✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
45 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews

🔹شعری از #امیرحسین_بریمانی

🔸یک شعر خیلی معمولی تا حدی ضعیف کمی رو به مزخرف
-

هرچیزی از ابتدای خودش آغاز می شود
روزها از ابتدای خودشان
که صبح است
و شب ها هم از امتداد روزها
که عصر است
اِه چطور شد؟!
حالا که فکر می کنم چیزها خیلی هم از ابتدای خودشان شروع نمی شوند
و اینطوری شد که به فکر ساعتِ صفر افتادم
به اینکه این سفر از کجا نشئت می گیرد
و خلاصه ازین مباحث.
سمت های ما از اغازهایی انباشته ست که امتداد نمی گیرند
پدرم می گفت: هیچ چیزو تا آخرش امتداد نمی دهی
و خیلی هم بیراه نمی گفت
جزاینکه قصد دارم این شعر را
لااقل تا انتها دنبال کنم
و مادرم می گفت: همه چیز به خدا بر می گردد
و من الان دارم به این نتیجه می رسم
که احتمالن این شعر هم منشایی خدایی دارد؛
که من هستم در خدمت شما
و مادرم سریعن با حرف خودش زاویه گرفت!
بگذارید از اول امتحان کنیم:
هرچیزی ادامه خود را از سر می گیرد
اما یادم می آید که کاترین که در جاده پیش می رفت
ادامه حرف های توهین وُ خشونت آمیز منو از سر گرفته بود
به عبارتی بهتر به او برخورده بود
و من با خودم برخورد کردم که چرا خودت را کنترل نمی کنی
و دیدم که راست می گوید دیگر
به هرحال قضیه این است که ما حتی خودمان را هم نمی توانیم دنبال کنیم
چون اعصاب من هم از جای دیگری خرد بود
و کاترین که در آن سفرِ به غروب،
کوچک می شد وُ دور وُ دورتر.
همه ش تقصیر صبح هایی ست که بیدار می شوی
وَ هوا به تندی، ابری ست
انصافن برای من قابل درک و تحمل نیست.
من در آسمان تامل کردم
تا رگه یی دست کم از آفتاب را بیابم
خورشید اما ادامه ش را انگار در جای دیگری از سر گرفته بود؛
تنها چیزی که آغاز و پایانش با خودش است،
همین خورشید است البته اگر ابرها بگذارند
عجب وضعیت بدی!
خداییش ما هیچ کدام دست خودمان نیستیم
حالا حتمن با من هم نظر هستید
که تداوم دادن این شعر برایم خیلی حیثیتی ست
اما چیز بیشتری به ذهنم نمی رسد
آخر هرچیزی پایانی دارد دیگر
پس تا دیداری دیگر
بدرود.
-
توضیحات: همه تصمیمات مهم، در سی ثانیه (یا کمتر) گرفته می شوند.

http://s8.picofile.com/file/8280514500/A_H_B.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1724

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸یادداشتی بر "تابستان با برگ های برنده اش" اثری از #فرشته_ساری
🔹 نوشته ی #امیرحسین_بریمانی

