@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از #مظاهر_شهامت
کسی پیش از اغتشاش میان ابرها
( و آن موقع
دلایل سیاسی بود را به شدت پیش کشیده بودند
که روی پیشانی گاو که پشت میز خطابه ﻣﻲایستاد
که دیوار بر متنی آوار نشود
ردی از هیچ بادی باقی نمانده باشد
که نشان پرﻧﺪﻩای را ﻣﻲداشت
که ﺑﺎﻝهایش را برای متون فرسوده گرو گذاشته بود
که شاید خوانده شود آن خطوطی
که تاریخ شروع فاجعه را
از روی درخت و مفهوم خرﺩﻩهای سنگ بازخوانی ﻣﻲکرد)
روی دیوار نوشته بود دهان
حفره ﻣﻲشد تاریک عمیق
ﺁﻥقدر که به مانند شدید پیش از اغتشاش ابر
تاریک ﻣﻲشد دهان
و بلعیدن آغاز ﻣﻲشد که حفره نقطه بلعندگی باشد
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
مرد گام برﻣﻲداشت از کوﭼﻪاﻱ به کوﭼﻪاﻱ
از خیابانی تا به خیابانی در شهر دیگر و قاﺭﻩای دیگر
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
زن گل و پروانه را به پیراهنش حک ﻣﻲکرد
هوا و پوست درخت را ﻣﻲمکید
ﻗﺼﻪهای کودﻛﻲاش را دوباره ﻣﻲشنید
و اصالت اندوه و شادی را حجیم تر ﻣﻲفهمید
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت حتی هر اتفاقی که ﻣﻲافتاد
او
مردی با تنی تکیده و دهانی تاریک
تصویری ابدی در یک آینه قدیمی
در قبال افکار بی معطل کسی دیگر ترسیده بود
http://uupload.ir/files/6xoc_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1840
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔹شعری از #مظاهر_شهامت
کسی پیش از اغتشاش میان ابرها
( و آن موقع
دلایل سیاسی بود را به شدت پیش کشیده بودند
که روی پیشانی گاو که پشت میز خطابه ﻣﻲایستاد
که دیوار بر متنی آوار نشود
ردی از هیچ بادی باقی نمانده باشد
که نشان پرﻧﺪﻩای را ﻣﻲداشت
که ﺑﺎﻝهایش را برای متون فرسوده گرو گذاشته بود
که شاید خوانده شود آن خطوطی
که تاریخ شروع فاجعه را
از روی درخت و مفهوم خرﺩﻩهای سنگ بازخوانی ﻣﻲکرد)
روی دیوار نوشته بود دهان
حفره ﻣﻲشد تاریک عمیق
ﺁﻥقدر که به مانند شدید پیش از اغتشاش ابر
تاریک ﻣﻲشد دهان
و بلعیدن آغاز ﻣﻲشد که حفره نقطه بلعندگی باشد
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
مرد گام برﻣﻲداشت از کوﭼﻪاﻱ به کوﭼﻪاﻱ
از خیابانی تا به خیابانی در شهر دیگر و قاﺭﻩای دیگر
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
زن گل و پروانه را به پیراهنش حک ﻣﻲکرد
هوا و پوست درخت را ﻣﻲمکید
ﻗﺼﻪهای کودﻛﻲاش را دوباره ﻣﻲشنید
و اصالت اندوه و شادی را حجیم تر ﻣﻲفهمید
و او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت
او سنگ را در آغوش ﻣﻲگرفت حتی هر اتفاقی که ﻣﻲافتاد
او
مردی با تنی تکیده و دهانی تاریک
تصویری ابدی در یک آینه قدیمی
در قبال افکار بی معطل کسی دیگر ترسیده بود
http://uupload.ir/files/6xoc_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1840
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸پرسه زدن روی عدد جمهور
نقدینه ای بر دفتر شعر "جمهوری برزخ"
شاعر : #مظاهر_شهامت
ناشر : شانی
🔹- #فیض_شریفی :
این دفتر دربردارنده 41 شعر سپید است که بیشتر اشعار شهامت بلند است. او چند شعر کوتاه هم دارد .
شهامت با انواع سازه های بیانی، اندیشه و عاطفه اش را ابراز می کند.
در زبان شاعر نظامی می بینیم که مجموعه ای از نشانه هاست. سروده های شهامت گاهی بسیار رمز آمیز می شود و گاهی به شکل گفتار، حاوی یک پیام است که خود این گفتارها از ارزش های بیانی متفاوتی برخوردار است.
بعضی از شعرها تاثیرهای طبیعی برخواننده می گذارند، مثل شعر زیری :
افتاد
به دریای خون
گلولهای
که ماه را
دزدیده بود.
