✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 داستانی از #دنا_پرویزی

از آن صداي مهيب بايد چند وقتي گذشته باشد. اين‌جا مدت‌هاست همه چيز در سكوت فرو رفته؛ از حركت خبري نيست. راستش تا حالا چنين تجربه‌اي نداشتم و نمي‌دانم چطور بايد با آن برخورد كنم. دستوري دريافت نمي‌كنم ولي طبق عادت، شايد هم برحسب غريزه يا حس مسووليت، وظيفه‌ام را انجام مي‌دهم. صداي خاصي نمي‌شنوم، مطلقا هيچ. وجدانم اجازه نمي‌دهد تا من هم ساكت شوم. مطمئنم بقيه نيز تا من هستم، زنده مي‌مانند و ته دلم، شك دارم كه اوضاع مثل روز قبل از فاجعه، مرتب شود. از زمان دقيق خبر ندارم فقط پمپاژ مي‌كنم، پمپاژ بي‌وقفه، انگار كه من نباشم دنيا به آخر مي‌رسد. انگار كه من نباشم همه مي‌ميرند. انگار كه فقط من هستم. گمپ گمپ گمپ و بدون لحظه اي سكون، گمپ گمپ گمپ.
آن‌روز حس ديگري داشتم؛ بي‌اختيار رگ‌هايم را محكم چسبيده بودم. حسي داشتم مانند حس جدايي؛ جدايي از مالكم. اويي كه برايش مي‌تپيدم و قسم خورده بودم تا زنده است همراهش باشم. گمپ گمپم را ادامه مي‌دادم با نااميدي، با افسوس.
ولي جدايمان كردند، در لحظه‌اي طولاني كه برايم سال‌ها ادامه داشت، رگ‌هايمان را شكافتند، وابستگيمان را بريدند و گمپ گمپم را خفه كردند. تپشم را، دليلم را براي نفس كشيدن، براي زنده ماندن. از پيكره‌ام جدايم كردند و با امعا و احشايم، از حرارت رو به خاموشي صاحبم، چپاندندم در يك كپه يخزده كه بلافاصله از شدت درد، غصه و سرما سكته كردم. انگار شوكي بر وجودم وارد كرده باشند. نمي‌دانستم از من چه مي‌خواهند، شايد هم براي كشتن صاحبم و ايستادن گمپ گمپم حتي بدون وجود رگ، متهم مي‌شدم. حتما از آزمايش وفاداري سربلند بيرون نيامده بودم. شايد بعد از تنبيه باز برم مي‌گرداندند، شايد هنوز اميدي باشد.
با اولين نفس‌هايم، گرما را حس كردم، شاد شدم. دانستم تنبيهم تمام شده. رگ‌هايم را به رگ‌هاي صاحبم دوختند. خوشحال شدم و از شادي، تپيدن گرفتم. با تمام وجود گمپ گمپم را شروع كردم. فريادهاي شادي از دور و برم برخاست. براي اولين بار اطرافم را نگاه كردم. خوب دقت كردم. يك لحظه از ترس ايستادم، اين بدن غريبه را نمي‌شناختم.

http://uupload.ir/files/5ua4_d.p.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2064

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸نگاهی به قصه «اسد و جمعه»؛ #قاسم_هاشمی_نژاد
🔹#سید_حمید_شریف‌_نیا

«روزی که اسد با پدرش به دریا رفت جمعه را همراه خودش بُرد. دیگر هیچ کدام ترسی از دریا نداشتند. چون دریا با آن‌ها رفیق بود. از ساحل اگر نگاه می‌کردی قایقی را می‌دیدی که دریا روی دست می‌برد»؛ کتاب «اسد و جمعه» قاسم هاشمی‌نژاد که در سال 1370 توسط نشر مرکز، کتاب مریم منتشر می‌شود با این پاراگراف به پایان می‌رسد. قصه‌ای محلی که خاستگاه جغرافیای مستقلی برای شخصیت‌هایش می‌سازد و تصویر آزادمنشانه‌ای برای ریشه‌های فرهنگی تاریخی یک منطقه ترسیم می‌کند. ریخت قصه «اسد و جمعه» جدا از اینکه ریختی تاریخی منطقه‌ای باشد از تبار نوشتاریِ نجیب و متین قاسم هاشمی‌نژاد نیز مانند دیگر نوشتارهایش بی‌بهره نبوده است و بر کسی پوشیده نیست. قصه «اسد و جمعه» پژواکی از گذشته است، گذشته‌ی‌ زیستی مردمی در منطقه شمال کشور، کنار خزر، نگهبان‌های آب و سرزمین. قصه «اسد و جمعه» دارای عناصر پویا و پیوسته‌ای است که تبار فرهنگی بر تن کرده و اعتباری به زیست و رویای کودکی که ممکن است هر یک از ما نیز تجربه کرده باشیم می‌دهد. در این قصه، گویی همه مردم از ضمیر ناخودآگاه مشترکی بهره می‌برند که نه تنها در صورت و فرم بلکه در محتوا نیز دارای وجوه جمعی هستند و رؤیا از یک جنبه خیالی به جنبه واقعی بیرون می‌تراود و در بستری با محتوا و مضامین شخصی و فردی رشد می‌کند. این ویژگی از همان ابتدای قصه نمایان می‌شود و قصه با یک پاراگراف بسیار روشن و بی سر و صدا متولد می‌شود: اسد اسم او را جمعه گذاشته بود ...

