نمیگویی و میسوزی،
نمیجویی و میخواهی
به باطن تشنهی عشق و
به ظاهر غرق حاشایی
تو میخواهی مرا اما،
ز دل بر لب نمیآری
تو میجویی مرا اما،
به هر بزمی نمیآیی
ز چشم من اگر پرسی،
که مجنون تر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زیبا،
تو لیلاتر ز لیلایی
سخن با من بگو تا من،
بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود،
بدانی در چه رؤیایی........
#معینى_کرمانشاهى
@pome_music
نمیجویی و میخواهی
به باطن تشنهی عشق و
به ظاهر غرق حاشایی
تو میخواهی مرا اما،
ز دل بر لب نمیآری
تو میجویی مرا اما،
به هر بزمی نمیآیی
ز چشم من اگر پرسی،
که مجنون تر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زیبا،
تو لیلاتر ز لیلایی
سخن با من بگو تا من،
بگویم از چه غمگینی
نظر بر من فکن تا خود،
بدانی در چه رؤیایی........
#معینى_کرمانشاهى
@pome_music
Forwarded from Telescopy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از كجا بايد مى دانستم
چقدر بايد بگذرد ،
تا باور كنم
گاهى يك نداشتن
همه دلتنگيت مى شود
و گاهى يك تو
همه چيزت را
با خودش مى برد
و من از تو
تنها،
تنهاييم را فهميدم . . .
#امير_وجود
@pome_music
چقدر بايد بگذرد ،
تا باور كنم
گاهى يك نداشتن
همه دلتنگيت مى شود
و گاهى يك تو
همه چيزت را
با خودش مى برد
و من از تو
تنها،
تنهاييم را فهميدم . . .
#امير_وجود
@pome_music
و من خانه نشین، قربانی مصلحت! که هرگز از ظلم ننالیده ام و از خصم نهراسیده ام و از شکست نومید نشده ام. اما این کلمه شوم “مصلحت” دلم را سخت به درد آورده بود.
“مصلحت” این تیغ بی رحمی که همیشه حقیقت را با آن ذبح شرعی می کنند. هرگاه حقیقت از صحنه ی جنایت خصم پیروز باز گردد، در خیمه ی خیانت دوست به دست مصلحت خفه اش می سازند و سرنوشت علی گواه است
#علی_شریعتی
@pome_music
“مصلحت” این تیغ بی رحمی که همیشه حقیقت را با آن ذبح شرعی می کنند. هرگاه حقیقت از صحنه ی جنایت خصم پیروز باز گردد، در خیمه ی خیانت دوست به دست مصلحت خفه اش می سازند و سرنوشت علی گواه است
#علی_شریعتی
@pome_music
تا که می آیی به ذهن من تبسم می کنم
با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم
چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل
با زبان عشق با چشمت تکلم می کنم
شعر می پاشم درون خاک حاصل خیز دل
واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم
گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش ست
گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم
با نت و موسیقی لمس تو شاعر می شوم
خستگی را لابلای طعم تو گم می کنم
با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم
دانه ی اسفند دود از چشم مردم می شوم
#یزدان_صلاحی
@pome_music
با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم
چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل
با زبان عشق با چشمت تکلم می کنم
شعر می پاشم درون خاک حاصل خیز دل
واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم
گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش ست
گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم
با نت و موسیقی لمس تو شاعر می شوم
خستگی را لابلای طعم تو گم می کنم
با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم
دانه ی اسفند دود از چشم مردم می شوم
#یزدان_صلاحی
@pome_music
چه عاشقانه ای بنویسم...
ڪه دلتان برایم بلرزد؟!
وقتی نه دستانش را گرفته ام،
نه در آغوشش ڪشیده ام،
و نه حتی او را بوسیده ام !
من فقط از دور ...
او را در خویش گریسته ام ...
عشق میان ما...
معصوم ترین عشق تاریخ جهان بود
#نرگس_صرافیان
@pome_music
ڪه دلتان برایم بلرزد؟!
وقتی نه دستانش را گرفته ام،
نه در آغوشش ڪشیده ام،
و نه حتی او را بوسیده ام !
من فقط از دور ...
او را در خویش گریسته ام ...
عشق میان ما...
