🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #محمد_زندی
🔸گوشها گوشبهزنگ صدایی هستند
تو را برمی دارند
به بیابانی
در میانهی خستگیات
پرتاب میکنند
به اتاقی
دور از همهجیز
فریادت را
چهکسی خواهد شنید
چشمهایت را درمیآورند
میاندازند گوشهای
چشمها به تو نگاه میکنند
تو نگاهی نداری
زبانت را درمیآورند
میاندازند گوشهای
و گوشهایت را
آب از آب تکان نمیخورد
چشمها جایشان را عوض میکنند
گوشها فراموش میشوند
زبان دراز افتاده
دور از همهکس
حالا اندامهایت را
بایگانی میکنند
تنت خالیست
در نیزاری خاک میریزند
چشمها دوباره جایشان را عوض میکنند
گوشها، گوشبهزنگ صدایی هستند
زبان دراز به دراز
به کف سرد چسبیده
باد در نیزار
سکوتت را
پخش میکند
کسی چشمهایت را برمیدارد
گوشهایت را
زبانت را
و تمام اندامت را
مینشاند
در تن خالیات
حالا
آواز تو
نیزار میزند
🔸قطرهقطره میخندد
از پنجره
کوه پر برف مینماید
دست دراز میکنم
و گولهای برف بهسمت تو پرت میکنم
تو میخندی
و در سراشیبی کوچه میدوی
پنجره و من میخندیم
با پنجره
دست درازتر میکنم
و گولهای بزرگتر بهسمت کوه پرت میکنم
کوه دنبال ما میدود
من و پنجره سفید میشویم
قلب من
قلب پنجره
ما یخ زدهایم
تو از سربالایی میرسی
پنجره و من را در آغوش میگیری
یکی از ما قطرهقطره میخندد
و یکی مرده است
و تو نمیدانی
که کوه سر جایش
میخندد
یا گریه میکند
🔸میچرخم حالا
اگر پاییز را
قربانی کنم به پای بهار
زمستان نمیگذارد
اگر بهار را
قربانی پاییز کنم
تابستان نمیگذارد
میچرخم حالا
در غوغای رقص برگهای سبز
نیمهسبز، قرمز، زرد
و البته برگهای سفید
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2545
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #محمد_زندی
🔸گوشها گوشبهزنگ صدایی هستند
تو را برمی دارند
به بیابانی
در میانهی خستگیات
پرتاب میکنند
به اتاقی
دور از همهجیز
فریادت را
چهکسی خواهد شنید
چشمهایت را درمیآورند
میاندازند گوشهای
چشمها به تو نگاه میکنند
تو نگاهی نداری
زبانت را درمیآورند
میاندازند گوشهای
و گوشهایت را
آب از آب تکان نمیخورد
چشمها جایشان را عوض میکنند
گوشها فراموش میشوند
زبان دراز افتاده
دور از همهکس
حالا اندامهایت را
بایگانی میکنند
تنت خالیست
در نیزاری خاک میریزند
چشمها دوباره جایشان را عوض میکنند
گوشها، گوشبهزنگ صدایی هستند
زبان دراز به دراز
به کف سرد چسبیده
باد در نیزار
سکوتت را
پخش میکند
کسی چشمهایت را برمیدارد
گوشهایت را
زبانت را
و تمام اندامت را
مینشاند
در تن خالیات
حالا
آواز تو
نیزار میزند
🔸قطرهقطره میخندد
از پنجره
کوه پر برف مینماید
دست دراز میکنم
و گولهای برف بهسمت تو پرت میکنم
تو میخندی
و در سراشیبی کوچه میدوی
پنجره و من میخندیم
با پنجره
دست درازتر میکنم
و گولهای بزرگتر بهسمت کوه پرت میکنم
کوه دنبال ما میدود
من و پنجره سفید میشویم
قلب من
قلب پنجره
ما یخ زدهایم
تو از سربالایی میرسی
پنجره و من را در آغوش میگیری
یکی از ما قطرهقطره میخندد
و یکی مرده است
و تو نمیدانی
که کوه سر جایش
میخندد
یا گریه میکند
🔸میچرخم حالا
اگر پاییز را
قربانی کنم به پای بهار
زمستان نمیگذارد
اگر بهار را
قربانی پاییز کنم
تابستان نمیگذارد
میچرخم حالا
در غوغای رقص برگهای سبز
نیمهسبز، قرمز، زرد
و البته برگهای سفید
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2545
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹سه شعر از #محمد_زندی را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2855
🆔 @piaderonews 👈
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2855
🆔 @piaderonews 👈