http://uupload.ir/files/skw_h.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2065

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹معرفی " آخرین حرف حوشانا" / #احمد_آکابای
🔶ترجمه ی #شهرام_دشتی

«آخرین حرف حوشانا» با عنوان اصلی Hoşana'nın Son Sözü کتابی‌ست از آهمت آباکای Ahmet Abakay یا همان احمد آباکای با ترجمه‌ی شهرام دشتی که به تازگی به اهتمامِ ‌نشر رسپینا در دست‌رسِ علاقه‌مندان قرار گرفته است.
این کتاب خود زندگی‌نامه‌نوشت یا اتوبیوگرافی نویسنده است که به دلیلِ روایی بودنِ مطالب، حالتِ داستانی دارد و مطالعه‌ی آن خواننده را جذب می‌کند، به طوری که اگر کسی این کتاب را به دست بگیرد تا پایانِ‌ داستان نمی‌تواند آن را بر زمین بگذارد. این روایت علاوه بر توضیح جنبه‌های فردی و شخصیِ زندگیِ نویسنده، به جامعه‌ی عثمانی در دوره‌ی جنگ اول جهانی هم معطوف است، به طوری که به کشتار دسته جمعی ارامنه در آن سرزمین و در آن برهه‌ی زمانی مربوط می‌شود و از برخی رازهای این نسل‌کشی پرده برمی‌دارد.
شهرام دشتی از مترجمان زبده و توانای زبان ایستانبولی‌ست که در برگردانِ این اثر نیز مانند سایر ترجمه‌ها خوش درخشیده است. از ابتکارهای مهم او در ترجمه‌ی این کتاب، افزودن زندگی‌نامه‌ی مختصر و مفید شخصیت‌هایی‌ست که در روند این روایت از آن‌ها نام برده می‌شود و احتمال دارد مخاطب مطلب چندانی در خصوص آن‌ها نداند. افزودن این بخش در انتهای کتاب، خواننده را از مراجعه به مآخذ دیگر بی‌نیاز می‌کند.
کتاب «آخرین حرف حوشانا» در 344 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 23000 تومان و به همت نشر رسپینا روانه‌ی بازار کتاب شده است.

http://uupload.ir/files/sgtx_sh.d.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2067

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 پنج شعر از #منصور_خورشیدی

🔸رسم آسمان

لبخند نور
در بال نیلوفر که می‌افتد
عمق نگاه تو
در خاک خانه می‌کند
و حضور یک کتیبه شکل می‌گیرد
با جنبش پنجره
در لحظه‌ای که تو
رسم آسمان می‌کنی


🔸رودبار

تا نفس سنگ
سفر مرگ آغاز کند
ناگاه، هزار اتفاق
به رنگ زیتون
می‌روید!
از انتهای باد می‌آیی
روشن‌تر از نگاه
پنهان که می‌شوی
کنار آتش
خیال تو
از هوای مغرب
می‌روید.


🔸طول عصب‌ها

اینک که طول رود
آرامش مرا
کنار عصب‌های صحرا
در هم می‌ریزد
آواز آب
با اندوه مهتاب
زمزمه می‌شود
بالای زخمه‌های باد.


🔸عطر ارغوانی پائیز

همزاد سنگ و
هم‌نشین خزه می‌شوم
روی مدار نبض
با لذتی از سپیده و ساقه
تا عطر ارغوانی پاییز
دریا دریا صدف را
آرام در جانتان بریزد
و حوصله‌ی تنگ تن
روی شانه‌های نسیم
دانش افتادن را
ایثار کند
از طول نفس‌ها


🔸هیاهوی فواره‌ها

با بغلی از ستاره‌های لال
در جلوه‌های کمال
پرسه می‌زنم
هلال کم رنگ ماه
در فاصله‌ی دو نگاه
می‌افتد میان هیاهو
از آسمان جستجو
آراسته درچشم‌های تو
می‌رویم
با دستانی از ستاره‌های ناگهان
وقتی، همهمه‌ی فواره های نور
سپید می‌بارد
روی کمانه‌های رنگ

http://s8.picofile.com/file/8296705484/m_kh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2066

