✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
45 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
یادداشتی بر "متن های زنجیره ای" اثری از مازیار نیستانی
امیرحسین بریمانی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1382

#ویژه_نوروزی

@piaderonews
سرمقاله
محمد آشور

ﺳﺎﻝ 94 ﻫﻢ ﺑﺎ ﻓﺼﻞﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﺧﻮﺷﻲﻫﺎ و ﻧﺎﺧﻮﺷﻲﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ و ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﻝ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ "ﻛﻠﻤﻪ" ﺩاﺭﻳﻢ!

ﻋﻠﻲﺭﻏﻢ اﻳﻦ اﻣﺎ ﻓﻀﺎﻱ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ "ﺷﻌﺮ" و "ﻧﻘﺪ"، ﻓﻀﺎﻳﻲ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﭼﺸﻢﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻴﺮاﮊ 200-300 ﻧﺴﺨﻪاﻱ ﻛﺘﺎﺏ اﺯ ﻃﺮﻓﻲ! و اﻧﺘﺸﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﻲ ﺷﺒﻪﺷﻌﺮ و ﺩﻟﻨﻮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ اﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻳﮕﺮ، ﺣﺎﻝ "ﺷﻌﺮ اﻣﺮﻭﺯ" ﺭا ﺧﺮاﺏ ﻛﺮﺩﻩ.

ﺣﺎﻝ و ﺭﻭﺯ "ﻧﻘﺪ اﺩﺑﻲ" ﻧﻴﺰ ﺑﻬﺘﺮ اﺯ "ﺷﻌﺮ" ﻧﻴﺴﺖ!؛ ﻳﻚﺳﻮي "ﻧﻘﺪ اﻣﺮﻭﺯ" ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺭﻓﻴﻘﺎﻧﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ "ﺑﻪ ﺑﻪ" و "ﭼﻬﭽﻪ" (!!!!) ﻧﻤﻲﺷﻨﻮﻳﻢ!... (ﻛﻪ ﺁﻱ ﻗﻨﺎﺭﻱ!)

و ﺳﻮﻱ ﺩﻳﮕﺮِ "ﻧﻘﺪ" ﭼﻜﺎﭼﻚ ﺩﺷﻨﺎﻡ اﺳﺖ و ﻗﺘﻞ ﻣﻮﻟﻒ!

و ﻧﻴﺰ ﺑﺎﻭﺭ ﺩاﺭﻡ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﺗﻔﻨﮓ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻠﻴﻚ ﻣﻲﺷﻮﺩ!؛ ﻛﻠﻤﻪاﻱ ﻛﻪ ﺯﺧﻢ ﻣﻲﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺯﺧﻢ، ﮔﻠﻮﻟﻪﺳﺖ!

اﻳﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﻪ اﺩﺑﻴﺎﺕ ﻣﻴﺪاﻥ ﻛﺎﺭﺯاﺭ اﺳﺖ اﻣﺎ ﻛﺎﺭﺯاﺭِ اﺩﺑﻴﺎﺕ ﻣﻴﺪاﻥ ﺟﻨﮓ ﮔﻼﺩﻳﺎﺗﻮﺭﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ... ﻣﻴﺪاﻥ ﮔﻔﺘﮕﻮﻱ اﻧﺪﻳﺸﻪﻭﺭﺯاﻥ اﺳﺖ! و ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﻣﺼﺪاﻕ اﻳﻦ ﺳﺨﻦ "ﺑﺮﺷﺖ" ﺷﺪﻩاﻳﻢ ﻛﻪ: "اﻓﺴﻮﺱ ﻣﺎ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮاﺳﺘﻴﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﺭا ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻛﻨﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ!"

اﻳﻦ ﺭا ﻫﻢ ﻣﻲﺩاﻧﻢ ﻛﻪ "ﺑﻲ ﻣﻮﺿﻊ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺎﺩﻩ اﺳﺖ... ﺳﺨﺖ اﺳﺖ اﻳﻦ ﻭﻟﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺿﻌﺖ ﭘﺎ ﺳﻔﺖ ﻛﻨﻲ و ﺑﺎ ﺣﻔﻆ ﺁﻥ، ﺻﺮﻳﺢ اﻣﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻲ!"

