@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹سه شعر از #نرگس_دوست
🔸یک :
آه
پوست غمگینم
زخم هایت دهان باز کرده اند
شاید خیابانی شلوغ از من بیرون بزند
یا عابرانی
که تازه از تیمارستان برگشته اند!
می توانستی
از گلوی من
آواز گنجشک اندوهگینی را بیرون بیاوری
یا تابوتی
از درختی تنومند
اما چه وحشت غم انگیزی ست!
انسانی هستم
در قالب یک زن
که شباهت زیادی به وارونه ی مردی دارد
که درتنش
وطنش
جای ترکش هایی ست
که به طرز عجیبی به خودکشی فکر میکند
من اما درگلویم خودکشی کرده ام
می شنوی صدای پوست مرا؟
فقط جای یک گلوله
فقط جای یک گلوله در شقیقه ام
خالی است
تا چهره ی عبوس مرگ را لو بدهد
من دهان دسته جمعی زنانی هستم
که آوازهایشان را
باد می برد
و پوست غمگین شان را
مرگ، برگ برگ می ریزد
از شاخه ی درختانی که در پیاده روها کمر درد گرفته اند
و حوصله ی ایستادن ندارند
در پیاده روها
منتظر مرگ نشسته ام
حوصله ی هیچ عابری را ندارم!
و گنجشک های اندوهگینم
در لانه هایشان
آوازه های احمقانه می خوانند
🔸دو :
کابوس جهان
از پستان بریده ی زنی شروع شد
که هر شب
برگرده ی چپ می خوابید
و تو دیوانه وار در تنش مست می کردی
بیدار که می شدی
لعنتی
پایت را روی پای دیگرت بینداز
نمی بینی
نعش اسب هایی که بیرون آوردند
از سینه ی زنانی
که با تازیانه آمده اند
مگر با پیراهن من خوابیده بودی
که جهان را
زنانه تصور کردی
جهان در هیئت پدرم بود
سیگار به دست
با سبیلی که تابناگوشش
بوی آواز دهان زنانی را می داد
که پیراهن شان را به باد دادی
و من گریختم از زنی که در من بود
نمی خواستم
شکل پدرم
برادرم
یا مردهایی که دوستم داشتند
می خواستم زنی باشم اساطیری
با توام
با سبیل هم مرد محبوبی نمی شوی
اسب های زیادی را
در یقه ی پیراهنم کشته ای
وسرزمین کودکانم را به تاراج برده ای
مگر نمی دانستی
زنی که من بودم با موهای دم اسبی اش
بر یال جهان می تازد
و خواب را
همچون پرنده ی مرده ای
از چشم های تو بیرون می آورد
شایدهم با آن چهره ی عبوست می دانستی
که خواب خود من بود
زنی زیبا و سرگردان
با چشمانی از حدقه درآمده
آرام با کابوس هایش می آید
و در چشم های غمگین تو می نشیند
با اسبی
که در دره های مرگ می تازد
🔸سه :
نسل مردها دارد منقرض می شود
در کفش های چرمی
نسل زنان
در پالتو های پلنگی
و انسان
در شکل جانوری
بنام میمون
روی آخرین شاخه ی شاتوت ها
نشسته است
با سیگاری
که آواز پرندگان را دود می کند
اندوه های بزرگ
در ماشین های آخرین مدل
جابجا می شود
اما تنهایی عجیب من
فقط آستین این پالتو را گشاد می کند
می بینی؛ اندوه بند نمی آید
آه
نگاه کن مرا
می خواهم فرو روم
در پوست گوزنی
که جهان را
روی شاخ هایش نگه می دارد!
لبخند بزن
ای انسان آخرین
که زیباییت اندوهیگن منقرض می شود
و پوستت
لایه لایه تو را نشان می دهد!
http://s4.picofile.com/file/8284113168/N_D.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1811
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹سه شعر از #نرگس_دوست
🔸یک :
آه
پوست غمگینم
زخم هایت دهان باز کرده اند
شاید خیابانی شلوغ از من بیرون بزند
یا عابرانی
که تازه از تیمارستان برگشته اند!
می توانستی
از گلوی من
آواز گنجشک اندوهگینی را بیرون بیاوری
یا تابوتی
از درختی تنومند
اما چه وحشت غم انگیزی ست!