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی

حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...

http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg

🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸معرفی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» #آتیلا_ایلهان
🔹ترجمه ی #همت_شهبازی

«آبی چشمانت آسمان چه کسی است» - مجموعه‌یی از شعرهای آتیلا ایلهان Attilâ İlhan - با ترجمه‌ی همت شهبازی - در دست‌رسِ علاقه‌مندان قرار گرفت.
آتیلا ایلهان یکی از شاعران مهم و تأثیرگذار ترکیه است که در 15 هازیران ژوئن 1925 در منه‌من Menemen - از توابعِ ایزمیر İzmir یا همان ازمیر - دیده به ‌جهان گشود. تحصیلاتِ‌ دوره‌ی ابتدایی و دوره‌ی راه‌نمایی را در ایزمیر پشتِ سر گذاشت و پس از پایانِ دوره‌ی متوسطه، به‌ دانش‌گاهِ ایستانبول رفت و به‌ تحصیل در رشته‌ی حقوق پرداخت. اولین مجموعه‌ی شعرِ خود را در سال 1949 و در نخستین سالِ دانش‌گاه با امکاناتِ مالیِ خود منتشر کرد. در همان اثنا به‌ دلیلِ حمایت از ناظیم هیکمت، مجبور شد که تا سالِ 1951 به ‌طورِ اجباری در فرانسه اقامت کند. او بعد از آن دوره و پس از بازگشت به ‌ترکیه تحصیلاتِ خود را در رشته‌ی حقوق پی گرفت اما در سالِ چهارمِ دانش‌گاه یعنی از سالِ 1953 به ‌دلیل آغازِ کارِ روزنامه‌نگاری، تحصیلات‌اش را نیمه‌کاره رها کرد و به ‌سببِ آشنایی با فضای سینما، مقالاتِ متعددی در حوزه‌ی نقدِ فیلم از او به‌ چاپ رسید.
آتیلا ایلهان بعد از آن به ‌خدمتِ نظام وظیفه رفت و در سالِ 1957 پس از پایانِ خدمت در شهرِ ارزینجان Erzincan یا همان ارزنجان راهیِ ایستانبول شد و کارِ روزنامه‌نگاری را دنبال کرد. او در سال 1973 به ‌آنکارا رفت و در انتشاراتِ بیلگی مشغول به ‌کار شد و تا سالِ 1981 در آنکارا ساکن بود تا آن‌که به ‌ایستانبول برگشت. از سالِ 1982 تا سالِ 1987 با انتشاراتِ میللی‌یت یا همان ملیت و نیز با انتشاراتِ گلیشیم هم‌کاری داشت. مدتی در روزنامه‌ی گونش نویسندگی کرد. از سالِ 1993 تا سالِ 1996 در روزنامه‌ی میدان مشغول به کار بود و از سالِ 1996 تا سالِ 2005 نیز با روزنامه‌ی جومهوری‌یت یا همان جمهوریت هم‌کاری داشت تا آن‌که سرانجام به‌ دلیلِ ‌بیماریِ قلبی جان سپرد.
همت شهبازی یکی از شاعران و مترجم‌های باذوقِ ادبیاتِ ترکیه است که پیش از این مجموعه‌ی «من بوی دارچین می‌دهم» شامل ترجمه‌ی شعرهای جمال سوره‌یا - یا همان جمال ثریا - را از او خوانده بودیم. به علاوه او شماری از داستان‌های ترکیه را به زبان آذری بازنویسی و در کتاب «حیکایه‌نین ایمکان‌لاری» به چاپ رسانده است.
مجموعه‌ی «آبی چشمانت آسمان چه کسی است» در 79 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 5000 تومان و به همت انتشارات سرزمین اهورایی روانه‌ی بازار کتاب شده است.

http://uupload.ir/files/kc34_h.sh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2069

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش :#ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #سمیه_جلالی

جان می کند
با ناخن هایش
خراش بر پوسته ی حجرالبلاء
فی ممالک الفناء
آن جا که رگه های شیر
از پستانِ سنگ ها چکه نمی کند
مادینگی اعصار را
تا تو بار دیگر،حلول کنی از لابه لای خارها

گردن که نمی کشی بالا
سر به تو داری و چشمهایت از حدقه بیرون نمی پرد کلاغ ها را

ریخته پر
تا بپوشاند دهانه ی چاهِ ویل را
سنگ ریزه ها پر نمی کنند دهان گشادش را

1400 سالِ نوری با فاصله
راه پیموده
تا وادی السلام
تا فرو رفتن ناخن هایت در خاک
تا فرو رفتن تار موهایت در خاک
و باد که بپیچد
و باد که بپیچاند
پیچ وا پیچ
دورِ گردنت

