روانکاوی و جامعه شناسی
3.38K subscribers
56 photos
22 videos
2 files
273 links
Download Telegram
✍️ناصر سبزیان پور

همان
خانواده و اجتماع و سیستمی
که جسارت
کودک را نابود می کنند،
در نهایت بر اولیبل ترسو می زنند و
تحقیرش می کنند.
همان سیستمی که توانمندی های
یک انسان را نابود می کند،
در آخر کلمه ی بی عرضه را بر پیشانی
فرد می چسباند.

دردناک است!!
اجتماع آسیبی را که خودش درانسان ها ایجادمی کند را به بی رحمانه ترین شکل تحقیر می کند.
آدمیزاد مثل فیل سریال شهر قصه است،که خرطومش را بریدند و عاجش را بالای سرش گذاشتند و در نهایت به او گفتند تو اصلا چه موجودی هستی؟؟
ما در دوران کودکی توسط جامعه آسیب می بینیم و بعد همان ها می گویند تو چه موجود به درد نخوری هستی!!

وقتی خودتان را با این القاب و صفات سرزنش می کنید آگاه باشید که سنگدلانه با عاملان مشکل و شکنجه گرانتان همدست شده اید.

https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
Audio
Studio
پادکست فضولی
علی و ناصر سبزیان پور
اپیزود معرفی

https://t.me/foozoolii
Audio
Studio
پادکست : فضولی علی و ناصر سبزیان پور
این پورن استار که اومده ایران و
براش فرش قرمز پهن کردند و
اسلام و عفاف هم گویا  یادشون رفته
اگر ایدز داشته باشه،
اغلب مشکلات ایران حل میشه.

https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
اپیزود دوم فضولی در رابطه با پذیرش و قضاوت
من و برادرم سالها بر سر قضاوت کردن یا پذیرش آدم ها بحث و جدل داشتیم.
اون می گفت باید آدم ها رو قضاوت کرد و من می گفتم فقط باید پذیرفت.
هردو افراطی بودیم، هردو جنبه هایی از واقعیت رو نمی دیدیم
تو این پادکست باهم صحبت می کنیم و توضیح می دیم که چگونه به یک اشتراک نظر باهم رسیدیم.
این تعارض در درون هر آدمی هم ممکنه باشه.
شما هم ممکن درون خودتو گفتگو و جدلی داشته باشید که آدم ها رو بپذیرم یا قضاوت کنم و به چالش بکشم؟؟
با کوش این پادکست شاید بخشی از تضاد شما هم حل بشه
اگر غمگینم یا اضطراب دارم یعنی من آدم..
اگر رابطه ام را از دست بدهم یعنی من آدم…
اگر پول کافی بدست نیاورم یعنی من…
اگر نتوانم در جمع صحبت نکنم یعنی من…
اگر کسی حق مرا ضایع کند یعنی من…
اگر کسی من را نادیده بگیرد یعنی من…
اگر در آزمون نمره ی مطلوبم‌ را نگیرم یعنی من..
اگر همسرم من را تایید نکند یعنی من…
اگر دلتنگ کسی هستم یعنی من..

جاهای خالی را پر کنید و به این توجه کنید که
نتیجه ای که در موردمنمی گیرید همان رنج شماست.
رنج های ما در اطراف مفهموممنشکل می گیرند!!

به همین دلیل مولانا می گوید:
مرده شو تا چون منی یابی خلاص

شروع دوره ی جدید بی خویشتنی
در این دوره با تمرکز بر آموزه های مولانا و روانشناسی و نگرش آیین ذن به تمرکز زدایی ازمن
و کاهش رنج زیستن می پردازیم.
برای اطلاعات تکمیلی و ثبت نام به این شماره پیام بدید
۰۹۰۵۹۶۰۱۹۱۶

https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
مولانا هم با وصال شمس تبریزی دچار تحول شد
و هم با فراق او.
با گم کردن شمس تبریزی در بیرون
شمس درونی اش را یافت و
شد آن جان سوخته ی شوریده.
گاهی با از دست دادن آنکه دوست می داریم
او را درون خویش پیدا می کنیم.
در هر گم کردنی یافتنی هست
و در هر فراقی وصال با جنبه های
فراموش شده ی خویش.
یادمان باشد فراق بعضی از افراد بیش از
وصال آنها زندگی و خویشتن ما را دگرگون می کند.
اگر در تسلیم و پذیرش باشیم.
ناصر سبزیان پور
https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
تا حدود ۶-۷ سال پیش به بخشی هایی از خودم می بالیدم و حس می کردم در ویژگی هایی انسان بسیار بهتری از دیگران هستم، تصورم این بود که این بخش ها را مانند ساختمانی آجر به آجر خودم ساخته ام.
اما چند سالی است در جستجوی آن خودی می گردم
که این ها را ساخته است؟ آیا این کسی که سازنده ی این ساختمان به نظر می رسد جدای از ژنتیک، شرایط زندگی
موقعیت ها و شانس های کوچک و بزرگ زندگی است،
آیا آن خود از نوع نگاه مادرم هنگام شیر دادن به من
جداست؟ امروز می دانم که حالت عاطفی و روانی من به ترکیب و تنوع باکتری های سیستم گوارشم هم رابط دارد.
هرچه این خود را می کاوم به چیز دیگری
می رسم، هیچ خود‌مستقلی از هزاران عامل
زندگی نمی یابم.
ژنتیک هم که موهبت طبیعت است نه دستاورد من؟

