمان شد. صاحب خانه خربزه ای آورد. «لقمان» اولین قاچ خربزه را برداشت و با اشتها خورد و از شیرینی آن بسیار تعریف کرد. آن گاه خود دست به کار شد و مرتب خربزه را قاچ کرد و خورد و از شیرینی آن تعریف کرد. «لقمان» تمام خربزه را خورد و چیزی برای صاحب خانه و مهمان دیگری که همراه خود به آن جا برده بود، باقی نگذاشت! هنگامی که از آن خانه بیرون آمدند، دوست«لقمان» از او پرسید: «لقمان، این چه کار بی ادبانه ای بود که کرد؟! تمام خربزه را خوردی و برای من و صاحب خانه چیزی نگذاشتی!» «لقمان» توضیح داد که آن خربزه، بی نهایت تلخ بوده و او ترسیده که اگر صاحب خانه بفهمد که خربزه تلخ است، به دنبال چیز دیگری برای پذیرایی بگردد و امکان تهیه ی چیز دیگری برایش نباشد و خجالت زده شود: «بنابراین تمام خربزه را به تنهایی خوردم تا او متوجه تلخ بودن آن نشود». «لقمان» برای آن صاحب خانه «نقش بازی کرده بود».
***
مرحوم «مرتضی مطهری» در«داستان راستان» آورده است که امام حسن و امام حسین در کودکی شاهد اشتباه وضو گرفتن پیرمردی بودند. آنان فکر می کردند که چگونه می توانند اشتباه پیرمرد را به او یادآور شوند بدون این که پیرمرد رنجیده خاطر شود. آنان«نقش بازی کردند»؛ نمایشی را طراحی کردند که در آن، دو برادر بر سر شیوه ی وضو گرفتن اختلاف نظر پیدا می کنند و از پیرمرد راهنمایی می خواهند. آنان در ضمن این نمایش، شیوه ی درست وضو گرفتن را به پیرمرد آموختند.
***
به این سه حکایت قدری فکر کنید. امروزه بسیار می شنویم و می خوانیم که:«خودت باش» «نقش بازی نکن» و«از پشت نقاب بیرون بیا».
عبارات مبهم و ادیبانه، در عین زیبایی، گاهی باعث سوءتفاهم می شوند.
مرز بین«صراحت» و«ادب» کجاست؟! چه وقت باید با شفافیت حرف زد و چه وقت باید«به در گفت تا دیوار بشنود؟!».
دشواری«انسان بودن» و انسانی رفتار کردن در همین است که هر موقعیتی، اقتضای اخلاقی خاصی دارد. ممکن است لازم باشد در مقابل فردی با ظرافت و شوخ طبعی و چند حکایت و ضرب المثل، ایرادی را که می بینیم تذکر دهیم، در حالی که در مقابل فردی دیگر شاید حتی با همان ایراد و اشتباه، لازم باشد که فاش و عریان و بی پرده سخن بگوییم و او را از خواب سنگینی که دچارش شده، درآوریم.
هیچ کس نمی تواند یک حکم کلی صادر کند که برای همه ی اشخاص در تمام زمان ها و مکان ها و شرایط، درست باشد. جایی در زندگی باید نقش بازی کنیم و جایی در زندگی لازم است نقش ها را فرو بریزیم.
یکی از روش های روان درمانی، «سایکودرام» نام دارد. در این روش، افراد با«نقش بازی کردن» در جلسه ی درمان به احساسات پنهان و حرف های ناگفته ی خود و دیگران واقف می شوند.
یکی از صاحب نظران سایکودرام می گوید:« سایکودرام، دروغی است که حقیقتی را آشکار می سازد!» این جمله، پارادوکس عجیب تجربه ی بشری را روشن می سازد: گاهی برای خودشناسی باید نقش بازی کرد! گاهی برای نزدیک شدن به خود باید از خود فاصله گرفت! گاهی برای نزدیک شدن به دیگری نیز باید از او فاصله گرفت!
«سهراب سپهری» می گوید: «عشق، صدای فاصله هاست…» به عقیده ی او برای عاشق شدن و عاشق ماندن باید«فاصله ای» را حفظ کرد.«جبران خلیل جبران» نیز با کلمات دیگری بر همین عقیده صحه می گذارد. از آن سو«گاندی» می گوید برای پیروزی بر دشمن، باید او را شناخت، باید او را فهمید، باید به او نزدیک شد، باید بر تعصب و پیش داوری و بدگمانی و نفرت غلبه کرد و از نگاه دشمن به ماجرا نگریست! دنیای عجیبی است: باید از معشوق فاصله گرفت و باید به دشمن نزدیک شد!«انسان بودن» تجربه ی دشواری است، خدایا به دادمان برس.
