@piaderonews
یأسی که #هرمز_علیپور از آن حرف میزند
هرمز علیپور میگوید: آنچه گاهی ما را دچار نوعی از یاس میکند قضاوت در راستای نامهایی است که به علت بضاعت مالی توانایی چاپ شیکترین کتابها را دارند و همیشه هم همینطور بوده است.
این شاعر در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: در قدیم میگفتند شعر هنر اشراف است ولی خود من شخصا به این دریافت رسیدم که شعر در واقع هنر فرزانگان و فرهیختگان است؛ یعنی دغدغه آدمی باسواد و اهل اندیشه که به شعر هم علاقهمند است. این دغدغه به دنبال شعری است که به شکلی بتواند آرزوها و آمال خود را در آن منعکسشده ببیند وگرنه اینطور نیست که چون همه حافظ میخوانند خواننده او خوانندهای است که فهم و توقع شعری او بالا باشد.
او در ادامه تصریح کرد: آنچه امروز به نظر میرسد که شعر خواننده ندارد امری گذراست.
علیپور توضیح داد: تا شعر شاعری علاوه بر پذیرش از جانب اقلیت متخصص این کار بگذرد و در فرهنگ جامعه رسوخ پیدا کند با تمام موانع و سدهای بازدارنده از جهت مسائل اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ تاریخی زمان میبرد.
او گفت: از افسانه نیما تا به این لحظه شاعران پذیرفتهشده ما از سه ـ چهار تن فراتر نرفتهاند. برای مثال چه کسی فکر میکرد که روزی «پرواز را به خاطر بسپار» فروغ فرخزاد خود را به هر نوع تفکری بقبولاند؟
شاعر «نرگس فردا» در ادامه بیان کرد: امروزه شاعرانی که شعرشان جان و زندگی شاعرانه دارد و زاییده نوعی سیر و سلوک بهرهمند از صداقت و کودکی است مخاطبان خود را دارند با تمام هیاهو و جدل یا جدالهایی که در فضای مجازی و حقیقی حاکم است.
علیپور همچننین اظهار کرد: از یاد نبریم که پذیرش یا قبول شاعر در فرهنگ شعری ما از قدیم تا امروز بیشتر رنگ و بوی یک نوع تاخیر را پذیرفته و بدان خو گرفته است. مثال بیاورم؛ واضح و برجستهترین نام احمدرضا احمدی است که بعد از نیم قرن شاعرانه زیستن تازه چند سالی است کتابهایش به قفسههای کتابخانهها راه یافته است؛ شاعری که در آغاز کتابهای خود را با هزینههای شخصی چاپ میکرد.
http://cdn.isna.ir/d/2016/11/27/3/57392402.jpg
(منبع :
خبرگزاری ایسنا )
☑️پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
یأسی که #هرمز_علیپور از آن حرف میزند
هرمز علیپور میگوید: آنچه گاهی ما را دچار نوعی از یاس میکند قضاوت در راستای نامهایی است که به علت بضاعت مالی توانایی چاپ شیکترین کتابها را دارند و همیشه هم همینطور بوده است.
این شاعر در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: در قدیم میگفتند شعر هنر اشراف است ولی خود من شخصا به این دریافت رسیدم که شعر در واقع هنر فرزانگان و فرهیختگان است؛ یعنی دغدغه آدمی باسواد و اهل اندیشه که به شعر هم علاقهمند است. این دغدغه به دنبال شعری است که به شکلی بتواند آرزوها و آمال خود را در آن منعکسشده ببیند وگرنه اینطور نیست که چون همه حافظ میخوانند خواننده او خوانندهای است که فهم و توقع شعری او بالا باشد.
او در ادامه تصریح کرد: آنچه امروز به نظر میرسد که شعر خواننده ندارد امری گذراست.
علیپور توضیح داد: تا شعر شاعری علاوه بر پذیرش از جانب اقلیت متخصص این کار بگذرد و در فرهنگ جامعه رسوخ پیدا کند با تمام موانع و سدهای بازدارنده از جهت مسائل اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ تاریخی زمان میبرد.
او گفت: از افسانه نیما تا به این لحظه شاعران پذیرفتهشده ما از سه ـ چهار تن فراتر نرفتهاند. برای مثال چه کسی فکر میکرد که روزی «پرواز را به خاطر بسپار» فروغ فرخزاد خود را به هر نوع تفکری بقبولاند؟
شاعر «نرگس فردا» در ادامه بیان کرد: امروزه شاعرانی که شعرشان جان و زندگی شاعرانه دارد و زاییده نوعی سیر و سلوک بهرهمند از صداقت و کودکی است مخاطبان خود را دارند با تمام هیاهو و جدل یا جدالهایی که در فضای مجازی و حقیقی حاکم است.
علیپور همچننین اظهار کرد: از یاد نبریم که پذیرش یا قبول شاعر در فرهنگ شعری ما از قدیم تا امروز بیشتر رنگ و بوی یک نوع تاخیر را پذیرفته و بدان خو گرفته است. مثال بیاورم؛ واضح و برجستهترین نام احمدرضا احمدی است که بعد از نیم قرن شاعرانه زیستن تازه چند سالی است کتابهایش به قفسههای کتابخانهها راه یافته است؛ شاعری که در آغاز کتابهای خود را با هزینههای شخصی چاپ میکرد.
http://cdn.isna.ir/d/2016/11/27/3/57392402.jpg
(منبع :
خبرگزاری ایسنا )
☑️پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
@piaderonews
به بهانه سالمرگ #بهرام_صادقی
نویسندهای که میتوانست جهانی شود
یک منتقد ادبی معتقد است: #بهرام_صادقی از مهمترین نویسندگان معاصر و کسی بود که میتوانست به یک چهره جهانی ادبیات داستانی تبدیل شود.
کاظم کلانتری در گفتوگو با خبرنگار ایسنا اظهار کرد: دوازدهم آذر، سالروز مرگ نویسندهای است که برخلاف نام یکی از داستانهایش (آقای نویسنده تازهکار است) اکنون یکی از نویسندگان تأثیرگذار و از ستونهای ادبیات داستانی مدرن ایران شناخته میشود و بسیاری از نویسندگان پس از او، مدیون نوآوریها و تکنیکهای داستاننویسیاش هستند، زیرا آثار بهرام صادقی بعد از گذشت ۳۲ سال از مرگش، همچنان یگانه و خاصاند.
او ادامه داد: صادقی از معدود نویسندگان ایرانی است که در زبان، فرم و شیوه روایت داستانهایش به سبکی خاص دست یافت و آنها را با طنزی ساختاری، به محتوای طنزآلود داستانهایش پیوند زد. در واقع تکنیک و فرم داستانهای صادقی در روایت داستانهایش، ناشی از نگرش او به داستان و واقعیت زندگی است و نه تکنیک و فرمی خشک و فاقد جهانبینی.
این منتقد ادبی گفت: بدبینی و یأسی را که در بیشتر داستانهای بهرام صادقی دیده میشود، میتوان ادامه بدبینی و یأس صادق هدایت دانست که آمیخته به طنزی سیاه و تلخ است. این بدبینی آمیخته به طنز در داستانهای صادقی گاه وجهی سوررئال به خود میگیرد و گاه با قرار دادن شخصیتهای کاریکاتورگونه در فضاهای غریب، مالیخولیایی و تیره و تار، وجهی اکسپرسیونیستی. هردوی این وجوه را در رمان «ملکوت» میتوان دید.
او ادامه داد: مهمترین ویژگی داستانهای صادقی بهجز فرم و تکنیک داستان، شک و عدم قطعیتی است که در تاروپود این داستانها تنیده شده است. دغدغه صادقی در بیشتر داستانهایش، تشکیک در واقعیت با استفاده از زبان و بههم ریختن مرزهای واقعیت و داستان است. این عدم قطعیت در شیوه شروع، پایانبندی مبهم، از بین بردن مرز واقعیت و خیال، مرزشکنی سطوح روایت، یکسانی راوی و نویسنده، بازیها و شیطنتهای زبانی و ایجاز داستانهای صادقی نمود دارد. «با کمال تأسف»، «آقای نویسنده تازهکار است»، «خواب خون»، «کلاف سردرگم» و «سراسر حادثه» از مهمترین داستانهای صادقی هستند که عدم قطعیت در عناصر آنها دیده میشود.