پس من کجا هستم؟!!!
متاسفانه هرچه بیشتر در مورد انسان می خوانم و می فهمم، آن خود مستقل و راننده ی بدن را بیشتر گم
می کنم، و آن خود یکپارچه ی درون بدن به صدها و هزاران تکه در بیرون و درون تقسیم می شود.
امروز دیگر کمتر به خود می بالم و کمتر از خود شرم می گیرم، امروز خود را بخشی از همان جریان زندگی و طبیعت می دانم که جنگلی یا رودخانه ای را ساخته است. تفاوت آنچنانی میان خود و فرم گرفتن یک کوه
از تابش و بارش هزاران سال آفتاب و باد و باران نمی بینم.
امروز بیشتر جریان و مسیر زندگی‌ را به مشاهده
نشسته ام. امروز بیش از هر زمانی به این بیت مولانا
باور دارم:
برگ کاهم پیش تو ای تند باد
من چه دانم کجا خواهم فتاد

ناصر سبزیان پور
https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
Audio
Studio
در این اپیزود فضولی به موضوع خود و تاثیر وقایع زندگی بر خود می پردازیم
لینک پادکست فضولی

https://t.me/foozoolii
ناصر سبزیان پور✍️

۸۸
درصد از تصادف های منجر به آسیب سال
گذشته ی تهران را مردان رقم زده اند. احتمالا همان مردانی که رانندگی زنان را مسخره می کنند.

نقش افرادی که زیر ۲ سال از صدور گواهینامه ی
آنها می گذشت در تصادفات جاده ای نوروز امسال
۴ درصد بوده است.

اگر در موضوعاتی اعتماد به نفس زیادی ندارید
ناراحت نباشید، این می تواند ناشی از واقع بینی
شما باشد.
اعتماد به نفس زیاد منجر به مشکلات زیادی می شود
که در صفحه ی بعد توضیح می دهم.

۱- اعتماد به نفس زیاد معمولا منجر به ارزیابی اشتباه از موقعیت ها می شود، برای مثال رانده ای که خیلی به خود اعتماد دارد، شرایط جاده، خستگی و سرعت
مناسب در یک جاده را نادیده می گیرد.

۲-اعتماد به نفس زیاد منجر به عدم یادگیری می شود.
فردی که تصور می کند خیلی توانمند است معمولا
از یادگیری کسر شان دارد.

۳-اعتماد به نفس زیاد گاهی منجر به کاهش تلاش
می شود. فرد احساس می کند اگر تلاش زیادی کند
یعنی توانمندی و مهارت او زیر سوال رفته است.

۴- اعتماد به نفس زیاد معمولا واقع بینی ما
را مختل می کند، اجازه نمی دهد که نقاط ضعف
خود را ببینیم و در پی اصلاح آنها باشیم.

۵- اعتماد به نفس زیاد معمولا منجر به نگاه از بالا به پایین به دیگران می شود، و علاوه بر مشکلات بین فردی
منجر به عدم یادگیری از تجربه ی دیگران می شود.

اعتماد به نفس زیاد صرفا توهمی است
که ما برای خود‌ می سازیم و روزی بهای سنگینی
برای آن باید بپردازیم.

https://t.me/psychoanalysisandsociolgy
Forwarded from سهام نیوز
آداب دیکتاتوری

✍️فرانک دیکوتر
1⃣  《چهره‌ی دیکتاتورها》 بر روی بیلبورد ساختمان‌ها، ادارات، مدارس و پادگان‌های ارتش به‌چشم می‌خورد و 《تصاویر، شعارها و سخنان‌شان》 زینت‌بخشِ همه‌ی ادارات و مدارس است.

2⃣  دیکتاتورها بر 《نیروهای قضایی، نظامی، امنیتی، پلیس، بازجویان و شکنجه‌گران》 متکی‌اند.

3⃣ .دیکتاتورها ژستِ 《علامه‌ی دهر》 به‌خود می‌گیرند و درباره‌ی 《حکمت، فلسفه، مسائل پزشکی، روش‌های آبیاری، تولید فولاد، کار ساختمانی و...》 رهنمود می‌دهند!