معصوم ترین عشق تاریخ جهان بود
#نرگس_صرافیان
@pome_music
تازه میفهمیدم رویا از جایی میآید و واقعیت از جایی دیگر.
رویا مال دیگران است و واقعیت مال خودمان!
رویاها مشترکاند اما موقع رو به رو شدن با واقعیت تنهای تنهاییم...
#فریبا_وفی
@pome_music
رویا مال دیگران است و واقعیت مال خودمان!
رویاها مشترکاند اما موقع رو به رو شدن با واقعیت تنهای تنهاییم...
#فریبا_وفی
@pome_music
برای رسیدن به تو راه نمیروم، پرواز میکنم نمینویسم کلمه اختراع میکنم، دعا نمیکنم باخدا همدستم. چیزهای باعظمت را باید، با عظمت خواست!
#چیستا_یثربی
@pome_music
#چیستا_یثربی
@pome_music
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.
#فاضل_نظری
@pome_music
حال همه خوب است، من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان تو و من نیست غریبی است
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم.
#فاضل_نظری
@pome_music
عید گلت خجسته، گل بیخزان من!
یاس سپید واشده دربازوان من!
باد بهار کز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تورا، بر خزان من
ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بسته است جان من
هنگامه میکند سخنم در حدیث عشق
واکرده تاکلید تو، قفل زبان من
بگشای سینه تا که درآئینه گل کنند
با هم امید تازه و بخت جوان من
دستی که مینوشت بر اوراق سرنوشت
پیوست داستان تو با داستان من
گل میکند به شوق تو شعرم دراین بهار
ای مایهی شکفتگی واژگان من
اما، مرا نمیرسد از راه عید گل
تابوسهی تو گل نکند بردهان من
#حسین_منزوی
@pome_music
یاس سپید واشده دربازوان من!
باد بهار کز سر زلف تو میوزد
با گل نوشته نام تورا، بر خزان من
ناشکری است جز تو و مهر تو از خدا
چیز دگر بخواهم اگر، مهربان من
با شادی تو شادم و با غصهات غمین
آری همه به جان تو بسته است جان من
هنگامه میکند سخنم در حدیث عشق
واکرده تاکلید تو، قفل زبان من
بگشای سینه تا که درآئینه گل کنند
با هم امید تازه و بخت جوان من
دستی که مینوشت بر اوراق سرنوشت
پیوست داستان تو با داستان من
گل میکند به شوق تو شعرم دراین بهار
ای مایهی شکفتگی واژگان من
اما، مرا نمیرسد از راه عید گل
تابوسهی تو گل نکند بردهان من
#حسین_منزوی
@pome_music
کتاب ها بودند که به من کمک کردند
تا از باتلاق نادانی بیرون آیم
وگرنه نابود میشدم...
#ماکسیم_گورکی
@pome_music
تا از باتلاق نادانی بیرون آیم
وگرنه نابود میشدم...
#ماکسیم_گورکی
@pome_music
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
#فاضل_نظری
@pome_music
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظهی آب گرفت؟!
#فاضل_نظری
@pome_music
دوستت می دارم و بیهوده پنهان میکنم
خلق میدانند که من انکار ایشان میکنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سرکشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم، این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان میکنم
سینهی پرحسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش فروزان میکنم
دیده برهم مینهم تا بسته ماند سرّ عشق
این حباب ساده را سرپوش توفان میکنم
این من و این دامن و این مستییِ آغوش تو
تا چه مستوری منِ آلوده دامان میکنم
دست و پا گم کرده و آشفته میمانم به جای
نعمت وصل تو را این گونه کفران میکنم
ای شگرف،ای شگرف،ای پرشور،ای دریایِ عشق
در وجودت خویش را چون قطره ویران میکنم
تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هرچه میخواهی بگو! آن میکنم، آن میکنم
#سیمین_بهبهانى
@pome_music
خلق میدانند که من انکار ایشان میکنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سرکشید
از غم رسوا شدن سر در گریبان میکنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم، این زمان
کاین سیه کاری به موی نقره افشان میکنم
سینهی پرحسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش فروزان میکنم
دیده برهم مینهم تا بسته ماند سرّ عشق
این حباب ساده را سرپوش توفان میکنم
این من و این دامن و این مستییِ آغوش تو
تا چه مستوری منِ آلوده دامان میکنم
دست و پا گم کرده و آشفته میمانم به جای
نعمت وصل تو را این گونه کفران میکنم
ای شگرف،ای شگرف،ای پرشور،ای دریایِ عشق
در وجودت خویش را چون قطره ویران میکنم
تا چراغانی کنم راه تو را هر شامگاه
اشک شوقی نو به نو آویز مژگان میکنم
زان نگاه کهربایی چاره فرمان بردن است
هرچه میخواهی بگو! آن میکنم، آن میکنم
#سیمین_بهبهانى
@pome_music
تو هم مثل باران که نفرین شدهست
بیایی زیادی، نیایی کمی
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نَم نَمی...