گردن که نمی کشد بالا
نعوظِ پلک هایت را
چشم بسته ای بر رگه های شیر
جاری از پستانِ سنگ ها
به خراشِ ناخن هایت
با انگشتانی از هم گشوده
تا این بار حلول کنی از لابه لای علف زارها

http://uupload.ir/files/5nzx_s.j.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2070

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸اسکلت ماه پس از مرگ چه شکلی دارد؟
نقدی بر مجموعه شعر « افراد » از مهدی اشرفی
🔹#سارا_اسماعیلی

در شعرِ کلمه ( اولین شعر این مجموعه) و شعرهای بلند مشابه در ادامه ی مجموعه، با بندهای مجزا مواجه می شویم که هر کدام کشف به ظاهر مجزا با فضای مجزا و خاصه‌ی خودش را دارد. بندهایی که با یک سطر نانوشته به هم متصل می‌شوند و با یک فاصله پشت سرهم آمده اند و پیکره‌ی شعر را تراشیده‌اند و در نهایت با پایان‌بندی‌ ای که خود یک کشف مجزاست بسته شده‌اند. در حالیکه شعر از انسجام طولی یکپارچه و مستحکمی برخوردار می‌باشد.
پرنده‌ای
سایه‌اش را در خود پنهان کرده
و از مرز می‌گذرد
.
کوه‌هایی پنهان شده اند
در کوهان شترها
فضاهای بندهای آغازین شعر کشفهایی در طبیعت را نشان می‌دهند. پرنده ای که سایه اش را و شترهایی که دو کوه را در کوهانشان از مرز رد می‌کنند. این کشف ها در پاراگرافی در میانه های شعر ذهنی می‌شوند، از درون انسان گذر می‌کنند، به زندگی مدرن و شهرنشینی ورود می‌کنند و به آپارتمانی وارد می‌شوند ...

http://uupload.ir/files/ypoj_s.e.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2071

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #فاطمه_السادات_حسینی

دستم خط می‌خورد
رد می‌زنم به هرچه مانده در کشاله‌ی شب
خط می‌خورد
این چکمه‌ها از نگاه تو چکیده‌اند
گریست باید اما گاه از صدای خنده
تو را اما نمی‌دانم...
زنگ در بودی... یا دفترچه‌ای مانده در خشاب‌ها
من الف از با کردم
که چکیده دست‌فروش‌های ماه، گلی را
روی دامن بیاندازد
دیدی از آخرش شروع شد
از آن جا که
برگ‌ها زیر موهایت قد بلند کردند
دیدی که خورده خورده‌ی باران
هاااااان باران سلام
بیا مرزها را قد بکنیم تودرتوی نصف‌النهار آفتاب بشود


من از اشتهای دهان این خواب که در من چنگ می‌زند
بیدارم
دیدی...؟
چقدر حرف ناتمام تمام شد
یخ‌زده‌ی زمستان بی بهار
بیاااااا
کج بزنیم حرف،

کج برویم خواندن
کج به حباب خواب


http://uupload.ir/files/ptip_f.s.h.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2072

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

از آب دادن‌ها: عذاب پنجم
🔹 شعری از #امین_مرادی

با این‌که در شگفت چیزی از من نمی‌پرید
به رنگِ خود درآمده از دور گفت:
برای لا
-مکانِ پاشیده بر دیوار-
شعاعِ دایره گشتم!
«کالاسکه»

من دو او بودم
یکی در نقطه‌اش دعا خوانده بود و جن
در او دعا خوانده بود و بعد
آینده به‌شکلی عجیب
گوش، پشتِ حرف برد و
سکه با جرینگ‌جرینگِ عروس قوز برداشت:
«اسبِ دوانده شده بر پا شد»

اما او دو
بارِ سنگینی داشتند به دندان می‌کشیدند
که چرخ
روی سُمِ جن حنا خواباند و کالا
جز تو مرا گو نبوده نیست
نه منظور دایره‌ که در شعار بگنجد
نه ذکرِ دهان‌بسته‌ای
تنها دو چشمِ از دور زیبا
دو چشمِ از دور زیبا را غار می‌گرفتند تارِتار
زیرِ گِل
دُورِ شوک ِ عاطفی‌ام میدان
ادای معمول را عنکبوت
ادای دوم
اما!
دار دارد
با لای زخمی میانِ شگرف
بُتِ از آب ‌داده‌ای که در همو
هم دیگری
او نیست
مسلم آن روی سجاده پنهان است
مسلم آن شمع شیر
آن‌که خرما را خوب ادا نکرده شکافته می‌شود و رنگ
-پاشیده روی اسب-
سریع شکلِ جهنده‌ی خون را به کفر می‌گیرد
تا آن‌چه مثلِ اولش تاریک بود
به مثلِ تاریکِ اولش بازگردد

http://uupload.ir/files/3xu0_a.m.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2073

