✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews 👈 ڪلیڪ


🔸بانی و کلاید
🔹شعری از #بهار_فریس_آبادی

و انگشت‌هایش پیش از لوله‌‌ی تفنگ رسید
پیراهن پوسیده را رد کرد
و دنده‌های او را
لرزشی گرفت از پشت دنده‌ها
پیراهن پوسیده را رد کرد
و از انگشت‌ها به ساعد و شانه و کتف او برگشت.
تفنگ شوخی بود!
باید برای دوربین منتظر ادا درآوَرد
و خدا را شکر
که رنگ سرخ صورت استخوانی‌اش توی عکس نمی‌افتد.
سیاه و سفید محض
مثل خط‌کشی‌های گیبسلند روی قیر سیاه!

به فکر قال گذاشتن من نباش زنک! "مرگ من و تو آه... آن هم حکایتی‌ست"
و پیش از اتمام جمله‌اش، نقش اول فیلم شده بود
نقش اولِ زنی که بارها به ضرب گلوله کشته نشد.

سیاه و سفید محض
طوری که پاشنه‌ی کفشش در رنگ تیره‌ی قیر محو بشود
چشم که ببندد
گلوله‌های شان ته بکشد
چشم که باز کند
سیاه و سفید محض.
جنازه‌ی مرد را از عرض بزرگراه رد کنند
از توی آینه‌ی ماشین رد کنند
فورد، زن و گلوله‌ها در جاده‌ی پشت سر باشند
حالا اراده کند و بمیرد.

اینجا قطب دیگر زمین است
قیر
و خونِ محضِ تو روی راه
که بوی مرگ را روی نگاتیو ثبت می‌کند.
شب‌ها
خواب از چشم فراتر نمی‌رود
روز روشن نیست
و باد می‌وزد
طوری که نفس گیر می‌کند بین دنده و گلو
و میل مهلک تباه کردن و خیال‌های ماهی‌وار
از اولین مجرای پیش رو سر می‌روند
در نمایی دور که منتهی می‌شود به راه
و رود
و خون ؛
که بیش از رگ به راه میل می‌کند
در محیط و مساحت منظره‌ای عمومی.

قطب سوم زمین
زاویه‌ای برای کاشت نور
برای برداشت‌های دو و سه
و انتقام جهان از فطرت زنی که نقش اول راه شده بود
سیاه و سفید محض
و برداشت‌های چهار و پنج
از انهدام مردی که به ضرب گلوله کشته نشد
هلاک شد
در قاب کوچکی از منظره‌ای خصوصی
مردد میان تعویض نقشه یا تعویض نقش.

موج خاکستریِ روشنی لیز می‌خورد در سیاه
نقطه نقطه‌های ریز و درشت برق می‌زند
و حفره‌های کوچکی باز می‌شود در فواصل سیاه و سفید
این صحنه‌ی آخر نیست
نمای نزدیک دانتل سفید آستین اوست
در خون
که توی جاده مایل شده به سیاه
و تنها کلاه مرد جا مانده از غریزه‌ای تباه.

ستاره‌ی کلانتر برق می‌زند
آینه‌ی فورد برق می‌زند
آسمان خاکستری سردی‌ست مماس با لوله‌ی تفنگ
و دوربین خاموش می‌شود.



*عشق من و تو آه/این هم حکایتی‌ست. هوشنگ ابتهاج


http://uupload.ir/files/ofnt_b.f-1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1985

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

@piaderonews
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸هذیان و آرزو به وقت تابستان
🔹 شعری از #بهار_فریس_آبادی

تلخابِ ته‌نشین شده در دریاچه‌های منی*
سردابِ مواجهه‌ی ماه با دریا
و در هر عبور نور از آبیِ عدسی‌هات
زمان به شکلی راه‌راه از نوار قلبیِ من می‌گذرد؛
آبی/آبی‌تر/آبی