انسانی هستم
در قالب یک زن
که شباهت زیادی به وارونه ی مردی دارد
که درتنش
وطنش
جای ترکش هایی ست
که به طرز عجیبی به خودکشی فکر میکند
من اما درگلویم خودکشی کرده ام
می شنوی صدای پوست مرا؟
فقط جای یک گلوله
فقط جای یک گلوله در شقیقه ام
خالی است
تا چهره ی عبوس مرگ را لو بدهد
من دهان دسته جمعی زنانی هستم
که آوازهایشان را
باد می برد
و پوست غمگین شان را
مرگ، برگ برگ می ریزد
از شاخه ی درختانی که در پیاده روها کمر درد گرفته اند
و حوصله ی ایستادن ندارند
در پیاده روها
منتظر مرگ نشسته ام
حوصله ی هیچ عابری را ندارم!
و گنجشک های اندوهگینم
در لانه هایشان
آوازه های احمقانه می خوانند
🔸دو :
کابوس جهان
از پستان بریده ی زنی شروع شد
که هر شب
برگرده ی چپ می خوابید
و تو دیوانه وار در تنش مست می کردی
بیدار که می شدی
لعنتی
پایت را روی پای دیگرت بینداز
نمی بینی
نعش اسب هایی که بیرون آوردند
از سینه ی زنانی
که با تازیانه آمده اند
مگر با پیراهن من خوابیده بودی
که جهان را
زنانه تصور کردی
جهان در هیئت پدرم بود
سیگار به دست
با سبیلی که تابناگوشش
بوی آواز دهان زنانی را می داد
که پیراهن شان را به باد دادی
و من گریختم از زنی که در من بود
نمی خواستم
شکل پدرم
برادرم
یا مردهایی که دوستم داشتند
می خواستم زنی باشم اساطیری
با توام
با سبیل هم مرد محبوبی نمی شوی
اسب های زیادی را
در یقه ی پیراهنم کشته ای
وسرزمین کودکانم را به تاراج برده ای
مگر نمی دانستی
زنی که من بودم با موهای دم اسبی اش
بر یال جهان می تازد
و خواب را
همچون پرنده ی مرده ای
از چشم های تو بیرون می آورد
شایدهم با آن چهره ی عبوست می دانستی
که خواب خود من بود
زنی زیبا و سرگردان
با چشمانی از حدقه درآمده
آرام با کابوس هایش می آید
و در چشم های غمگین تو می نشیند
با اسبی
که در دره های مرگ می تازد
🔸سه :
نسل مردها دارد منقرض می شود
در کفش های چرمی
نسل زنان
در پالتو های پلنگی
و انسان
در شکل جانوری
بنام میمون
روی آخرین شاخه ی شاتوت ها
نشسته است
با سیگاری
که آواز پرندگان را دود می کند
اندوه های بزرگ
در ماشین های آخرین مدل
جابجا می شود
اما تنهایی عجیب من
فقط آستین این پالتو را گشاد می کند
می بینی؛ اندوه بند نمی آید
آه
نگاه کن مرا
می خواهم فرو روم
در پوست گوزنی
که جهان را
روی شاخ هایش نگه می دارد!
لبخند بزن
ای انسان آخرین
که زیباییت اندوهیگن منقرض می شود
و پوستت
لایه لایه تو را نشان می دهد!
http://s4.picofile.com/file/8284113168/N_D.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1811
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #نرگس_دوست
ﻣﻲخوانند پرندگان
در سرت
ﺁﻥجا که/
ﺳﺒﺰﻩها بر باد رﻓﺘﻪاند
و زنی،
با صدای اندوهگینِ
پرندگانت/ ﻧﻤﻲخواهد
به گلویش برگردد!
برﻧﻤﻲگردم/ ...
به صدای زناﻧﻪام
صدایم در کارخاﻧﻪهای ﭼﻮﺏبری
قطع شد
صدایم میز شد
صندلی شد
و ﺗﺨﺖخوابی که خیالم را تخت ﻧﻤﻲکند
وقتی روی تخت دیگری
خواﺑﻴﺪﻩای در صدایم!
بلند شو
بلند شو
از این ﺗﺨﺖخواب لعنتی
روی صدای غمگین من غلت نزن
و گوش کن صدایی
که از ملاﻓﻪهای ﺑﻐﺾآلود بلند ﻣﻲشود
از ﻛﺘﺎﺏهایت بلندتر!
