@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو شعر از #صبا_کاظمیان
🔸یک :
آن دو انگشت پير
ﺳﺎﻝهاست
چيزي به جز زمان
نشانم نداﺩﻩاند
من اما نگاه ﻣﻲكنم هنوز!
نگاه ﻣﻲكنم
و اسفنديار غمزﺩﻩاي
تمام تنش چشم ﻣﻲشود
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
مارا نخواهد كشت
آي تنهايي!
كه
شماﺭﻩات را
در تواﻟﺖهاي عمومي نوﺷﺘﻪاند
و نشاﻧﻲت را
فاﺣﺸﻪها
در ﺳﻴﻨﻪي مردها پيدا كرﺩﻩاند
از دست تو هم ديگر كاري برﻧﻤﻲآيد
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
ما را نخواهد كشت
ما جهان را
به هم رﻳﺨﺘﻪتر از تخت
مچاﻟﻪتر از اﺳﻜﻨﺎﺱها به جا گذاشتيم
با چند چروك تازه به پيشاني
جهان پير است
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
ما را نخواهد كشت
🔸دو :
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من
به زمستاني بازﮔﺸﺘﻪام
كه ﺳﺎﻝهاست
با ﻟﺒﺎﺱهاي گرم
از چمدان بيرون نياﻣﺪﻩست
راستي
ﺑﺮﺝها
اگر شكوفه ﻣﻲدادند
تفاوت ﻓﺼﻞها را ﻣﻲدانستم!
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من به زخمي عميق فكر ﻣﻲكنم
كه مهربانت كرده بود
خوب شد
كه فهميدم
خوب شد فهميدم
تنهاﻳﻲام
ﺁﻥقدر بزرگ است
كه پشت رابطه پنهان ﻧﻤﻲشود
پس اﻳﻦهمه سال
در تنت تنها
به آخرين روز جواﻧﻲام بازﻣﻲﮔﺸﺘﻪام؟!
به آخرين بوﺳﻪاي
كه پس از آن
بارها بوسيده بودمت؟!
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من
به آﺩﻡﺑﺮﻓﻲام فكر ﻣﻲكنم
كه زير برف
پنهان ست
و اين زمستان مختصر
حتا ﻟﺒﺎﺱهاي گرم را
از چمدان بيرون ﻧﻤﻲآورد...
http://uupload.ir/files/ljuy_s.k.jpg
◾️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1827
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹دو شعر از #صبا_کاظمیان
🔸یک :
آن دو انگشت پير
ﺳﺎﻝهاست
چيزي به جز زمان
نشانم نداﺩﻩاند
من اما نگاه ﻣﻲكنم هنوز!
نگاه ﻣﻲكنم
و اسفنديار غمزﺩﻩاي
تمام تنش چشم ﻣﻲشود
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
مارا نخواهد كشت
آي تنهايي!
كه
شماﺭﻩات را
در تواﻟﺖهاي عمومي نوﺷﺘﻪاند
و نشاﻧﻲت را
فاﺣﺸﻪها
در ﺳﻴﻨﻪي مردها پيدا كرﺩﻩاند
از دست تو هم ديگر كاري برﻧﻤﻲآيد
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
ما را نخواهد كشت
ما جهان را
به هم رﻳﺨﺘﻪتر از تخت
مچاﻟﻪتر از اﺳﻜﻨﺎﺱها به جا گذاشتيم
با چند چروك تازه به پيشاني
جهان پير است
ﻣﻲدانم
چيزي به جز زمان
ما را نخواهد كشت
🔸دو :
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من
به زمستاني بازﮔﺸﺘﻪام
كه ﺳﺎﻝهاست
با ﻟﺒﺎﺱهاي گرم
از چمدان بيرون نياﻣﺪﻩست
راستي
ﺑﺮﺝها
اگر شكوفه ﻣﻲدادند
تفاوت ﻓﺼﻞها را ﻣﻲدانستم!
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من به زخمي عميق فكر ﻣﻲكنم
كه مهربانت كرده بود
خوب شد
كه فهميدم
خوب شد فهميدم
تنهاﻳﻲام
ﺁﻥقدر بزرگ است
كه پشت رابطه پنهان ﻧﻤﻲشود
پس اﻳﻦهمه سال
در تنت تنها
به آخرين روز جواﻧﻲام بازﻣﻲﮔﺸﺘﻪام؟!
