✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸‏“inglourious basterds”
🔹 شعری از #بنفشه_فریس_آبادی

مثل وقتی که کک‌مکی‌های ژرمن
روی پوست کلفت تنت نوشته باشند
پانصد و بیست ‌و چهار
یا
هفتصد و هشتاد و نُه.
انگار آخرین عکس دونفره‌شان را
پیش از اعزام نشان داده باشند به هم
عبدالله و منیر.
کچلی‌هایش جابه‌جا پخش بشوند لای بوته‌های خار
وقارِ موذی سیاهی از پله‌ها بیاید پایین
پایش بخورد به آسفالت
فرودگاه دَمَر شود
فرش بشود مسیرِ داخائو
دیو شود فرشته، فرشته بشود دیو و درآید.

انگارکن جنگ پنجم جهانی
یا
پانصد و هفتاد و هفت
مناظرِ زیادی درست روبه‌روی چشم‌هایش ببُرّند مناظرِ «زیادی» را.
همه‌چیز بیش از اندازه مفرط شود
بیش از حد، زیاد
پیاده‌رو بخوابد توی چشم‌های فرنچِ کهرباییش
داد بزند
«من شارلی‌ام، بنگ!من شارلی‌ام. دست و‌ دهانم به دامنت.»
یا فرض کن «کاکُلِش غرق خونه برادر» پدر، خواهرت را نتوانی سوا کنی از هم
به نام بی‌بدیل کتابخانه‌ی شخصی‌ات
نارنجی تنت کنند
زانو بزنی روبه‌روی دوربین
لبخند
کات
و حلقه‌های عروسیِ جفت‌های یهود
میان اراذل شرقِ میانه به تساوی تقسیم شوند.
انگارکن مسائل شخصیِ دیگر ازین قبیل...
*
خواب تابستان دیدم
دست کشیدم به موهای مرطوب سینه‌اش
مورمور شد تنش
و فرمان قتل پیشوایی عقده‌ای
از لای لب‌هایش
به لای لب‌هایم صادرشد.

http://www.uupload.ir/files/gs02_b.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2314

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸نگاهی به زندگی و شعر #ژول_لافورگ
🔹#آسیه_حیدری

ژول لافورگ از شاعران جریان سمبولیسم فرانسه است. او در 16 اوت سال 1860 میلادی یعنی حدود 157 سال پیش متولد شد. وی دومین فرزند از یازده فرزند خانواده بود. خانواده ی وی از جمله خانواده های مهاجربه مونته ویدئو، (پایتخت اروگوئه، از کشورهای آمریکای لاتین) بود. در ده سالگی برای تحصیل به فرانسه فرستاده شد.
ژول لافورگ در دوره تحصیل در دبیرستان توفیق چندانی نیافت. اما خیلی زود به حیطه ی نوشتن وارد شد.
در پاریس که در آن دوران در اوج جوشش های روشنفکری بود، ژول لافورگ به دسته ی روشنفکران ئیدروپات می پیوندد.
_ ئیدروپات، کلوپی ادبی بود که توسط شاعر و رمان نویس فرانسوی، امیل گودو، تاسیس شده بود و بین سال های 1878 و 1880 فعالیت می کرد. بعد ها هم در سال 1884 فعالیتی گذرا را ادامه داد.
هدف کلوپ ئیدروپات، بزرگداشت ادبیات و به ویژه شعر بود. انجمن شعر جمعه شب ها، با 75 نفر شاعر و اهل ادب شروع شد و تا 350 نفر هم رسید. این کلوپ ابتدا در محله ی لَتَن پاریس آغاز به کار کرد .
ژول لافورگ هم مانند بقیه ی هم نسلی های خود، از جمله ی شاعران نفرین شده و یکی از سرآمدان مکتب دِکادانتیسم است.
جریان دِکادانتیسم، یکی از جریان های ادبی 20 سال آخر قرن نوزدهم میلادی است که موسوم به ادبیات پایان قرن نوزده می باشد که در ادامه ی جنبش فراگیر سمبولیسم روی داد.
از ویژگی های این جریان(دکادانتیسم) نوعی بدبینی مرض وار، کسالت مفرط، نقش کم رنگ عقل گرایی، نقش پر رنگ مرگ، رمز و راز و بی توجهی به جایگاه علم بود که این شرایط، به جسارت هایی در شعر و نثر منتج می شد.
ملال، بدبینی، درد زیستن نیز از عناصر وجودی شعر و نثر، نزد شاعران منسوب به جنبش دکادانتیسم به حساب می آید.
این شاعر، در سال 1880 در بیست سالگی کتابخوان ویژه ی امپراتریس آلمان می شود و روزانه دو ساعت از بهترین آثار ادبی را برای امپراتریس می خواند.
لافورگ در این شرایط ، وقت بیشتری داشت تا به سفر برود. اما همچنان ملال و اندوه بال های بزرگشان را بر زندگی و آثارش پهن کرده بودند.
او در برلین با دختری آشنا می شود و ازدواج می کند. ژول لافورگ جوان، مانند همه ی شاعران نفرین شده، عمر چندانی نداشت و در 27 سالگی بر اثر بیماری درگذشت.
در زیر ترجمه ی شعر بکشنبه ها را از این شاعر، می خوانید:

آسمان، بی چرا می بارد
می بارد
می بارد
دختر چوپان، بر رودخانه
رودخانه، بر خواب یکشنبه ای اش
اشتیاقی نیست. نه!
غروبگاهان، زنگ می خورَد
زنگ می خورَد بر شهر
کرانه های شهر، خاموش
ترانه های چوپانی خاموش
رد می شوند بچه های مدرسه ی شبانه روزی
لباس های گرم به تن
آه! عزیزکان ...
تنها یکی. نه لباس گرم به تن
نه پالتوی پوست
سرتا پا خاکستری
یعنی فقر
و به ناگاه از صف بیرون می زند
می دود! خداوندا!
چه می شودَش
خود را به رودخانه می اندازد
نه قایقران، نه سگ ناجی
گرگ و میش، می رسد
و بندرگاهِ کوچک
چراغ هایش را روشن می کند
صحنه، آشناست
و باز باران رودخانه را خیس می کند
و آسمان، بی چرا می بارد.

