@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو شعر از #روح_الله_باقری
🔸ﺷﻌﺮ اﻭﻝ:
۱. تو را بو کشیدم
در تالارهای مرگ
در لابیرنتهای بیماری
و پیدایت کردم
در محاصرهی خزندگانی
که بزاق هاریشان
بر خاک
خطی حریص میکشید
۲. در من
سگانی بی دست و پا
نفس میکشند
در تو
آهوانی ترسان
۳. روی تپه ایستاده بودی
و چون مادیانی مغرور
گردن به باد میساییدی
و دشت را نگاه میکردی
و کفتارها را
که با پوزههای متعفنشان
سینهام را میدریدند.
🔸 ﺷﻌﺮ ﺩﻭﻡ:
از سوراخ کلید آمده بودی
شکل پرﻧﺪﻩیی که میان دﺳﺖهایت
روح در انزوای اتاق قدم ﻣﻲزد؛
در هراسناکی ﺳﻴﻨﻪام.
شکارچی ﺁﻥجا بود
لای ﻛﺎﺝزار وحشی ﺳﻴﻨﻪهایت
نشانه رفته سوی ﭼﺸﻢهای تو
پدر!
تپیده در گودی ناچیز ﭼﺸﻢهایش بودی
ﺩﺳﺖهایش بوی تو را ﻣﻲداد
و نرﻳﻨﻪگی ﺳﻴﻨﻪهایت را
مرگ در ﺧﻤﻴﺪﻩگی ماﺷﻪی تفنگ قدم ﻣﻲزد؛
ﺁﻥگاه که سرب از لای دﺳﺖهایش عروج کرد
وقتی که خون فواره ﻣﻲزد
روی نرمی آرﻣﻴﺪﻩی موهایت
ﭼﺸﻢهایت را دزدیدی
پدر!
باران ﻣﻴﺎﻥتان نشسته بود
جزجز قطرهﻫﺎﻱ سرد
روی لوﻟﻪی تفنگ بود
که گداﺧﺘﻪگی فلز پاشید در انزوای اتاق
اندام ﭼﺸﻢهایت را بگشا!
و نگاه کن دری را که لای ﻛﺎﺝها
آیا کسی که شکل پرﻧﺪﻩیی از آشیان ﻣﻲآید
قدم زﺩﻥهای باد را
برای سکوت مقتدر ﻛﺎﺝها
فاش خواهد کرد؟
صدا کُن!
که خرخر وحشی گلویت
ﻛﻮﻫﻲست
که آفتاب
گرم بر آن تابیده.
بچرخ کلیدی را
که ورم کرده روی چارچوب فلزی
و اﻧﮕﺸﺖهای چروﻛﻴﺪﻩی لای پوستت را
دندان بگیر
دور بزن اتاق را در ﭼﺸﻢهایت
و راز دردناکی سرب را
در غروب مشبک ﻛﺎﺝها
دفن کن!
http://s8.picofile.com/file/8281538750/R_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1741
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹دو شعر از #روح_الله_باقری
🔸ﺷﻌﺮ اﻭﻝ:
۱. تو را بو کشیدم
در تالارهای مرگ
در لابیرنتهای بیماری
و پیدایت کردم
در محاصرهی خزندگانی
که بزاق هاریشان
بر خاک
خطی حریص میکشید
۲. در من
سگانی بی دست و پا
نفس میکشند
در تو
آهوانی ترسان
۳. روی تپه ایستاده بودی
و چون مادیانی مغرور
گردن به باد میساییدی
و دشت را نگاه میکردی
و کفتارها را
که با پوزههای متعفنشان
سینهام را میدریدند.
🔸 ﺷﻌﺮ ﺩﻭﻡ:
از سوراخ کلید آمده بودی
شکل پرﻧﺪﻩیی که میان دﺳﺖهایت
روح در انزوای اتاق قدم ﻣﻲزد؛
در هراسناکی ﺳﻴﻨﻪام.
شکارچی ﺁﻥجا بود
لای ﻛﺎﺝزار وحشی ﺳﻴﻨﻪهایت
نشانه رفته سوی ﭼﺸﻢهای تو
پدر!
تپیده در گودی ناچیز ﭼﺸﻢهایش بودی
ﺩﺳﺖهایش بوی تو را ﻣﻲداد
و نرﻳﻨﻪگی ﺳﻴﻨﻪهایت را
مرگ در ﺧﻤﻴﺪﻩگی ماﺷﻪی تفنگ قدم ﻣﻲزد؛
ﺁﻥگاه که سرب از لای دﺳﺖهایش عروج کرد
وقتی که خون فواره ﻣﻲزد
روی نرمی آرﻣﻴﺪﻩی موهایت
ﭼﺸﻢهایت را دزدیدی
پدر!
باران ﻣﻴﺎﻥتان نشسته بود
جزجز قطرهﻫﺎﻱ سرد
روی لوﻟﻪی تفنگ بود
که گداﺧﺘﻪگی فلز پاشید در انزوای اتاق
اندام ﭼﺸﻢهایت را بگشا!
و نگاه کن دری را که لای ﻛﺎﺝها
آیا کسی که شکل پرﻧﺪﻩیی از آشیان ﻣﻲآید
قدم زﺩﻥهای باد را
برای سکوت مقتدر ﻛﺎﺝها
فاش خواهد کرد؟
صدا کُن!
که خرخر وحشی گلویت
ﻛﻮﻫﻲست
که آفتاب
گرم بر آن تابیده.
بچرخ کلیدی را
که ورم کرده روی چارچوب فلزی
و اﻧﮕﺸﺖهای چروﻛﻴﺪﻩی لای پوستت را
دندان بگیر
دور بزن اتاق را در ﭼﺸﻢهایت
و راز دردناکی سرب را
در غروب مشبک ﻛﺎﺝها
دفن کن!
http://s8.picofile.com/file/8281538750/R_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1741
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA