✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸كشتن يك سرباز تُرک در زاخو
▫️نوشته ی #فرهاد_پيربال
🔹ترجمه ی #بابك_صحرانورد

✍️ #فرهاد_پیربال متولد 1961ازشاعران و نویسندگان دهه هشتاد میلادی کُردستان عراق است. در زمان دیکتاتوری صدام همچون دیگر نویسندگان از كشور خارج و سال ها درغربت به سر برد. در سال 1994 موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات نوین کردی از انستیتوی کردی پاریس شد. هم اکنون درزادگاه خود اربیل به سر می برد. از پیربال تا کنون نزدیک به هفتاد اثر در زمینه های شعر، داستان، نمایشنامه و ترجمه و تحقیق به جا مانده است . او در داستان نویسی تحت تأثیر نویسندگان اروپایی ست و نوعی طنز هجوآمیز در آثار او پیداست. این داستان کوتاه از تنها مجموعه داستان او گزینش و ترجمه شده است و نمونه ای از کارهای طنزآمیز اوست كه به فاجعه هاي انساني با نگرشي هجو آميز پهلو مي زند.

«روايت ماجرا از زبان مرد»
من و زن و دو تا بچه ام بودیم و می خواستیم از پل رد بشیم. سه تا سرباز از روبرو مي اومدند. من دست دخترم رو گرفته بودم. مي خواستيم به اون طرف پل بريم و سري به مجسمه ی احمد خاني بزنيم. زنم بچه به بغل، چند قدم از من جلوتر بود. يكهو يكي از سربازها جلوي چشمام به زنم بي احترامي كرد.
«روايت ماجرا از زبان يك شاهد»
قربان، وقتي از ماجرا با خبر شدم كه از پشت سرم يكهو صداي رگبار كلاشنيكف بلند شد؛ وحشتناك بود. راستش، نمي دونم كي به كي زد؛ اما با همين چشمام ديدم. غير از اون سربازي كه توی خون خودش می غلطید، هر دو تا سرباز ديگه مست و پاتیل بودند؛ معلوم بود خيلي خورده بودند.
«روايت ماجرا از زبان مجرم»
من از همه ي ماجرا باخبرم قربان. از اول تا آخرش؛ چونكه من از جاده ي اون طرف پل همه را مي ديدم. مرد و زن و هر دو بچه اش. معلوم بود غربتی هستند و واسه تفريح اومدند زاخو. مرد، دست دخترش را گرفته بود و زن هم پسر بچه ای به بغل داشت و چند متر جلوتر از شوهرش راه می رفت. يكهو سرباز به زن بچه به بغل یه دستی زد.
«روايت ماجرا از زبان يكي از سربازهاي تُرك»
مرحوم، خير، هيچ خطايي ازش سر نزده بود. تازه برعكس، براي اظهار دوستي و صمیمیت، خيلي محترمانه روي پل به سمت اونا رفت، نوشابه ی پپسي به شوهر زن تعارف كرد. بعد اون واقعه نحس پيش اومد ...

http://www.uupload.ir/files/wcx8_f.p.jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2380

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸شعرهایی از #قباد_جلی_زاده
🔹ترجمه ی #حسن_ذبیحی

🔸سرآغاز

در نخستین میعاد آدم و حوا
سه بوسه از لبان شان
فرو
اف
تاد.
یکی را آسمان بالا کشید و
خورشید شد.
یکی را زمین بلعید و
شد دریا !

سومی در فاصله ی زمین و آسمان
شد خدا !

🔸پاییز

بهاران
باغ، به درختی با حجاب می ماند
سرشار از شعر گنجشکان.
پاییزان،
باغ به زنی فریبنده در باد،
لخت و عور!
سرشاز از جیک –جیک قباد!

🔸پاییز

گربه یی ناقلا
زیر درخت انارِ لخت لَم داده و
با چشمان هیزش
به درون پاهایش
زُل زده است!