نگاهی به ویژگی های شعری ژول لافورگ:
از دیدگاه تم و مضمون، در شعر این شاعر، اندوه و ملالی موج می زند که یادآور اشعار شارل بودلر، (پیشگام مکتب سمبولیسم) است.
لافورگ، از اصلی ترین نوآوران مکتب سمبولیسم بود. یعنی آفریننده ی شعر آزاد.
در این شعر، طول سطرها گوناگونند، از نظم خاصی پیروری نمی کنند، قافیه و قافیه بازی اندک اندک رنگ می بازد تا جایی که رو به افول می نهد و تا مرز ناپدید شدن پیش می رود.
در شعر او احساسات ظریف، با رئالیسم آن روزگار با هم تلفیق می شوند.
گفتنی است که شاعران نفرین شده، به شاعرانی گفته می شود که زندگی و آثارشان، بر خلاف قراردادهای اجتماعی و یا خارج از آن، شکل گرفته باشد. بیماری، بدبختی، استفاده از الکل و مواد مخدر، و سرانجام مرگ زودرس و غمگینانه، از عناصر اصلی در بیوگرافی یک شاعر یا هنرمند نفرین شده است.
مفهوم بدی، در تار و پود آثار آنان تنیده شده است.
مفهوم شاعر نفرین شده، نخستین بار، در یک رساله ی شعری، توسط پل ورلن آورده شد که در آن رساله، وی شش شاعر را مورد ستایش قرار داده است. آرتور رمبو، تریستان کوربیر، استفان مالارمه، مارسیلین دبورد- والمور، آگوست ویلیه، لیزل آدام و پوور للیان.
نخستین شاعری که به عنوان شاعر نفرین شده شناخته شد، فرانسوا وییون، در قرن پانزدهم بود.
شعر فرانسه، در پایان قرن نوزدهم، به دست شاعران نفرین شده افتاد. شاعرانی که قراردادهای اجتماعی را قبول ندارند و تا وقتی که مانیفست سمبولیسم را آشکار نکردند، چندان مورد توجه قرار نگرفتند.
http://www.uupload.ir/files/q2x3_a.h.jpg
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2315

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸شعری از #آزیز_نسین Aziz Nesin
▫️- که در ایران به #عزیز_نسین معروف است -
🔹برگردان از #کیومرث_نظامیان

🔸ببخش

یا خیلی زودتر از وقت‌اش می‌آیم
مثل به دنیا آمدن‌ام
یا دیرتر از وقت‌اش
مثل دوست داشتنِ تو در این سن‌ام

همیشه دیر به خوش‌بختی می‌رسم
همیشه زود به سوی ناکامی
یا همه چیز دیرزمانی پایان یافته است
یا هیچ چیز شروع نشده است

به چنان زمانی از زندگی آمدم
که برای مرگ زود است و برای عشق دیر
باز دیر کرده‌ام ببخش عشق من!
ده دقیقه مانده به عشق پنج دقیقه به مرگ.

🔸Bağışla


Ya zamanından çok erken gelirim
Dünyaya geldiğim gibi
Ya zamanından çok geç
Seni bu yaşta sevdiğim gibi

Mutluluğa hep geç kalırım
Hep erken giderim mutsuzluğa
Ya herşey bitmiştir çoktan
Ya hişbirşey başlamamış

Öyle bir zamanına geldim ki yaşamın
Ölüme erken seviye geç
Yine gecikmişim bağışla sevgilim
Seviye on kala ölüme beş


http://www.uupload.ir/files/kso6_a.n.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2316

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #مهدی_فرجی

دل تو سنگ به قدر شکستن من نیست
تو پاره ی تنمی، پاره ی من آهن نیست

بپرس بعد تو خاموشی غریبم را
از آن چراغ، که در خانه هست و روشن نیست

دلت خوش است که من زنده زنده می سوزم
ولی رها شدن از عاشقی به مردن نیست

چه قدر سنگ زدند و به خود قبولاندم
که ضرب دست تو پشت سرِ فلاخن نیست

چقدر حرف برای تو دارم و هر بار
در آب و تاب تماشا توان گفتن نیست

چه دردناک و غم آلود! این که می دانی
به هر دری بزنی نیمه ی تو این زن نیست

http://www.uupload.ir/files/gztu_m.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2317

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸آقای میم
🔹 داستانی از #علیرضا_فراهانی