نزدیک ترین میان بر برای کارگذاری بیشترین جزییات ممکن در شخصیت پردازی، استفاده از فیگورها یا ژست هاست؛ بدین طریق که با ارجاع به خصلت های تیپیکال که عمده مخاطبان پنداشت های یکسانی (یا دست کم محدود تری) راجع بدان دارند، شبکه یی از دلالت ها را به متن ضمیمه می کنید! اشعار فرشته ساری را شاید بتوان بهترین بازنمایی ژستوالِ خیال پردازی های طبقه متوسط پس از انقلاب دانست. دراینجا مراد ما از دوران پس از انقلاب، نخستین نسل هایی از فرزندان انقلاب هستند که با پیشرفت تکنولوژی و حضور در دانشگاه ها، با گشودگی فضا در خارج از ایران آشناتر می شدند.
تمسخر در شعرهای فرشته ساری ذاتی ست! بدان معنا که رویکرد تمسخرآمیز به موضوعات در شعر او درونی شده است. حال اگر بخواهیم از بار کلیشه یی جمله پیشین بکاهیم، باید این توضیحات را بیفزاییم که راوی شعرها هیچ تلاشی برای استهزا نمی کند و به طور کلی، رویداد طنزآمیزی (حتی از نوع سیاه آن) در شعر دیده نمی شود؛ و از طرفی دیگر هم اغراق مصنوعی در تمسخر او دیده نمی شود. به عنوان مثال در این شعر: "تلوزیون سیاه و سفیدِ خمیده ای بود/با چند کارتون/پس زمینه نوحه ای با حزن مسری/کوپن برزخ و روغن نباتی/گلودرد از سکوت و تکِ سیگار تیر و سپس بهمن/آزیر قرمز همراهِ اول بود/و حجله ها حجله ها حجله ها.../اندوه مجسم/لحظه ای تنهایت نمی گذاشت سر هر کوی و برزن/تلوزیون سیاه و سفیدی بود با نوحه و نهی/دورِ گام های جوانی/فرقی نمی کرد حتا اگر خاموش بود..." اغراقی در تلوزیون دیده نمی شود و کارکرد او هیچ دست نخورده ست و حتی در سطر آخر که بیشترین بار تمسخرآمیز این شعر را ایجاد کرده نیز صرفن یک تمایل شخصی راوی گفته شده و تعمیمی در آن به چشم نمی خورد که شاید از دلایل این امر بتوان به شیوه به کارگیری افعال در آن دانست که باعث کاهش از بار منفی و سلبی این سطر شده است. علاوه بر این، دو عامل دیگر باعث پوشیدگی تمسخر در دیگر اشعار او شده ند: اولی سانسور بوده و دومی که مستقل از اولی عمل می کند، فقدان وضعیت ایده آل در جهان بینی راوی است. البته نمی توان عامل اول را به این راحتی ها زیر پوشش عامل دوم فرو داد حتی اگر برای این کتاب فرشته ساری هیچ اصلاحیه یی هم نیامده باشد! اما فقدان وضعیت ایده آل، برآمده از تاکید راوی بر تکرارزدگی و روزمره شدگی جهان پیرامون و به طورکلی سوژه زدایی از انسان در جهان معاصر است : دیروز فراموش کرد روز را/ یادش باشد امروز/روز را دوبرابر نکند".
براهنی در مقاله یی نوشته است: "این عمق را خانم ساری از راه دقت در طبیعت ، ارتباط ساختاری آن با ساختار درون انسان ، و دقت در عاطفه ای که این دو را در کوتاهترین شکل به هم مربوط می کند ، به دست آورده است". دراینجا احتمالن منظور براهنی از "طبیعت"، هرچیز غیرانسانی در پیرامون انسان بوده است. شعر فرشته ساری برای ارجاع به محیط پیرامونی انسان، صرفن به درخت و گیاهان ارجاع نمی دهد بلکه ابژه هایی که در تجربه زیسته و همچنین در خیال پردازی های امروزه طبقه متوسط شهرنشین دیده می شود را به میان می آورد. حال در اشعار قدیمی تر او، این تجربه زیسته شامل نمودهای جنگ در تهران (بمباران و غیره) بود و حالا در این کتاب او، تخیل پردازی های او راجع به "ذرات نوترینو" نفوذ یافته است. نسل تحصیل کرده پس از انقلاب، خیال پردازی های خاص خود را دارد: ذره های درهم برهم تنیده/شکلِ یک از بیست ثابت جهانی:/ای مساوی ام سی دو/". به عنوان نکته یی دیگر می توان به تکرار مضمون روزمرگی در این کتاب او اشاره کرد که بازتاییدی بر ادعای این یادداشت بر کیستی راوی اشعار این مجموعه است: کدام صبح است این خاکستر/برخاسته ای/در آینه/بی تصویری".

امید که در مجالی فراخ تر، کمی بیشتر راجع به اشعار ساری بنویسم.

http://uupload.ir/files/gc0_ah.b.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1828

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸 #نازنین_نظام_شهیدی؛ جادوگر مدرن
🔹#امیرحسین_بریمانی

شعر نازنین نظام شهیدی، مواجه یی میان تکثرگرایی و ذهنیتی جادوگرمآبانه است! شاید جادوگری (Magician) بهترین توصیف برای فضای تماتیک اشعار نازنین باشد اما باید در نظر داشت که در اشعار او، جادو نه به مثابه ی میان بری به سوی تحقق میل بلکه خود غوطه ور در تکثر حقیقت بوده و اغلب هم منجر به فاصله گیری از سامانه ی نمادین می شود، به طوری که در اشعار نازنین، همواره پرسش هایی در باب چیستی، چرایی و چگونگی وضعیت در زمان حال دیده می شود. به عنوان مثال: "... میان این نقطه ها/که مرگ را دوست نمی دارد/منظور چه بوده است؟" درواقع قضیه صرفن در عبارت کلیشه یی تقابل سنت و مدرنیته خلاصه نمی شود بلکه جادو در اشعار او به عنوان مصداق رادیکال عقاید سنتی ایفای نقش می کند تا به حدی که حتی می توان گفت ورای ژست های مرسوم سنتی حرکت می کند. این باعث شده جادو از نقش پیشین خود به عنوان امر منسوخ شده بیرون بیاید تا درنتیجه، نیروهای میان دو طرف این منازعه (جادوگری و مدرنیته) موازنه شده و هیچ کدام برتری بر دیگری نیابد و صدای واحدی در متن حاکم نگردد. در چنین وضعیتی، تبعن تبیین واحدی از واقعیت نمی توان به دست داد و ازین روی، در اشعار نازنین مدام از آیینه نام برده می شود؛ در شعر او آیینه نمادی از گمنامی حقیقت است چراکه آینه های اشعار او، اطلاعاتی به راوی نمی دهند بلکه واقعیت را باژگونه تر می سازند ...