از شعرهایت بلندتر!
و دیواﻧﻪوار
از دهان ﭘﻨﺠﺮﻩی اتاقت بیرون ﻣﻲپرد
سر از خیاﺑﺎﻥها درﻣﻲآورد
در پیاﺩﻩروها مدام سیگار ﻣﻲکشد/ دود ﻣﻲکند... صدای زنانی
که در گلویش خفه ﺷﺪﻩاند!
در گلویم خفه ﺷﺪﻩام
و صدای زنان گلویم
از ﻇﺮﻑهای سفالی ﻣﻲآید
با زیبایی قیمتی/ با زیبایی خفیف
که به ﺷﻜﻞهای مختلفی آن را ﻣﻲشنوی!
از ﻓﻨﺠﺎﻥهای ﺷﻜﺴﺘﻪی قاجار
از جاﺩﻩهای پیچاپیچ یاسوج
ﻣﻲتوانی
صدایشان را
از تنم بیرون بکشی!
و ساﻋﺖها زیر آفتاب/صدای گورهای دﺳﺘﻪجمعی
تهران را بشنوی!
تهران صدای زن لکاﺗﻪاي/
که زیباﻳﻲاش را ﻣﻲتوان در صدای سوت آخرین قطار شنید!
مسافران زیادی از صدایم برﻣﻲگردند
در ترمینال جنوب
و همچون پرندگانی زیبا
روی شاﻧﻪهایت ﻣﻲنشینند!
صدایم در اتوﺑﻮﺱها ﻣﻲرود و ﻣﻲآید
و به صدای تو برخورد ﻣﻲکند
من چقدر دلتنگ برخوردم/
برخورد با صدای تو
صدایم بغض است
صدایم تن زﻧﻲست که آرام آرام ﻣﻲشکند
و تو هنوز
روی این ﺗﺨﺖخواب لعنتی
به پرندگانت فکر ﻣﻲکنی!
http://uupload.ir/files/n8rq_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1975
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrzmhYqWf8Cofg
@piaderonews
🔹شعری از #نرگس_دوست
ﻣﻲخوانند پرندگان
در سرت
ﺁﻥجا که/
ﺳﺒﺰﻩها بر باد رﻓﺘﻪاند
و زنی،
با صدای اندوهگینِ
پرندگانت/ ﻧﻤﻲخواهد
به گلویش برگردد!
برﻧﻤﻲگردم/ ...
به صدای زناﻧﻪام
صدایم در کارخاﻧﻪهای ﭼﻮﺏبری
قطع شد
صدایم میز شد
صندلی شد
و ﺗﺨﺖخوابی که خیالم را تخت ﻧﻤﻲکند
وقتی روی تخت دیگری
خواﺑﻴﺪﻩای در صدایم!
بلند شو
بلند شو
از این ﺗﺨﺖخواب لعنتی
روی صدای غمگین من غلت نزن
و گوش کن صدایی
که از ملاﻓﻪهای ﺑﻐﺾآلود بلند ﻣﻲشود
از ﻛﺘﺎﺏهایت بلندتر!
از شعرهایت بلندتر!
و دیواﻧﻪوار
از دهان ﭘﻨﺠﺮﻩی اتاقت بیرون ﻣﻲپرد
سر از خیاﺑﺎﻥها درﻣﻲآورد
در پیاﺩﻩروها مدام سیگار ﻣﻲکشد/ دود ﻣﻲکند... صدای زنانی
که در گلویش خفه ﺷﺪﻩاند!
در گلویم خفه ﺷﺪﻩام
و صدای زنان گلویم
از ﻇﺮﻑهای سفالی ﻣﻲآید
با زیبایی قیمتی/ با زیبایی خفیف
که به ﺷﻜﻞهای مختلفی آن را ﻣﻲشنوی!
از ﻓﻨﺠﺎﻥهای ﺷﻜﺴﺘﻪی قاجار
از جاﺩﻩهای پیچاپیچ یاسوج
ﻣﻲتوانی
صدایشان را
از تنم بیرون بکشی!
و ساﻋﺖها زیر آفتاب/صدای گورهای دﺳﺘﻪجمعی
تهران را بشنوی!