آقای میم قبل از آنکه از تاکسی زرد رنگ خط 45متری کاج پیاده شود ، روی صندلی جلو لمیده بود . کیف چرمی اش را به سینه گرفته بود و ریزریز از پشت عینک دسته گوزنی اش تکه های دلبرانه ی پیاده روها را دید می-زد . شاید در آن لحظه ها آقای میم تنها فکری که در مغزش نمی چرخید و هیچ اهمیتی به آن نمی داد، رد شدن از روی خطوط عابرپیاده ای بود که این سوی خیابان را از زیر پل بزرگ شهری به آن سوی خیابان وصل می کرد . فاصله ی زیادی نبود برای رسیدن به آن سوی خیابان و سوار شدن یک تاکسی نارنجی رنگ دیگر که آقای میم را به یکی از کوچه های خیابان شهیدمطهری برساند تا در خانه ای قدیمی خستگی را همراه با لباس های عرق کرده اش از تن در بیاورد و لخت و بادکرده ولو شود روی کاناپه ی چرمی زهوار دررفته .
آقای میم وقتی می خواست از تاکسی نارنجی رنگ پیاده شود ، طوری دسته ی کیف چرمی اش را در مشتش گرفته بود که احساس کرد سوزش نوک انگشت های دست چپش بیشتر از پیش شده است . شاید برای همین بود که آقای راننده وقتی می خواست بقیه پول آقای میم را برگرداند با طعنه گفت : ...

http://www.uupload.ir/files/ju8u_a.f.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2318

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 سه شعر از #امیر_معینی

🔸شعر اول :

اداره‌ی پست عرق کرده
ساختمان پهلوی
کاغذ توی دستم
پا توی کتانی‌ام
انگشتان تو در جمجه‌ام عرق کرده بود.
من یاد گرفتم آب دماغ
من یاد گرفتم تف
من یاد گرفتم اشک
سر روی میز گذاشتم و فصل آخر کتاب شیمی به صورتم چسبیده بیدار شدم
دماغ بالا کشیدم و خالی کلاس
تندتند فحش نوشتم و رسوب گچ
من یاد گرفتم برگرد
من یاد گرفتم بنویس
من یاد گرفتم تنها کلید بنداز و چراغ روشن کن ده‌سال بعد
روی من نفس بکش.

گیرنده:
دروغی مهندسی‌شده تو را به بالکن کشاند
شوخی نفرت‌انگیز دسته‌جمعی
صبح‌های «شعر من در روزنامه چاپ شده»
روی پله‌ها غلت می‌خورم و پایین می‌روم
غروب‌های زیرزمین دانشکده‌ی ادبیات
روی پله‌ها غلت می‌خورم و پایین
روزگاران «تو بخشی از دروغم بودی»
روی پله‌ها
بیرون منتظرم باش
می‌خواهم تراشت دهم
آقای شکل ذهنی دریغ‌زاده.

...از راه نجات برو. روی کاغذ این اولین ساندویچی که برایت خریدم برایم بنویس که برگشته‌ای. آن‌‌روز انگشتانم برف یخ‌زده‌ی گل‌آلود بود در را که باز کردم صورتحساب گاز افتاد جلوم؛ کمکم می‌کنی برای باقی عمر این را فراموش کنم؟...

فرستنده:
امروز برگشته بودم
«تا چارونیم فقط توروخدا»
و تمام روز صدای پاره‌شدن گوشه‌های صفحه‌های کتاب‌ از مدرسه‌ها می‌آمد
حالا که شکل رسمی پیدا کرده‌ام
(هشت تا هشت‌ونیم گریه_ده دقیقه آغوش بگیرمت_یک ربع شام)
به شکل رسمی‌ام
تا می‌کنم
امیر معینی
تف
و محض احتیاط نوارچسب.


🔸شعر دوم :

توله‌شیرها در کنیا
توله‌شیرها بر علفزار سینه‌ات مگس‌های هم را می‌پرانند
به تو دست می‌کشم ساعت هفتادبار زنگ می‌زند هفت صبح.


قلب تو قلب پرنده پوستت امای من بود
یک قاب عکس سبز با پاسپارتوی سیاه در ملافه‌های سفید
با من خوابیده بود
با من به پمپاژ خون تو گوش می‌داد
گریان
بر علفزار سینه‌ات گریان
بر علفزار سینه‌ات دو توله‌شیر بودند آب می‌پاشیدند به هم در آفتاب.
این عادت گریه‌کردن بود
این عادت بوکشیدن بود
عادت ملافه‌های تمیز
عادت حیوانی مزه‌ی پوستت را چشیدن بود.


ساعت هفتادبار زنگ می‌زند ساعت هفتادبار
هفتادبار ساعت هفت می‌شود
توله‌شیرها در چین‌های ملافه می‌لولند
هفتاد عکس قاب گرفته‌ی نشنال جئوگرافیک
بلند می‌شوم هفتادبار پیرتر بلند می‌شوم
از تخت تا پنجره خرده‌شیشه
از تخت تا پنجره پنجه‌های خونی‌ست.