وی گفت: نکته دیگر، بازی او با مفاهیم فلسفی و اجتماعی در کنار بازی با عناصر داستانی است. صادقی از بازی با نامهای خاص و عجیب و غریب شخصیتهای داستان به جایی میرسد که با مفاهیمی مثل مرگ نیز بازی میکند.
کلانتری بیان کرد: با وجود تأثیر پررنگ مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی» و داستان بلند «ملکوت» بر جریان داستاننویسی مدرن و پستمدرن ایران، صادقی و داستانهایش تا سالها کمتر مورد توجه قرار گرفت و طی سالها منتقدان و پژوهشگران با غفلتی معنادار از کنار آنها گذشتند و حاصل آن به انزوا رفتن داستانهای نویسندهای است که به گفته ابوالحسن نجفی «وحدت ذهن او به حدی بود که هر روز میتوانست داستان جدیدی بنویسد».
او گفت: یکی از دلایل انزوا و گوشهگیری داستانهای صادقی به شخصیت منزوی و گوشهگیر خود او برمیگردد و دلیل دیگر را باید در یأس و بدبینی داستانهایش جستوجو کرد.
وی ادامه داد: هرچند صادق هدایت نیز چنین بدبینی و یأسی را در داستانهایش دارد و همواره مورد توجه منتقدان و مخاطبان بوده است، اما تفاوت هدایت و صادقی را باید در گره خوردن این بدبینی با صناعت و ساختار داستانهای صادقی جست.
این کارشناس ارشد ادبیات فارسی یادآوری کرد: صادقی برخلاف نویسندگان همعصر خود، تجربههای جدیدی در فرم و تکنیک داستاننویسی داشت که فضای ادبی و اجتماعی جامعه تا سالها چندان پذیرای آنها نبود. هرچند از سوی برخی منتقدان مورد استقبال قرار گرفت. البته در سالهای اخیر با توجه به فضای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، اقبال نویسندگان و مخاطبان به داستانها و تکنیکهای پستمدرنیستی و تجدید چاپ مجموعه داستانهای بهرام صادقی پس از ۱۵ سال، موج جدیدی از توجه به داستانهای او بهوجود آمد.
کلانتری اظهار کرد: داستان «آقای نویسنده تازهکار است» یکی از اولین فراداستانها یا داستانهای نظری ادبیات ایران است که صادقی در آن، نویسنده، راوی و منتقد را با همآمیزیِ متنگونههای روایت، توصیف، شرح و نقد به هم گره میزند یا داستان «سنگر و قمقمههای خالی» و «عافیت» از اولین داستانهای اپیزودیک مدرن در ادبیات ایران محسوب میشوند.
او اضافه کرد: صادقی، استعدادی بود که اگر اجل به او امان میداد که بیشتر از ۱۰ سالی که نویسندگی کرد به خلق ادبی بپردازد، یا اگر در همان دوران به او توجه میشد و یا در دوران ما میزیست، اکنون میتوانستیم به نویسندهای جهانی ببالیم.
http://media.isna.ir/content/1417590553686_99.jpg/3
☑️پیاده رو
@piaderonews
به بهانه سالمرگ #بهرام_صادقی
نویسندهای که میتوانست جهانی شود
یک منتقد ادبی معتقد است: #بهرام_صادقی از مهمترین نویسندگان معاصر و کسی بود که میتوانست به یک چهره جهانی ادبیات داستانی تبدیل شود.
کاظم کلانتری در گفتوگو با خبرنگار ایسنا اظهار کرد: دوازدهم آذر، سالروز مرگ نویسندهای است که برخلاف نام یکی از داستانهایش (آقای نویسنده تازهکار است) اکنون یکی از نویسندگان تأثیرگذار و از ستونهای ادبیات داستانی مدرن ایران شناخته میشود و بسیاری از نویسندگان پس از او، مدیون نوآوریها و تکنیکهای داستاننویسیاش هستند، زیرا آثار بهرام صادقی بعد از گذشت ۳۲ سال از مرگش، همچنان یگانه و خاصاند.
او ادامه داد: صادقی از معدود نویسندگان ایرانی است که در زبان، فرم و شیوه روایت داستانهایش به سبکی خاص دست یافت و آنها را با طنزی ساختاری، به محتوای طنزآلود داستانهایش پیوند زد. در واقع تکنیک و فرم داستانهای صادقی در روایت داستانهایش، ناشی از نگرش او به داستان و واقعیت زندگی است و نه تکنیک و فرمی خشک و فاقد جهانبینی.
این منتقد ادبی گفت: بدبینی و یأسی را که در بیشتر داستانهای بهرام صادقی دیده میشود، میتوان ادامه بدبینی و یأس صادق هدایت دانست که آمیخته به طنزی سیاه و تلخ است. این بدبینی آمیخته به طنز در داستانهای صادقی گاه وجهی سوررئال به خود میگیرد و گاه با قرار دادن شخصیتهای کاریکاتورگونه در فضاهای غریب، مالیخولیایی و تیره و تار، وجهی اکسپرسیونیستی. هردوی این وجوه را در رمان «ملکوت» میتوان دید.
او ادامه داد: مهمترین ویژگی داستانهای صادقی بهجز فرم و تکنیک داستان، شک و عدم قطعیتی است که در تاروپود این داستانها تنیده شده است. دغدغه صادقی در بیشتر داستانهایش، تشکیک در واقعیت با استفاده از زبان و بههم ریختن مرزهای واقعیت و داستان است. این عدم قطعیت در شیوه شروع، پایانبندی مبهم، از بین بردن مرز واقعیت و خیال، مرزشکنی سطوح روایت، یکسانی راوی و نویسنده، بازیها و شیطنتهای زبانی و ایجاز داستانهای صادقی نمود دارد. «با کمال تأسف»، «آقای نویسنده تازهکار است»، «خواب خون»، «کلاف سردرگم» و «سراسر حادثه» از مهمترین داستانهای صادقی هستند که عدم قطعیت در عناصر آنها دیده میشود.
وی گفت: نکته دیگر، بازی او با مفاهیم فلسفی و اجتماعی در کنار بازی با عناصر داستانی است. صادقی از بازی با نامهای خاص و عجیب و غریب شخصیتهای داستان به جایی میرسد که با مفاهیمی مثل مرگ نیز بازی میکند.
کلانتری بیان کرد: با وجود تأثیر پررنگ مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی» و داستان بلند «ملکوت» بر جریان داستاننویسی مدرن و پستمدرن ایران، صادقی و داستانهایش تا سالها کمتر مورد توجه قرار گرفت و طی سالها منتقدان و پژوهشگران با غفلتی معنادار از کنار آنها گذشتند و حاصل آن به انزوا رفتن داستانهای نویسندهای است که به گفته ابوالحسن نجفی «وحدت ذهن او به حدی بود که هر روز میتوانست داستان جدیدی بنویسد».
او گفت: یکی از دلایل انزوا و گوشهگیری داستانهای صادقی به شخصیت منزوی و گوشهگیر خود او برمیگردد و دلیل دیگر را باید در یأس و بدبینی داستانهایش جستوجو کرد.
وی ادامه داد: هرچند صادق هدایت نیز چنین بدبینی و یأسی را در داستانهایش دارد و همواره مورد توجه منتقدان و مخاطبان بوده است، اما تفاوت هدایت و صادقی را باید در گره خوردن این بدبینی با صناعت و ساختار داستانهای صادقی جست.
این کارشناس ارشد ادبیات فارسی یادآوری کرد: صادقی برخلاف نویسندگان همعصر خود، تجربههای جدیدی در فرم و تکنیک داستاننویسی داشت که فضای ادبی و اجتماعی جامعه تا سالها چندان پذیرای آنها نبود. هرچند از سوی برخی منتقدان مورد استقبال قرار گرفت. البته در سالهای اخیر با توجه به فضای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، اقبال نویسندگان و مخاطبان به داستانها و تکنیکهای پستمدرنیستی و تجدید چاپ مجموعه داستانهای بهرام صادقی پس از ۱۵ سال، موج جدیدی از توجه به داستانهای او بهوجود آمد.
کلانتری اظهار کرد: داستان «آقای نویسنده تازهکار است» یکی از اولین فراداستانها یا داستانهای نظری ادبیات ایران است که صادقی در آن، نویسنده، راوی و منتقد را با همآمیزیِ متنگونههای روایت، توصیف، شرح و نقد به هم گره میزند یا داستان «سنگر و قمقمههای خالی» و «عافیت» از اولین داستانهای اپیزودیک مدرن در ادبیات ایران محسوب میشوند.
