🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸این سنگ که بر شانه ی هر من
▫️#خوانش_شعر «من...سنگ... دانه... مور» از مجموعة «من اینم از خودم- درست شنیدی!» / سروده #محمد_آشور.
🔹#سامان_اصفهانی
«سیزیف» از نهاد به یاد انتقال می یابد و در زنجیره ی تداعی ها گریبان مورچه را می گیرد. این تقابل در وهله ی اول مذهب غریزه را از مورچه خواهد گرفت: عمل غریزی شاید ناشی از احساسی درک نکردنی از هستی باشد و بیهودگی، که بخشی از ذات آشتی ناپذیر هستی با موجودات است، یکی از مفاهیمی است که توجیه کننده ی این احساس است. اما تقابل «سیزیف» با مورچه، مفهوم دیگری به عمل مورچه می دهد. همان طور که می دانیم با دانستن حکایت سیزیف، ابهام ظاهری ابتدای شعر از میان می رود ولی از دیدِ من با ورود عناصری مانند «گندم» و «موریانه» بر ابهام ذاتی شعر افزوده می شود. چنین ابهامی حسی در ما پدیدار می کند؛ کنشی از نوع احساسات مبهمی که در نتیجه ی درک نامریی پوچی در ما هست. اما شاعر از این فراتر می رود، کار او تعمیم عمل سیزیفی به عمل غریزی مورچه است.
تو را به یاد چه وقتی که دانه ی گندم را ...
هنگامی که پای «تو» به میان کشیده می شود، گندم هم از وجه درونی و اساطیری اش بیرون می آید و با در نظر گرفتن خودِ شاعر، همه ی اینها در خدمت تقابل هایی قرار می گیرند که هر دو در برخورد با چرایی این پرسش: «مرا» به یاد مورچه و «تو» را به یاد چه؟ به یک بیداری وجدانی مشترک خواهند رسید (به این علت وجدانی که انگار درک حس های نامریی هستی نیاز به معرفتی این چنین دارد و فکر می کنم که واژه ی وجدان اینجا مناسب تر باشد). شاعر در جایگاه اول شخص، مخاطب را به سمت «گندم» و درک دیگری از آن سوق می دهد تا این خبر توجیه بیشتری پیدا کند ...
http://www.uupload.ir/files/4gdn_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2335
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸این سنگ که بر شانه ی هر من
▫️#خوانش_شعر «من...سنگ... دانه... مور» از مجموعة «من اینم از خودم- درست شنیدی!» / سروده #محمد_آشور.
🔹#سامان_اصفهانی
«سیزیف» از نهاد به یاد انتقال می یابد و در زنجیره ی تداعی ها گریبان مورچه را می گیرد. این تقابل در وهله ی اول مذهب غریزه را از مورچه خواهد گرفت: عمل غریزی شاید ناشی از احساسی درک نکردنی از هستی باشد و بیهودگی، که بخشی از ذات آشتی ناپذیر هستی با موجودات است، یکی از مفاهیمی است که توجیه کننده ی این احساس است. اما تقابل «سیزیف» با مورچه، مفهوم دیگری به عمل مورچه می دهد. همان طور که می دانیم با دانستن حکایت سیزیف، ابهام ظاهری ابتدای شعر از میان می رود ولی از دیدِ من با ورود عناصری مانند «گندم» و «موریانه» بر ابهام ذاتی شعر افزوده می شود. چنین ابهامی حسی در ما پدیدار می کند؛ کنشی از نوع احساسات مبهمی که در نتیجه ی درک نامریی پوچی در ما هست. اما شاعر از این فراتر می رود، کار او تعمیم عمل سیزیفی به عمل غریزی مورچه است.
تو را به یاد چه وقتی که دانه ی گندم را ...
هنگامی که پای «تو» به میان کشیده می شود، گندم هم از وجه درونی و اساطیری اش بیرون می آید و با در نظر گرفتن خودِ شاعر، همه ی اینها در خدمت تقابل هایی قرار می گیرند که هر دو در برخورد با چرایی این پرسش: «مرا» به یاد مورچه و «تو» را به یاد چه؟ به یک بیداری وجدانی مشترک خواهند رسید (به این علت وجدانی که انگار درک حس های نامریی هستی نیاز به معرفتی این چنین دارد و فکر می کنم که واژه ی وجدان اینجا مناسب تر باشد). شاعر در جایگاه اول شخص، مخاطب را به سمت «گندم» و درک دیگری از آن سوق می دهد تا این خبر توجیه بیشتری پیدا کند ...
http://www.uupload.ir/files/4gdn_s.e.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2335
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