دیر آمدی من میروم، بدرود، بدرود
بر سبزه های خیس چشمت زیر باران
پا میگذارم سرد و مغرور
_بی آنکه رویم را برگردانم ز نفرت
تا جای پای خسته ی خود را ببینم
دیر آمدی، من شاعری بد سرنوشتم
مردی که در دنیای او
همواره دیر است
من سالها دنبال یک پل گشته بودم
تا سینه خز خود را بآنسویش کشانم
یک روز پل را یافتم
پل بود، اما.
آنسوی پل دیگر برای من در آنروز
«بی رنگ» چون این سوی پل بود
#کیومرث_منشی_زاده
#مجله_فردوسی ۱۱ بهمن ۱۳۴۵ شماره ۸۰۱
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب_شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
بر سبزه های خیس چشمت زیر باران
پا میگذارم سرد و مغرور
_بی آنکه رویم را برگردانم ز نفرت
تا جای پای خسته ی خود را ببینم
دیر آمدی، من شاعری بد سرنوشتم
مردی که در دنیای او
همواره دیر است
من سالها دنبال یک پل گشته بودم
تا سینه خز خود را بآنسویش کشانم
یک روز پل را یافتم
پل بود، اما.
آنسوی پل دیگر برای من در آنروز
«بی رنگ» چون این سوی پل بود
#کیومرث_منشی_زاده
#مجله_فردوسی ۱۱ بهمن ۱۳۴۵ شماره ۸۰۱
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب_شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