او اضافه کرد: صادقی، استعدادی بود که اگر اجل به او امان میداد که بیشتر از ۱۰ سالی که نویسندگی کرد به خلق ادبی بپردازد، یا اگر در همان دوران به او توجه میشد و یا در دوران ما میزیست، اکنون میتوانستیم به نویسندهای جهانی ببالیم.
http://media.isna.ir/content/1417590553686_99.jpg/3
☑️پیاده رو
@piaderonews
"همه ی ما مقصریم"
شامل گفته ها و نوشته هایی در خصوص شعر امروز
ابوالفضل پاشا
نشر آوای کلار
☑️ پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
شامل گفته ها و نوشته هایی در خصوص شعر امروز
ابوالفضل پاشا
نشر آوای کلار
☑️ پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
@piaderonews
پنج شعر از #شاپور_بنیاد
-شعر اول :
پیش از آنکه رنگی دیگر را
برای پروانه ای که سمتِ برگی نشسته است
افشا کنی
کودکی را می بینی
که در تالار خاموش خوابیده است
-" نه،
همیشه همان حکایت است
شعله ی نارنجی
مردابی نزدیک
آینه ای که تاریک می شود "
میان اغتشاش اشیاء
گهواره ای ست
که درخت های تابستانی را
ویران
خواهد کرد (بهمن 72)
-شعر دوم :
من
آرام از فصل عشق بازی ی اشیا می گفتم
و قلب ساعتی که گم شده بود
کنار هستی ات می زد
چه پیر شده ای میان بازوانِ تکیده ی من
چه تنها شده ای
ای خوابِ آبی
که در چشم خورشید
آرمیده ای
آیا فقط من
ترانه های فراموش را زمزمه می کنم
یا
این رسم آموختن مرگ است
که تکه های خاطره را از هر سو جمع می کند
تا باز به هر سو
پرتاب کند (فروردین 73)
-شعر سوم :
مرد
سرخوش نشسته میان باد
و جهان های برهنه اش را
ارغوان می خواهد
اردیبهشتی نمانده است
او نمی داند
-" تو خواب بودی ای مسافر دیروز
وقتی که آسمانِ پنجره
صاعقه را بر سیمای ما شکست
و باد ، نوشته ها را پریشان کرد "
اردیبهشت
از دست رفته است
و
زن
شمالِ افسانه هاش را ارغوان می خواند
-" تو خواب بودی ای مسافر دیروز
وقتی که باد
راز های گنجه ی اجداد را
بر خاک می نوشت "
اردیبهشتی نیست
اما هنوز
نی لبکش فرسنگ های بسیار را
تصنیف می کند (خرداد 73)
-شعر چهارم :
1)
اکنون که زمرد
رد پای تو
میان ستاره هاست
چرا
میان مزرع دریا
حرفی تنها بودی ؟
-ای غریق !
ای بادبان ! –
چرا پذیرفتی
که زخم لاله تو را به بند کشد ؟
و هذیانِ رگ
گواه تو باشد
مناجات علف
روییدن ستاره است
و مکان امن تو آن پاره ابر شعله ور است
که پشت سروهای مغرب غروب خواهد کرد
2)
باز خواهی گشت
اما چرا پذیرفتی
که زخم لاله روزنه هاش را بر تو باز کند
و حرفی تنها باشی
میان مزرعه های دور
دریا
چشم – اندازهای تار
افق های مه (خرداد 73)
-شعر پنجم :
نام خود را بگو
تو
که کاشف ناگهان های اتفاق
بودی
تو که در سقوط صریح آتش به باغی از نمی دانم های
[ جهان ، رها بودی
تو که در استعاره های پنهان جهان که از همه سو مرگ
[ را می برد نور بودی
دور اما
نبودی
نام خود را بگو
وقتی که گفتم نام خود را بگو گو زنی از پهنه ی اشراق
طلوع کرد از عیار خورشید از عیار آب بی نیاز
از صفت و تسمیه مثل زندگی ی درخت در ارتباط
روشنش با فردا ها
با
همیشه ی عرفان
شکلِ افتادن شد
این موج بی شکلِ آفتاب ظهر
پیراهن درخت آذرماه
رها
کنار اجاق حرف
کنار بار سنگین جهان
شکل افتادن شد
سایه در سایه
سیاه
سیاهِ سیاه
http://s1.upzone.ir/99463/Sh.B.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1667
چهار شعر اول برگرفته از مجموعه شعر "قطعات" /انتشارات نیم نگاه / سال 1380
شعر آخر برگرفته از مجموعه " مرگ-تابلو" و مرثیه های تازه /انتشارات نوید شیراز – سال 1369
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
پنج شعر از #شاپور_بنیاد
-شعر اول :
پیش از آنکه رنگی دیگر را
برای پروانه ای که سمتِ برگی نشسته است
افشا کنی
کودکی را می بینی
که در تالار خاموش خوابیده است
-" نه،
همیشه همان حکایت است
شعله ی نارنجی
مردابی نزدیک
آینه ای که تاریک می شود "
میان اغتشاش اشیاء
گهواره ای ست
که درخت های تابستانی را
ویران
خواهد کرد (بهمن 72)
-شعر دوم :
من
آرام از فصل عشق بازی ی اشیا می گفتم
و قلب ساعتی که گم شده بود
کنار هستی ات می زد
چه پیر شده ای میان بازوانِ تکیده ی من
چه تنها شده ای
ای خوابِ آبی
که در چشم خورشید
آرمیده ای
آیا فقط من
ترانه های فراموش را زمزمه می کنم
یا
این رسم آموختن مرگ است
که تکه های خاطره را از هر سو جمع می کند
تا باز به هر سو
پرتاب کند (فروردین 73)
-شعر سوم :
مرد
سرخوش نشسته میان باد
و جهان های برهنه اش را
ارغوان می خواهد
اردیبهشتی نمانده است
او نمی داند
-" تو خواب بودی ای مسافر دیروز
وقتی که آسمانِ پنجره
صاعقه را بر سیمای ما شکست
و باد ، نوشته ها را پریشان کرد "
اردیبهشت
از دست رفته است
و
زن
شمالِ افسانه هاش را ارغوان می خواند
-" تو خواب بودی ای مسافر دیروز
وقتی که باد
راز های گنجه ی اجداد را
بر خاک می نوشت "
اردیبهشتی نیست
اما هنوز
نی لبکش فرسنگ های بسیار را
تصنیف می کند (خرداد 73)
-شعر چهارم :
1)
اکنون که زمرد
رد پای تو
میان ستاره هاست
چرا
میان مزرع دریا
حرفی تنها بودی ؟
-ای غریق !
ای بادبان ! –
چرا پذیرفتی
که زخم لاله تو را به بند کشد ؟
و هذیانِ رگ
گواه تو باشد
مناجات علف
روییدن ستاره است
و مکان امن تو آن پاره ابر شعله ور است
که پشت سروهای مغرب غروب خواهد کرد
2)
باز خواهی گشت
اما چرا پذیرفتی
که زخم لاله روزنه هاش را بر تو باز کند
و حرفی تنها باشی
میان مزرعه های دور
دریا
چشم – اندازهای تار
افق های مه (خرداد 73)
-شعر پنجم :
نام خود را بگو
تو
که کاشف ناگهان های اتفاق
بودی
تو که در سقوط صریح آتش به باغی از نمی دانم های
[ جهان ، رها بودی
تو که در استعاره های پنهان جهان که از همه سو مرگ
[ را می برد نور بودی
دور اما
نبودی
نام خود را بگو
وقتی که گفتم نام خود را بگو گو زنی از پهنه ی اشراق
طلوع کرد از عیار خورشید از عیار آب بی نیاز
از صفت و تسمیه مثل زندگی ی درخت در ارتباط
روشنش با فردا ها
با
همیشه ی عرفان
شکلِ افتادن شد
این موج بی شکلِ آفتاب ظهر
پیراهن درخت آذرماه
رها
کنار اجاق حرف
کنار بار سنگین جهان
شکل افتادن شد
سایه در سایه
سیاه
سیاهِ سیاه
http://s1.upzone.ir/99463/Sh.B.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1667
چهار شعر اول برگرفته از مجموعه شعر "قطعات" /انتشارات نیم نگاه / سال 1380
شعر آخر برگرفته از مجموعه " مرگ-تابلو" و مرثیه های تازه /انتشارات نوید شیراز – سال 1369
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
شخصیتپردازی در داستان "مشت بر پوست"
اثر هوشنگ مرادیکرمانی
دکتر حسین خسروی / مژگان کیوانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1668
☑️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
اثر هوشنگ مرادیکرمانی
دکتر حسین خسروی / مژگان کیوانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1668
☑️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #امیر_اماﻣﻘﻠﻲ_زاده
به کش و قوس بندریت قسم
پاییز ﻣﻲآید با لاشه غرﻭﺏهایش
و جا خوش ﻣﻲکند توی همین اتاق
از کتانی های آبی
تا خط ریل
جایمان را
پایمان را ﻣﻲگیرد.