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸«یو نسبو» و ژانر نوآر اسکاندیناوی: شیطان در سرزمین خورشید نیمه‌شب
به بهانۀ ترجمه و انتشار دو کتاب از #یو_نسبو
🔹#عمید_بهبودی

اولین تجربۀ جدیِ یو نسبو (متولد 1960، نروژ) در نوشتن، زمانی بود که یک انتشارات به او پیشنهاد داد خاطرات خود را از تجربیات گروه موسیقی‌شان بنویسد. درعوض، او شروع کرد به نوشتن پی‌رنگ اولین رمانش: خفاش (The Bat). این رمان پاییز 1997 منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و جایزۀ بهترین کتاب جنایی نروژ و همچنین بهترین کتاب جنایی اسکاندیناوی را از آن خود کرد. وی با نوشتن بیش از بیست اثر شاخص، تا به حال نامزد و برندۀ چندین جایزۀ معتبر بین‌المللی از جمله جایزۀ ادگار (2010)، جایزۀ کتاب کودکان آرک (2007) و جایزۀ پیر گینت (2013) شده است. معروف‌ترین اثر وی مجموعۀ کارآگاهی‌جناییِ هری هول (Harry Hole) است و در حال حاضر فیلمی به نام آدم‌برفی (The Snowman) به کارگردانی توماس آلفردسِن، بر اساس یکی از رمان‌های همین مجموعه در حال تولید است. خصلت سینمایی رمان‌های نسبو پیش‌تر نیز باعث شده بود رمان کارگماران (Headhunters) در سال 2011 به فیلم ترجمه شود ...

http://uupload.ir/files/r0dx_nesbo.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2074

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #شهربانو_طوسی

خبر تازه به منقار ندارند چرا ؟
هیچ خواهان و خریدار ندارند چرا؟
همه جا جارزنان گوش فلک را بردند
خبری در خور بازار ندارند چرا؟
سر بازار اگر سر مگو را گفتند
سر بی واهمه بر دار ندارند چرا ؟
بی خبر از همه جا فوج خبرچین دورو
قدر یک قاصدک اخبار ندارند چرا؟
طبل های تهی و جارچی واهمه اند
کار و انگیزه جز آزار ندارند چرا؟
سر پوشالی و دل کاهی و پایی در گل
به مترسک شدن اقرار ندارند چرا؟
کالبدهای فرو ریخته در خویشتن اند
پس نپرسید که آوار ندارند چرا ؟

http://uupload.ir/files/xxnr_sh.t.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2075

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸چه کسی مقصر است؟
🔹#مزدک_پنجه_ای

مدتی است خبرگزاری ایسنا اقدام به تهیه و انتشار گزارش­‌هایی درباره رونمایی کتاب و جشن امضا کرده است و نظرات مختلف را منتشر می‌کند.

مطالعه این گزارش و البته مشکلاتی که در عرصه نشر با آن مواجه هستیم، بهانه‌ای شد تا یادداشتی درباره حوزه نشر بنویسم.

سال ۸۸ که نخستین مجموعه شعرم منتشر و بعد نامزد جایزه شعر جوان شد، به عنوان یک کتاب اولی، به واسطه آن‌که ناشرم شهرستانی بود و امکان توزیع کتاب برایش فراهم نبود، خودم کتاب ها را که البته سرمایه‌گذارش نیز نبودم، تحویل گرفتم و به کتاب‌فروشی‌های شهرم رشت بردم. اولین کتاب‌فروش با برخورد زننده‌اش به من تازه‌نفس فهماند که راه سختی را در پیش دارم. پرسید این‌ها چیست؟ گفتم کتاب شعر، گفت کتاب شعر اصلا نمی‌پذیریم، فروش ندارد. گفتم خب من شاعر جوان چه کار کنیم؟ گفت برو به جای این چیزها صنعت یاد بگیر...

سال ۹۰ شد و از من، نخستین آنتولوژی شاعران سپیدسرای گیلان با سرمایه ناشر دولتی منتشر شد. سال ۹۲ کتاب جایزه گرفت و من سکه! اما باز هم پخش نشد که نشد.

سال ۹۳ دومین مجموعه شعرم را با یک ناشر تهرانی منتشر کردم. اوضاع شعر به واسطه کانال‌های تلگرامی و اشباع شدن مخاطب از تولید انبوه، روز به روز بدتر می‌شد. کتاب آن‌طورها که باید و شاید، پخش نشد و یا شاید ناشر حقیقت را می‌گفت، کتاب در انبار مراکز پخش کتاب بود اما کتاب‌فروشی‌ها کتاب شعر نمی‌پذیرفتند.