به آخرين بوﺳﻪاي
كه پس از آن
بارها بوسيده بودمت؟!
آسمان
خراشي به صورتش دارد
و من
به آﺩﻡﺑﺮﻓﻲام فكر ﻣﻲكنم
كه زير برف
پنهان ست
و اين زمستان مختصر
حتا ﻟﺒﺎﺱهاي گرم را
از چمدان بيرون ﻧﻤﻲآورد...
http://uupload.ir/files/ljuy_s.k.jpg
◾️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1827
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹خوانش #صبا_کاظمیان
🔸بر مجموعه ی #لبخند_سنگ اثر #هاتف_اسداللهی
هايكو نزديك ترين گونه ي شعري به طبيعت است،اما نه آن طبيعتي كه حول محور انسان و نيازهايش مي گردد و براي بهره كشي او افريده شده ؛
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو ناني يه كف آري و به غفلت نخوري (سعدي)
بلكه طبيعتي كه خود، اصل و مبدا است و انسان،تنها جزئي از آن است نه مالك آن .
هايكو ،جهان را بدون دخل و تصرف انسان ميخواهد .براي كوچك ترين اجزاي حيات حرمت قائل است و جز به تماشاي آن نمي نشيند . سرمنشاء اندوه را در دور ماندن و بي اعتنايي به طبيعت و در نتيجه دور ماندن از غريزه مي جويد.
بسياري از پديده ها در نظر ما آنقدر بي اهميت است كه ذهنمان لحظه اي در برابرش درنگ نميكند مثل مرگ يك عنكبوت در خانه تكاني! اما در هايكو ،مرگ كوچكترين اجزاي طبيعت ،مرگ بخشي از هستي و نتيجه ي آن فرورفتن انسان در تنهايي و اندوه بيشتر است؛
دو روز بعد از عيد
جاي خالي عنكبوت
كنج ديوار
(هاتف اسداللهي)
هايكو اعتناي چنداني به خلق زيبايي هاي زباني و صنعت پردازي هاي شاعرانه ندارد و حتا در استفاده از واژه هم خست مي ورزد و انچه را كه مي بيند صريح و ساده بيان ميكند به گمانم اينگونه رفتاربا زبان ،حامل پيام خاصي است؛ انسان خود جزئي از طبيعت است و براي ارتباط با ان نيازي به واسطه ندارد .به خاطر اين ويژگي ها ،هايكو را بيشتر نوعي ابزار بيان فلسفه ميدانم تا شعر ؛شعر بيش از هر چيز به شگرد هاي زباني وابسته است حال ان كه هايكو از ان مي پرهيزد.
به دريا
اين رود
ادرار كودك را
اين هايكوي هاتف اسداللهي به روشني از فلسفه ي وحدت وجود متاثر است؛دريا نماد كل و ادرار كودك ، نماد جزئي ترين پديده هاست كه يكي زيبا و بشكوه و ديگري ناخوشايند است .يكي شدن و پيوستن اين دو ،فاصله ي تعاريف و قراردادهاي ذهني را از ميان برميدارد و وحدت دو عنصر متكثر را نشان مي دهد.
درپايان چند هايكوي ديگر از شاعر جوان هاتف اسداللهي مي آورم كه با همين تفكر سروده شده اند و براي ايشان پشتكار و موفقيت ارزو ميكنم.
چراغ خيابان خاموش
نمي بينم
رقص پشه ها را
نمي دانند كجا هستند
دو پروانه
به دنبال هم
آه ،دم عيسي
شكوفه اي خشك
در دستم
http://uupload.ir/files/mo5t_s.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1857
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🔹خوانش #صبا_کاظمیان
🔸بر مجموعه ی #لبخند_سنگ اثر #هاتف_اسداللهی
هايكو نزديك ترين گونه ي شعري به طبيعت است،اما نه آن طبيعتي كه حول محور انسان و نيازهايش مي گردد و براي بهره كشي او افريده شده ؛
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو ناني يه كف آري و به غفلت نخوري (سعدي)
بلكه طبيعتي كه خود، اصل و مبدا است و انسان،تنها جزئي از آن است نه مالك آن .