ص47
این تاثیر طبیعی برخاسته از نوعی احساس و کمی صورخیال ظهور می کند. کلمات "خون " و "گلوله " فارغ از بار مجازی آنها کنشگرند ...
http://uupload.ir/files/bj1v_f.sh.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2023
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸پرسه زدن روی عدد جمهور
نقدینه ای بر دفتر شعر "جمهوری برزخ"
شاعر : #مظاهر_شهامت
ناشر : شانی
🔹- #فیض_شریفی :
این دفتر دربردارنده 41 شعر سپید است که بیشتر اشعار شهامت بلند است. او چند شعر کوتاه هم دارد .
شهامت با انواع سازه های بیانی، اندیشه و عاطفه اش را ابراز می کند.
در زبان شاعر نظامی می بینیم که مجموعه ای از نشانه هاست. سروده های شهامت گاهی بسیار رمز آمیز می شود و گاهی به شکل گفتار، حاوی یک پیام است که خود این گفتارها از ارزش های بیانی متفاوتی برخوردار است.
بعضی از شعرها تاثیرهای طبیعی برخواننده می گذارند، مثل شعر زیری :
افتاد
به دریای خون
گلولهای
که ماه را
دزدیده بود.
ص47
این تاثیر طبیعی برخاسته از نوعی احساس و کمی صورخیال ظهور می کند. کلمات "خون " و "گلوله " فارغ از بار مجازی آنها کنشگرند ...
http://uupload.ir/files/bj1v_f.sh.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2023
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #مظاهر_شهامت
🔸یک :
روی دیواری ساده
میان قاب چوبی
در ابتدای زمینه ایی کبود
تصویر ابدی و روشن لاک خالی یک لاک پشت !
تاریخی طویل مرده است
تا
زن لب زیرین خود را بگزد
و مرد
از تصور مفهوم کلمه بسیار
بازهم اندوهگین بشود
🔸دو :
گرگ اول
کلمهایی رنگ پریده بود
با تیزی لبههای کج
و با ماهیتی که بیرحمی اجداد حروف را آشکار می ساخت
این البته
مرثیه ایی برای شکسپیر را توجیه نمی کرد
اما به گرگ دوم اجازه می داد
که دومین کلمه ایی بوده باشد
که رد گله را بر سفیدی ها ادامه بدهد
و درست از همین جا بود که قتل از سرما اتفاق می افتاد
از برف
از باد تند
از هر چهره که نمی باید در کولاک فرو می رفت
بله !
شکسپیر در کولاکی
در سفیدی دیده شده بود
در ادامه خطی که راهپیمایی اجداد حروف در تعمیق فرو می رفت
🔸سه :
همه ما
دیده بودیم هیولای درخت
تاریکی را بر دوش
به اجتماع معنای فصول می برد
پیش تر از آن
مردی بود نشسته در کنار خیابان طویل
چروک پوست صورتش
تاریخ کهن شبکه ابهام را
میان خطوط اریب آفتاب
حکایت می کرد
هم از این بود
مردان و زنان بی شمار
در تحقق خطوط موازی کبود کشته شدند
و هر رنگی به شکلی گم شد که به شکلی دیگر پریده بود
اکنون پرندهها باز آمدهاند
و در صف روی سیمهای برق
درست در مسیر بی نهایتی دیده می شوند
که مردان و زنان بی شمار
به آن خیره نگاه می کنند
http://www.uupload.ir/files/haw5_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2400
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #مظاهر_شهامت
🔸یک :
روی دیواری ساده
میان قاب چوبی
در ابتدای زمینه ایی کبود
تصویر ابدی و روشن لاک خالی یک لاک پشت !
تاریخی طویل مرده است
تا
زن لب زیرین خود را بگزد
و مرد
از تصور مفهوم کلمه بسیار
بازهم اندوهگین بشود
🔸دو :
گرگ اول
کلمهایی رنگ پریده بود
با تیزی لبههای کج
و با ماهیتی که بیرحمی اجداد حروف را آشکار می ساخت
این البته
مرثیه ایی برای شکسپیر را توجیه نمی کرد
اما به گرگ دوم اجازه می داد
که دومین کلمه ایی بوده باشد
که رد گله را بر سفیدی ها ادامه بدهد
و درست از همین جا بود که قتل از سرما اتفاق می افتاد
از برف
از باد تند
از هر چهره که نمی باید در کولاک فرو می رفت
بله !