🔸شعر سوم :

خون در ادامه
راهش را کج می‌کند
از بافت اسفنجی شازده
به شیشه‌های عمارت می‌دود
عمارت می‌تپد.
.
از سقف سیاه مشق می‌بارد
بر لپ‌تاپ سیاه‌مشق
بر تلنبار نسخه‌ها سیاه‌مشق می‌بارد
"میرزا
انگشتان تو نستعلیق من است
بای کشیده‌ام لبخنده‌ی توست
من این مرکب سرخ را سرمی‌کشم هرشب و
راستی‌های الف‌های تو را مشق می‌کنم"
بعد
پرده‌ها کشیده می‌شوند و
من باقی چیزها را می‌بینم:
لکه‌ها
لکه‌های ملیح نجاست بر ابروباد
و در شجره‌نامه
شاخه‌ی خشکیده‌ی شازده.
.
این دروغ را زودتر
این دروغ را هرچه پنهان‌تر
این دروغ با دروغ‌های زیبای بسیار
جنازه‌ای‌ست که هرگز راست نمی‌شود
کفن کنید!
[باد در پرده‌های عمارت می‌پیچد و اوراق بر میز به عقب برمی‌گردند]
آبستن نشده برگردی دمار از روزگار... باد
باد
از شیشه‌های سرخ نگذشت
نگاه می‌کنم
تو خم می‌شوی
انگشتان میرزا را می‌بوسی
شیشه را ها می‌کنم
می‌نویسم "انقطاع"
_جناب دکتر این اوراق از نظر من فاقد هرگونه ارزش تاریخی‌ست.
میرزا به تو دست می‌کشد و
من به تن برهنه‌ی بی‌شرم معشوقم مسیج می‌دهم:
زهر در شراب شازده‌ی مغمومی که میل به زن نداشت
کرده‌ست
کنیزکی حشری.

http://www.uupload.ir/files/9wfj_a.m.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2319

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #حسین_شیردل

ما يک شراب کهنه بدهکار دلبريم
گرگيم و سال هاست کسي را نمي دريم

در دور باطلي که فتاديم سرخوشيم
از ابتدا به فکر نفس هاي آخريم

مي خواستي که شرط قمارم شوي،شدي
ما آبروي رفته ي خود را نمي بريم

آنقدر خورده ايم که ترسم به روز حشر
وقت حساب يکسره بالا بياوريم

هر پيک پيکري است به پيکار در شده...
حالم خراب تر شده،بگذار بگذريم

http://www.uupload.ir/files/ardq_h.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2320

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸برگردان به خودم
🔹 شعری از #رویا_تفتی

همدلی‌ام می‌کنی؟
مطمئن نیستم
در موردِ جای گلوله‌ها
کمک‌های خیرخواهانه
و در مواردِ دیگر
مطمئن نیستم

استثنایی می‌سازم برای خودم
خرابش می‌کنم می‌سازم
می‌سازم خرابش می‌کنم
در خرابی‌هایی که می‌شود بسازم‌شان مطمئن نیستم
وَ شماره‌ای که باید بگیرم
و جعبه‌ای که نمی‌شود باز
و وقتی خوابیده‌ام وَ هنوز نیامده‌ای
و جاذبه‌ی آن طرف
مطمئن نیستم
بخش‌هایی از من بزرگ‌تر نشده‌اند
این طرف
ـ این یک ناهنجاری‌ست!
بلند می‌گوید دکتری که نیاز به عمل دارم
بلند بلند می‌گوید پرستاری که تجربه ندارم
بلندترش می‌کنم: این یک ناهنجاری تاریخی‌ست
قانون‌هایی که برطبق‌شان نیستم به تو
به خودم
به همین شیرِ کلافه توی جنگل رگ‌هام
مطمئن نیستم
به عشق

این یک خیانت است؟
یا نیاز به راهرویی دارد ردیف‌تر

می‌بوسمش
هر روز باید
وگرنه به رگ‌هام و انگشت‌ها که دوست دارند
دیگر مطمئن نیستم
برسند
بپیچند
به هم بزنند
درهم زده شوند
بر هم زننده
این یک ناهنجاری‌ست؟
برگردان به خودم
وگرنه مطمئن نیستم
به کمک‌های مردمی دیگر
http://www.uupload.ir/files/ou3z_r.t.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2321

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 دو شعر از #مریم_کرمی

🔸شعر اول :

برای رنج جهانت ، کمی دعا ازمن
برای آینه هایت ، کمی صدا ازمن
برای آنکه هنوزم برای من هستی
کمی سکوت و صدا و خدا خدا ازمن
کشیده شد به جهانم تمام رنجش را
و التهاب رسیده به انتها ازمن
بخوان که آینه ها را به عمق خود بسته
زنی کشیده تنش را کمی رها از من
چقدر فصل گناه تو آسمان کم داشت
و گیج خوردن یک توبه ، از کجا ؟ ازمن
و می کشید بخواند خدای من تاکی؟
تمام راه تو باشی و من جدا ازمن
ومن برای هنوز تو رنج خواهم برد
و من برای کسی مانده بی صدا ازمن
برای آنکه بمانی هنوز می مانم
برای رد خدایی دراین دعا ازمن

🔸شعر دوم :

خالق تصوير تنهايي در صداي سطرهاي خيس
من تمام وسعتت هستم يك صداي بي صداي خيس
شعرمي خواني نمي فهمم باد آمد آسمان را برد
حسي از ترديد و انكارم در هجوم اين هواي خيس
سنگ قبري درتن باران بي تفاوت در تو مي لرزم
رد پايت را نمي فهمم مي روي با ردپاي خيس
باز مي بوسم تورا درخود خواب مي بينم كه مي آيي
در فضاي كهنه ي اين من ، شعرهاي بي صداي خيس
در تمام سطرهايت هم چشم بازم را نمي بيني
خالق شعري ولي تنها بي تفاوت در نداي خيس
مي نويسي باز باران نه من تمام وسعتت هستم
شاعرم باش اي غزلهايت در شعور تك هجاي خيس
سطر مي بندي به روي من ، مي نويسم با خودم برگشت
تا نمي آيي صدايت را مي سپارم به خداي خيس

http://www.uupload.ir/files/iilc_m.k.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2322