سال ۹۵ که رسید مجوز انتشارات به تقاضای همسرم صادر شد و ریش و قیچی را داد به دست من که سال‌هاست شهروند حرفه‌ای ادبیات و جامعه روزنامه‌نگاری هستم. در واقع باید در دو جبهه کار فرهنگی می‌کردم؛ ابتدا مولف و بعد ناشر.

حالا که ناشر نیز شده‌ام، چند وقتی است با مراکز پخش کتاب در تهران مذاکره می‌کنم. در این مدت چیزهایی را شنیده‌ام که می‌توانم بگویم اگر فکری برایش نشود در سال‌های آتی، جامعه ادبی دچار سرخوردگی شدیدی خواهد شد و شاهد مرگ مولف ایرانی خواهیم بود.

متاسفانه بسیاری از مراکز پخش عنوان می‌کنند که داستان و رمان تالیفی (نوشته نویسندگان ایرانی) را نمی‌پذیرند، مگر آن‌که نویسنده بسیار معروف یا برند باشد. یاد دورانی می‌افتم که برای نشریات پایتخت مصاحبه می‌گرفتم و یادداشت می‌نوشتم. دبیران سرویس ادبی صرفا خواستار گفت‌وگو با برندها و سلبریتی‌های ادبی بودند. حالا انگار در این سوی میدان نیز این‌گونه است، مراکز پخش می‌گویند مخاطب، رمان و داستان خارجی می‌خواند و بیشتر فروش دارد. حوزه شعر هم بدین گونه است. کتاب اولی‌ها و شاعران کمتر شناخته‌شده سهمی از عرصه توزیع نخواهند برد.

نشریات نیز صفحات ادبی خود را بیشتر با اخبار فرهنگی پر می‌کنند یا آن‌ها نیز بیشتر به ادبیات جهان می‌پردازند. ادبیات داخلی زمانی مورد توجه قرار می‌گیرد که جایزه‌ای نصیبش شده باشد.

آن‌چه این روزها فهمیده‌ام، تفاوت ذائقه مخاطب است. در این میان پرسش این است چه کسی مقصر است؟ آیا مولف ایرانی نمی‌تواند آثاری متناسب با ذائقه مخاطب ایرانی تولید کند. یا آن‌که در سال‌های گذشته از بس آثار بد توسط مولف تولید شده، مخاطب اعتماد خود را به مولف ایرانی از دست داده است.

در میان مولفین اما دو رویکرد دیده می‌شود؛ عده‌ای که سطح خود را به ذائقه مخاطب نزدیک می‌کنند، عده‌ای که اعتقاد دارند این مخاطب است که باید سطح خود را بالا بکشد. از یک سو هنر قرار دارد و از سوی دیگر اقتصاد هنر. در شرایط فعلی آن‌چه مشخص است مولف و ناشر در کنار هم نیستند بلکه در دو سمت متفاوت در حرکت هستند. در روزگار کنونی این عرصه نشر و پخش است که تعیین می‌کند هنرمند باید در چه سمتی قدم بردارد. اقتصاد کم‌رونق هنر به مدد بعضا مدیران غیرهنری آن، شیوه کار را تعیین می‌کند. به نظر می‌رسد، دیگر به مانند دهه‌های سی و چهل یا هفتاد، سرنوشت ادبیات و مخاطب دست هنرمند نیست. این اقتصاد هنر است که می‌گوید چگونه باید بنویسی!

برسم به ابتدای نوشتارم، قطعا معضل ادبیات برگزاری رونمایی کتاب و جشن امضا نیست؛ این دست مراسم به نوعی شادی‌های کوچک برای مولف ایرانی تلقی می‌شود؛ مولفی که شاید بیشترینه آرزویش دیدن و خوانده شدن باشد.
http://uupload.ir/files/gee_m.p.jpg

#ایسنا
#پیاده_رو

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #اکبر_قناعت_زاده

چه خیالِ ناممکنی ست
وقتی می خواهی بروی
و جائی نداری
برایِ رفتن
هرچه نگاه می کنی
هنوز امروز است
وهیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد
که حواس ات را پرت کند
اصلن مهم نیست که حواس ات پرت شده
یا نشده باشد
این پیاله همیشه از حادثه لب پر می زند
ژولیا- لطفن جلوی آیینه فریاد بزن
و نفسِ عمیق بکش
کوتاه - بلند - کشیده
تند - کُند - طولانی
و دست آخر محکم بزن زیرِ گوشِ خودت
دوستت دارم ماهِ من
خاطراتمان در خیابانی تاریک جا مانده
چه شب های درازی که نخوابیدیم و
آب در هاون کوبیدیم
زیبائی هایشان همه مالِ تو
تنهائی هایشان همه مالِ من
گنجشک ها زبانِ پروانه نمیدانند
و مدادِ نجاری همیشه پشتِ گوشِ من است
محالِ ممکن است کسی بتواند
چیزی را که درون توست ازتو بگیرد
حالا دیری ست
زیرِ نورِ چرکمرده ی مهتابی نشسته
و آرزو می کند
کاش ژولیا هم اینجا بود و
برایمان رمان زیبای مانوئل ریباس
می خواند


http://uupload.ir/files/wqtg_a.gh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2076