ﺑﺎ اﻳﻦ ﻭﺟﻮﺩ، ﺳﺎﻳﺖ "ﭘﻴﺎﺩﻩﺭﻭ"، ﻋﻠﻲﺭﻏﻢ ﺩاﺷﺘﻦ ﻣﻮﺿﻊ، ﮔﺮاﻳﺶ و ﺳﻠﻴﻘﻪ، ﺗﻼﺵ ﺩاﺭﺩ ﺟﻬﺖﮔﻴﺮﻱ ﺗﻨﮓﻧﻆﺮاﻧﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺩﺭ ﺷﺮاﻳﻂﻲ ﻛﻪ ﺷﻌﺮ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻱ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺭﻭ ﺑﻪ اﺑﺰاﺭﻱ ﺷﺪﻥ ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﻧﻆﺮ ﺑﻪ ﺳﻠﻴﻘﻪي ﻣﺨﺎﻃﺐِ ﻏﻴﺮﺣﺮﻓﻪاﻱ ﺩاﺷﺘﻪ و ﺩاﺭﺩ، ﺑﻪﻗﺪﺭ اﻣﻜﺎﻥ ﺩﺭﻳﭽﻪاﻱ ﺑﮕﺸﺎﻳﺪ ﺑﺮاﻱ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﺷﻌﺮ ﺣﺮﻓﻪاﻱ و ﺷﺎﻳﺪ اﺭﺗﻘﺎﻱ ﺳﻠﻴﻘﻪي ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻋﺎﻡ!

ﺑﺮاﻱ ﺷﺎﻋﺮاﻥ ﺻﺎﺣﺐ اﻣﻀﺎ اﺣﺘﺮاﻡ ﻗﺎئلیم و اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﻣﺴؤﻭﻝ اﻣﻀﺎﻱ اﺛﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﻲﺩاﻧﻴﻢ... و ﺳﻌﻲ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ ﺑﻪﺭﻏﻢ ﺗﺴﺎﻣﺢ، ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻌﺮﻫﺎﻱ ﺷﺎﻋﺮاﻥ ﺟﻮاﻥ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭﻧﮓ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭﻧﮓِ ﻻﺯﻡ ﺭا ﺑﺮ ﺩﻗﺎﻳﻖِ ﺷﻌﺮﻱ ﺩاﺷﺘﻪ و ﺻﺮﻓﺎ ﺑﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﻏﺪﻏﻪﻫﺎﺷﺎﻥ ﺑﺴﻨﺪﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩاﻧﺪ!

اﻣﻴﺪ ﻛﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ، ﺳﺎﻝ ﺭﻭﻧﻖ ﻛﺘﺎﺏ و ﺷﻌﺮ و اﻧﺪﻳﺸﻪ ﺑﺎﺷﺪ و ﺷﺎﻋﺮاﻥ و اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪاﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻠﻤﻪ ﺯﻳﺴﺖ ﻛﻨﻨﺪ و ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺟﺰ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺗﺎﻩ اﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ اﻳﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺻﺮﻑ ﺁﻥ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ!

ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻣﻴﺪ ﻛﻪ ﺳﺒﺰ ﺑﻤﺎﻧﻴﺪ و ﺟﻮاﻥ ﺩﺭ ﻛﻠﻤﺎﺕ و ﺷﻌﺮ ﺑﺎﺷﻴﺪ؛ ﺷﻌﺮﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ و ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ...

و اﻳﻦﻛﻪ ﻳﺎﺩ "ﺳﻬﺮاﺏ ﺭﺣﻴﻤﻲ" ﻫﻤﻜﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻛﻮﭺ ﻛﺮﺩﻩ ﮔﺮاﻣﻲﺳﺖ. ﺩﺭ ﺭﻭﺡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ... و ﺷﺎﺩ... و ﺁﺯاﺩ.