هايكو ،جهان را بدون دخل و تصرف انسان ميخواهد .براي كوچك ترين اجزاي حيات حرمت قائل است و جز به تماشاي آن نمي نشيند . سرمنشاء اندوه را در دور ماندن و بي اعتنايي به طبيعت و در نتيجه دور ماندن از غريزه مي جويد.
بسياري از پديده ها در نظر ما آنقدر بي اهميت است كه ذهنمان لحظه اي در برابرش درنگ نميكند مثل مرگ يك عنكبوت در خانه تكاني! اما در هايكو ،مرگ كوچكترين اجزاي طبيعت ،مرگ بخشي از هستي و نتيجه ي آن فرورفتن انسان در تنهايي و اندوه بيشتر است؛
دو روز بعد از عيد
جاي خالي عنكبوت
كنج ديوار
(هاتف اسداللهي)
هايكو اعتناي چنداني به خلق زيبايي هاي زباني و صنعت پردازي هاي شاعرانه ندارد و حتا در استفاده از واژه هم خست مي ورزد و انچه را كه مي بيند صريح و ساده بيان ميكند به گمانم اينگونه رفتاربا زبان ،حامل پيام خاصي است؛ انسان خود جزئي از طبيعت است و براي ارتباط با ان نيازي به واسطه ندارد .به خاطر اين ويژگي ها ،هايكو را بيشتر نوعي ابزار بيان فلسفه ميدانم تا شعر ؛شعر بيش از هر چيز به شگرد هاي زباني وابسته است حال ان كه هايكو از ان مي پرهيزد.
به دريا
اين رود
ادرار كودك را
اين هايكوي هاتف اسداللهي به روشني از فلسفه ي وحدت وجود متاثر است؛دريا نماد كل و ادرار كودك ، نماد جزئي ترين پديده هاست كه يكي زيبا و بشكوه و ديگري ناخوشايند است .يكي شدن و پيوستن اين دو ،فاصله ي تعاريف و قراردادهاي ذهني را از ميان برميدارد و وحدت دو عنصر متكثر را نشان مي دهد.
درپايان چند هايكوي ديگر از شاعر جوان هاتف اسداللهي مي آورم كه با همين تفكر سروده شده اند و براي ايشان پشتكار و موفقيت ارزو ميكنم.
چراغ خيابان خاموش
نمي بينم
رقص پشه ها را
نمي دانند كجا هستند
دو پروانه
به دنبال هم
آه ،دم عيسي
شكوفه اي خشك
در دستم
http://uupload.ir/files/mo5t_s.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1857
▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #صبا_کاظمیان
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من
به زمستانی بازگشتهام
كه سالهاست
با لباسهای گرم
از چمدان بيرون نيامدهست
راستی
برجها
اگر شكوفه میدادند
تفاوت فصلها را میدانستم!
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من به زخمی عميق فكر میكنم
كه مهربانت كرده بود
خوب شد
كه فهميدم
خوب شد فهميدم
تنهاییام
آنقدر بزرگ است
كه پشت رابطه پنهان نمیشود
پس اينهمه سال
در تنت
تنها
به آخرين روز جوانیام بازمیگشتهام؟!
به آخرين بوسهای
كه پس از آن
بارها بوسيده بودمت؟!
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من
به آدم برفیام فكر میكنم
كه زير برف
پنهانست
و اين زمستان مختصر
حتا لباسهای گرم را
از چمدان بيرون نمیآورد...
http://www.uupload.ir/files/0ipx_s.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2230
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #صبا_کاظمیان
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من
به زمستانی بازگشتهام
كه سالهاست
با لباسهای گرم
از چمدان بيرون نيامدهست
راستی
برجها
اگر شكوفه میدادند
تفاوت فصلها را میدانستم!
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من به زخمی عميق فكر میكنم
كه مهربانت كرده بود
خوب شد
كه فهميدم
خوب شد فهميدم
تنهاییام
آنقدر بزرگ است
كه پشت رابطه پنهان نمیشود
پس اينهمه سال
در تنت
تنها
به آخرين روز جوانیام بازمیگشتهام؟!
به آخرين بوسهای
كه پس از آن
بارها بوسيده بودمت؟!
آسمان
خراشی به صورتش دارد
و من
به آدم برفیام فكر میكنم
كه زير برف
پنهانست
و اين زمستان مختصر
حتا لباسهای گرم را
از چمدان بيرون نمیآورد...
http://www.uupload.ir/files/0ipx_s.k.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2230
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