قدیس بود
ﭼﺸﻢها حلقه به ﺭاﻥها
و ﮔﻮﺵها از خش خش و
صدای کارگران کشتی در اسکله
اصلا جایی نبود برای قدم زدن-ساحل
وقتی پاهایم رد پاهایش نبود
ﭼﺸﻢها را ﻣﻲبندیم
...
کانال یا صفحه بعد!
-هر ساله هزاران نفر
از اﻳﻦجا دیدن ﻣﻲکنند.
ﭼﺸﻢها اشتباه محض هستند
گم شدن و فرار کردن فرق دارند
-راستی اﻳﻦروزها
هوا برای بازدید از آن مساعد است!
کم کم
ﻫﻤﻪی ﺷﺨﺼﻴﺖهای توی اتاقم رﻳﺨﺘﻪاند
از سقف بالا ﻣﻲآیند
دستی تکان ﻣﻲدهند
و جایشان عوض ﻣﻲشود.
چند ساﻟﻲست همه چیز چشم دارد،
دریا نزدیک ﻣﻲشود
ﻣﻲشود هر که بخواهم!
http://s1.upzone.ir/101634/A.E.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1669
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #امیر_اماﻣﻘﻠﻲ_زاده
به کش و قوس بندریت قسم
پاییز ﻣﻲآید با لاشه غرﻭﺏهایش
و جا خوش ﻣﻲکند توی همین اتاق
از کتانی های آبی
تا خط ریل
جایمان را
پایمان را ﻣﻲگیرد.
قدیس بود
ﭼﺸﻢها حلقه به ﺭاﻥها
و ﮔﻮﺵها از خش خش و
صدای کارگران کشتی در اسکله
اصلا جایی نبود برای قدم زدن-ساحل
وقتی پاهایم رد پاهایش نبود
ﭼﺸﻢها را ﻣﻲبندیم
...
کانال یا صفحه بعد!
-هر ساله هزاران نفر
از اﻳﻦجا دیدن ﻣﻲکنند.
ﭼﺸﻢها اشتباه محض هستند
گم شدن و فرار کردن فرق دارند
-راستی اﻳﻦروزها
هوا برای بازدید از آن مساعد است!
کم کم
ﻫﻤﻪی ﺷﺨﺼﻴﺖهای توی اتاقم رﻳﺨﺘﻪاند
از سقف بالا ﻣﻲآیند
دستی تکان ﻣﻲدهند
و جایشان عوض ﻣﻲشود.
چند ساﻟﻲست همه چیز چشم دارد،
دریا نزدیک ﻣﻲشود
ﻣﻲشود هر که بخواهم!
http://s1.upzone.ir/101634/A.E.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1669
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #نیلوفر_امانتچی
من مدام از خودم حرف میزنم
هی به من میرسم و از من دور می شوم
کاغذ را در سیاهی خودکارم می کشم
نقشه به قتل می برم!
نقشه به عشق!
نقشه به هیچ!
من غده ای را بزرگ می کنم
و عده ای را در ته نشین تفاله ها ول
من سعی می کنم آشپز خوبی شوم در چینش وعده ها
و آسایش کودکی که قرار است
انگل روده ام را به ارث نبرد
من نقطه می شوم بر مبل
خیره به امواجی که از قاب بیرون زده
و تلاش می کنم زیبا در انجماد خانه ام خرد شوم
خرد شوم در ته لیوان شیشه ای براق
در زیر دندان عفونی همسرم
من جادو
من قدرتم
به چند منظور حیاتی ام!!
سفید کننده ام
پاک کننده ام
گرم کننده ام
نرم کننده ام
بلند کننده ام
شل کننده ام
سفت کننده ام
حقیر کننده ام
رستگاااااااار...
کننده ام
من پازلم
هرتکه ام را پرت می کنم هر روز
من برقم
دو شاخه ی فرو رفته در خود
من هستم
من به کرات مورچه ها پخشم
و مدام تخم ریزی می کنم
من
طبق قرار هر ماه
خون می ریزم و قتل های زنجیره ای
هرگز از پرونده ام پاک نمی شود
من مردم
یک مرد
که از سینه ام شیر می چکد.
http://s1.upzone.ir/101653/N.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1671
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #نیلوفر_امانتچی
من مدام از خودم حرف میزنم
هی به من میرسم و از من دور می شوم
کاغذ را در سیاهی خودکارم می کشم
نقشه به قتل می برم!
نقشه به عشق!
نقشه به هیچ!
من غده ای را بزرگ می کنم
و عده ای را در ته نشین تفاله ها ول
من سعی می کنم آشپز خوبی شوم در چینش وعده ها
و آسایش کودکی که قرار است
انگل روده ام را به ارث نبرد
من نقطه می شوم بر مبل
خیره به امواجی که از قاب بیرون زده
و تلاش می کنم زیبا در انجماد خانه ام خرد شوم
خرد شوم در ته لیوان شیشه ای براق
در زیر دندان عفونی همسرم
من جادو
من قدرتم
به چند منظور حیاتی ام!!
سفید کننده ام
پاک کننده ام
گرم کننده ام
نرم کننده ام
بلند کننده ام
شل کننده ام
سفت کننده ام
حقیر کننده ام
رستگاااااااار...
کننده ام
من پازلم
هرتکه ام را پرت می کنم هر روز
من برقم
دو شاخه ی فرو رفته در خود
من هستم
من به کرات مورچه ها پخشم
و مدام تخم ریزی می کنم
من
طبق قرار هر ماه
خون می ریزم و قتل های زنجیره ای
هرگز از پرونده ام پاک نمی شود
من مردم
یک مرد
که از سینه ام شیر می چکد.
http://s1.upzone.ir/101653/N.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1671
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #سید_رضا_دهقانیان
شب است و ماه کبودی که پشت بام افتاد
شب است و رشتۀ رعدی که از کلام افتاد
شب است و آه سیاه ستارگانی سرخ
که بچه قوی بنفشی شد و به دام افتاد
شب است وخواب پریشی که درسرکوچه
به روی برف های ن ا ت م ام... افتاد
شب است و بوی کبوتر که میپرید از شب
شب است و پای شهیدی که از قیام افتاد
چگونه باز کنم من در این سیاهیها
لبان پاک رسولی که بیپیام افتاد
چگونه جمع کنم من میان این همه شب
تفالههای شهابی که روی بام افتاد
بتاب، میل چکیدن درون شبنم هست
فقط نمیشود از آفتاب خام افتاد
http://s1.upzone.ir/101672/SRD.JPG
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1672
◾️بخش : غزل معاصر ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
@piaderonews
شعری از #سید_رضا_دهقانیان
شب است و ماه کبودی که پشت بام افتاد
شب است و رشتۀ رعدی که از کلام افتاد
شب است و آه سیاه ستارگانی سرخ
که بچه قوی بنفشی شد و به دام افتاد
شب است وخواب پریشی که درسرکوچه
به روی برف های ن ا ت م ام... افتاد
شب است و بوی کبوتر که میپرید از شب
شب است و پای شهیدی که از قیام افتاد
چگونه باز کنم من در این سیاهیها
لبان پاک رسولی که بیپیام افتاد
چگونه جمع کنم من میان این همه شب
تفالههای شهابی که روی بام افتاد
بتاب، میل چکیدن درون شبنم هست
فقط نمیشود از آفتاب خام افتاد
http://s1.upzone.ir/101672/SRD.JPG
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1672
◾️بخش : غزل معاصر ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
@piaderonews
همیشگی در چند کلمه
(خوانش شعری از علیرضا حسینی)
سامان اصفهانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1673
☑️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر
@piaderonews
(خوانش شعری از علیرضا حسینی)
سامان اصفهانی
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1673
☑️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر
@piaderonews
@piaderonews
"واریاسیون برای زُلف های دن کیشوت "
#شعر_خوب از #محمود_شجاعی
شب بی گناه
خسته می ماند
در حوالی ی ماه ...
