آنگاه که در فکر پذیرایی از خورشید بودم
سهم من چه بود
جز عقربه‌های فسفری یک ساعت کهنه؟
تو بوی نور میدهی
دوست داشتن را بمن بسپار
دوست داشتن دستهای پینه بسته کوچک را
دوست داشتن را بمن بسپار

#صفورا_نیری
کتاب #ساده_در_باد
1348

▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈

لحظه ها مرا با خود می‌برند
پیراهن نارنجی می‌پوشم
و به میقات می‌روم.
با انگشتری تربت بر انگشتانم
و با گیسوانم
که بوی کافور می‌دهند.
تو مرا یادت هست
در ابتدای آن مسافت دردناک.
من همیشه با معشوقم
در لحظه تصادف کرات ناشناس
و در کنار آخرین لکهء نور خورشید
ملاقات می‌کنم...

#صفورا_نیری
فصل پنجم، 1356
#شعر_ده_چهل_پنجاه
▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈

آه ای عزیز عزیز
با من مهربان‌تر باش
من از بدرقهٔ روزهایی می آیم
که تابوت لحظه‌های معذب بیکسی را
بر دوش داشتند
آنگاه که در فکر پذیرایی از خورشید بودم
سهم من چه بود
جز عقربه های فسفری یک ساعت کهنه؟
تو بوی نور می‌دهی
دوست داشتن را به من بسپار
دوست داشتن دستهای پینه بسته کوچک را
دوست داشتن را به من بسپار

#صفورا_نیری
#ساده_در_باد ۱۳۴۸

#شعر_دهه_چهل
#شعر_دهه_پنجاه
#شعر_موج_نو #شعر_حجم #شعر_دیگر #شعر_موج_ناب

▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈

در اطاقی که من هستم
دیوارها فراموش نمیکنند
لحظه‌هایی را که من
بی‌کس ترین عابر خیابانهای مصیبت بوده‌ام
و تصویر بیماری پدرم را
           بر فراز پژمرده ترین درختان سیب
ساعتها گریسته ام
در همه لحظه‌های تنهایی من
دیوارها فراموش نمی‌کنند پنجره ای را
که در زاویهٔ غمناک عشق گشوده میشود
                                      *
در ساحلی که تو هستی
صدا، صدای چیست
صدا، صدای کیست
آیا صیادی که تنهاترین صیادهاست
مرثیهٔ عشق های مقطر آبی را
به قلب مکرر ماهی‌ها می‌رساند ؟
باد می‌گوید
      رودخانه را سرگرم کنید
چه فریبی
وقتی که عطوفت شیشه‌ای آبها
صدای استخوان میدهد
و سلسلهٔ بیرحم مرغ های ماهیخوار
از سرزمین خواب‌های دریایی
برمیگردند.

#صفورا_نیری
#ساده_در_باد ۱۳۴۸
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