به نقل از #دکترسرگلزایی
@qodrattaqeer
در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم وارد قبیله ای شد که اهالی آن ستاره پرست بودند.
حضرت ابراهیم در ستاره پرستی با آنان همراه شد تا هنگامی که شب های مهتابی فرا رسیدند و ستاره ها محو شدند. آن وقت، حضرت ابراهیم با اظهار این که خدایی که غروب کند شایسته ی پرستش نیست، شروع به پرستش ماه نمود. هنگامی که خورشید طلوع کرد و ماه را محو نمود، حضرت ابراهیم با همان استدلال، از پرستش ماه امتناع کرد و به پرستش خورشید روی آورد تا این که غروب شد و این بار نیز حضرت ابراهیم پرستش خورشید را رها کرد و با گفتن این عبارت که«من به دنبال خداوندی هستم که غروب نکند». به اهالی آن قبیله، درس مورد نظرش را آموخت. حضرت ابراهیم برای موثربودن درسی که در پی آموزش آن بود، چند شب و روز«نقش بازی کرد».
***
حکایت می کنند که«لقمان حکیم» جایی مهمان شد. صاحب خانه خربزه ای آورد. «لقمان» اولین قاچ خربزه را برداشت و با اشتها خورد و از شیرینی آن بسیار تعریف کرد. آن گاه خود دست به کار شد و مرتب خربزه را قاچ کرد و خورد و از شیرینی آن تعریف کرد. «لقمان» تمام خربزه را خورد و چیزی برای صاحب خانه و مهمان دیگری که همراه خود به آن جا برده بود، باقی نگذاشت! هنگامی که از آن خانه بیرون آمدند، دوست«لقمان» از او پرسید: «لقمان، این چه کار بی ادبانه ای بود که کرد؟! تمام خربزه را خوردی و برای من و صاحب خانه چیزی نگذاشتی!» «لقمان» توضیح داد که آن خربزه، بی نهایت تلخ بوده و او ترسیده که اگر صاحب خانه بفهمد که خربزه تلخ است، به دنبال چیز دیگری برای پذیرایی بگردد و امکان تهیه ی چیز دیگری برایش نباشد و خجالت زده شود: «بنابراین تمام خربزه را به تنهایی خوردم تا او متوجه تلخ بودن آن نشود». «لقمان» برای آن صاحب خانه «نقش بازی کرده بود».
***
مرحوم «مرتضی مطهری» در«داستان راستان» آورده است که امام حسن و امام حسین در کودکی شاهد اشتباه وضو گرفتن پیرمردی بودند. آنان فکر می کردند که چگونه می توانند اشتباه پیرمرد را به او یادآور شوند بدون این که پیرمرد رنجیده خاطر شود. آنان«نقش بازی کردند»؛ نمایشی را طراحی کردند که در آن، دو برادر بر سر شیوه ی وضو گرفتن اختلاف نظر پیدا می کنند و از پیرمرد راهنمایی می خواهند. آنان در ضمن این نمایش، شیوه ی درست وضو گرفتن را به پیرمرد آموختند.
***
به این سه حکایت قدری فکر کنید. امروزه بسیار می شنویم و می خوانیم که:«خودت باش» «نقش بازی نکن» و«از پشت نقاب بیرون بیا».
عبارات مبهم و ادیبانه، در عین زیبایی، گاهی باعث سوءتفاهم می شوند.
مرز بین«صراحت» و«ادب» کجاست؟! چه وقت باید با شفافیت حرف زد و چه وقت باید«به در گفت تا دیوار بشنود؟!».
دشواری«انسان بودن» و انسانی رفتار کردن در همین است که هر موقعیتی، اقتضای اخلاقی خاصی دارد. ممکن است لازم باشد در مقابل فردی با ظرافت و شوخ طبعی و چند حکایت و ضرب المثل، ایرادی را که می بینیم تذکر دهیم، در حالی که در مقابل فردی دیگر شاید حتی با همان ایراد و اشتباه، لازم باشد که فاش و عریان و بی پرده سخن بگوییم و او را از خواب سنگینی که دچارش شده، درآوریم.
هیچ کس نمی تواند یک حکم کلی صادر کند که برای همه ی اشخاص در تمام زمان ها و مکان ها و شرایط، درست باشد. جایی در زندگی باید نقش بازی کنیم و جایی در زندگی لازم است نقش ها را فرو بریزیم.