🔸غلاف

سنگرم را با زنگارهای خاطراتم می آکنم.
تفنگم را بر شاخه ی درخت زیتونی می آویزم.
آن گاه بر پستان های تو
سنگری جدید حفره می کنم،
و خنجرم را به غلاف تو می بخشم!

🔸ای کاش

ای کاش تو یک دهن بیشتر داشتی و
من هم یک دهان بیشتر.
ای کاش تو از دو پستان بیشتر داشتی و

و من هم از دو دست بیشتر.
ای کاش تو یگانه زن بودی و
من صدها مرد !

🔸بوسه

بوسه کلیدی سبز است
که تمامی درهای بسته ی روح و جسم را چارتاق می گشاید !

🔸پاییز

پاییز،درخت برهنه را دوست می دارد،
من،زن برهنه را.
او تنها در یک فصل،
من، در هر چهار فصل !

http://www.uupload.ir/files/dyjt_gh.j.jpg

🔴شعرهای بیشتری از #قباد_جلی_زاده را در سایت بخوانید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2385

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸زمان
🔹 شعری از #خولیا_حسین
▫️ترجمه ی #بابک_صحرانورد

✍️خوليا حسين، متولد كردستان عراق است اما چند سالي ست به همراه همسر شاعرش آقای (ناله حسن) در كانادا زندگي مي كند. جداي از يك مجموعه كه به همراه همنسلانش در دهه 90 ميلادي منتشر كرده، تعداد قابل توجه ای شعرنیز تاكنون از او در مطبوعات و ماهنامه هاي آن ديار به چاپ رسيده است.

🔸یک :

بر بلندای تنهايي ام لميده ام
و بازوانم را دور گردن نحیف و خشک پشیمانی
حلقه كرده ام.
اشك هايم نيز قطره قطره
بر پيكر روزگار مي چکند.

🔸دو :

به تپش هاي تند تند قدمهای قلبم
كه حصار سينه ام را رها می کند
گوش مي سپارم
و او حتي از قفا هم
نگاهي از سر غضب به من نمي كند
تا به او بگويم: مرا ببخش
پيشيمانم از حبس تو
چرا كه نتوانستم خوشبختی را ارزانی ات کنم.

🔸سه :

ديده هاي خيسم
به رنجیدگی های روحم زل زده
كه با گلايه مرا مي نگرد
و خوب مي دانم که به من مي گويد:
«اين همه درد و آزار براي چه ؟»

http://www.uupload.ir/files/yj0j_kh.h.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2388

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸من در اعتراضات توالت‌های عمومی بزرگ شدم
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی

در توالت
کسی را شناختم و عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد!
احساس کردم تنهاست،
گوشەایست بی‌کس.
تلخ اندر تلخ و پیچیدە آدرس هایش
نامه‌های من ادامە دارد
و در خواب هایم هجوم می‌آورد عشوە هوسبازش!
رخت و خواب او در زمستان شکوفە می زند
جای پای شاعری را پاک می کند و سیاهی کارخانەها را می نوشد
حساس بودم و رفقا می‌گفتند:
"من حرامزادە نیستم"
چە غمی در دلم انباشتە شد!
فکر می کردم بعد از ساعت کاری
رفتن بە کارخانەای دیگر مشکل را حل نمی کند
مطمئنا بە من گوشزد می کنند:
"کە من حرام زادە نیستم"
بهتر این بود کە فکرم را محاصرە کنم و زندگی مشترک را بە قتل برسانم
جانی‌ها درک می کنند، دلهایشان می سوزد و کارگرها را دوست دارند!
مطمئنم من را بیکار نمی کنند،
این فکر را در مغزم بە قتل می رسانم و فکر نمی کنم کە قاتل هستم
یک بار اتفاق افتادە و شاید معمولی باشد
ولی نە...! من دو دفعە قاتل شناختە می شوم!
مهم نیست و جوراب هایم از گورستان دور هستند
در خیابان بە زمستان تلفن خواهم کرد
کە سرما را دار بزند
کە هیچ حرفی بر قامت او سوار نشود!