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1389
هیئت دبیران پیاده رو،سال خوب و خوشی را برای جامعه ادبی ایران در سال 1395 آرزومند است
میثم ریاحی
محمد آشور
علیرضا عباسی
احمد درخشان
امیرحسین بریمانی
بنیامین دیلم کتولی
یاد سهراب رحیمی عزیز گرامی
Forwarded from Meysam Riahi
آثار تازه شاعران و نویسندگان معاصر را در کانال "مجله ادبی پیاده رو " دنبال بفرمایید :👇
@piaderonews
در عید شاملو بخوانیم یا اخوان؟!
شعر و اقتصاد لیبیدویی
بهار، بازگشت امکان وداع با امر تاریخی و زیستن در لحظه و همچنین پیش کشیدن شهریارگونه زیستنی ست که پیشتر، دچار تسکینی تحمیلی بوده است. در برهه زمانی اواخر اسفند و چند روز ابتدایی عید، وقوع لحظات از وجودیت زمان، پاک سازی می شود و بدین طریق سیطره ی زیستنِ تاریخ مند پس می نشیند تا طریقه ی نگرش سوبژکتیویته به جهان، از "شدن" به "بودن" مسخ گردد. پس از تمام شدن یک سال، فقدان مرگ خود را آشکاره می سازد و هراسی که رانه ی مرگ در سایه های ذهن ایجاد کرده است، جای با اطمینانی امیدبخش بدل می کند. پاک شدن سرشت از آینده و فروپاشیدن زنجیرگیِ رخدادهای گذشته، لحظه را از امر منفی تهی می کند تا زمان حال از بی هویتی (خلاء) سرشار گردد و در تراوش نور این بی هویتی ست که در برهه زمانی نام برده، شهریارگونه زیستن ممکن می شود: زیستن برای زیستن. هویت، ثمره ی بطالت در گذشته و همزمان نفی زمان حال است. بدین تعبیر، با حرکت سال به سمت پایان، رخوتی که حاصل انباشتن گذشته است فردیت را دچار اضمحلال می سازد چراکه کنش ها مبدل به زنجیره ای شده اند که تازگی کنش بعدی را کمرنگ می کنند و در این انفعال است که واکنش های دیگری خود را بر سوبژکتیویته حمله ور می کنند. زمستان فصل دفع آینده و میل به گذشته است و بدلیل ناممکن بودن آن، آینده (در حکم دیگریِ بزرگ) نیروی مهاجم خود را آشکار می کند. در ادبیات ما زمستان همواره نمادی از جهان سرکوب شده است که مصداق متاخر آن، شعر "زمستان" از اخوان ثالث است. اخوان در این شعر همواره در حال گمانه زدن راجع به آینده ست و البته حدس های خود را واقعی جلوه می دهد و به همین دلیل روحیه ی نومیدی، جهان او را فراچنگ آورده است ولی بر خلاف او شاملو نیروی بازدارنده را در گذشته می بیند و آینده را مجالی برای تغییر تلقی می کند. گذشته نیرویی بازدارنده است و این نکته ایست که در فرهنگ سنت زده ی ما به صورتی اسف ناک تبیین شده است. در فرهنگ ما گذشته و آینده، این همان هستند و آموختن تجربه از افراد مسن (در حکم دیگریِ بزرگ در معنی ژیژکی کلمه)، فرد را از اشتباه مصون می دارد! این رویکرد همواره بصورتی سلبی عمل می کند. در شعر "کتیبه" از اخوان، چند نفر می خواهند سنگی را تکان بدهند که بر روی آن چیزی نوشته شده و آنان سهوا از خواندن آن در می گذرند. این چند نفر پس از شکست های پی در پی برای جابجایی سنگ، متوجه می شوند بر روی سنگ نوشته شده که این سنگ تکان نخواهد خورد! در نگرش این شعر، امید به آینده جز هدر دادن نیرو، دستاوردی نخواهد داشت و مفهوم سنتی تجربه نیز بصورتی نامستقیم در شعر به چشم می خورد که نیروی سلبی این شعر را به توان دو می رساند! این آگاهی پوشالی ناشاد، ذهنیت زمستان زده ای ست که سنت عقیم ساز بخشی از فرهنگ ما را تشکیل می دهد که اخوان ثالث نماینده ی تام آن است. نیمه ی دوم سال، مردم روند کاهش انرژی را طی می کنند و خروجی به صفر کاهش می یابد و در این میان شعر می تواند وظیفه ی نیروگذاری را بر عهده بگیرد و تجهیزات جامعه یعنی مردم را مورد پشتیبانی لیبیدویی قرار دهد اما شعر اخوان با رویکردی سلبی به زمان حال می نگرد و هرگونه تحقق تغییرات را عقیم می سازد چون می اندیشد که آینده برملا شده است و کنش ها در زنجیره ای پیشبینی پذیر در فرآیند تحقق هستند. شعر می تواند روحیه ای فراموش گر را به تجهیزات جامعه معرفی کند و اقتصاد انرژی ها را پویا سازد و این وظیفه ی سترگی ست که شاملو بر عهده گرفته بود. امروزه باید آینده را ناشخص وار سازیم. بدین معنی که به پیشبینی پذیر آن نه بگوییم، به گذشته نه بگوییم و به فراموشی روی بیاوریم تا بهار لحظات (زمان حال)، توان برآشوبنده ی خود را آشکار سازد. اشعار شاملو در زمان حال می گذرند و رویکردی تاریخی کمتر در آنان دیده می شود و جهان شعری او بهانه مناسبی می تواند باشد برای تداوم بخشیدن به بهار؛ آشتی با آینده و امید به تغییرات. این فضای زمستانی و رخوت زده ی حاکم بر جامعه، ناشی از نه گویی به آینده ست و فوران زدگی رانه ی مرگ است و شاملو در "هرگز از مرگ نهراسیده ام" چیزی جز همین مهم نمی گوید.

امیر حسین بریمانی

@piaderonews
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد !
@piaderonews