به کلامی که مرا می خوانی
چه سپر کنم
تا لاله ی سیاه
تنها بر سینه ی من باشد ؟
به کلامی که مرا می خوانی
می پذیرم
می پذیرم که میان دو سنگ بنشینم
و با ساقه ی باریک زنبقی
نفس بکشم
در شبِ خسته
از بی گناهی
نگاه کن
زه کمانه ی ماه
چه تماشایی ست
بازوان بلند
قد می افرازد
در نفسهای خوشبوی
سپید
آن که اخترانی
به نام ما
بر فضای شبق نشانه خواهد رفت
آمده ست
آمده ست
با بازوان بلند
در شبِ خسته از بی گناهی
زه کمانه ی ماه چه تماشایی ست
چیزی ست که در زبان تو
می چرخد
-شمشمیر فاخری –
می چرخد و گذشته را
از ریشه ی دندان ها پس می گیرد
بگذار به تماشا بنشینم – به تماشا ...
نه کلامی و نه اشکی
نه خنده ای
بگذار تنها میان دو سنگ بنشینم و
آنک ،
رده ی باکرگان زرد
در کفی نطفه های باریک و
در کفی دانه های زمرد
میان دو سنگ
می پذیرم
می پذیرم بنشینم و لال شوم
با دست ها و با چشم های گلبرگی
پرواز رها می شود از مچ ها
پرواز سبک
که شانه های مذاب می خواهد ...
به کلامی که مرا خوانده اند
و مرا کبود کرده اند
ضرب نفس های شب را
تکرار می کنم
شبِ شکسته
از بی گناهی
دایره وار می پیچد
می پیچد و باز می پیچد –
با تبسمی طولانی
پرواز سبک
از حلقه های فتح می گذرد
و لرزش ساقه ی زنبق
به شمار نفس های شب می رسد
http://s1.upzone.ir/102264/M.SH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1674
برگرفته از مجموعه "شعر دیگر" / کتاب دوم / سال 1349 / شش شعر زنده یاد محمود شجاعی در این گزیده منتشر شده است .
◾️ بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
"واریاسیون برای زُلف های دن کیشوت "
#شعر_خوب از #محمود_شجاعی
شب بی گناه
خسته می ماند
در حوالی ی ماه ...
به کلامی که مرا می خوانی
چه سپر کنم
تا لاله ی سیاه
تنها بر سینه ی من باشد ؟
به کلامی که مرا می خوانی
می پذیرم
می پذیرم که میان دو سنگ بنشینم
و با ساقه ی باریک زنبقی
نفس بکشم
در شبِ خسته
از بی گناهی
نگاه کن
زه کمانه ی ماه
چه تماشایی ست
بازوان بلند
قد می افرازد
در نفسهای خوشبوی
سپید
آن که اخترانی
به نام ما
بر فضای شبق نشانه خواهد رفت
آمده ست
آمده ست
با بازوان بلند
در شبِ خسته از بی گناهی
زه کمانه ی ماه چه تماشایی ست
چیزی ست که در زبان تو
می چرخد
-شمشمیر فاخری –
می چرخد و گذشته را
از ریشه ی دندان ها پس می گیرد
بگذار به تماشا بنشینم – به تماشا ...
نه کلامی و نه اشکی
نه خنده ای
بگذار تنها میان دو سنگ بنشینم و
آنک ،
رده ی باکرگان زرد
در کفی نطفه های باریک و
در کفی دانه های زمرد
میان دو سنگ
می پذیرم
می پذیرم بنشینم و لال شوم
با دست ها و با چشم های گلبرگی
پرواز رها می شود از مچ ها
پرواز سبک
که شانه های مذاب می خواهد ...
به کلامی که مرا خوانده اند
و مرا کبود کرده اند
ضرب نفس های شب را
تکرار می کنم
شبِ شکسته
از بی گناهی
دایره وار می پیچد
می پیچد و باز می پیچد –
با تبسمی طولانی
پرواز سبک
از حلقه های فتح می گذرد
و لرزش ساقه ی زنبق
به شمار نفس های شب می رسد
http://s1.upzone.ir/102264/M.SH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1674
برگرفته از مجموعه "شعر دیگر" / کتاب دوم / سال 1349 / شش شعر زنده یاد محمود شجاعی در این گزیده منتشر شده است .
◾️ بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews
دو شعر از #اعظم_خندان
1
مرد کردی و عشق تصویریست بین دیوار و جوخه اعدام
لب مرزی که نابرابر بود بوسه تیر روی بازوها
شهر تا ده گرسنگی سرخ است روی پالان قاطری لنگان
بغض تا گریه استرس دارد زن این قصه پای کندوها
مرد این شعر هم کمانگیر است، مثل آرش و قصه البرز
عاشق سرزمین غمگینیست توی زندان سرد زالوها
خانه تا خانه سر به عصیانند، دف و سورنا و نغمه تنبور
عشق در این میانه خود را سوخت بی خبر فارغ از هیاهوها
مرد در رزم مین دوپایش را، در نبردی که فقر جانش را
معترض تن به تیغ آتش داد دختر سرو قد شاهوها
راوی قصه، زندگي سخت است، مادری، همسری، فقط درد است
بچه ها کفشهایشان پاره است، شعله بالا گرفت ماموها
خانه در چنگ شعله، در رقص است، بچه ها مثل بید می لرزند
کاری از دستتان نمی آید! نغمه جانفزای یاهوها
2
دو چشم معترض و لهجه ای شمالی داشت
دلی به وسعت یک کشتزار شالی داشت
هنوز نسبت موهای پرکلاغی او
به بحث جاذبه غوغا و قیل و قالی داشت
لبان مرتد و بی دین و مست و لاییکش
به وقت بوسه به لب بسمه ای تعالی داشت
نبود دختر حوا ولی به یک بوسه
دلم شد آدم او گرچه سیب کالی داشت
اگرچه گفت برایم که عشق بازی نیست
به دل نشان زنی تخس و لاابالی داشت
http://s1.upzone.ir/102504/A.KH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1675
◾️بخش : غزل معاصر ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
@piaderonews
دو شعر از #اعظم_خندان
1
مرد کردی و عشق تصویریست بین دیوار و جوخه اعدام
لب مرزی که نابرابر بود بوسه تیر روی بازوها
شهر تا ده گرسنگی سرخ است روی پالان قاطری لنگان
بغض تا گریه استرس دارد زن این قصه پای کندوها
مرد این شعر هم کمانگیر است، مثل آرش و قصه البرز
عاشق سرزمین غمگینیست توی زندان سرد زالوها
خانه تا خانه سر به عصیانند، دف و سورنا و نغمه تنبور
عشق در این میانه خود را سوخت بی خبر فارغ از هیاهوها
مرد در رزم مین دوپایش را، در نبردی که فقر جانش را
معترض تن به تیغ آتش داد دختر سرو قد شاهوها
راوی قصه، زندگي سخت است، مادری، همسری، فقط درد است
بچه ها کفشهایشان پاره است، شعله بالا گرفت ماموها
خانه در چنگ شعله، در رقص است، بچه ها مثل بید می لرزند
کاری از دستتان نمی آید! نغمه جانفزای یاهوها
2
دو چشم معترض و لهجه ای شمالی داشت
دلی به وسعت یک کشتزار شالی داشت
هنوز نسبت موهای پرکلاغی او
به بحث جاذبه غوغا و قیل و قالی داشت
لبان مرتد و بی دین و مست و لاییکش
به وقت بوسه به لب بسمه ای تعالی داشت
نبود دختر حوا ولی به یک بوسه
دلم شد آدم او گرچه سیب کالی داشت
اگرچه گفت برایم که عشق بازی نیست
به دل نشان زنی تخس و لاابالی داشت
http://s1.upzone.ir/102504/A.KH.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1675
◾️بخش : غزل معاصر ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی
@piaderonews
@piaderonews
یک دوچرخه ساختم با بتهجقههای چرب
به: سمیرا یحیایی
شعری از #سهند_آدم_عارف
یک دوچرخه ساختم تراز ِ تراز
[حتا تر از تر از تراز]
یک دور هم زدم
یک قلاب ِ ماهیتگیری ساختم
تراز عمیق تراز
وتر تر ازاطراف
یک شیب ِملایم ِ برقی ساختم
پشم ریزون
برقی در باد خشکید و روی ملایم پیچید
ماهوت ملایم ریخت
روی ملایم پاشید
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب
ساختم که
ساعتی
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب ِ یک نسخه بالاتر از خودش
فتو میگیرد کپی میسازد