من در توالت احساس کردم کە عاشق شدم
آن هنگام کە در ساعت کاری دزدکی نفسی تازە می کردم
یک دقیقە تا بیست دقیقە عشق را بو می‌کشیدم
و بر روی محبت آب می‌ریختم!
میعادگاهیست متعفن
تا بی‌نهایت او را دوست دارم
و شاید او کسی دیگر را دوست داشتە باشد،
آە، داد و فغان...! چە حقیقت حرامزادەای
اگر حقیقت داشتە باشد
شاید هم اینطور نباشد و من حسود باشم!
اگر حقیقت داشتە باشد هیچ مهم نیست
همە ما مثل هم هستیم
کارخانەها بە کسی کمک نمی کنند
همە ما تنها هستیم و توالتی هوسباز!
پس من نمی‌ترسم
بیشتر با زمستان جفت و جور می شوم
و همچنین ساعت کاری بیشتر!
عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد
و همیشە آباد!
من کارگری افسردە هستم بە وقت دریل‌های خستە
انسانی حرامزادە نیستم بە وقت جانیان
من عاشق شدم
و سهم من میعادگاهیست متعفن بە وقت زمستان!
من تک و تنها هستم
هیچ کس بە من نزدیک نمی‌شود
و هیچ کس ایمان نمی‌آورد
کە من در اعتراضات توالت‌های عمومی بزرگ شدم!

http://www.uupload.ir/files/km8e_e.c.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2394

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸اسبی از گُلبرک آلاله
▫️#شیرکو_بی_کس
🔹ترجمه ی #دلاور_رحیمی

ابر بسی از ما بهتر
کوه را می‏ شناسد
و کوه بسیار از ابر خو‏بتر دره و مه دامنه ی خود را
باشد ابر زبان به سخن نَگُشاید
کافی‏ست یکی قطره از او به سخن درآید!
بگذار کوه نیز خاموش بماند
کافی‏ست یکی بوته از او به سخن در آید!
روایتِ حکایتِ رودخانه ‏ها را از کنارها بپرس
تو از کلوخ و جوی
و از شن و ماسه‌ از گرد و غبار ‌
از خار و خاشاك آبکند و از لجَنزار بپرس
آنان سرگذشتِ تمامِ عشقِ آب و صدای موج های
دیوانه و شیدایش را در می یابند
و آنان می دانند اندوه از کجا
شروع به نالیدن وباریدن کرد و در کجا خُشکسالی
و مرگ زمین به افسانه و به شعر ما پیوستن!

http://www.uupload.ir/files/0u1y_sh.b.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2409

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸داستاني از #شيرزاد_حسن
🔹برگردان #بابك_صحرانورد

شيرزاد حسن سال 1950در شهر اربيل عراق به دنيا آمد. در سال 1975 از دانشگاه المنتصريه بغداد مدرك ليسانس زبان خود را گرفت واز همان سال هاي دانشجويي داستان هاي كوتاهش را در نشريات عراق به چاپ رساند. او يكي از نخستين داستان نويسان برجسته کردستان عراق است كه با تاثر از ادبیات غرب و چاپ تعدادی داستان كوتاه ابتكاراتی در فرم، زبان و روايت داستان ها پديد آورد و توانست تا حدودی حركت تازه اي در ادبيات معاصر كردي را رقم زند.پر قدرت ترين اثر او رمان كوتاه «حصار و سگ هاي پدرم» است كه توجه منتقدان را برانگيخت. او در اين رمان با روايت توتم و تابو به اصول پدرسالاري از ديدگاه روانكاو مشهور« زیگموند فرويد» پرداخته است.