#مژگان_عباسلو
@pome_music
بیایی زیادی، نیایی کمی
جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست
بگو باز باران! بگو نَم نَمی...
#مژگان_عباسلو
@pome_music
بعد تو حتما دلم را مومیایی میکنم
احتراز از دوستی، از آشنایی میکنم
بعدتو هرشب دلم را میگذارم پشت در
سرزمین عقل را فرامانروایی میکنم
باورت هرگز نشد میخواهمت، رویای_من!!
هرچه کردم فکر کردی خودنمایی میکنم
بعد تو من یک قفس میسازم و از میله ها
روزهای باتو بودن را گدایی میکنم
بعدتو من مرده ای هستم که مثل زنده ها!
می خورم، می خوابم و آدم نمایی میکنم
@pome_music
احتراز از دوستی، از آشنایی میکنم
بعدتو هرشب دلم را میگذارم پشت در
سرزمین عقل را فرامانروایی میکنم
باورت هرگز نشد میخواهمت، رویای_من!!
هرچه کردم فکر کردی خودنمایی میکنم
بعد تو من یک قفس میسازم و از میله ها
روزهای باتو بودن را گدایی میکنم
بعدتو من مرده ای هستم که مثل زنده ها!
می خورم، می خوابم و آدم نمایی میکنم
@pome_music
ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
بيداری ستاره، در چشم جويباران
آیینهی نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاهگاهت صبحِ ستارهباران
بازآ که در هوايت، خاموشی جنونم
فريادها برانگیخت از سنگِ کوهساران
اي جويبارِ جاري! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی: "به روزگاران مهری نشسته" گفتم:
"بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران"
بيگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوارِ زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمهی محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@pome_music
بيداری ستاره، در چشم جويباران
آیینهی نگاهت پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاهگاهت صبحِ ستارهباران
بازآ که در هوايت، خاموشی جنونم
فريادها برانگیخت از سنگِ کوهساران
اي جويبارِ جاري! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی: "به روزگاران مهری نشسته" گفتم:
"بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران"
بيگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوارِ زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمهی محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آوازِ باد و باران
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@pome_music
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
او شعر را دوست داشت
خیال پردازی و سفر را،
من
او را دوست داشتم!
او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک و صدایِ بغضِ شمعدانی را،
من
او را دوست داشتم!
او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه و سیگار را
من
او را دوست داشتم!
او باران را دوست داشت
پاییز را و رنگین کمان را
من
او را دوست داشتم!
من او را دوست داشتم...
او را
دوست داشتم!!
و او شنیدنِ این جملهی تکراری را...
#حامد_نیازی
@pome_music
خیال پردازی و سفر را،
من
او را دوست داشتم!
او شب را دوست داشت
آوازِ جیرجیرک و صدایِ بغضِ شمعدانی را،
من
او را دوست داشتم!
او مویِ بافته دوست داشت
عطر قهوه و سیگار را
من
او را دوست داشتم!
او باران را دوست داشت
پاییز را و رنگین کمان را
من
او را دوست داشتم!
من او را دوست داشتم...
او را
دوست داشتم!!
و او شنیدنِ این جملهی تکراری را...
#حامد_نیازی
@pome_music
کافی ست تو را به نام بخوانم..!
تا ببینی، لکنت...
عاشقانه ترینِ لهجه هاست!
و چگونه لرزشِ لب های من
دنیا را به حاشیه
میبَرد...!
#لیلا_کردبچه
@pome_music
تا ببینی، لکنت...
عاشقانه ترینِ لهجه هاست!
و چگونه لرزشِ لب های من
دنیا را به حاشیه
میبَرد...!
#لیلا_کردبچه
@pome_music