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸رویکردهای معترضانه
▫️خوانش«همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» #هادی_ابراهیمی_رودبارکی
🔹#سریا_داودی_حموله

در مجموعه ی «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی»(1) هادی ابراهیمی رودبارکی، رویکردهای انتقادی و تعارضی متأثر از شگردهای معنایی است.
آشنایی زدایی های مضمونی آمیخته به حس های نوستالژیکی است. بافتار شعرها رویکردی معترضانه دارند و ساختار معنایی آنها در خط روایی شکل می گیرد، آن چنان که زبان حسی ـ مفهومی هم جهت جهان نگری های فردی و اجتماعی است.البته با باید هایی که نتیجه ی هست نیستند،(2)بلکه نتیجه عکس دارند.
به واسطه ی منِ» انسانی و«منِ» اجتماعی بافتارهای هستی مند فرم می گیرد. در این همپیوندی حرکت سطرها در محوریت«عشق ـ مرگ» و « طبیعت ـ انسان» بازنمود برجسته دارند:
ـ خیالم/ به هزار راه رفته است/تکه های هزار پاره ی ارغوانی رنگ/ وام دار غرق غروب/ در آسمان ناکجای غرب/همین حوالی ذهن./شعرِ«42»
ساختار و ماهیت شعرها بُعدهای مختلفی را در بر می گیرد. اشاره های اجتماعی و سیاسی در چند زمان به موازات هم تکرار می شوند، که سبب تناسب و تناظرهای معنایی شده اند ...

http://www.uupload.ir/files/ydof_s.d.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2323

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظرسید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸سه شعر از #ایلهان_برک İlhan Berk
🔹برگردان از #آیدین_روشن و #میراندا_میناس

🔸BİR SABAH GELEN İÇİN ŞİİR

Allah sabah kılığında geldi
Kaldı.

(Saçlarının kelebeği altında uyurken sen)

🔹شعری برای آن کس که صبح آمد

هنگامی که
در زیر پروانه‌ی زلفانت
به خواب ناز بودی
خدا در کسوت یک صبح
آمد و ماند!

🔸SOYUNUK

Soyundu tarandı beni yanına aldı
"Yalnızlığın dükkânlarında hasır koltuklarda oturduk"

🔹عریان

عریان شد
شانه زد زلفانش را
درکنارش کشید مرا؛
«در حجره‌های تنهایی
بر صندلی‌های حصیری نشستیم!»

🔸YAPRAK

Yaprak
gölgesini bilmez
sana
düşmeden

🔹برگ

برگ
سایه‌اش را نمی‌شناسد
تا بر تو نیفتاده است!

http://www.uupload.ir/files/zu65_i.b.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2324

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸در باز و به دنبال کلیدیم هنوز
▫️نگاهی به کتاب گزینه ی رباعیاتِ #ایرج_زبردست
🔹#عبدالمجید_زنگویی

بعد از سالها انتظار گزینه رباعی های ایرج زبردست توسط انتشارات وزین مروارید چاپ و منتشر شد . " زبردست " شاعر نام آشنای روزگار ما که حدود سه دهه است فقط رباعی می سراید آن هم با ذهن و زبانی تازه و متفاوت که همین امر باعث شده است بسیاری از بزرگان پیرامون چهارگانی هایش نقدها بنویسند و سخن ها برانند . کتاب "حیات دوباره رباعی " که چاپ سوم آن به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی توسط نشر شانی منتشر شده است نمایه کاملی از نگاه بزرگان شعر و ادب معاصر درباره رباعیات ماندگار اوست . غزل سرای بی بدیل سیمین بهبهانی برای این شاعر چنین سروده است : خیام که زد به روی دریاها خشت / می گفت به گوش مه رخی بر لب کشت/ بعد از من باده نوش استاد ازل /نام خوش "ایرج زبردست " نوشت ( نگاه پنج شنبه . خرداد ۱۳۹۲ ) از سوی دیگر قرآن پژوه و حافظ شناس مطرح جناب استاد بهاءالدین خرمشاهی زبردست را چنین ...

http://www.uupload.ir/files/a0wr_i.z.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2325

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #فرشاد_سنبل_دل

من شاعری ساده ام که در خودش میپیچد
زانوی سر به رحل قال میکند که کتابم
کار، کار ناشر تازه است که سر در میاورد از خشم و سر فرو میکند در چشم
من آن رضا براهنی ام که ترانه های جهان را به ترکی هندی
به شیرازی باکو میخواند
سینه میزند و میخواند و نفس میزند
من آن رضا براهنی ام در ناله های آن روز صبح
که ریش بلندی درآورده و ریشهایش ریخته اند و درنمی آیند

کتاب تازه من را اینطور شروع کن: من آن شاعر ساده ام که در خودش میپیچد
چراغ اول را تو روشن کن یار
شقیقه ام میان دو گلدسته به هوای اذان
و ناشری در چشم و یک رضا براهنی در چشم دیگرم دارم
چراغ دوم را تو روشن کن یار
و پیشانی مرا از بالای البرز بردار و دستی بر آن بذار
بگو همش همان بود که دیدی و نخواهی شنید و نشنیدی
من دیدم
من از درون دو تا بادگیر فضای داخل خانه را دیدم
اول تیزی تری بر وریدش سراند
بعد آبش دادم
بعد بالا را نگاه کرد درست در چشمان من نگاه کرد و رضا براهنی را شناخت
پیشانی ام را از آن بام برداشتم و هزار بار پیشانی ام از آن بام برداشته شد