یکی از روش های روان درمانی، «سایکودرام» نام دارد. در این روش، افراد با«نقش بازی کردن» در جلسه ی درمان به احساسات پنهان و حرف های ناگفته ی خود و دیگران واقف می شوند.
یکی از صاحب نظران سایکودرام می گوید:« سایکودرام، دروغی است که حقیقتی را آشکار می سازد!» این جمله، پارادوکس عجیب تجربه ی بشری را روشن می سازد: گاهی برای خودشناسی باید نقش بازی کرد! گاهی برای نزدیک شدن به خود باید از خود فاصله گرفت! گاهی برای نزدیک شدن به دیگری نیز باید از او فاصله گرفت!
«سهراب سپهری» می گوید: «عشق، صدای فاصله هاست…» به عقیده ی او برای عاشق شدن و عاشق ماندن باید«فاصله ای» را حفظ کرد.«جبران خلیل جبران» نیز با کلمات دیگری بر همین عقیده صحه می گذارد. از آن سو«گاندی» می گوید برای پیروزی بر دشمن، باید او را شناخت، باید او را فهمید، باید به او نزدیک شد، باید بر تعصب و پیش داوری و بدگمانی و نفرت غلبه کرد و از نگاه دشمن به ماجرا نگریست! دنیای عجیبی است: باید از معشوق فاصله گرفت و باید به دشمن نزدیک شد!«انسان بودن» تجربه ی دشواری است، خدایا به دادمان برس.
به نقل از #دکترسرگلزایی
@qodrattaqeer
#فایل_صوتی
#پرسش_و_پاسخ
#عقده_سیندرلا
#دکترسرگلزایی
«عقده سیندرلا» چیست؟
«کارل گوستاو #یونگ» (روانپزشک و روانکاو سوئیسی) «عقده» را اینگونه تعریف میکند: موضوعی که به شکل «ناخودآگاه» برای ما «وزن عاطفی» بسیار زیادی دارد و در نتیجه این وزن عاطفی زیاد آن موضوع باعث میشود که ما وقتی راجع آن به موضوع میخواهیم تصمیم بگیریم یا فکر بکنیم، اراده و تفکرمان تحت تاثیر آن وزن عاطفی دچار سوگیری و انحراف بشود و در نتیجه در مورد آن موضوع غیرمنطقی عمل کند… .
«عقده سیندرلا» یک میل ناخودآگاه در بسیاری از زنان است که تمایل دارند بسیار از اموراتشان توسط یک «مرد قدرتمند» انجام بگیرد… .
#پرسش_و_پاسخ
#عقده_سیندرلا
#دکترسرگلزایی
«عقده سیندرلا» چیست؟
«کارل گوستاو #یونگ» (روانپزشک و روانکاو سوئیسی) «عقده» را اینگونه تعریف میکند: موضوعی که به شکل «ناخودآگاه» برای ما «وزن عاطفی» بسیار زیادی دارد و در نتیجه این وزن عاطفی زیاد آن موضوع باعث میشود که ما وقتی راجع آن به موضوع میخواهیم تصمیم بگیریم یا فکر بکنیم، اراده و تفکرمان تحت تاثیر آن وزن عاطفی دچار سوگیری و انحراف بشود و در نتیجه در مورد آن موضوع غیرمنطقی عمل کند… .
«عقده سیندرلا» یک میل ناخودآگاه در بسیاری از زنان است که تمایل دارند بسیار از اموراتشان توسط یک «مرد قدرتمند» انجام بگیرد… .
Telegram
attach 📎
Forwarded from قــدرت تــغــیــیــرر... (𝒇𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛 𝒌𝒉𝒂𝒕𝒂𝒆𝒊𝒍𝒂𝒓)
#فایل_صوتی
#پرسش_و_پاسخ
#عقده_سیندرلا
#دکترسرگلزایی
«عقده سیندرلا» چیست؟
«کارل گوستاو #یونگ» (روانپزشک و روانکاو سوئیسی) «عقده» را اینگونه تعریف میکند: موضوعی که به شکل «ناخودآگاه» برای ما «وزن عاطفی» بسیار زیادی دارد و در نتیجه این وزن عاطفی زیاد آن موضوع باعث میشود که ما وقتی راجع آن به موضوع میخواهیم تصمیم بگیریم یا فکر بکنیم، اراده و تفکرمان تحت تاثیر آن وزن عاطفی دچار سوگیری و انحراف بشود و در نتیجه در مورد آن موضوع غیرمنطقی عمل کند… .