تهران صدای زن لکاﺗﻪاي/
که زیباﻳﻲاش را ﻣﻲتوان در صدای سوت آخرین قطار شنید!
مسافران زیادی از صدایم برﻣﻲگردند
در ترمینال جنوب
و همچون پرندگانی زیبا
روی شاﻧﻪهایت ﻣﻲنشینند!
صدایم در اتوﺑﻮﺱها ﻣﻲرود و ﻣﻲآید
و به صدای تو برخورد ﻣﻲکند
من چقدر دلتنگ برخوردم/
برخورد با صدای تو
صدایم بغض است
صدایم تن زﻧﻲست که آرام آرام ﻣﻲشکند
و تو هنوز
روی این ﺗﺨﺖخواب لعنتی
به پرندگانت فکر ﻣﻲکنی!
http://uupload.ir/files/n8rq_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1975
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrzmhYqWf8Cofg
@piaderonews
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #نرگس_دوست
دیگر زنی به دنیا نمیآید
در چشمهای گرد تو
که به کرهی زمین شک کند!
کرهی ناامن زمین/
و چشمهای مست تو
میچرخیدند
در پیالهی تن زنی/
زنی که به پیراهنش دلبسته بودی!
به بادهی تنش!
زن رها بود در باد
باد رها بود در زن
بچرخ در پیالهی تن به تن
که آن زن مغموم/
پیراهنش در باد ایستاد
تنش در باد رفت
در باد آمد
در باد مرد
و تو همچنان پیاله، پیاله سرمیکشی
از گوشههای بغلش مست میکنی
بغلش جهان/
جهان بغلش مست بود!
و تو مستانه میچرخیدی با دهانی سرخ
زبان میکشیدی روی کلمات سرخ
کلمات سرخ، ذوب میشدند
و در گوشهی انتحاری شعر منفجر میشدند
بوی مطبوع بدن حوصله از سرت میبرد
روی کنج ذهن
به خماریات در تن عادت میکرد
تو خوابی شاید هم بیدار
یا رویا در سرت گیر کرده
بلند شو از گوشههای دنج لعنتی شعر
بیچاره شعر/ کنار میز
و صندلیات غمگینات نشسته /
و با سرمستیات
کنار میآید/ نمیآید
و همچون باد مدام پرده را تکان میدهد!
تکان بده تن را
بلند شو
پنجره را ببند
و بغضهایت را بردار/ به خیابان ها برو
سر چهارراهها
به ماموران امنیتی بگو/ب گو
از بادهی تن زن
اصلا هرچه میخواهد دلتنگت بگو!
بگو
که به باد فرمان ایست بدهند
به باد بگویند
موهای زن را به شانههایت برگرداند
پیراهنش را
برای تنت که خانه ندارد، بیاورند
بگو باد ولگرد
باد بی امان
دست از سرمان برنمیدارد
بگو باد خون به جگرمان کرده
بگو
باد
بیکس /
میخواهد سر به تن / و تن در پیراهن
زنی که دوستش داری
نباشد!
بگو که حوصلهات را گذاشت کنار
دفتر
کتابهایت
و سرآسیمه همه چیز را ورق میزند
بگو/ بگو
تن بادهای زن به باد عادت کرده بود
اما باد بیحواس آنقدر در پیراهنش ماند
که زن چشمهایش را بست
و بدرود گفت/ با آسمان
با خانه
با خیابان
با چشمهای سیاه تو
بگو شک / تا ته تن زن رسوخ کرده است!
و تو
همچنان
به بادهی تن زن فکر میکنی
و چشمهای گردت دور زمین مست میچرخد
http://www.uupload.ir/files/e3hm_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2086
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #نرگس_دوست
دیگر زنی به دنیا نمیآید
در چشمهای گرد تو
که به کرهی زمین شک کند!
کرهی ناامن زمین/
و چشمهای مست تو
میچرخیدند
در پیالهی تن زنی/
زنی که به پیراهنش دلبسته بودی!
به بادهی تنش!
زن رها بود در باد
باد رها بود در زن
بچرخ در پیالهی تن به تن
که آن زن مغموم/
پیراهنش در باد ایستاد
تنش در باد رفت
در باد آمد
در باد مرد
و تو همچنان پیاله، پیاله سرمیکشی
از گوشههای بغلش مست میکنی
بغلش جهان/
جهان بغلش مست بود!
