✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
Forwarded from ادبیات
اسب:

در فاصله مدی را
می‌پیماید اسب

اسبِ بلندِ من
وقتی دیگر جایی دیگر

جایی دیگر مدی دیگر
در مداری تاریک
نَفسی رسم می‌کند باز
حریصانه خطِ تاریکی را
دَمی که شیب سپید می‌زند
خیال‌های گرانش در باد
می‌افتند
و یال‌های دیگرش از باد
بالا می‌روند

سمندِ خسته نمی‌میرد.

#یدالله_رویایی




و اسب بی سوار چه قدر شبیه سوار بی اسبی است
تنها میان حلقه ی قاتلانش
تا آن گاه که به تابوت گلپوش زخم های خود خوابیده
ناگاه شیهه کشان
اسبی سیاه فرا برسد
سم بکوبد بالای سر سالار زخم ها و به جوش آوردن خون طایفه را
با این همه
چه قدر این تبر افتاده
یادآور آن سوار برخاسته است
آن سرو

#منوچهر_آتشی




به كردار ابري ببار اگر می‌باري
كه سرود باران در منقار مرغي سرگردان است

سراسيمه سلام
اگر آن چه بر يال اسب مي‌جنبد، سپيده‌دمان است.

#هوشنگ_چالنگی




ای تُک‌ زبانان
غایت لال بودن
منم
که گردن بریده‌ی اسب می‌بوسم
با دو چشم تهی
که اشارتگر آوار است

#حمید_عرفان






صحرا تمام می شد و می‌رفت
تا کولیان به منزل و مأوای خود رسند

آوازهای مردان
گیسوی دختران
با اسب های چابک
با کوله بارها


#هوشنگ_بادیه‌نشین



همسرم!
اين دعا و قسم را که سخت ناخواناست
به گردن اسبی بياويز
که بر اجساد سربازان و ما خواهد گذشت.
اسبی به هيئت انسان
به هیبت بهمنی در سهند.

#بهرام_اردبیلی




هر دم
بدندان که می‌گیری رگ
ستاره به مست می‌بندی
کز ایلِ منتشر
مباینه تعیین کرده است
و شکل شتر، رسم راه هم
وقتی که اسب
تنها
رسیدن است


#محمود_مومنی






که اسبی بر شیب
ناگهان
افتاده آمد

برای این‌که نما را خالی کنم از اسب
کشیده شدم کنار درخت

دو آهو بر شاخه دیدم
کم‌رمق از جراحت


#مهدی_یزدی



با علف های صاف
پهلویم را بخواران
و انحنای تنم را
که زیر خاک
تاسف است
به ریشه های سوسنی بسپار
تا بزاق یک اسب
مدفون ام کند



#سید_حمید_شریف‌نیا



اینک
با  واپسین گره‌ها
آخرین مادیان را رسم می‌کند:
پود
به زخامتِ نوحه است
تار
بی‌تابِ لالایی

در سیاه چادری از مژه‌ی اسب
پلک می‌زند که شکلِ دیگری از یال را شانه کند


#حسین_خلیلی




سُم بکوبان
اسب نگونبخت!
به تابشِ عظیم
پاییزی در شفق
به دیده‌گان من در آمد و
قیام کرد
اشک
از شفق تا به فلق

#بهنود_بهادری