✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸"روح خدا"
🔹داستانی از #روناک_سیفی

خدای سرزمین ما تخته سنگی است روی کوهی مُشرف به دریا . و عبادت مردم به دوش کشیدن او . مردم هر سال شیب تند ِکوه را بالا می‌روند ، هفت بار آن را روی دوش بلند می‌‌کنند و سرِ جایش می‌گذارند .
خیال می‌کردم بخاطر فاصله زیاد، کوچک به چشم می‌آید ولی کسانی هم که رفته‌اند همین را می‌گویند .
_ آنقدر سنگین است که اگر عنایت خودش نباشد آدم کمرش می‌شکند .
پس به همین خاطر ایمان‌دارها قیافه‌ای رنجور و درد کشیده دارند‌؟ پدرم هر سال که برمی‌گردد شکسته‌تر می‌شود ولی خودش می‌گوید لذت می‌برد. انگار نه انگار دریای وحشی زیر پایشان است و هر آن ممکن است پرت شوند توی دهانِ دریده‌اش...

http://s4.picofile.com/file/8283531850/R_S.jpg

🔴 لطفاً ادامه ی داستان را در "مجله ادبی پیاده رو" بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1796

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️ بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹 لکه
🔸 داستانی از #روناک_سیفی

ملافه‌ها را طوری که چروک نشوند روی بند پهن کرد و گیره‌های شسته را بهشان زد. خواست تشت را بردارد که متوجه لکه‌ای روی روتختی‌اش شد. به کف دست‌هایش نگاه کرد، نکند کثیف بوده باشند. اما نه تمیز بود! آن قسمت را آنقدر به هم سابید که کف دست‌هایش سرخ شد، بی‌فایده بود. ملافه را جمع کرد و پرت کرد توی تشت.
"اه، لعنتی!"
تشت را برداشت و از پله‌ها بالا رفت به صرافت افتاد نکند بقیه هم لک و پیسی شده باشند. می‌خواست دوش بگیرد و استراحت کند؛ اما این لکه برایش کار تراشیده بود. برگشت به پارچه‌های بزرگ و پهن روی طناب به دقت نگاه کرد. توی آفتاب داغ نیم‌روزی از سفیدی برق می‌زدند. روی بند دستی کشید و مطمئن شد این هم تمیز است. پس فقط آن یکی کثیف شده بود. با فرچه به جانش افتاد اما وقتی کف‌ها را شست لکه مثل بچه‌ی تخسی که زبان در‌می‌آورد سرجایش مانده و توی چشم می‌زد...

http://uupload.ir/files/mxk1_1_(2).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2654

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸زخم
🔹داستانی از #روناک_سیفی

یک دو سالی می‌شه که به این درد لذت بخش مزمن مبتلا شدم. زخم روی مچ چپم رو می‌گم. راستی اگه روی دست راستم بود باید چه خاکی به سرم می‌ریختم؟ من که راست دستم، چطور می‌تونم با دست چپ تمرکز بگیرم و زخم رو بکنم و یک دو میل پایین برم ؟ محال بود سوراخی به این ظریفی دربیارم .
یک ربعی می شه خونش بند نمی‌یاد. باید برش می داشتم، چند روزی دست نزده بودم و وقتی لمسش کردم زبر و خشک شده و برجسته تر از پوستم بود. مثل زخمی که آب آورده باشه. نه که ماسیده بود وسوسه‌ام می‌کرد اما از صبح بیرون بودم و نمی تونستم کاریش کنم .
امروز باید خلاص می شدم. اول پوست جمع شده و خشک رو کندم بعد نوبت به گوشتش شد. تا این بی قراری جگرسوز رو که از صبح به جونم افتاده بود رو فروکش کنم. باید برش می‌داشتم چون توی این مواقع جاش می‌خاره، بی تابم و باهاش ور می‌رم، نیشگونش می گیرم، اگه یه چیز تیز و سخت دم دستم باشه توی گوشت فرو می‌کنم بلکه دردش بیاد و آروم شم. اما همینم واس چند لحظه‌ست که راضیم می‌کنه. دوباره می‌خاره و تاب و توانمو می‌گیره. همیشه احساس می‌کنم هسته ای زیر گوشتمه که مسبب بی قراری و لذت بعد از کندن‌ها می‌شه. خون که بیرون می‌زنه با خودم فکر می‌کنم لابد سر هسته خراش برداشته ...

http://uupload.ir/files/y4lh_4.jpg

🔴لطفا ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2699

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 داستانی از #روناک_سیفی را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇

#داستان_کوتاه

▶️ https://piadero.ir/post/2761

🆔 @piaderonews 👈
🔹 داستانی از #روناک_سیفی را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇

#داستان_کوتاه

▶️ https://piadero.ir/post/2852

🆔 @piaderonews 👈