و تو مستانه میچرخیدی با دهانی سرخ
زبان میکشیدی روی کلمات سرخ
کلمات سرخ، ذوب میشدند
و در گوشهی انتحاری شعر منفجر میشدند
بوی مطبوع بدن حوصله از سرت میبرد
روی کنج ذهن
به خماریات در تن عادت میکرد
تو خوابی شاید هم بیدار
یا رویا در سرت گیر کرده
بلند شو از گوشههای دنج لعنتی شعر
بیچاره شعر/ کنار میز
و صندلیات غمگینات نشسته /
و با سرمستیات
کنار میآید/ نمیآید
و همچون باد مدام پرده را تکان میدهد!
تکان بده تن را
بلند شو
پنجره را ببند
و بغضهایت را بردار/ به خیابان ها برو
سر چهارراهها
به ماموران امنیتی بگو/ب گو
از بادهی تن زن
اصلا هرچه میخواهد دلتنگت بگو!
بگو
که به باد فرمان ایست بدهند
به باد بگویند
موهای زن را به شانههایت برگرداند
پیراهنش را
برای تنت که خانه ندارد، بیاورند
بگو باد ولگرد
باد بی امان
دست از سرمان برنمیدارد
بگو باد خون به جگرمان کرده
بگو
باد
بیکس /
میخواهد سر به تن / و تن در پیراهن
زنی که دوستش داری
نباشد!
بگو که حوصلهات را گذاشت کنار
دفتر
کتابهایت
و سرآسیمه همه چیز را ورق میزند
بگو/ بگو
تن بادهای زن به باد عادت کرده بود
اما باد بیحواس آنقدر در پیراهنش ماند
که زن چشمهایش را بست
و بدرود گفت/ با آسمان
با خانه
با خیابان
با چشمهای سیاه تو
بگو شک / تا ته تن زن رسوخ کرده است!
و تو
همچنان
به بادهی تن زن فکر میکنی
و چشمهای گردت دور زمین مست میچرخد
http://www.uupload.ir/files/e3hm_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2086
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #نرگس_دوست
میخواند در سرت
نیلبکی؛
و این شعر اریب
برای برخورد با گوش چپات
مثل یک درخت از جایش بلند میشود!
به خیابانها میآید
فریاد ملی ماه را
در صدای منفجرشدهام
که از گلویم
نه بالا میآید، نه فرومینشیند
درمیآورد!
و روی شاخههایش مینشاند
میپیچد در تنم
صدای پرندگانی سفید
که از دشتهای فراخ سینهات
برگشتهاند!
و کنار لالهی گوشم
از شاخههای رهاشده در باد
میخوانند!
ببین
غوغای رگهای آبیام
در دشتهایت
چگونه آب را دیوانه میکند
که جفت جفت
پرنده از دهانت میپرد
در لالهی گوش چپات!
لالهی گوشات،
گل سرخیست
با سیلیهایی که از باد خورده
شکسته
با ساقهی نازکش میآید
پهلوی صدای شکستهام
از صدایم، پرندگان زیادی خاموش به لانههاشان،
لالهی گوشات
برمیگردند!
و زیر جادههای پوستت با مرگ پرنده در باد کنار میآیند!
با توام!
میشنوی؟
گوش چپات بدهکار است
به پرندگانم
و من بدهکارم به صداهایی
که دیگر نمیشنوی!
به من بگو
کجای لالههایت را باد برده
که از ساقه افتادهای!
چگونه بلند کنم این ساقهی نازک و شکسته را
لاله، لاله از گوشات صدا چیدهام
با بغضهایی که از سینهام
بالا زده
و در گوشم میپیچند
یعنی از نای خودم پرندگانم را میشنوم!
پرندگانم میخواستند روی لالههایت
لانه بسازند!
اما اینهمه صدا را لال شدهام
در پهنهی لالهی گوشات چه صداهایی که از ساقه نیفتادند!
آه
از نای نیزارها میآید
صدای گلویم،
چه غریبانه
لالهی گوش چپات را
از دشت چیدهام
به من بگو
به کجا ببرمش
خیابانها
کوچهها
تیمارستانها
بیمارستانها
مگر میشود لالهی گوشت را در باغچه کاشت!