در تنهایی یک شاعر
پیشانی نجیب یک گنبد زرد
درست به معنی یک شعر قدمایی سبز است
در تنهایی همان شاعر جوان اما
لبی در حد فاصل دو برج بلند
دو تا مصراع که عمودی شدند و نمای نیمایی دارند سطری را زمزمه میکند
که مال یکی از دوستان من است

اکبر چراغ اول و دوم را خاموش میکند و پس بر سر تاریخ باز میشود
اینجا کنار من مینشیند
و علم را در میان دو کتل رام میکند به جمعیت سلام میدهد و رام میکند

به تمثال او خیره میشوم و به خود او که از شروع این شعر تا این اتاق تاریک کش آمده است
قد بلندی دارد و سبیلی کوچک که از شعری دیگر به این اتاق افتاده
خطابش میکنم در صفحه ای که تمام میشود
ایا تمثال من در آینه های پشت جلد
یا پیشانی ام که برای دو کودک زانو قصه میگوید
ای بندی از شعر بعدی
ای ماجرای من با این اتاق
خطابم به توست در صفحه ای که تمام میشوی
بیا و باش

http://www.uupload.ir/files/n5yt_f.s.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2326

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸شعرهایی از #امیلی_الیزابت_دیکنسون
🔹ترجمه ی #کامبیر_جعفری_تژاد

▪️#Emily_Elizabeth_Dickinson
▫️1830-1886

#امیلی_دیکنسون در شهر کوچک «اَمِرست» واقع در ایالت ماساچوست به دنیا آمد و امروزه یکی از بزرگترین شاعران آمریکا شناخته می شود. دیکنسون به ندرت از خانه بیرون می رفت یا زادگاهش را ترک می کرد. او از پس یک ناکامی عشقی و مرگ والدین به کلی خانه نشین شد و هرگز ازدواج نکرد. از اینرو زندگیش ظاهری پر فراز و فرود نداشت و او که برای ارتباط با دیگران نامه نگاری را برگزیده بود سرانجام در سن 55 سالگی چشم از جهان فرو بست.
شعرهای دیکنسن کوتاه هستند. زبانی ساده و پرشور دارند و ضمن سرپیچی گاه و بیگاه از قواعد دستوری به مضامینی پیچیده و مفاهیمی ژرف می پردازند که ریشه در تنهایی ها و تردیدهایش دارند. او به رابطه ی فرد با خدایش توجه داشت و اغلب با پرداختن به «خود» می کوشید شناختی کامل نسبت به نام و نشان خویش به دست آورد تا از این طریق به درک جهان هستی نایل شود.
دیکنسن فقط اندکی از اشعار خود را در زمان حیاتش منتشر کرد. اما خواهرش مجموعه‌ای بالغ بر 40 دفتر و تعداد زیادی اوراق پراکنده را یافت که در صندوقچه ای نگاهداری می شدند. نخستین نسخه از شعرهای دیکنسن در سال ۱۸۹۰ منتشر شد.

🔸از هیچ به پوچ

از هیچ به پوچ -
بر راهی بی نام و بی نشان
و با پاهایی چون پای عروسکان کوکی گام برداشتم -
تا بایستم - بپوسم – یا به پیش بروم -
و این همه برای من یکسان بوده است -

هر راه که به پایان رساندم و هر در که بستم
دری به راه دیگر داشت
و مرا روز و روزگار آشکارا به ابهام گذشت –
پس چشم فرو بستم – و کورمال کورمال جُستم
نور دیده ام افزونتر شد – و کور بودن را برگزیدم -

🔸From Blank to Blank

From Blank to Blank—
A Threadless Way
I pushed Mechanic feet—
To stop—or perish—or advance—
Alike indifferent—

If end I gained
It ends beyond
Indefinite disclosed—
I shut my eyes—and groped as well
'Twas lighter—to be Blind—

🔹من کسی نیستم! تو که هستی؟

من کسی نیستم! تو که هستی؟
تو هم کسی نیستی؟
پس ما جفتِ همیم
ولی صداش رو در نیار
که رسوا و نفی بَلَدمان می کنن!

و من چقدر دلم می گیره
که کسی باشم!
و چقدر شرم می کنم که سرتاسر بهار
قورباغه وار و یک بند
اسمم رو
به گوش مردابی کاسه لیس جار زنم!

🔹I’m Nobody! Who are you?

I’m Nobody! Who are you?
Are you – Nobody – too?
Then there’s a pair of us!
Don’t tell! they’d advertise – you know!

How dreary – to be – Somebody!
How public – like a Frog –
To tell one’s name – the livelong June –
To an admiring Bog!

http://www.uupload.ir/files/s0sn_e.e.d.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2190

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸معرفی «بچه‌های امروز معرکه‌اند» #عزیز_نسین
🔹ترجمه ی #داوود_وفایی