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از آفاق شوهانی
— با ترجمه به استانبولی
🔸مترجم: ابوالفضل پاشا


روی نبض ام دست گذاشتم
دمیدی
دویدی
پلک برهم گذاشتی
بسته شدم
نبض از آن کی؟
پلک از آن کدام بود؟



Elimi nabzıma koydum
Işık saçtın
Koştun
Kirpiklerini üst üste koydun
Kapandım
Nabız kimindi?
Kirpik kimin?

Şair: Afak Şövhani
Çevıren: Ebülfez Paşa

http://s1.upzone.ir/108633/A.SH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2078

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #علی_رضا_نوری

سردم بود
گرگ‌ها بیرون پنجره زوزه می‌کشیدند
موش خانه را برداشته بود
از دوستان جانی خنجری به پهلو
چاقویی در چشمم بود
داشتم آخرین نفس‌های یک آدم مرده را می‌کشیدم
صدایی از آن‌طرف آرام صدایم کرد
شعرهایم را خواند
در تابستان دست‌هایش گرمم کرد
زنی که من او را قبل از تولد یک‌بار در شکم مادر خواب دیدم
و دیدم او با چشم‌هایش مرا به دنیا آورد
گرمم کرد
و آن‌روز که همه داشتند در انتهای جهان قدم می‌زدند لبخندی برایم فرستاد
ماه را نوشتم كه بماند در نوك علف بسوزد
داشتم به رابطه‌ی خط و زيبايی زن فكر می‌كردم
به برگی از تاريخ كه زن را نكشته باشند
آدمی كه قلبش را از كنج سينه برمی‌دارد
حتما زنی در كنار دارد
و قصدش از زندگی
تولد چندم خويش است
صدایی از آن سمت خط می‌گويد:
علی‌رضا
نگران نباش همه‌چيز درست می‌شود
و من چشم‌هايم را می‌بندم و دوباره به دنيا می‌آيم
من برای نوشتن از زن به دنيا آمدم
هر شاعری يك كلمه‌ی سرد است
هر شاعری را يك زن گرم می‌كند
هر شاعری تنها با يك زن می‌تواند ابرها را به اتاقش بياورد
و نقش خون را از خيابان بكشاند به شعر
شاعری كه زن را ننويسد
شاعری كه در قلبش زنی پاهايش را دراز نكرده
آخ آخ
فردا كه پيشگاه حقيقت شود مجاز
آخ آخ
فردا كه بنويسم واقعيت دارد كه من برای هر زنی بيش‌تر از دو شعر نمی‌نويسم
اوه
اوه

من داشتم رنگ جهان را فراموش می‌کردم
داشتم زن را فراموش می‌کردم
سردم بود
زنی برای زندگی من درختی کاشت
و درخت را در قلبش کاشت و من به دنیا آمدم
مرا با چشم‌هایش به دنیا آورد
و این‌گونه بود که حس کردم بین دو انگشتم سینه‌هایی را لمس می‌کنم که شاعران جهان آن را آرزو کرده‌اند و می‌کنند
زنی که با او زمستان‌های همدان را فراموش کنی
زنی که درختچه‌های روانت را باز کند
زنی که رنگ چشمانش شراب شراب شادی است
نه
من این زن را با خود زندگی هم تاخت نمی‌زنم
نه
نه
من هرگز نمی‌توانم این زن را ننویسم


http://uupload.ir/files/0wwx_a.n.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2077

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
ترجمه های خود از ادبیات عرب را برای انتشار در پیاده رو ، به این راه های ارتباطی با دبیر بخش ، جناب آقای تیرداد آتشکار ارسال بفرمایید :
🔹تلگرام :
@Tirdad58
▪️ایمیل :
Atashkar.t@gmail.com
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹معرفی «هیروشیما طور دیگری زیباست» #حسین_آکین
🔸ترجمه‌ی #وحید_ضیایی و #آیدین_ضیایی