سبز نشد
از هیچ کسی کاری برنمیآید!
و من کنار میآیم
با صدای خستهام
با گوش چپات که دیگر نمیشنود!
ای که دیگر صدای مرا نمیشنوی! در برهوت گلویم، بیابانی گسترده است
و در بیابانهایم؛
صدای خار مغیلان گیر میکند
صدایی که در بیابانی که
نباید باشد گیر کرده
بین زمین و آسمان گیر کرده
و دیگر آه مرا نمیشنود گوش چپات،
ای گوش چپات غمگینترین لالهی دشت
چه صداهایی را که
باد در تو نکشت!
و دیگر مرا نمیشنود
میشنوی
این صدای من است که اریب به گوش جهان میرسد!
http://www.uupload.ir/files/95wy_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2455
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #نرگس_دوست
میخواند در سرت
نیلبکی؛
و این شعر اریب
برای برخورد با گوش چپات
مثل یک درخت از جایش بلند میشود!
به خیابانها میآید
فریاد ملی ماه را
در صدای منفجرشدهام
که از گلویم
نه بالا میآید، نه فرومینشیند
درمیآورد!
و روی شاخههایش مینشاند
میپیچد در تنم
صدای پرندگانی سفید
که از دشتهای فراخ سینهات
برگشتهاند!
و کنار لالهی گوشم
از شاخههای رهاشده در باد
میخوانند!
ببین
غوغای رگهای آبیام
در دشتهایت
چگونه آب را دیوانه میکند
که جفت جفت
پرنده از دهانت میپرد
در لالهی گوش چپات!
لالهی گوشات،
گل سرخیست
با سیلیهایی که از باد خورده
شکسته
با ساقهی نازکش میآید
پهلوی صدای شکستهام
از صدایم، پرندگان زیادی خاموش به لانههاشان،
لالهی گوشات
برمیگردند!
و زیر جادههای پوستت با مرگ پرنده در باد کنار میآیند!
با توام!
میشنوی؟
گوش چپات بدهکار است
به پرندگانم
و من بدهکارم به صداهایی
که دیگر نمیشنوی!
به من بگو
کجای لالههایت را باد برده
که از ساقه افتادهای!
چگونه بلند کنم این ساقهی نازک و شکسته را
لاله، لاله از گوشات صدا چیدهام
با بغضهایی که از سینهام
بالا زده
و در گوشم میپیچند
یعنی از نای خودم پرندگانم را میشنوم!
پرندگانم میخواستند روی لالههایت
لانه بسازند!
اما اینهمه صدا را لال شدهام
در پهنهی لالهی گوشات چه صداهایی که از ساقه نیفتادند!
آه
از نای نیزارها میآید
صدای گلویم،
چه غریبانه
لالهی گوش چپات را
از دشت چیدهام
به من بگو
به کجا ببرمش
خیابانها
کوچهها
تیمارستانها
بیمارستانها
مگر میشود لالهی گوشت را در باغچه کاشت!
سبز نشد
از هیچ کسی کاری برنمیآید!
و من کنار میآیم
با صدای خستهام
با گوش چپات که دیگر نمیشنود!
ای که دیگر صدای مرا نمیشنوی! در برهوت گلویم، بیابانی گسترده است
و در بیابانهایم؛
صدای خار مغیلان گیر میکند
صدایی که در بیابانی که
نباید باشد گیر کرده
بین زمین و آسمان گیر کرده
و دیگر آه مرا نمیشنود گوش چپات،
ای گوش چپات غمگینترین لالهی دشت
چه صداهایی را که
باد در تو نکشت!
و دیگر مرا نمیشنود
میشنوی
این صدای من است که اریب به گوش جهان میرسد!
http://www.uupload.ir/files/95wy_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2455
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #نرگس_دوست
"من از خودکشی
سپیدارهای جوان برمیگردم
در رودخانهای
که زیباییاش
به سمت ماه حرکت میکند"
میآیی
با پاهای مستی
که از گودی کمرت،
گلی سرخ بلند میشود
از نژاد کدام اسبی
که اینگونه
در دشت ارغوانی
سینهی زنان تورانی میتازی؟
و رودخانههای شورشی را
به جریان میاندازی!