«عقده سیندرلا» یک میل ناخودآگاه در بسیاری از زنان است که تمایل دارند بسیار از اموراتشان توسط یک «مرد قدرتمند» انجام بگیرد… .
#پرسش_و_پاسخ
#عقده_سیندرلا
#دکترسرگلزایی
«عقده سیندرلا» چیست؟
«کارل گوستاو #یونگ» (روانپزشک و روانکاو سوئیسی) «عقده» را اینگونه تعریف میکند: موضوعی که به شکل «ناخودآگاه» برای ما «وزن عاطفی» بسیار زیادی دارد و در نتیجه این وزن عاطفی زیاد آن موضوع باعث میشود که ما وقتی راجع آن به موضوع میخواهیم تصمیم بگیریم یا فکر بکنیم، اراده و تفکرمان تحت تاثیر آن وزن عاطفی دچار سوگیری و انحراف بشود و در نتیجه در مورد آن موضوع غیرمنطقی عمل کند… .
«عقده سیندرلا» یک میل ناخودآگاه در بسیاری از زنان است که تمایل دارند بسیار از اموراتشان توسط یک «مرد قدرتمند» انجام بگیرد… .
Telegram
attach 📎
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
آقای دکتر سرگلزایی، شما در گفتههایتان معمولا به دو سبک زندگی اشاره میکنید. یکی سبک زندگی آپولونی و دیگری سبک زندگی دیونیزیوسی. لطفا توضیح مختصری در رابطه با این دوسبک زندگی ارائه دهید تا بتوانیم سوالات بعدی را با شما مطرح کنیم.
علی ورامینی (همشهری- ۲۶ اسفند ۱۳۹۶)
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
ویلهلم فریدریش نیچه مقالهای دارد به نام «بصیرت دیونیزوسی به جهان» که این مقاله اکنون بخشی از کتاب «زایش تراژدی» اوست. نیچه در این مقالهی «بصیرت دیونیزوسی به جهان» از اسطورهشناسی هلنیسم که مربوط به یونان باستان است استفاده میکند و دو نگاه به زندگی یا دو چارچوب تفسیری و چارچوب رفتاری راجع به زندگی را بر مبنای اسطورههای آپولو و دیونیزوس بیان میکند. میدانید که آپولو در یونان باستان خدای نور، خورشید، روز و روشنایی بود و درنتیجه نگاه آپولونی به زندگی نگاهی است که بر مبنای فضیلت نظم، انضباط، قانون و چارچوب قرار دارد و در مقابل آن دیونیزوس خدای شب، تاریکی، مستی و از خود بی خودی بود و بنابراین نگاه دیونیزوسی به زندگی میتواند به معنی سبک زندگی عاطفهمدار، احساسمدار، پذیرش، تسلیم و رها بودن از چارچوبها تفسیر شود. کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی بر مبنای این دیدگاه نیچه و همینطور با الهام از فلسفهی چینی «یانگ و یین» راجع به سبک نرینه روان و سبک مادینه روان در مواجهه با زندگی سخن گفته است. در انگاره ی یین و یانگ چینی، «یانگ» بخش نورانی و سفید آن دایرهی «تائو» است و از نظر چینیها بخش نرینهی جهان است که خیلی شبیه آپولو در فلسفهی یونان باستان است. کارل گوستاو یونگ اسم این بخش را «آنیموس» گذاشت که در واقع نگاه نرینهجانی به جهان است. از آن سو، «یین» در فلسفهی چین خیلی با آن trend یا جریان یا کشش دیونیزوسی در فلسفهی یونانی شباهت دارد. یونگ اسم آن بخش را «آنیما» یا مادینهجانی گذاشت چون آنیما و آنیموس هر دو در زبان لاتین به معنای جان هستند ولی یکیشان با پسوند مذکر (آنیموس) و یکیشان با