کتاب «بچه‌های امروز معرکه‌اند» با عنوان اصلی Şimdiki Çocuklar Harika از آثار آزیز نسین Aziz Nesin یا همان عزیز نسین است که چاپ هشتم آن با ترجمه‌ی داوود وفایی به تازگی وارد کتاب‌فروشی‌ها شده است و نشر مرکز - ناشر این کتاب - باز در صدد برآمده است که آن را تجدید چاپ کند و این بار چاپ نهم آن را در دست‌رس علاقه‌مندان قرار بدهد. این داستان زیبا و خواندنی از جمله‌ی کتاب‌های طنزی به شمار می‌آید که آزیز نسین برای کودکان نوشته است؛ هرچند خود او در جایی اشاره دارد که خواندن این کتاب برای بزرگ‌ترها هم سودمند است.
اصل کتاب به زبان ایستانبولی در سال ۱۹۶۰ یعنی قریب به شصت سال پیش در ترکیه منتشر شد و بعد از آن بیش از ۴۰ بار زیر چاپ رفت. این کتاب، یک اثر تربیتی‌ست و وضعیت آن روز ترکیه را به انتقاد می گیرد که شباهت زیادی به اوضاع کنونی کشور ما داشته است.
داوود وفایی - این مترجم توانا و کم‌نظیر - این کتاب را ده سال پیش ترجمه کرد اما طی مراحل کسب مجوز بیش از حد انتظار طول کشید و سرانجام چاپ اول این کتاب در اسفند 1394 به بازار کتاب راه یافت و بعد از کم‌تر از دو سال به چاپ هشتم رسید.
طنز آزیز نسین اجتماعی - سیاسی است. او مشکلات جامعه را با چشم تیزبین خود می‌بیند و آن را با زبان مردم کوچه و بازار و با ظرافت مطرح می‌کند. کتاب‌های او همیشه پرخواننده بوده است. آزیز نسین یک چهره‌ی جهانی‌ست که همواره بر اشاعه‌ی روشن‌گری در کشورش اهتمام داشته است.
آزیز نسین در سال ۱۹۱۵ دیده به جهان گشود و در سال 1995 دیده از جهان فروبست. یونسکو چندی پیش در گزارشی اعلام کرد آثار آزیز نسین بعد از اورهان پاموک، یاشار کمال و ناظیم هیکمت، به بیش‌تر زبان‌های دنیا ترجمه شده است.
آزیز نسین در طول حیات نویسندگی خود اغلبِ گونه‌های ادبی را آزمود؛ اما بیش‌ترِ آثار او در حوزه‌ی طنز اجتماعی جای می‌گیرد. او در مصاحبه‌یی در خصوص طنز متعهد و مسئول بحث کرده گفته است: «معتقدم فقر و محرومیت بیش از عوامل دیگر موجب بروز طنز می‌شود؛ طنزپرداز باید به طبقه‌ی اجتماعی خود واقف باشد و برای رفع دردها و آلام مردم طبقه‌ی خود بنویسد.»
این نویسنده‌ی توانا در بسیاری از آثار خود به هجو دیوان‌سالاری و نابرابری‌های اقتصادی در جامعه‌ی ترکیه می‌پردازد و مردم با خواندن این آثار با او هم‌ذات‌پنداری می‌کنند.
شایان ذکر است که آزیز نسین تجربه‌ی سرودن شعر هم دارد و پنج مجموعه‌ی شعر مؤفق و خواندنی از او منتشر شده است.
کتاب «بچه‌های امروز معرکه‌اند» مکاتبات دو هم‌کلاسی به نام‌های احمد و زینب را شامل می‌شود. آن‌ها از اوضاع مدرسه، خانواده، محله و علایق‌شان برای هم می‌نویسند. مطالب کتاب در عین برخورداری از جاذبه و کشش لازم و در عین آمیختگی با طنز، بسیار عبرت‌آموز است.
چاپ هشتم کتاب «بچه‌های امروز معرکه‌اند» در 200 صفحه، با شمارگان 1000 نسخه، در سال جاری و به همت نشر مرکز چاپ و منتشر شده است.

http://www.uupload.ir/files/q6s4_d.v.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2328

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #سمیه_جلالی

حالا که خوب می‌آوازی سینه‌ی سرخت را
پابرَهنه با لِیسیِ سبز بر سرت
سایه شو
و سنگین کن خواب مُغ‌های بی‌بر را
تا قدمت را از شانه‌هاشان برداری
و کِل بکشی عروس درختانت را

زار تو را که در بَر گیرد
می‌لرزانی شانه‌هات را
و شانه‌های نخلستان
چه غرّا می‌لرزاند زمین را
به جن‌هایی که حلول می‌کنند در تو
و سُم‌هاشان را می‌کوبند بر گرده‌ات

تاخت می‌زنی، پایِ برَهنه
و لیسی سبزت که هوا را مشوش می‌کند
این خواب که در سرت بشکند
و از گودی چشم‌هات زنانی متبلور شوند
با لبّاده‌هایی سرخ
کفِ دست‌هایی سرخ
سینه‌هایی سرخ
تا زار بزنند گلویت را
و مادرِ زار بپیچاند تو را، لای ملحفه‌های سفید
که سرخی از سینه‌ات بگریزد

حالا آواز سینه‌سرخ‌ها
سرخ‌تر از خاک هرمز
در گوش راستت می‌جنبد
و گوشِ چپت را

این نخلستان خالی از سینه‌سرخ‌هاست
تا تو در مخیله‌ات پروازشان دهی
و زیر پوستت آوازشان را گوش تا گوش بگسترانی.