آهای رستم
این دو اژدهای خفته
چشمهای تواند
یا چشمهای سیاه زنی اساطیری!
زن زیبای چشمهایت را بردار
و پیاده شو
از اسب سرکش تن،
که جنگ دو پیرهن در باد است
در باد زنان زیادی
با موهای پریشان
از قلهی تن مردان سیستانی
با انگشتان وحشی
برمیگردند
و رودخانهای زیبا
از کمرشان سرازیر
در عمق یک دره
آنجا که ماه از گندمزار
زار
زار
بالا میآید
با کودکانی که افتادهاند
از پهلوی مرگ
پهلوی مرگ، پهلوی چپ زنیست
که به چهره،
به معشوقهی تو بیشتر میآید
بلند شو
لنگ مرگ را بیرون بکش
از یقهی سربازانی
که تیرشان
زیر نور ماه
در کمان ابروان زنان سیاهچشم
گیر کرده!
گیر کردهای رستم
در پوست گراز
ای گراز وحشتزده از پوستهی تنهایی
تنها تو میدانی
که جنگ
از پرندگی سینهی عریان رودابه
آغاز شده
آه رودابه،
زن سیهچشم
زن سیهگیسو
پسرت از جنگ تنبهتن برمیگردد
نبرد پر از سرهایی به شکل گلسرخ است!
و تو میتوانی
زیر نور ماه
پوست این گراز وحشتزده را
همچون پیرهنی گران
بر تن کنی
و روی ستبر سینهی زالهایی
که دیرتر به دنیا آمدهاند
کش و قوس جهان را
در گودی کمر زنی گندمگون
تماشا کنی
و باد را
هوار هوار بکشی
میبینی
که چگونه رقص انگشتانش
روی گردنت
دلبری میکند
رودابه تنت اسب است
وطنت اسب
و کوههای اوشیدا
زیر سم پاهایت
میلرزند
و زمین از طبیعی بودن
رودخانههایت
دهان باز میکند
و تکرار
نام مردهایی
که دهان سرخات را
در دهانشان
به آتش کشیدهاند
و در جنگ پلکهایت
گلهای سرخ را
با چشمهای از حدقه درآمده،
درآوردهاند!
و به باد تعارف میکنند
رودابه
دو شاخهی نازک وحشیات
در دهان کودکان سیهچشمی
که نام تو را
از رودهای شورشی
میگیرند،
طعم ماه اناری میدهد!
بیا مثل آب روان، روانی باش
و روی زانوهای شاهنامه دراز بکش
آنچنان
که از کشالهی سفید پاهایت، تاریخ پرطمطراق هم کش میآید
در استخوانهای رستم
رستم اینبار که به دنیا بیاید
با کفشهای چرمی
پالتوی گوزنی زیر گلولههای برف،
به خیابانها میآید!
با گرزی
که امان ببرد
از دل دختران لب پروتزی
با رژلبهای بنفش
و زنانی چشمروشن
که از سرمهدانهای خالی
برمیگردند!
با پوستهای مصنوعی
زیر نور ماه
تکههای اندامشان را
تعارف میکنند
به آینههای زرنگار
پناه میبرند
به اشکها و ریملهایی
که روی پلکهایشان
شره میرود!
و آهسته
زیر لب میگویند
"ه" که گاه میافتد از آ
چکار باید کرد آه
ـ آه
نام تو را
از مسافرانی میپرسند
که از قطار جهان
در زیبایی یک رود
در ماه جاماندهاند
برگرد رستم
از این خیابانها
صدای جیغ رودابه، از دهان باد میآید
با اسبات برگرد به دشت،
عابران دیوانه
با چاقو لب حوضهایشان نشستهاند،
و برای گردنت خواب تازهای دیدهاند
گردنت،
گل سرخیست
در انگشتان معشوقههای
این حوالی
که صورتشان را
آینههای ماشینهای آخرین مدل زیباتر نشان میدهد
زنانی با صورتهای مصنوعی که نام هیچکدامشان
تهمینه نیست!
http://uupload.ir/files/whp2_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2692
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #نرگس_دوست
"من از خودکشی
سپیدارهای جوان برمیگردم
در رودخانهای
که زیباییاش
به سمت ماه حرکت میکند"
میآیی
با پاهای مستی
که از گودی کمرت،
گلی سرخ بلند میشود
از نژاد کدام اسبی
که اینگونه
در دشت ارغوانی
سینهی زنان تورانی میتازی؟
و رودخانههای شورشی را
به جریان میاندازی!