آن پا که افتاد از درخت
از اوج رواج
عشق بود لای چرخ روغنی
یا که عشق بود با چرخدندههای چرک
یا بتهجقههای چرب که
آهسته لابهلای موتوری بیماهوت پاککن
در دور دستها شد یک قصهی تر و تمیز
یک فرغون میله
چروک آهن روی سقف گرد
یک بشقاب پرنده
بارنامه کردهای
[که] عشق لای موتور چرب نشود
(سرو چرب رو دریابید
تابیده رونوشت عشق لای چراغ چرخ نشود
نمیشود
ـــــــــــ امضا: کوچک تو؛ بیفانوس دانههای روغنی = تعامل روغن و بلور
http://s1.upzone.ir/102526/S.A.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1676
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
یک دوچرخه ساختم با بتهجقههای چرب
به: سمیرا یحیایی
شعری از #سهند_آدم_عارف
یک دوچرخه ساختم تراز ِ تراز
[حتا تر از تر از تراز]
یک دور هم زدم
یک قلاب ِ ماهیتگیری ساختم
تراز عمیق تراز
وتر تر ازاطراف
یک شیب ِملایم ِ برقی ساختم
پشم ریزون
برقی در باد خشکید و روی ملایم پیچید
ماهوت ملایم ریخت
روی ملایم پاشید
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب
ساختم که
ساعتی
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب ِ یک نسخه بالاتر از خودش
فتو میگیرد کپی میسازد
آن پا که افتاد از درخت
از اوج رواج
عشق بود لای چرخ روغنی
یا که عشق بود با چرخدندههای چرک
یا بتهجقههای چرب که
آهسته لابهلای موتوری بیماهوت پاککن
در دور دستها شد یک قصهی تر و تمیز
یک فرغون میله
چروک آهن روی سقف گرد
یک بشقاب پرنده
بارنامه کردهای
[که] عشق لای موتور چرب نشود
(سرو چرب رو دریابید
تابیده رونوشت عشق لای چراغ چرخ نشود
نمیشود
ـــــــــــ امضا: کوچک تو؛ بیفانوس دانههای روغنی = تعامل روغن و بلور
http://s1.upzone.ir/102526/S.A.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1676
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعرهایی از #علیرضا_ابن_قاسم
1
مسافتی عریض
اسمانی که به پهلوش خفته بود
آبی قطار قطره و
اسرافیل
که از بن شیپور ﻣﻲپیچید
تمام داﻳﺮﻩها جلد
و مرکز کاینات
سیاﺭﻩای همین اطراف
ﻋﻤﻴﻖتر از سیاه کهکشان
کبوتری که دیگر شده بود و
از کنه خویش
بی وقفه ﻣﻲچکید
2
نفس که ﻣﻲﻛﺸﻨﺪ مردگان
پیر ﻣﻲشود زمین
اتشی سپید
که تمام زمستان را دود ﻣﻲکند
نابخشوﺩﻩتر از آغاز
سرانجام ماست
با گلوﻟﻪی اشتباهی در ذهن
از بطن اندیشه که بگذریم
زبان پرچمی هزار رنگ است
که همیشه در قرمزش
اعدام ﻣﻲشویم
http://s1.upzone.ir/102550/A.E.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1677
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعرهایی از #علیرضا_ابن_قاسم
1
مسافتی عریض
اسمانی که به پهلوش خفته بود
آبی قطار قطره و
اسرافیل
که از بن شیپور ﻣﻲپیچید
تمام داﻳﺮﻩها جلد
و مرکز کاینات
سیاﺭﻩای همین اطراف
ﻋﻤﻴﻖتر از سیاه کهکشان
کبوتری که دیگر شده بود و
از کنه خویش
بی وقفه ﻣﻲچکید
2
نفس که ﻣﻲﻛﺸﻨﺪ مردگان
پیر ﻣﻲشود زمین
اتشی سپید
که تمام زمستان را دود ﻣﻲکند
نابخشوﺩﻩتر از آغاز
سرانجام ماست
با گلوﻟﻪی اشتباهی در ذهن
از بطن اندیشه که بگذریم
زبان پرچمی هزار رنگ است
که همیشه در قرمزش
اعدام ﻣﻲشویم
http://s1.upzone.ir/102550/A.E.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1677
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
چهار شعر از #نیما_صفار_سفلایی
1
درون ِكشور ِپهلو
كنار ِجمجمهي مرگ
چنين مني كه نبودم
پُر از حاشا بود
2
مرگ ِخوبي بود
دستآموزمان ميشد
با قلب و ريه و رودههاش
به مردن شبيهتر ميشد از من
كه مردهاي از پنجره برميدارم
و گوشهايش را ميگيرد كه نشنود
چون وارد ِگوش كه ميشوي
يعني شروع شدهاي و
باقي ميان ِمردنمان
به همين ادامهداريهاست
به چركمردگيي اين رخت قسم و
خراساني كه نگاه
و از بيخ اشتباه است
3
همه چيز
در كسري از ثانيه
همان همه چيز است
ميدانم انتظار چيز ديگري داشتي
4
من به شدّت از لفظ پنبه بدم ميآيد
او به شدّت از لفظ پنبه بدش ميآيد
تو به شدّت از لفظ پنبه بدت ميآيد
او ميآيد
ميان ِآنها و ما كه قابل تشخيص از هم نيستيم
با يك شدّت ِعادّي شده بين ِلبهاي همهمان يكجا
بذار دقيقاً ببينيم چه ميگوييم
چيزي نيست چيزي نيست چيزي نيست
پس بذار با همان دقت بشنويم چه ميگوييم
چيزي هست چيزي هست چيزي هست
لفظ ِپنبه دست نميآيد كه در بياري از گوش، سر ببري باهاش، تماشا كني: چه سر ِبريدهي تميزي! و يادت نيايد سر كسيست كه ميشناسي يا شبيه ِسر كسيست كه ميشناسي يا نه
گوش كن! داري ميگويي!
سر افتاده به تماشا همينطور براي خودش، پنبه سيگارش را روشن ميكند مثل حوصلههايي كه ندارد ولي گوشش بدهكار نيست
عكسهاي ارسالي از سعيدين، مرتضوي و طوسي، خيلي شيك و شاداب، لبخند با لباس عزا ميزنند و قسمت ِلبخند ِصحنه راستتر به نظر ميرسد، من؟
شير از گاوي ميخورم كه لكّههايي ايران دارد روي تنش، گاو خوبيست اگر باشي، باش و ببين!
و غير از اين يك بيگانه هستيم ميان ِتني كه به چشم ميشناسيم
گوش كن به قول فروغ! صداي خزش ِغربت را ميشنوي؟ وزش ِظلمت بود؟ نزدي پس، زنگ!
گوش كن حواسمان آنقدر پرت از هم شده كه كنار باشيم؟ شيراز بهانه بود براي مردن ِابراهيم گلستان در نودوپنج سالگي، خوبي تو؟ من؟
ياد ِبرخي نفرات نشسته باشد ميان ِمحوطهي دوشنبهاي، نارنجها رسيده باشد، تعمير ِپرههاي چرخ ِدوچرخه كند سر بخورد دلوزوار اين تو، تيك تاك، باز شود در
در نور شديد ببينيم خبريمان نيست از لانگ تايم اگو
اين بمانيم امّا نرويم از رو
و نگو ميدانستي!
http://s1.upzone.ir/102556/N.S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1678
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
چهار شعر از #نیما_صفار_سفلایی
1
درون ِكشور ِپهلو
كنار ِجمجمهي مرگ
چنين مني كه نبودم
پُر از حاشا بود
2
مرگ ِخوبي بود
دستآموزمان ميشد
با قلب و ريه و رودههاش
به مردن شبيهتر ميشد از من
كه مردهاي از پنجره برميدارم
و گوشهايش را ميگيرد كه نشنود
چون وارد ِگوش كه ميشوي
يعني شروع شدهاي و
باقي ميان ِمردنمان
به همين ادامهداريهاست
به چركمردگيي اين رخت قسم و
خراساني كه نگاه
و از بيخ اشتباه است
3
همه چيز
در كسري از ثانيه
همان همه چيز است
ميدانم انتظار چيز ديگري داشتي
4
من به شدّت از لفظ پنبه بدم ميآيد
او به شدّت از لفظ پنبه بدش ميآيد
تو به شدّت از لفظ پنبه بدت ميآيد
او ميآيد
ميان ِآنها و ما كه قابل تشخيص از هم نيستيم
با يك شدّت ِعادّي شده بين ِلبهاي همهمان يكجا
بذار دقيقاً ببينيم چه ميگوييم
چيزي نيست چيزي نيست چيزي نيست
پس بذار با همان دقت بشنويم چه ميگوييم
چيزي هست چيزي هست چيزي هست
لفظ ِپنبه دست نميآيد كه در بياري از گوش، سر ببري باهاش، تماشا كني: چه سر ِبريدهي تميزي! و يادت نيايد سر كسيست كه ميشناسي يا شبيه ِسر كسيست كه ميشناسي يا نه
گوش كن! داري ميگويي!