پسوند مونث (آنیما) است. سبک زندگی و کیفیت زندگی ما آدمها خیلی تحتتاثیر این است که ما آنیموسی یا نرینهجانی یا نرینهروانی زندگی بکنیم یا آنیمایی یا مادینهجانی یا مادینهروانی. انسانی که آپولونی زندگی میکند اولین ویژگیاش این است که خودش را از جهان جدا میکند: «من در برابر جهان». درحالیکه کسی که آنیمایی زندگی میکند خودش را از جهان تفکیک نمی کند : «من درون جهان». انگاره ی «من در برابر جهان» منجر میشود به این که جهان برای ما عینیت و شیءیت (objectivity) پیدا کند و درنتیجه ما میتوانیم جهان را بشناسیم ، آنگاه ما میتوانیم در جهان تغییر اعمال کنیم. آنچه که در یونان باستان «امپدوکلوس» اسم آن را «لوگوس» یا شناخت یا منطق گذاشته بود، زمانی ایجاد میشود که ما در مقابل یک شیء قرار بگیریم، از آن شیء و از آن پدیده فاصله بگیریم، آن وقت میتوانیم آن پدیده را بشناسیم و روی آن تاثیر بگذاریم. درحالیکه وقتی ما درون یک پدیده هستیم و جزئی از آن پدیده هستیم نمیتوانیم آن را بشناسیم و در آن تغییر اعمال کنیم. نتیجهی این دو نگرش این است که انسانی که آنیموسی یا آپولونی یا لوگوسی به جهان نگاه میکند، جهان را با عینیات آن میشناسد درحالیکه انسانی که آنیمایی یا اروسی یا دیونیزوسی با جهان ارتباط برقرار میکند ارتباطش با جهان یک ارتباط درونی، عاطفی، ذهنی و subjective است. درنتیجه علم، تکنولوژی و فناوری محصول نگاه آنیموسی یا نگاه آپولونی و نرینهجانی به جهان است. چرا که ما جهان را متر، وزن و تجزیه میکنیم و اندازه میگیریم و میشناسیم و روی آن تاثیر میگذاریم و در آن دخالت میکنیم. درنتیجه تمام محصولات علمی و تمام دستاوردهای فناوری محصول این نگاه به جهان هستند که نگاه «انسان در برابر جهان است». در این نگاه است که ارتباط حقوقی انسان با انسانهای دیگر هم خودش را نشان میدهد؛ یعنی پول من از پول شما جداست. این که «من و شما نداریم، فرقی نمیکند حالا این وری باشد یا آن وری» ، این یک جور نگاه آنیمایی و دیونیزوسی به جهان است زیرا در نگاه آنیمایی و دیونیزوسی خط مرزها شفّاف نیست و روش سنجش و تفکیک مسؤولیتها، تکلیفها و حقوق خیلی مشخص نیست. بنابراین در این رویکرد با یک سر در گمی نهادینه در زبان و تفکر و روابط مواجه هستیم، مثلاً با سخنانی همچون «یک جوری با هم کنار میآییم»، «حالا بگذار ببینیم چه میشود» و مثالهای بیشماری که از این دست میتوان بیان کرد. خلاصه این که حقوق و زندگی اجتماعی مبتنی بر قانون و همچنین علم و فناوری محصول سبک زندگی آنیموسی هستند. زندگی عاطفی و عاشقانه، زندگی هنرمندانه و شاعرانه سبک زندگی های آنیمایی هستند.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
❓پرسش:
آقای دکتر سرگلزایی، شما در گفتههایتان معمولا به دو سبک زندگی اشاره میکنید. یکی سبک زندگی آپولونی و دیگری سبک زندگی دیونیزیوسی. لطفا توضیح مختصری در رابطه با این دوسبک زندگی ارائه دهید تا بتوانیم سوالات بعدی را با شما مطرح کنیم.