پ ن:
* لیسی: سرپوش
مُغ: درخت نخل

http://www.uupload.ir/files/cmr4_s.j.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2329

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 سه شعر از #اسماعیل_شهاب_احمدی

🔸شعر اول :

کفش شدم
بیفتم به التماس پاهایت
چنان که بچینم ناخن‌های بلندم را از رفتن.
جاده‌ای طولانی می‌سازی
در پیچ پیچ خطرناک جمجمه‌ات
تا نگاه کنم فقط
به اتومبیل‌هایی که برمی‌گردند
از افتادن‌هایی که چشمت نمی‌کند.
و تو با چنگ و دندان می‌دوی
روی اشک‌های من
روی نمکی که
در این دریاچه رسوب می‌کند حالا.
بگو
چه مرهمی بگذارم
بر دل موج‌هایی که
تا خود قیامت شور می‌زند این‌جا؟

🔸شعر دوم :

شما مهاجرت کنید
من خسته‌ام
از این‌همه وسعت که در من نیست
از این‌همه کوه عظیم
اقیانوس پهناور
و شهرهای سر به فلک کشیده.
شما مهاجرت کنید
من
باید چشمانم را بزرگ کنم.

🔸شعر سوم :

گمانم بزرگی کوه
تمام مقابلم را اشغال کرده است،
که الماس
لابه‌لای انگشتانم گم می‌شود.
این روزها
از بس خارجی شده‌ام
داخلم مدام درد می‌کند
باید
دست نگاهم را بلند کنم
روی این‌همه کوتاهی که در من است.

http://www.uupload.ir/files/7v4l_e.sh.a.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2330

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸پرواز با بال های رویا
▫️خوانشی بر داستان «پیرمردی با بال های بسیار بزرگ» نوشته ی #گابریل_گارسیا_مارکز
🔹#حامد_رمضانی

واقعیت و رویا، تاریخ و اسطوره گاه چنان در هم می آمیزند که تفکیک آنان از یکدیگر امکان ناپذیر است. گاه آنچه در خواب دیده ایم شباهتی غیر قابل انتظار به واقعیت دارد و گاه تجربیات واقعی ما تنها با منطق رویا توجیه پذیر می گردد. در دوران کودکی این در هم آمیختگی در بالاترین حد خود قرار دارد و به تدریج عواملی همچون آداب اجتماعی و تعلیم و تربیت – به ویژه نوع مدرن آن – بر رویاهای ما سرپوش می گذارند وآنها را محدود می سازند. حال اگر یک فرد بزرگسال آسمان را در حال سخن گفتن با خود ببیند از نظر دیگران به اختلال روانی دچار شده است. اما در گذشته ای نه چندان دور و در جوامع به اصطلاح ابتدایی تر این امور به مثابه یک توانایی ذیل عناوینی همچون " کرامت " و " معجزه " جای می گرفتند. امروزه تنها فرصت مجاز برای ظهور این قبیل رویاها، خواب های شبانه است و دیدن فرشته ای پیر با بالهای بسیار بزرگ در حیاط خانه در روزی بارانی " توهم " خوانده می شود. در حالیکه در جوامع مذکور دیدن یک فرشته یا جن اگرچه شگفت انگیز اما در عین حال چنان منطقی بود که به صورت جمعی و همزمان توسط افراد جامعه رویت می شد. (لطیفه تکین در شرح زندگی اش می گوید که در بچگی در اتاق پذیرایی خانه شان با جن ها قایم باشک بازی می کرد.) در چنین وضعیتی رویا و اسطوره چنان در لایه لایه ی زندگی انسان رسوخ کرده است که به مثابه " امر واقع " متجلی و به تبع آن روایت می شود ...

http://www.uupload.ir/files/p3eo_h.r.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2331

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸گنج
🔹داستانی از #حسن_نیکوفرید

چشم چشم را نمی دید. خورشید کاسه سرش را میان دست گرفته بود و فشار می داد . با وجود شال سفید و نازکی که عباس داده بود و دور سر و صورتش پیچیده بود و شیار نازکی در جلوی چشم هایش باز ، ولی با این همه ضربات گرم و ریز ماسه را روی گونه هاو پیشانی حس میکرد. لب هاکمی متورم شده بودند و هربار که با زبان مرطوبشان میکرد، طعمی تلخ و شور را می چشید که تشنگی را تشدید می کرد.
از زمانی که آخرین بار عباس رادید بود ساعاتی می گذشت و هرچه بیشتر در پی اش می گشت امید به یافتنش کمرنگ تر میشد. پاهایش سست تر شده بودند و نیرویش کمتر . در همان حال، ترسی ناشناخته در دلش کم کَمک جا باز می کرد و بیش از پیش خود را شایسته سرزنش می دید که چرا تسلیم وسوسه های احمقانه او شده است .
از دوماه پیش که عباس برای اول بار در باره آن کتاب بقول خودش طلایی صحبت بمیان آورد، تا شب پیش که در خانه مخروبه ای نزدیکی پمپ بنزین جندق با هزار نگرانی شب را سحر کردند، مثل جن زده ها روی زمین بند نمی شد و همه فکر و ذکرش دست یافتن به دفینه ای بود که در کتاب ، نقشه ی محلش رسم شده بود ...

http://www.uupload.ir/files/cepu_h.n.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2332

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی

🔸شعر اول :

صدایم را صاف می‌کنم
موج
به
موج
کسی در من پهلو می‌گیرد
ها شور می‌زند بر حافظه‌ام
شاید دستی در کار...
باشد!
من انقلابی ترسیده‌ای
که در صدایش
تیر می‌کشد

🔸شعر دوم :

در سپیده‌دم خانه داری
و هر بار
تنها
قدِ یک فنجان چای شیرین
به هم می‌خوریم

http://www.uupload.ir/files/8ucu_a.h.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2333

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