🔸راز

آن بیوه زن پیر، بي كس و تنهاست. اگر آن راز نبود، تمام مردم محله براي مرگ او جلوي در شكسته اش جمع نمي شدند. قبل از اينكه زبانش بند بيايد، بزرگ و كوچك، زن و مرد، فقير و غنی، التماس کنان به او می گفتند:
- خاله جان، خدا را خوش نمي ياد، بچه هاي محله بدون گز و حلواي شما ما را بيچاره مي كنند،لااقل بذار يك نفر ديگه هم طرز پختن اش را ياد بگيرد ...

http://www.uupload.ir/files/xnam_sh.h.jpeg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2190

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸"کبوتری جان سپرد"
▫️شعری از آلان پری
🔹ترجمه ی #ارسلان_چلبی

📚آلان پری، شاعر و مترجم متولد شهر سلیمانیه در کردستان عراق و مقیم کشور دانمارک، وی تاکنون دو مجموعه شعر نو کردی را به چاپ رساندە است. همچنین چندین کتاب را از دانمارکی به کردی ترجمه و تالیف کردە است. نامبردە عضو قلم دانمارک می‌باشد و در این زمینه در سالهای اخیر در همه فعالیتهای این سازمان نقش موثر داشته است.

🔸یک

دستم را بگیر...
ناامیدی در پس خورشید پاییزی انتظارم را میکشد.

🔸دو

یک جرعە مستی برای مردن بس است...
دستم را بگیر و از زندگی بازم بدار.

🔸سه

خدایان
زیبارویان
عاشقان، ببخشایید مرا
من هر دو دست بریدە ونوس را گرفتەام.

🔸چهار

در زیر رٶیاهای چمنزار...
موهای خیس زمان را شانە میزنم.

🔸پنج

صلیبم را از گردنم باز کردەام...
قلبم را در خانەاش ترک کردەام.

🔸شش

هنوز هم برف سفید است
قلب و زخم شراب هم سرخ
هنوز هم شعر ابریست
خواب هم نوزادی بی پناە.
بگذار خدا دستم را بگیرد
بە تنهایی توان رسیدن بە پلەهای امید را ندارم،
همە زمین قدمهایم را وا می‌نهد
تمامی آسمان بالهایم را می‌چیند.

🔸هفت

کبوتری جان سپرد
نوشتەهایم با لبخندی از روی تاب پریدند!

🔸هشت

صدای هلهلەهایت را بلندتر کن
امید کشتنم بە وقوع پیوست!

http://www.uupload.ir/files/ky67_a.p.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2440

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸بارکُد
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی

بر بلندای قلەای بە پرواز در‌می‌آید
آتش در نگاهش آشفتە میشود
بالهایش سایەایست بر فراز این اقلیم
چشمهایش در بلندیها
بە سمت پایین و پایینتر می‌درخشد.
زخمِ خاطرات آسفالت و زجّەی جانسوز ویرانەها
و جنازە صدها رفیق جانباختەاش در ذهنش دهن باز میکنند!
پرواز میکند و لایەهای خون و بوی گند عشق را می‌شناسد
رفیق جیب‌های بی‌‌جان است و غصە بوی گند زیربغل انسانها را میخورد!
با روح خستە فاضلابها بە سخن در می‌آید
و تنهایی سطل‌های آشغال را می‌فهمد!

بە آرامی پرواز میکند و پرواز...
بر روی جنازە خشک‌شدە گُهی تنها، می‌نشیند
دستهایش را بە هم میمالد و سر بە روی سینەهایش میگذارد و بوی بی‌روح و بی‌جانش را استشمام میکند!
بالهایش را جمع میکند و گونەهایش را چنگ میزند
دستش را بر گردن سوسکها حلقە می‌زند
و در آغوش جیر‌جیرکها آرام می‌گیرد
اشک در چشمهایش اسیر شدە و هق‌هق میکند!

http://www.uupload.ir/files/t2e_f.l.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2447

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

▪️"بازی با الفبای گریە"
🔸شعر: #یونس_رضایی
🔹ترجمە از کوردی: #ارسلان_چلبی
(به کودکی مبهوت در میانه‌ی زوزه‌ی گلوله و آژیر آمبولانس..ها)