«هیروشیما طور دیگری زیباست» - ترجمه‌ی مجموعه‌یی از شعرهای هوسه‌یین آکین Hüseyin Akın از شاعران ترکیه است که البته نام این شاعر در ایران حسین آکین تلفظ می‌شود. این مجموعه به تازگی با ترجمه‌ی وحید ضیایی و آیدین ضیایی در دست‌رسِ علاقه‌مندان قرار گرفته است.
هوسه‌یین آکین شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار معاصر ترکیه در سال 1965 در تورکلی از توابع سینوپ واقع در ترکیه دیده به جهان گشود. شعرهایش از دوره‌ی دبیرستان در برخی از نشریات منتشر شد. او بعد از پایان دوره‌ی متوسطه در دانشکده‌ی الهیات دانشگاه مارمارا ادامه‌ی تحصیل داد و در شهرهای مختلف ترکیه به تدریس پرداخت. او در حوزه‌ی فرهنگ و ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه نیز آثار ارزشمندی دارد. از میان کتاب‌های شعر او می‌توانیم به این عنوان‌ها اشاره کنیم: عشق و میخک و گیلاس Sevmek, Karanfil ve Kiraz/ ای کاش که ماه با من آشنا باشد Ay Tanığım Olsun/ اندرزهای بیابان Çöl Vaazları/ خیاطی که از پارچه می‌دزدد Kumaştan Çalan Terzi
در ضمن باید به این نکته نیز اشاره کنیم که علاوه بر ترجمه‌ی شعرهای هوسه‌یین آکین تصویر برخی از صفحات متن اصلی کتاب (چاپ ترکیه) در این مجموعه دیده می‌شود، یعنی آن‌که حدود بیست صفحه از انتهای این مجموعه به تصویر صفحات متن اصلی اختصاص دارد.

شعری از این مجموعه:

سفر بعدی

مرگ همین نزدیکی‌هاست
بعدِ زندگانی‌یی پلید
هر روز به خود بیشتر
هر لحظه حق‌به‌جانب‌تر
پنهان در آن‌سوی سرنوشت‌هامان
مرگ بی‌گمان سفری دیگر
بعدِ زندگانی‌یی پلید
دل‌آشوبه‌یی تا محشر
قهقهه‌یی پایانی، هق‌هق آخری
تنها به خویشتن یار
تنها به خویش انباز
بر زبان‌هامان جاری
در اولادهامان پنهان!

مجموعه‌ی «هیروشیما طور دیگری زیباست» در 95 صفحه با شمارگان 550 نسخه به قیمت 9500 تومان و به همت انتشارات هزاره‌ی ققنوس روانه‌ی بازار کتاب شده است.

http://uupload.ir/files/t4dk_h.a.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2079

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #علی_جهانگیری

بنشین کنار من
مقابل همه ی کناره ها
خواب ببینیم تا صبح
پری ها می آیند اعتراف بگیرند
طوری نگاه کنیم انگار نه انگار
اصلن خودمان را بزنیم به مرگ ، به سنگ
چند صد سال خواب خروسی ببینیم
که روزی سه بار ( طبق نظر طبیب ) یاسین می خواند
فوت می کند در دهان دریا
دریاها خیلی دخترند
از مدرسه هر دختری که می آید
باردار است
بارش را پهن می کند در آفتاب
نهنگی در کناره ها بدنیا می آید.
گوش هایش پر از یاسین
.

http://uupload.ir/files/nwff_a.j.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2081

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 دو شعر از #طوبا_کمالی

🔸 شعر اول :

فواره هرچند بلند
به‌زعم حوض خاطره‌ای‌ست کوتاه
نخست زنجموره‌ی آب بود
که با لقلقه‌ی شیر-فلکه
ضرب می‌گرفت و زیر و بم می‌شد
آب
در نشئگی عرفانی‌اش
حقیقتش را تاب می‌داد
طفره می‌رفت
انگار که از نگاه نگرانی سر می‌دزدید

سپس دهکده‌ای خالی از سکنه
خاطره‌ای مذاب
در مخیله‌ی آب
به خیز قطره‌ای ناگاه
سرریز حافظه
فوران نهال
از دل دانه
به لحظه‌ای چگال
- پرتاب‌های کاتوره‌ای گمان -

🔸شعر دوم : فقه اللغه

پهناوريم
با آفتاب اردیبهشت
در آشوب ازلی عطرها

ملکانه بر سریر
به جغرافیای تپنده‌ی کنعان

چشم‌هایت به اردیبهشت
خوشه‌های نارس انگورند
که با دهان مردادی‌ام
عشق‌بازی می‌کنند

اندکی آزرده
از نيش‌های کوچک عنکبوتی کنجکاو
با بلاهتي سالمندانه
لب می‌گزیم

انگشت در انگشت
به فقه اللغه می‌رسیم
تورات را می‌بندیم
و لب‌های هم را ورق می‌زنیم.

http://uupload.ir/files/zi62_t.k.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2080

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