علی ورامینی (همشهری- ۲۶ اسفند ۱۳۹۶)
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
ویلهلم فریدریش نیچه مقالهای دارد به نام «بصیرت دیونیزوسی به جهان» که این مقاله اکنون بخشی از کتاب «زایش تراژدی» اوست. نیچه در این مقالهی «بصیرت دیونیزوسی به جهان» از اسطورهشناسی هلنیسم که مربوط به یونان باستان است استفاده میکند و دو نگاه به زندگی یا دو چارچوب تفسیری و چارچوب رفتاری راجع به زندگی را بر مبنای اسطورههای آپولو و دیونیزوس بیان میکند. میدانید که آپولو در یونان باستان خدای نور، خورشید، روز و روشنایی بود و درنتیجه نگاه آپولونی به زندگی نگاهی است که بر مبنای فضیلت نظم، انضباط، قانون و چارچوب قرار دارد و در مقابل آن دیونیزوس خدای شب، تاریکی، مستی و از خود بی خودی بود و بنابراین نگاه دیونیزوسی به زندگی میتواند به معنی سبک زندگی عاطفهمدار، احساسمدار، پذیرش، تسلیم و رها بودن از چارچوبها تفسیر شود. کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی بر مبنای این دیدگاه نیچه و همینطور با الهام از فلسفهی چینی «یانگ و یین» راجع به سبک نرینه روان و سبک مادینه روان در مواجهه با زندگی سخن گفته است. در انگاره ی یین و یانگ چینی، «یانگ» بخش نورانی و سفید آن دایرهی «تائو» است و از نظر چینیها بخش نرینهی جهان است که خیلی شبیه آپولو در فلسفهی یونان باستان است. کارل گوستاو یونگ اسم این بخش را «آنیموس» گذاشت که در واقع نگاه نرینهجانی به جهان است. از آن سو، «یین» در فلسفهی چین خیلی با آن trend یا جریان یا کشش دیونیزوسی در فلسفهی یونانی شباهت دارد. یونگ اسم آن بخش را «آنیما» یا مادینهجانی گذاشت چون آنیما و آنیموس هر دو در زبان لاتین به معنای جان هستند ولی یکیشان با پسوند مذکر (آنیموس) و یکیشان با پسوند مونث (آنیما) است. سبک زندگی و کیفیت زندگی ما آدمها خیلی تحتتاثیر این است که ما آنیموسی یا نرینهجانی یا نرینهروانی زندگی بکنیم یا آنیمایی یا مادینهجانی یا مادینهروانی. انسانی که آپولونی زندگی میکند اولین ویژگیاش این است که خودش را از جهان جدا میکند: «من در برابر جهان». درحالیکه کسی که آنیمایی زندگی میکند خودش را از جهان تفکیک نمی کند : «من درون جهان». انگاره ی «من در برابر جهان» منجر میشود به این که جهان برای ما عینیت و شیءیت (objectivity) پیدا کند و درنتیجه ما میتوانیم جهان را بشناسیم ، آنگاه ما میتوانیم در جهان تغییر اعمال کنیم. آنچه که در یونان باستان «امپدوکلوس» اسم آن را «لوگوس» یا شناخت یا منطق گذاشته بود، زمانی ایجاد میشود که ما در مقابل یک شیء قرار بگیریم، از آن شیء و از آن پدیده فاصله بگیریم، آن وقت میتوانیم آن پدیده را بشناسیم و روی آن تاثیر بگذاریم. درحالیکه وقتی ما درون یک پدیده هستیم و جزئی از آن پدیده هستیم نمیتوانیم آن را بشناسیم و در آن تغییر اعمال کنیم. نتیجهی این دو نگرش این است که انسانی که آنیموسی یا آپولونی یا لوگوسی به جهان نگاه میکند، جهان را با عینیات آن میشناسد درحالیکه انسانی که آنیمایی یا اروسی یا دیونیزوسی با جهان ارتباط برقرار میکند ارتباطش با جهان یک ارتباط درونی، عاطفی، ذهنی و subjective است. درنتیجه علم، تکنولوژی و فناوری محصول نگاه آنیموسی یا نگاه آپولونی و نرینهجانی به جهان است. چرا که ما جهان را متر، وزن و تجزیه میکنیم و اندازه میگیریم و میشناسیم و روی آن تاثیر میگذاریم و در آن دخالت میکنیم. درنتیجه تمام محصولات علمی و تمام دستاوردهای فناوری محصول این نگاه به جهان هستند که نگاه «انسان در برابر جهان است». در این نگاه است که ارتباط حقوقی انسان با انسانهای دیگر هم خودش را نشان میدهد؛ یعنی پول من از پول شما جداست. این که «من و شما نداریم، فرقی نمیکند حالا این وری باشد یا آن وری» ، این یک جور نگاه آنیمایی و دیونیزوسی به جهان است زیرا در نگاه آنیمایی و دیونیزوسی خط مرزها شفّاف نیست و روش سنجش و تفکیک مسؤولیتها، تکلیفها و حقوق خیلی مشخص نیست. بنابراین در این رویکرد با یک سر در گمی نهادینه در زبان و تفکر و روابط مواجه هستیم، مثلاً با سخنانی همچون «یک جوری با هم کنار میآییم»، «حالا بگذار ببینیم چه میشود» و مثالهای بیشماری که از این دست میتوان بیان کرد. خلاصه این که حقوق و زندگی اجتماعی مبتنی بر قانون و همچنین علم و فناوری محصول سبک زندگی آنیموسی هستند. زندگی عاطفی و عاشقانه، زندگی هنرمندانه و شاعرانه سبک زندگی های آنیمایی هستند.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com