سر افتاده به تماشا همينطور براي خودش، پنبه سيگارش را روشن ميكند مثل حوصلههايي كه ندارد ولي گوشش بدهكار نيست
عكسهاي ارسالي از سعيدين، مرتضوي و طوسي، خيلي شيك و شاداب، لبخند با لباس عزا ميزنند و قسمت ِلبخند ِصحنه راستتر به نظر ميرسد، من؟
شير از گاوي ميخورم كه لكّههايي ايران دارد روي تنش، گاو خوبيست اگر باشي، باش و ببين!
و غير از اين يك بيگانه هستيم ميان ِتني كه به چشم ميشناسيم
گوش كن به قول فروغ! صداي خزش ِغربت را ميشنوي؟ وزش ِظلمت بود؟ نزدي پس، زنگ!
گوش كن حواسمان آنقدر پرت از هم شده كه كنار باشيم؟ شيراز بهانه بود براي مردن ِابراهيم گلستان در نودوپنج سالگي، خوبي تو؟ من؟
ياد ِبرخي نفرات نشسته باشد ميان ِمحوطهي دوشنبهاي، نارنجها رسيده باشد، تعمير ِپرههاي چرخ ِدوچرخه كند سر بخورد دلوزوار اين تو، تيك تاك، باز شود در
در نور شديد ببينيم خبريمان نيست از لانگ تايم اگو
اين بمانيم امّا نرويم از رو
و نگو ميدانستي!
http://s1.upzone.ir/102556/N.S.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1678
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
"رستم نامه"
شعری از #حبیب_موسوی_بی_بالانی
پهلوي پنجشنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم/ رسيدن مرهم را هم/ رملهاي مؤنث در دهن ابر/ مثل بخار نفس اسب سيدها در زمهرير/ حتا شبان دلتنگي/ شبهاي آبياريي گلهاي قالي از روزهاي تو بودي/ بوي چاي ديشب/ بوي خيس خوردن لباس خواب/ اشاره كه ميكند غريزهي ديوارها/ حتا فرو ريختن پرچم را هم رستم دريده است/ پيغمبري كه گفت: دير برس دكتر!/ پيغمبري كه روي سيمهاي تلگراف تخم گذاشته بود/ پيغمبري كه معجزهاش را يك مرد كودن با چشمهاي زرد عوض كرد/ پيغمبري كه پاشيد از هم را هم رستم دريده است/ رستم كه ميدرد /:دندان اُژدها و دندان اسب حسودي ميكنند/ رستم كه ميدرد /:فُكهاي قطبيي جنوب در بهت كوسههاي فقير هورا ميكشند/ زندگي كردن يك اشعهي خيس/ زندگي كردن يك حباب سحرخيز/ رستم كه ميدرد /:زندگي كردن - فرار كردن/ چه قدر طبيعيست/
طبيعيست جانماز سبز - رستم كه ميدرد - يك قطعه از حواس جهت باشد/ يا ماهي روي شيارهاي تُنگ - دنبال ساعت ديواري - دنبال باغ/ دم غروب - در كوچههاي آب/ يا ماهي/ رستم كه ميدرد/ سطرهاي روزنامه را قدم بزند/ سطرهاي قدم را هم رستم دريده است/ انعكاس «صورت تو مثل پنجهي آفتاب»/ اين تو اگر رستم نباشد/ گاو مش حسن/ طوطيي داش آكَل/ غلام همّت آن نازنين خوشخو باشد/ اگر رستم نباشد/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ اين تو حتما تمايل دارد اكثراً باشد/ كثرتي نامگذاري/ اين تو/ سر تمام آنهايي را كه رستم دريده است روي زانويش ميگذارد/ برايشان لالاييهايي به فراخور عميق شدن ِرستم دريده است ميخواند/ امّا اين تو/ براي تو/ لالا – لايي/ مهره بر دست داري/ لالا – لايي/ دكتر دير رسيد/ اين گياه وگرنه/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب را/ اين گياه وگرنه/ توصيف مهرهاي كه روي بازويت بود/ قورت نميداد/لالا – لايي/ لعنتي نمير/ رستم دريده است/ چرا بوي چشم تو كم كم؟ چرا فوارهي رنگ آخرين دقايق غروب از دهان تو كم كم؟/ لعنتي/ چرا شراب بيرون دهان تو ﺟﻮبار است؟/ امّا بهشت نيست؟/ كوه مذاب روان/ لعنتي/ ماگما در دهان تو چه كار ميكند؟/ رستم دريده است/ تو ميميري؟/ لالا – لايي/ خواب نشسته در مصاديق عنفوان جواني/ مقدار پادشاهيي ردّي كه مانده است/ حتا دهان ببند/ جلد شناسنامه را/ تو قبل از شناسنامهات پوست ريختي/ حتا پوست ريختنت در علفزار/ لالا – لايي/ كاملترين تن/ بالاي دستهاي قير و سنگريزه/ گياه كامل معظم را هم رستم دريده است/ لعنتي نمير/ دكتر دير رسيد/ پس چرا وقتي سيب دير رسيد نمرد؟/ چرا فقط از درخت پايين آمدي؟/ كه عادت كند درخت: وقتي چيزي دير ميرسد فقط از درخت پايين ميآيي/ لالا – لايي/ قواي رستم تحليل رفته است/ بابايي/ بوس بده/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ گاهي كه لابهلاي كتابها دنبال اسم هوا گرديده ميشود/ گاهي كه .../ هي/ بابايي/ بوس بده/ لالا – لايي/ قلب هي/ جهت گرفتن آن طرف رودخانه/ از سُم ِاسب بوي شكايت ميآيد/ هي/ رستم دريده است/ جا پاي اسب كه نگذارد/ لالا – لايي/ لعنتي/ قرار بود سمنگان بروي"
http://s1.upzone.ir/102564/H.M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1679
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
"رستم نامه"
شعری از #حبیب_موسوی_بی_بالانی
پهلوي پنجشنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم/ رسيدن مرهم را هم/ رملهاي مؤنث در دهن ابر/ مثل بخار نفس اسب سيدها در زمهرير/ حتا شبان دلتنگي/ شبهاي آبياريي گلهاي قالي از روزهاي تو بودي/ بوي چاي ديشب/ بوي خيس خوردن لباس خواب/ اشاره كه ميكند غريزهي ديوارها/ حتا فرو ريختن پرچم را هم رستم دريده است/ پيغمبري كه گفت: دير برس دكتر!/ پيغمبري كه روي سيمهاي تلگراف تخم گذاشته بود/ پيغمبري كه معجزهاش را يك مرد كودن با چشمهاي زرد عوض كرد/ پيغمبري كه پاشيد از هم را هم رستم دريده است/ رستم كه ميدرد /:دندان اُژدها و دندان اسب حسودي ميكنند/ رستم كه ميدرد /:فُكهاي قطبيي جنوب در بهت كوسههاي فقير هورا ميكشند/ زندگي كردن يك اشعهي خيس/ زندگي كردن يك حباب سحرخيز/ رستم كه ميدرد /:زندگي كردن - فرار كردن/ چه قدر طبيعيست/
طبيعيست جانماز سبز - رستم كه ميدرد - يك قطعه از حواس جهت باشد/ يا ماهي روي شيارهاي تُنگ - دنبال ساعت ديواري - دنبال باغ/ دم غروب - در كوچههاي آب/ يا ماهي/ رستم كه ميدرد/ سطرهاي روزنامه را قدم بزند/ سطرهاي قدم را هم رستم دريده است/ انعكاس «صورت تو مثل پنجهي آفتاب»/ اين تو اگر رستم نباشد/ گاو مش حسن/ طوطيي داش آكَل/ غلام همّت آن نازنين خوشخو باشد/ اگر رستم نباشد/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ اين تو حتما تمايل دارد اكثراً باشد/ كثرتي نامگذاري/ اين تو/ سر تمام آنهايي را كه رستم دريده است روي زانويش ميگذارد/ برايشان لالاييهايي به فراخور عميق شدن ِرستم دريده است ميخواند/ امّا اين تو/ براي تو/ لالا – لايي/ مهره بر دست داري/ لالا – لايي/ دكتر دير رسيد/ اين گياه وگرنه/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب را/ اين گياه وگرنه/ توصيف مهرهاي كه روي بازويت بود/ قورت نميداد/لالا – لايي/ لعنتي نمير/ رستم دريده است/ چرا بوي چشم تو كم كم؟ چرا فوارهي رنگ آخرين دقايق غروب از دهان تو كم كم؟/ لعنتي/ چرا شراب بيرون دهان تو ﺟﻮبار است؟/ امّا بهشت نيست؟/ كوه مذاب روان/ لعنتي/ ماگما در دهان تو چه كار ميكند؟/ رستم دريده است/ تو ميميري؟/ لالا – لايي/ خواب نشسته در مصاديق عنفوان جواني/ مقدار پادشاهيي ردّي كه مانده است/ حتا دهان ببند/ جلد شناسنامه را/ تو قبل از شناسنامهات پوست ريختي/ حتا پوست ريختنت در علفزار/ لالا – لايي/ كاملترين تن/ بالاي دستهاي قير و سنگريزه/ گياه كامل معظم را هم رستم دريده است/ لعنتي نمير/ دكتر دير رسيد/ پس چرا وقتي سيب دير رسيد نمرد؟/ چرا فقط از درخت پايين آمدي؟/ كه عادت كند درخت: وقتي چيزي دير ميرسد فقط از درخت پايين ميآيي/ لالا – لايي/ قواي رستم تحليل رفته است/ بابايي/ بوس بده/ صورت تو مثل پنجهي آفتاب/ گاهي كه لابهلاي كتابها دنبال اسم هوا گرديده ميشود/ گاهي كه .../ هي/ بابايي/ بوس بده/ لالا – لايي/ قلب هي/ جهت گرفتن آن طرف رودخانه/ از سُم ِاسب بوي شكايت ميآيد/ هي/ رستم دريده است/ جا پاي اسب كه نگذارد/ لالا – لايي/ لعنتي/ قرار بود سمنگان بروي"