http://uupload.ir/files/0jo_n.n.sh.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1877

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸راه از سقوط آغاز می شود
یادداشتی بر هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج اثری از علیمراد فدایی نیا
🔹#امیرحسین_بریمانی

عدم پیوستگیِ مکان، راه را ناگزیر به بیراهه می برد. تداعی های آزاد، پتانسیل های محدودکننده وضعیت های ممکن را از تجربه روزمره سلب می کنند تا دیگر هر رفتنی سقوط باشد.
درواقع همیشه در متن فدایی نیا سکوهای (فضاهای اولیه ی مکان مند) برای سقوط هست که محرک این پرش ها نیز اغلب فضاهای عاشقانه هستند. در کتاب هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج از فدایی نیا، بیراهه رفتن یا حرکت ارادی به سمت امر ناشناخته، به کمک از میان تداوم مکانی ممکن شده است. نویسندگان اغلب برای رسیدن به این امر، تداوم زمانی را از میان بر می دارند و اکثرن در نظام مند سازی نشانگان ناتوان اند. اما در این کتاب فدایی نیا گرچه انگار زبان دچار گسستی ناقص از عامل وحدت دهنده خود شده اما درنهایت خیلی کم پیش می آید که در بیراهه های آن گم شوید. سردرگیجی راوی در ساخت منطقی داستان نیز وارد شده ست: یکی از اشخاص این کتاب "فا" نام دارد و بیشتر در نقش محرم رازی پست مدرن عمل می کند. از سویی دیگر هم راوی فرق زیادی برایش نمی کند که برود تجریش، دروازه دولت یا راه آهن و در میان این مسیرها در تاکسی های مختلف زمان را می گذراند. به شکلی کلی می توان گفت سوبژکتیویته چاره یی ندارد مگرانکه جهان را بر بستری محدود کننده فهم کند. این کتاب تلاشی ست گراقندر در راستای فهم جهان مبتنی بر بستری ناشناخته و نامتعین.

بخشی از کتاب:
"از پله‌ها مي‌آمدم.
براي آمدن به اداره به سرعت مي‌آمدم. افتادم. يك‌باره بدن چپم افتاد. و افتادم. بدطوري.
همين‌كه گفتم. اول افتادم بعد ديدم، ديدم كه بدن چپم ديگر درد مي‌كند. وقت داشتم – بلند شوم؟ از اين افتادنم جلوگيري كنم؟ گفتم حتمن تقصير ديشب است. گفتم حتمن خرابكاري‌ي ديشب بدن چپم را از كار انداخته‌ است. به همسايه كه رسيده بود. فقط لبخند زدم گفتم چيزي نيست. گفتم مي‌توانم برخيزم. حواسم نبود سر خوردم. همسايه برگشت. رفت. گفتم اگر برخيزم به اين افتادن اعتراض كرده‌ام. گفتم اگر بنشينم، يعني بيافتم، همين‌طور كه افتاده‌ام، چه مي‌شود؟ همين‌جا تا مي‌توانم بيافتم، تا ببينم بدن چپم چه كار مي‌خواهد بكند. شلوارم زخم شده بود، روي زانو. من نگاه كردم ديدم اداره‌ام دارد دير مي‌شود – ديدم هيچ تعهدي ندارم تا به اداره بروم – به رييسم مي‌گويم من آمدم بيايم. خيلي سريع هم آمدم، اما بدن چپم ناگهاني‌ ايستاد، ناگهان نخواست كه ديگر برود"

http://uupload.ir/files/09n1_a.h.b.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2050

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی

حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...

http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg

🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹قتل دیگری بزرگ در جاده
▫️یادداشتی بر "در راه" از جک کرواک
🔸#امیرحسین_بریمانی

در راه رمانی چهارصد صفحه ای است از جک کرواک که در سه هفته و همچون طوماری بر کاغذهای بلند صد و ده فوتی نوشته شد. درنتیجه اینکه متن رمان انباشته از هیجانات افراطی است. البته انگیزش های ناگهانی نه صرفا به مثابه ی عناصر برسازنده ی درام بلکه به طوری کلی تر، هسته ی معنادهی به دنیای خام برای شخصیت های واقعی رمان هستند. این رمان که به نوعی شناخت نامه ی غیرادبی نسل بیت محسوب می شود، زیست تصنعی نشده (توسط عناصر دراماتیک)ی خود کرواک، نیل کسیدی، آلن گینزبرگ، ویلیام باروز و چندتن دیگر از نویسندگان نسل بیت را در بر می گیرد و ...

http://www.uupload.ir/files/jpk_a.h.b.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2255

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