تکیه بر تخت خون‌ ده
جهان سرخ است به مانند دستت
آن هنگام که رسالتی نوین در کیفت
آن روزها که عروسکها دلتنگ کودکیت
و تو در شعری اورژانسی …نمایان می‌شوی
با رخساری از آغاز ویرانی.
به سمت صفحه‌ای از آبادانی
کودکان فلورانس …در نقاشی وانگوک آفتابگرادن می‌شوند
در تابلوهای مونش هوار می‌کشند
تا گاوی ماغ سر دهد بر قلم‌ها …که شیری سفیدند …
دو لیوان شیر سفید صبح‌هنگام
دو شکلات برای تلخی غروب‌های کسل
و قهقهە برای تام و جری…که در جادە‌های شهر….
سنگر را پر از تناقض سرخ می‌کنند.
تکیه بر آمبولانسی سبز
که ماە سرخ…کە صلیب سرخ…که همه را سرخ می‌کند
این جغرافیای خسته
پنجه‌هایت زخمی دور از غرب
مدتهاست خون چشمهایت را به تاراج بردە
و نفرتی سرخ آنسوی اقیانوس‌ها
یکی در جادههای شلوق استانبول
که عریان می‌شوند از انسان
تو هم الفبای سرخ را به عروسکهایت بیاموز
و در روزنه‌ی شعرها….به دوردستها نگاە کن
کە خسته نشوند دوچرخه‌هایت از ویرانه‌های اینجا
تکیه بر جهان ده فرزندم
فردا در بازی دیگری… کتاب تاریخت
جمهوری‌خواهان خود را در کوچه‌ای دیگر پنهان می‌کنند
دموکرات‌ها در جنگلی تاریک به کرملین و دختران سپیدروی اکراین می‌اندیشند
به آرامی از سرخی لحظه‌ها بیرون بیا
شهر را تصرف کن…که موجی دگر از خونست
و دور شو از شعرها که عروسکی ویرانند
و این جغرافیا را رسوا کن
که بی بهره از دست‌نوشته‌های باران.

#متن_اصلی_شعر_در_سایت

http://www.uupload.ir/files/3lgk_y.r.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2489

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🍀 #ویژه_نوروزی سال 1397 مجله ادبی پیاده رو منتشر شد . 🌿با آثاری از :

علی باباچاهی ، مسعود احمدی ، هرمز علی پور ، شاپور جورکش ، پگاه احمدی ، افشین شاهرودی ، آزیتا قهرمان ، ابوالفضل پاشا ، سروش مظفر مقدم ، محمد سعید میرزایی ، رباب محب ، سید حمید شریف نیا ، کیومرث باغبانی ، ژیلا تقی زاده ، بهاره ارشد ریاحی ، حسن ذبیحی ، مهناز رضایی ، مهدی رضایی ، اسماعیل زرعی ، محسن سرمچ ، شبنم بهارفر ، الهام احمدی ، حسام اسماعیلی ، مهران شفیعی ، غزال صحرایی ، سید بهنام صلاحت پور ، محسن فرجی ، سینا عباسی هولاسر ، فاطمه مسیح پور ، مجتبی مقدم ، شیرین هاشمی ورچه
و :
کلاس اندرسون ، ناظم حکمت ، اندره شِدید ، جَفر جاببارلی ، اولاف کلیمنتس، تی اردینتسوکت ، روبرتو بولانیو ، قباد جلی زاده ، نادیا شینیوسکا

http://www.uupload.ir/files/5upe_piadero.jpg

🌺ویژه نامه را در این آدرسِ پیاده رو بخوانید : 👇👇👇

http://piadero.ir/portal/index.php?do=special&id=7

#شعر_آزاد #شعر_کلاسیک #ترجمه #اندیشه #نقد #داستان #ادبیات_فرانسه #ادبیات_ترکیه #ادبیات_کردستان #غزل #ویژه_نوروزی

◾️بخش : #ویژه_نامه

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