🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹نگاهی به مجموعه داستان "عالی جناب جوکر" #رضا_روشنی
🔸#نعمت_مرادی
عالی جناب جوکر،اسم مجموعه داستان جدیدی از ازرضا روشنی است که درغالب 17 داستان کوتاه وبا مشخصات ظاهری 181ص توسط نشرهشت دراردیبهشت 96 چاپ وروانه ی بازارکتاب شد . این مجموعه داستان را می توان مجموعه ای ازخواب ها ورویا ها وآرزوها وکابوس ها وبرزخ ها وجهان ماورالطبیعه انسان دربربرخوردبا پدیده های جهان هستی برشمرد. می توان گفت فروید درکتاب تعبیرخواب ، رویا را افکار و احساسات تعالی یافته نیز میدانست . بدین ترتیب او بر این امر تاکید داشت که خوابها را نباید دست کم گرفت و اینها فرآیند فیزیولوژیکی و فعالیت های مغزی بی هدف در زمان خواب نیستند. به باور فروید ، هر رویاء ، بدون استثنا، به یک واقعه ای است که در ظرف چند روز گذشته رخ داده و یا در جند روز آینده رخ خواهد داد ، برای نویسنده هررویا یا خواب یا مرگ یک شخصیت ، یک واقعه است درضمیرناخودآگاه . درداستان« او» که آخرین داستان این مجموعه است ما نخستین رویکرد را در ایجاد و احداث تصاویر منقوش در طول جریانات واقع در خوابی عمیق ، خواهیم داشت. این فرضیه ما مبنی بر این است که دو واسطه در ساختار فکری نقش بسزائی دارند که دومین اش ، امتیاز داشتن دسترسی رایگان به آگاهی است . (درست ساعت چهارویک دقیقه بود.اودستش را ازلای درنشان دادوتق به من شلیک کردواین شروع یک ماجرا بود) (راستش درابتدا خیال کردم تفنگش آب پاشه ، مثل همان تفنگی که زمان کودکی دستش می گرفت ومی گذاشت روی ...
http://www.uupload.ir/files/df9n_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2341
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نگاهی به مجموعه داستان "عالی جناب جوکر" #رضا_روشنی
🔸#نعمت_مرادی
عالی جناب جوکر،اسم مجموعه داستان جدیدی از ازرضا روشنی است که درغالب 17 داستان کوتاه وبا مشخصات ظاهری 181ص توسط نشرهشت دراردیبهشت 96 چاپ وروانه ی بازارکتاب شد . این مجموعه داستان را می توان مجموعه ای ازخواب ها ورویا ها وآرزوها وکابوس ها وبرزخ ها وجهان ماورالطبیعه انسان دربربرخوردبا پدیده های جهان هستی برشمرد. می توان گفت فروید درکتاب تعبیرخواب ، رویا را افکار و احساسات تعالی یافته نیز میدانست . بدین ترتیب او بر این امر تاکید داشت که خوابها را نباید دست کم گرفت و اینها فرآیند فیزیولوژیکی و فعالیت های مغزی بی هدف در زمان خواب نیستند. به باور فروید ، هر رویاء ، بدون استثنا، به یک واقعه ای است که در ظرف چند روز گذشته رخ داده و یا در جند روز آینده رخ خواهد داد ، برای نویسنده هررویا یا خواب یا مرگ یک شخصیت ، یک واقعه است درضمیرناخودآگاه . درداستان« او» که آخرین داستان این مجموعه است ما نخستین رویکرد را در ایجاد و احداث تصاویر منقوش در طول جریانات واقع در خوابی عمیق ، خواهیم داشت. این فرضیه ما مبنی بر این است که دو واسطه در ساختار فکری نقش بسزائی دارند که دومین اش ، امتیاز داشتن دسترسی رایگان به آگاهی است . (درست ساعت چهارویک دقیقه بود.اودستش را ازلای درنشان دادوتق به من شلیک کردواین شروع یک ماجرا بود) (راستش درابتدا خیال کردم تفنگش آب پاشه ، مثل همان تفنگی که زمان کودکی دستش می گرفت ومی گذاشت روی ...
http://www.uupload.ir/files/df9n_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2341
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸تب
🔹داستانی از #نعمت_مرادی
همه چیز برایش معمولی به نظر می رسید . به جز شعر، تنها چیزی که او را سر کوک می آورد همان کتاب های بود که تو گرمای تابستان ، و سرمای زمستان از دست فروش های میدان" انقلاب" می خرید . به نظر او هیچ چیز به جز خرید کتاب های جدید و اوراقی به او لذت نمی داد . شاید پیرزن راهی دیگر برای لذت بردن از زندگیش پیدا نکرده . من هم شبیه همیشه صبحانه نخورده راهی بیمارستان می شوم . یعنی برای مادرم اینطور باید به نظر برسد . شیفت من معمولا بیست و چهار ، چهل وهشت بود . بیست و چهار بیمارستان و چهل وهشت خانه ، من یک راننده آمبولانس بودم ، که در یکی از محله های قدیمی تهران زندگی می کنم . صبح که از در خانه بیرون می آیم . مردی را می بینم که کنار یک تیره برق درازکشیده ، صورت کثیف ، موهای ژولیده و چرکین فرفری ، لباس های پاره وپوره و دورا تا دورش بوی کثافت می دهد . معمولا گاهی که زیاد به خود می رسد . از آب کثیف جوی وسط کوچه صورتش را شستشو می دهد . شهرداری و ما موران نیری انتظامی هم کاری به کارش ندارند . فقط تنها عیبی که دارد . هر زنی که از کوچه عبور کند ، این احمق لباس هایش را در می آورد . طوری شده همه به این اتفاق عادت کردند . من خودم هر صبح برایش دست تکان می دهم . لبخند می زند . و پشت بند لبخند ، یک فحوش آبدار نثارم می کند . تنها موقع ای که سرحال می شود . موقع ای است که باران ببارد . از جایش بلند می شود و شروع به چرخیدن می کند ...