اندام‌ات از عناصر نامرئیِ چندگانه است
پرزهای زیرگوش و بالای ابروهات
و راه‌راه نور در موهات
محبوب بی‌مثالِ قصه‌های شبانه‌ی منی
که با هر عبور نور از آبی‌هات
زمان از نوار قلبیِ من به رنگی فجیع می‌گذرد؛
آبی/آبی/آبی

( در ساعتی موازیِ له‌لهِ تابستان
تندیس خوش‌قواره‌ی عتیق با تیغه‌ی بی‌نظیرِ بینی‌اش
سقوط می‌کند به دلتایی پَرت، مقیم آبهای آزادِ سرد
نزولِ هذیانِ آفتاب از آسمان
و دریاچه‌های امن تنی در عمق
و گودی‌های خیزابیِ تنی در عمق
شبح عریانی که فرو می‌رود به مرور
و با هر عبور نور از لایه‌های سطحیِ آب
معشوقی به هیبت پوزئیدون، معلق در گودی‌های خیزابی
آبی...آبی...آبی‌تر...

زهرآبِ مانده در گودی حلق
سه‌شاخِ نیزه‌ای که ضربان منظم قلب را با هر عبور نور
طرحی از تمنا می‌کند در دست‌های افتاده به موازاتِ تن
قویِ بی‌تابِ دریاچه‌های تلخ
مسحورِ هوشِ دلفینِ آبیِ ملونی در اعماق چاله‌هاش
او؛ فرزند خدایانِ بی دغدغه‌ی فصول
و تو معشوق رسوب کرده در دهانه‌ی یخ
که با هر عبور نور از آبیِ عدسی‌هات
فصل به شکل معکوسی از نوار مغزی‌اش می‌گذرد)

اسبی رمیده به مرداب‌های تن منی
یال‌ات به فصل‌های رفته نمی‌ماند
طغیان نابگاهِ جلگه و نهر و روانِ منی
و تَپ‌تَپِ مدام انگشت‌های من بر آب
تکرار جمله‌ای‌ست به زبانی که زبان اسب‌ها نیست؛
در له‌لهِ تابستان‌های سیاه
تلخابِ ته‌نشین شده در دریاچه‌های منی!
در له‌لهِ تابستان‌های سیاه
تلخابِ ته‌نشین شده در دریاچه‌های من کجاست؟


*"معشوق جان به بهار آغشته‌ی منی"/رضا براهنی

http://www.uupload.ir/files/uqkm_b.f.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2289

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈

#معرفی_کتاب

یکی از کسانی که در دهه‌ی پنجاه با نوشته‌ها و شعرهایش، پیگیرانه در تبین موازین شعرحجم کوشید #منصور_خورشیدی بود. تلاش او در کنار نوشتن شعر با انتشار دیدگاه‌هایش در مقالات و نقد هایی که می‌نگاشت در شناخت موازین شعر حجم بسیار اثرگذار بود.
خورشیدی، چه در شعر و چه درس‌گفتارها و نقدهایش همواره تلاش در تبیین موازین شعر حجم داشته و این قبیل بحث‌ها و کنش ها و واکنش‌های ادبی در حیطه‌ی شعر معاصر، هنوز بحث جدی می‌طلبد.
_ امید که با انتشار برخی شعرهای تأمل‌برانگیز وی در یک مجموعه‌ی تازه، به نوعی ادای دین کرده باشیم به چهره‌ای از شعرحجم که تلاش و پیگیری او در کارنامه‌ی این چهار دهه ستودنی است.

چند #بهار بالغ
اشتیاقِ روییدن را
در تو بیدار می‌کند
تا کوکبه‌ی خیال
منظرزیبا‌ترین رنگ
در نگاه معصوم ماه
آبستن عقیق شود
وقتی هوای رمنده
در گونه‌های برگ
شکل پروانه‌های دیوانه
در آسمان سیاه
سفیر پنهان چشم
برای تماشاست .

#پروانه_های_پراکنده #شعرحجم #مجموعه_شعر
#منصورخورشیدی
۱۸۰ صفحه / جلد شومیز
۱۸۰۰۰ تومان
#موسسه_انتشارات_نگاه

http://www.uupload.ir/files/ij83_m.kh.jpg

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