آهای رستم
این دو اژدهای خفته
چشمهای تواند
یا چشمهای سیاه زنی اساطیری!
زن زیبای چشمهایت را بردار
و پیاده شو
از اسب سرکش تن،
که جنگ دو پیرهن در باد است
در باد زنان زیادی
با موهای پریشان
از قلهی تن مردان سیستانی
با انگشتان وحشی
برمیگردند
و رودخانهای زیبا
از کمرشان سرازیر
در عمق یک دره
آنجا که ماه از گندمزار
زار
زار
بالا میآید
با کودکانی که افتادهاند
از پهلوی مرگ
پهلوی مرگ، پهلوی چپ زنیست
که به چهره،
به معشوقهی تو بیشتر میآید
بلند شو
لنگ مرگ را بیرون بکش
از یقهی سربازانی
که تیرشان
زیر نور ماه
در کمان ابروان زنان سیاهچشم
گیر کرده!
گیر کردهای رستم
در پوست گراز
ای گراز وحشتزده از پوستهی تنهایی
تنها تو میدانی
که جنگ
از پرندگی سینهی عریان رودابه
آغاز شده
آه رودابه،
زن سیهچشم
زن سیهگیسو
پسرت از جنگ تنبهتن برمیگردد
نبرد پر از سرهایی به شکل گلسرخ است!
و تو میتوانی
زیر نور ماه
پوست این گراز وحشتزده را
همچون پیرهنی گران
بر تن کنی
و روی ستبر سینهی زالهایی
که دیرتر به دنیا آمدهاند
کش و قوس جهان را
در گودی کمر زنی گندمگون
تماشا کنی
و باد را
هوار هوار بکشی
میبینی
که چگونه رقص انگشتانش
روی گردنت
دلبری میکند
رودابه تنت اسب است
وطنت اسب
و کوههای اوشیدا
زیر سم پاهایت
میلرزند
و زمین از طبیعی بودن
رودخانههایت
دهان باز میکند
و تکرار
نام مردهایی
که دهان سرخات را
در دهانشان
به آتش کشیدهاند
و در جنگ پلکهایت
گلهای سرخ را
با چشمهای از حدقه درآمده،
درآوردهاند!
و به باد تعارف میکنند
رودابه
دو شاخهی نازک وحشیات
در دهان کودکان سیهچشمی
که نام تو را
از رودهای شورشی
میگیرند،
طعم ماه اناری میدهد!
بیا مثل آب روان، روانی باش
و روی زانوهای شاهنامه دراز بکش
آنچنان
که از کشالهی سفید پاهایت، تاریخ پرطمطراق هم کش میآید
در استخوانهای رستم
رستم اینبار که به دنیا بیاید
با کفشهای چرمی
پالتوی گوزنی زیر گلولههای برف،
به خیابانها میآید!
با گرزی
که امان ببرد
از دل دختران لب پروتزی
با رژلبهای بنفش
و زنانی چشمروشن
که از سرمهدانهای خالی
برمیگردند!
با پوستهای مصنوعی
زیر نور ماه
تکههای اندامشان را
تعارف میکنند
به آینههای زرنگار
پناه میبرند
به اشکها و ریملهایی
که روی پلکهایشان
شره میرود!
و آهسته
زیر لب میگویند
"ه" که گاه میافتد از آ
چکار باید کرد آه
ـ آه
نام تو را
از مسافرانی میپرسند
که از قطار جهان
در زیبایی یک رود
در ماه جاماندهاند
برگرد رستم
از این خیابانها
صدای جیغ رودابه، از دهان باد میآید
با اسبات برگرد به دشت،
عابران دیوانه
با چاقو لب حوضهایشان نشستهاند،
و برای گردنت خواب تازهای دیدهاند
گردنت،
گل سرخیست
در انگشتان معشوقههای
این حوالی
که صورتشان را
آینههای ماشینهای آخرین مدل زیباتر نشان میدهد
زنانی با صورتهای مصنوعی که نام هیچکدامشان
تهمینه نیست!
http://uupload.ir/files/whp2_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2692
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