http://www.uupload.ir/files/syht_n.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2356
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸تب
🔹داستانی از #نعمت_مرادی
همه چیز برایش معمولی به نظر می رسید . به جز شعر، تنها چیزی که او را سر کوک می آورد همان کتاب های بود که تو گرمای تابستان ، و سرمای زمستان از دست فروش های میدان" انقلاب" می خرید . به نظر او هیچ چیز به جز خرید کتاب های جدید و اوراقی به او لذت نمی داد . شاید پیرزن راهی دیگر برای لذت بردن از زندگیش پیدا نکرده . من هم شبیه همیشه صبحانه نخورده راهی بیمارستان می شوم . یعنی برای مادرم اینطور باید به نظر برسد . شیفت من معمولا بیست و چهار ، چهل وهشت بود . بیست و چهار بیمارستان و چهل وهشت خانه ، من یک راننده آمبولانس بودم ، که در یکی از محله های قدیمی تهران زندگی می کنم . صبح که از در خانه بیرون می آیم . مردی را می بینم که کنار یک تیره برق درازکشیده ، صورت کثیف ، موهای ژولیده و چرکین فرفری ، لباس های پاره وپوره و دورا تا دورش بوی کثافت می دهد . معمولا گاهی که زیاد به خود می رسد . از آب کثیف جوی وسط کوچه صورتش را شستشو می دهد . شهرداری و ما موران نیری انتظامی هم کاری به کارش ندارند . فقط تنها عیبی که دارد . هر زنی که از کوچه عبور کند ، این احمق لباس هایش را در می آورد . طوری شده همه به این اتفاق عادت کردند . من خودم هر صبح برایش دست تکان می دهم . لبخند می زند . و پشت بند لبخند ، یک فحوش آبدار نثارم می کند . تنها موقع ای که سرحال می شود . موقع ای است که باران ببارد . از جایش بلند می شود و شروع به چرخیدن می کند ...
http://www.uupload.ir/files/syht_n.m.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2356
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #نعمت_مرادی
تو افسانه بودی کارون
بهوقت سیمرغان فاجعه
بهوقت سنگوارههای باستانی
بهوقت پرندگان کوچ بیباران
وقتی شیوع مرض
اهسته در پوستت
شروع به جفتگیری کرد
و زاویه تلاقی
ماهیان مرده بر جنازه دستهای آلوده بودند
ترا سوزاندند شبیه مردههای هندو
ترا و تمام ماهیها و جاشوها را
ناپاکان وراج سرشت
پشت میزهای دستور
ناپاکان جنخو بیپروا
ترا بخشیدند شبیه اسبی پیر
کارون
انروز که نیلوفران آبی
در صورت سرخ تو
یا
کهنمرغهای اساطیری کنار تو
به جزیره کرت میاندیشیدند
تو خنیاگر سفیر عشق بودی
نازداران صومعه از عظمت تو
جشن هزارساله برپا میکنند
تو که ارزانیات صدها مرجان زیبا بود
حالا ترا چه کردهاند؟
از گلویت سیاهسرفه
از چشمهایت دوغاب آهکی
پشت دستانت زگیل
راستی ای زیباترین عروس خورشید
ترا چه کردهاند؟
http://uupload.ir/files/gd0b_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2595
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #نعمت_مرادی
تو افسانه بودی کارون
بهوقت سیمرغان فاجعه
بهوقت سنگوارههای باستانی
بهوقت پرندگان کوچ بیباران
وقتی شیوع مرض
اهسته در پوستت
شروع به جفتگیری کرد
و زاویه تلاقی
ماهیان مرده بر جنازه دستهای آلوده بودند
ترا سوزاندند شبیه مردههای هندو
ترا و تمام ماهیها و جاشوها را
ناپاکان وراج سرشت
پشت میزهای دستور
ناپاکان جنخو بیپروا
ترا بخشیدند شبیه اسبی پیر
کارون
انروز که نیلوفران آبی
در صورت سرخ تو
یا
کهنمرغهای اساطیری کنار تو
به جزیره کرت میاندیشیدند
تو خنیاگر سفیر عشق بودی
نازداران صومعه از عظمت تو
جشن هزارساله برپا میکنند
تو که ارزانیات صدها مرجان زیبا بود
حالا ترا چه کردهاند؟
از گلویت سیاهسرفه
از چشمهایت دوغاب آهکی
پشت دستانت زگیل
راستی ای زیباترین عروس خورشید
ترا چه کردهاند؟
http://uupload.ir/files/gd0b_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2595
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