4⃣ .دیکتاتورها با برچسب‌هایی همچون 《جاسوس، خائن و فتنه‌گر》 مخالفان‌شان را متهم می‌کنند و در سطحِ ملی بگیر و ببند راه می‌اندازند و دگراندیشان را در تلویزیون حکومتی مجبور به 《اعتراف》 می‌کنند.

5⃣  در دیکتاتوری‌ها 《وفاداری به شخصِ دیکتاتور》 مهم‌ترین وظیفه است، و 《پاداشِ وفاداری》 بیش از 《پاداشِ توانایی》 است.

6⃣   دیکتاتورها 《دستاوردها》 را به‌حساب خود می‌نویسند، اما برای 《شکست‌ها》 دیگران را سرزنش می‌کنند

7⃣ هدفِ دیکتاتوری 《تخریبِ عقلِ سلیم》 و 《تقویتِ تقدّسِ فرمان‌بُرداری》 است./فرانک دیکوتر، آداب دیکتاتوری

@Sahamnewsorg
مناظره یا نمایش بی شرمی و وقاحت

انسان تنها حیوانی است که از شرم سرخ می شود
و این برای انسان بودنش ضروری است.
مارک تواین
شاید مهمترین نکته ای که توجه ما را در مناظره ها
به خود جلب می کند این است که افرادی از وضع 
کشور شکایت دارند و وعده های دروغین می دهند
که خود‌شان در درجه اول مسئول این وضعیت هستند.
در این لحظه آدمی با خود می اندیشد که آیا این جماعت شرم ندارند!؟ لحظه ای در درون خود از این همه دروغ و فریبکاریشرمگین نمی شوند؟ چرا هیچ مسئولیتی بر عهده نمی گیرند؟
در صفحات بعدی به تحلیل این بی شرمی و وقاحت
از منظر روانشناسی اجتماعی می پردازیم.
تدارکاتچی
در سیستم های استبدادی قانون با ثباتی بر کشور  حاکم نیست بلکه سیستم صرفا بر پایه ی نظرات دلبخواهی و گاه متناقض فرادستاناداره می شود.
هر مسئولی خود را تدارکاتچی می داند که مجبور به اطاعت امر بالا دستان است لذا هیچ  مسئولی شخصا مسئولیتی را بر عهده نمیگیرد.
هیچ گاه احساس پاسخ گویی در برابر مردم ندارد،
بلکه او صرفا پاسخگوی قدرت های بالا دستی است.
با وجدان های آنها می گویند نگذاشتند کار کنم و آنان که 
صرفا به قدرت می اندیشند می گویند “من سرباز 
هستم” و به آنچه که انجام داده اند می بالند.
(
ضرورت
سیستم های استبدادی عموما بر نوعی پارانوییا
شکل می گیرند، پارانوییای دشمنان خارجی و داخلی. 
به همین دلیل آنها نیز برای توضیح رفتار خود
تنها به یک قاعده پناه می برند. “ضرورت”.
مثلا به خاطر ضرورت گاهی مذاکره بدترین کار
و گاهی مایه افتخار می شود. 
بستگی دارد که چه کسی آن را انجام بدهد.
ضرورت گاهی تحریم را نعمت و گاهی مشکل می داند. لذت تصمیم گیری های فرادستان نیز مبنای روشن و قابل پیش بینی ندارد بلکه براساس موقعیت بحرانی کنونی می تواند ۱۸۰ درجه تغییر داشته باشد.
در این وضعیت سیستم هیچ گاه پاسخگو نیست
 چون می‌تواند در پاسخ به هر نقدی بگوید 
ضرورت آن دوره فلان تصمیم را ایجاب می کرد.

ترکیب ضرورت و تدارکاتچی بودن یک نتیجه می دهد
هیچ کس پاسخگوی هیچ کنش و رفتاری نیست.
و به همین دلیل می‌تواند با وقاحت از هرآنچه که 
انجام داده شانه خالی کند و خود را مسئول هیچ چیزی نداند. 
این اخلاق شانه خالی کردن در نهایت به آحاد جامعه
سرایت پیدا می کند، اغلب ما نیز در توضیح آنچه 
که انجام می دهیم یا به ضرورت پناه می بریم
یا به اینکه به من ربطی ندارد و من مامور و معذرم.
ضرورت زندگی بی ثبات باعث می شود بی اخلاقی را 
به راحتی توجیه کنیم و بگوییم چاره ای جز این نیست.
بدون رشوه دادن و گرفتن در این مملکت نمی شود زندگی کرد. در نتیجه سیستم های استبدادی 
مفهوم اخلاق را در جامعه نابود می کنند. در حالیکه 
معمولا بیشترین شعارهای تو خالی را در مورد 
اخلاق سر می دهند.
ناصر سبزیان پور