شکسپیر در کولاکی
در سفیدی دیده شده بود
در ادامه خطی که راهپیمایی اجداد حروف در تعمیق فرو می رفت
🔸سه :
همه ما
دیده بودیم هیولای درخت
تاریکی را بر دوش
به اجتماع معنای فصول می برد
پیش تر از آن
مردی بود نشسته در کنار خیابان طویل
چروک پوست صورتش
تاریخ کهن شبکه ابهام را
میان خطوط اریب آفتاب
حکایت می کرد
هم از این بود
مردان و زنان بی شمار
در تحقق خطوط موازی کبود کشته شدند
و هر رنگی به شکلی گم شد که به شکلی دیگر پریده بود
اکنون پرندهها باز آمدهاند
و در صف روی سیمهای برق
درست در مسیر بی نهایتی دیده می شوند
که مردان و زنان بی شمار
به آن خیره نگاه می کنند
http://www.uupload.ir/files/haw5_m.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2400
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸هیم هیم و تاپتاپای دوباره
🔹داستانی از #مظاهر_شهامت
یک تکه سنگ نمی تواند بیش از نیمی از زمین را ببلعد . گویا این سخن را آخرین مرد ریش سفید شهر وقتی که زیر درختی ایستاده بود که آن سال از سر پیری دیگر حتی یک دانه هم شکوفه نکرده بود، گفته بود . او بعد از گفتن این حرف عجیب رفته بود داخل خانه اش و مدتی از آن خارج نشده بود . دیگران به همدیگر گفته بودند پیداست که تاپدوق به زودی خواهد مرد . اما او چند سال دیگر هم زندگی کرد. تا این که دانش آموزی همان حرف او را با خطی کج و معوج و به رنگ زرد روی دیوار بزرگ حمام عمومی شهر نوشته بود . تاپدوق بعد از سه روز و چند ساعت از نوشته شدن حرف اش روی دیوار گفته بود دیگر بس است و روبروی پنجره باز اتاق دراز کشیده بود و مرده بود .
من نمی دانم این روایت چه ارتباطی با روایت یا روایت های پسین دارد یا خواهد داشت . شخصا هم دنبال چنین ارتباط احتمالی نمی گردم . شاید اصلا ارتباطی هم با هم ندارند و تنها به طور تصادفی در کنار هم یا در یک ردیف قرار می گیرند .
آخرین باری که کسی روی آن رف درست شده چیزی را قرارداده بود خیلی سال پیش بود . رعنا از خواب بیدار شده احساس کرده بود چیزی به پشتش چسبیده و هر بار که او تکان می خورد خش خش صدا می کند . به آرامی آن را از کمرش جدا کرده و نگاه کرده بود . یک تکه کاغذ بود که با نوار چسب به پشتش چسبانده بودند . نگاه کرد و خواند . خط سیهام بود . نوشته بود :
عزیزم رعنا ... مجبورم تو را برای همیشه ترک کنم . منتظر بازگشت من نباش !
حالا که سیهام رفته بود و ظاهرا هم قرار نبود هیچوقت برنگردد رعنا باید چه کار می کرد ؟ روزهای نخست هنوز نمی توانسته باور کند سیهام واقعا رفته است ...
http://www.uupload.ir/files/2lva_m.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2530
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید :
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸هیم هیم و تاپتاپای دوباره
🔹داستانی از #مظاهر_شهامت
یک تکه سنگ نمی تواند بیش از نیمی از زمین را ببلعد . گویا این سخن را آخرین مرد ریش سفید شهر وقتی که زیر درختی ایستاده بود که آن سال از سر پیری دیگر حتی یک دانه هم شکوفه نکرده بود، گفته بود . او بعد از گفتن این حرف عجیب رفته بود داخل خانه اش و مدتی از آن خارج نشده بود . دیگران به همدیگر گفته بودند پیداست که تاپدوق به زودی خواهد مرد . اما او چند سال دیگر هم زندگی کرد. تا این که دانش آموزی همان حرف او را با خطی کج و معوج و به رنگ زرد روی دیوار بزرگ حمام عمومی شهر نوشته بود . تاپدوق بعد از سه روز و چند ساعت از نوشته شدن حرف اش روی دیوار گفته بود دیگر بس است و روبروی پنجره باز اتاق دراز کشیده بود و مرده بود .
من نمی دانم این روایت چه ارتباطی با روایت یا روایت های پسین دارد یا خواهد داشت . شخصا هم دنبال چنین ارتباط احتمالی نمی گردم . شاید اصلا ارتباطی هم با هم ندارند و تنها به طور تصادفی در کنار هم یا در یک ردیف قرار می گیرند .
آخرین باری که کسی روی آن رف درست شده چیزی را قرارداده بود خیلی سال پیش بود . رعنا از خواب بیدار شده احساس کرده بود چیزی به پشتش چسبیده و هر بار که او تکان می خورد خش خش صدا می کند . به آرامی آن را از کمرش جدا کرده و نگاه کرده بود . یک تکه کاغذ بود که با نوار چسب به پشتش چسبانده بودند . نگاه کرد و خواند . خط سیهام بود . نوشته بود :
عزیزم رعنا ... مجبورم تو را برای همیشه ترک کنم . منتظر بازگشت من نباش !
حالا که سیهام رفته بود و ظاهرا هم قرار نبود هیچوقت برنگردد رعنا باید چه کار می کرد ؟ روزهای نخست هنوز نمی توانسته باور کند سیهام واقعا رفته است ...
http://www.uupload.ir/files/2lva_m.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2530
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید :
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔹سه شعر از #مظاهر_شهامت را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2755
🆔 @piaderonews 👈
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2755
🆔 @piaderonews 👈