ای آیهی مکرر آرامش!
می خواهمت هنوز
آری
هنوز هم
دریای آرزوی تو
در این دل شکستهی من موج می زند
راهی به دل بجو ...
#حمید_مصدق
@pome_music
می خواهمت هنوز
آری
هنوز هم
دریای آرزوی تو
در این دل شکستهی من موج می زند
راهی به دل بجو ...
#حمید_مصدق
@pome_music
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو
در این لحظه ی پر دلهره است...
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پَر خواهم زد، خواهم مُرد...
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد…
#حمید_مصدق
@pome_music
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو
در این لحظه ی پر دلهره است...
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پَر خواهم زد، خواهم مُرد...
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد…
#حمید_مصدق
@pome_music
زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم
دل دادم و شعر عشق انشا کردم
نی نی غلطم کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضا کردم
خوب یا بد تو مرا ساخته ای
تو مرا صیقلی کرده و پرداخته ای
#حمید_مصدق
@pome_music
دل دادم و شعر عشق انشا کردم
نی نی غلطم کجا سرودم شعری
تو شعر سرودی و من امضا کردم
خوب یا بد تو مرا ساخته ای
تو مرا صیقلی کرده و پرداخته ای
#حمید_مصدق
@pome_music
کسی با سکوتش
مرا تا بیابان
بیانتهای جنون برد.
کسی با نگاهش مرا تا
درندشت دریای خون برد
مرا باز گردان مرا ای
به پایان رسانیده آغاز گردان.
#حمید_مصدق
@pome_music
مرا تا بیابان
بیانتهای جنون برد.
کسی با نگاهش مرا تا
درندشت دریای خون برد
مرا باز گردان مرا ای
به پایان رسانیده آغاز گردان.
#حمید_مصدق
@pome_music
تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
" ای عشق"
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم
و تو را سطر به سطر
و تو را بیت به بیت
و تو را عشق به عشق ...
شاید این بار تو را پیش تو
با مرگ خود آغاز کنم ...
#حمید_مصدق
@pome_music
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
" ای عشق"
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم
و تو را سطر به سطر
و تو را بیت به بیت
و تو را عشق به عشق ...
شاید این بار تو را پیش تو
با مرگ خود آغاز کنم ...
#حمید_مصدق
@pome_music
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پُر دلهره است
گفته بودند که
"از دل برود یار چو از دیده برفت"
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق، پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز.
#حمید_مصدق
@pome_music
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تُند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خشخشِ گامِ تو تکرارکُنان میدهد آزارم
و من اندیشهکُنان غرق در این پندارم
که چرا باغچهی کوچک ما سیب نداشت.
#حمید_مصدق
@pome_music
من به چه دلهره از باغچهی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تُند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خشخشِ گامِ تو تکرارکُنان میدهد آزارم
و من اندیشهکُنان غرق در این پندارم
که چرا باغچهی کوچک ما سیب نداشت.
#حمید_مصدق
@pome_music