http://s1.upzone.ir/102564/H.M.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1679
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
شعری از #خسرو_بنایی
نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .
http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
شعری از #خسرو_بنایی
نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .
http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews
دو شعر از #هرمز_علیپور
"با من "
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ
ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﺩ ﺭﻭﺣﻢ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ
ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺩﻳﺪﻩ
ﺑﻪ ﻣﺮﮒ اﮔﺮ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ اﻳﻦﻃﻮﺭ اﺳﺖ.
"یاد"
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ
ﻓﺮاﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻗﺎﺏ ﺧﻮﺩ
اﻳﻦﻛﻪ اﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮﺩ
اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑ ﺭا ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩاﻱ
ﻧﻮاﺩﻩ ﺁﺗﺶ
و ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺭاﻩ ﺑﻮﺩﻡ
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪاﻡ
ﮔﺮﻳﻪ اﺳﺖ.
http://s1.upzone.ir/102571/H.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1681
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
دو شعر از #هرمز_علیپور
"با من "
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ
ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﺩ ﺭﻭﺣﻢ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ
ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺩﻳﺪﻩ
ﺑﻪ ﻣﺮﮒ اﮔﺮ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ اﻳﻦﻃﻮﺭ اﺳﺖ.
"یاد"
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ
ﻓﺮاﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻗﺎﺏ ﺧﻮﺩ
اﻳﻦﻛﻪ اﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮﺩ
اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑ ﺭا ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩاﻱ
ﻧﻮاﺩﻩ ﺁﺗﺶ
و ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺭاﻩ ﺑﻮﺩﻡ
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪاﻡ
ﮔﺮﻳﻪ اﺳﺖ.
http://s1.upzone.ir/102571/H.A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1681
◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
جزوه شعر طرفه
شماره 7 و 8
مهر و آبان 1345
زیر نظر اسماعیل نوری علاء
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
شماره 7 و 8
مهر و آبان 1345
زیر نظر اسماعیل نوری علاء
◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
" هنوز در فکر آن کلاغم ... "
برای اسماعیل خویی
#شعر_خوب از #احمد_شاملو
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
□
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
شهریورِ ۱۳۵۴
http://s1.upzone.ir/105220/723116.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1682
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
برای اسماعیل خویی
#شعر_خوب از #احمد_شاملو
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش:
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
□
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
شهریورِ ۱۳۵۴
http://s1.upzone.ir/105220/723116.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1682
بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews
"برگزیدگان دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو معرفی شدند"
هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو «لشکر شکست خورده کلمات» اثر آیدا عمیدی را بهعنوان برگزیده اول معرفی کرد.
همچنین مجموعه شعر «زمین کرهای سیاسی بود» اثر سمیه (شوکا) حسینی و مجموعه شعر «مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس» اثر شهریار وقفیپور مشترکا بهعنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند.
هیئت داوران مجموعه شعر «اسب را در نیمه دیگرت برمان» اثر عطیه عطارزاده و «هیچ کس مراقب سایهها نیست» اثر الینا نریمان را نیز شایسته تقدیر دانست.
بنا بر اعلام، علیرضا بهنام، خسرو پارسا، رویا تیموریان، هوشنگ چالنگی، فرزان سجودی، عنایت سمیعی، محمد صنعتی، علیرضا عباسی و لیلی گلستان، داوری نهایی دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو را برعهده داشتند.
برگزیدگان این جایزه همزمان با زادروز این شاعر (۲۱ آذرماه) در موسسه بهاران معرفی شدند.
در این مراسم، حافظ موسوی - دبیر دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو - گفت: ۱۷۱ عنوان کتاب شعر منتشرشده در سال ۹۴ داوری شدند، هرچند تعداد کتابهای شعر منتشرشده بیشتر بود.
در بخش دیگر نیز لیلی گلستان، از اعضای هیئت داوران، بیانه داوران را خواند و از اینکه زنها در این رقابت درخشیدند، اظهار خوشحالی کرد.
همچنین آیدا سرکیسیان - همسر احمد شاملو - نیز گفت: خوشحالم که با انجام شدن این فعالیتها، وجدان راحتی دارم. در حالی که شاملو نیست و من همچنان هستم.
@piaderonews
"برگزیدگان دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو معرفی شدند"
هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو «لشکر شکست خورده کلمات» اثر آیدا عمیدی را بهعنوان برگزیده اول معرفی کرد.
همچنین مجموعه شعر «زمین کرهای سیاسی بود» اثر سمیه (شوکا) حسینی و مجموعه شعر «مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس» اثر شهریار وقفیپور مشترکا بهعنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند.
هیئت داوران مجموعه شعر «اسب را در نیمه دیگرت برمان» اثر عطیه عطارزاده و «هیچ کس مراقب سایهها نیست» اثر الینا نریمان را نیز شایسته تقدیر دانست.
بنا بر اعلام، علیرضا بهنام، خسرو پارسا، رویا تیموریان، هوشنگ چالنگی، فرزان سجودی، عنایت سمیعی، محمد صنعتی، علیرضا عباسی و لیلی گلستان، داوری نهایی دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو را برعهده داشتند.
برگزیدگان این جایزه همزمان با زادروز این شاعر (۲۱ آذرماه) در موسسه بهاران معرفی شدند.
در این مراسم، حافظ موسوی - دبیر دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو - گفت: ۱۷۱ عنوان کتاب شعر منتشرشده در سال ۹۴ داوری شدند، هرچند تعداد کتابهای شعر منتشرشده بیشتر بود.
در بخش دیگر نیز لیلی گلستان، از اعضای هیئت داوران، بیانه داوران را خواند و از اینکه زنها در این رقابت درخشیدند، اظهار خوشحالی کرد.
همچنین آیدا سرکیسیان - همسر احمد شاملو - نیز گفت: خوشحالم که با انجام شدن این فعالیتها، وجدان راحتی دارم. در حالی که شاملو نیست و من همچنان هستم.
@piaderonews