✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹چند شعر از #مسعد_عکیزان
🔸ترجمه ی #حمزه_کوتی

📚مسعد عکیزان شاعر، رمان نویس و پژوهشگر یمنی در سال ۱۹۷۶ در مارب یمن متولد شد. تاکنون رمانی تحت عنوان "راهب و عذرا" و مجموعه داستانی با عنوان "فریب" و چند پژوهش در زمینه‌ی فرهنگ ملی منتشر کرده است. / #ادبیات_یمن


▪️روزمرّگی

اینجا چیزی جز وهم نیست
که آن را می‌تنم
بدان پناه می‌آورم
و هزار حکایت از گذشته را
بر او بازمی‌خوانم.
در اشارات کوچک ساکن شده
فراموشی را نقش می‌زنم.
سکوت گلوخراشیده‌ام را
می‌بینم که شبِ زخم‌گین ما را
چون سوال می‌تند.
از اینجا بود که زمان گذشت
سیرت خود را نگاشت
و در خونم آه دمید
تا عصاره‌ی رنج مرا
چون شراب بنوشد.
ـــــ

▪️ نوشتن

چه بنویسم اکنون
جز آنچه به‌مانند رویاها
در پایانِ سخن
برباد رفته است
و اختناق شعر
اندوهانِ مرا در ایستگاه‌های درهم‌شکسته‌ام
می‌نویسد.
چقدر با تو مدارا کنم چقدر
ای درد نهان در زوایای دلتنگی
و چقدر سالیانِ بی‌حاصل را
ملامت کنم.
ـــــ

▪️قیام علیه خود

خود را شلاق بزن
شاید که حجم آنچه پیش‌آید را بدانی
خود را شلاق بزن
از قیدوبندِ گذشته آزاد کن
جامه‌ی کهن عادات را برکَن.
خود را شلاق بزن
برای خویشتن میهنی بساز
و از وهم حصارها
و از شکایتِ همیشگی تقدیر ستم‌گر
برون آی
و خود را از زندان الهامات
و نفرت فقر
و هیاهوی فکر
و عشق گوشه‌نشین
تبرئه کن
خود را شلاق بزن.

خود را شلاق بزن
که گذشته
روح تو را هرگز آزاد نمی‌کند
امروزِ خود را زندگی کن
با واقعیت
آتشفشان رویاها را
منفجر کن
و از برخورد با بادها و جمعیتِ گله‌ها
خویشتن را رها ساز
که معشوقه‌ی قلبت درون توست
و فرمانروای جنیان
او را زندانی نکرده است
خود را شلاق بزن.

خود را شلاق بزن
تو هنوز هم آرزوها داری
که بخاطر ناامیدی‌ات خود را در غل‌وزنجیر می‌بینند
برای آن همت کن
تسلیم نشو
سرخوردگی‌ات را درهم شکن
کرنش نکن
و بر خود قیام کن
که قیام بی‌شک زلزله است.

خود باش و دیگری نباش
من، خودِ توست
و ما دیگری هستیم
هنگامی که ساختن خود را از سربگیریم
هنگامی که کلمه در ما سفر ‌کند
هنگامی که مرغان دریا بازگردند
هنگامی که افشاگری هنر ما شود
و از مُهر سکوتی که بر ما زده‌اند نترسیم
تا کودکی زاده شود
که دیری در زهدان سرخوردگی
مانده بود.

خود را شلاق بزن
فردا خواهد آمد
توشه آماده کن
تا به کاروان روان ملحق شویم
و جز برای سرنوشت خود زندگی نکن
روحی را بیدار کن
که ترس و وحشت
در آن جهان‌هایی را نابوده کرده
که برای سخن سایه بوده‌اند.
خود را شلاق بزن.

http://www.uupload.ir/files/7a5q_h.k.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2459

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸چهار شعر از بشیر حسن الزریقی شاعر یمنی
🔹ترجمه ی #حمزه_کوتی

بشیر حسن الزریقی شاعر و منتقد یمنی متولد ۱۹۷۲ است‌. دبیر ریاضیات است، و علاوه بر کار شعر در زمینه‌ی فلسفه، هنر و ادبیات پژوهش و نقد می‌نویسد.

#ادبیات_یمن
#ادبیات_عرب

▪️آنچه دقیقاً اتفاق افتاد


گاهی وقت‌ها هنگامی که تنها می‌شوم؛ بادی نیرومند می‌وزد، و اندامی بزرگ نقش می‌زند، که از روحِ من زنی می‌آفریند. آیینه‌اش هیمه‌ی معابد تندباد است، که در او ساکن شده و او نیز هم در من ساکن می‌شود. در گرمای فرات آن شنا می‌کنم. او پادزهر تنهایی من است. تنها بودن برای چه؟ واقعاً نمی‌دانم. اما جزئیات آن کوچک و رازهایش بسیار است؛ و همیشه رؤیایی به‌تاراج‌رفته را جست‌وجو می‌کند، که به آخرین قرارش شتابان می‌رود.
ـــــ

▪️این پرسشی بیش نیست

چنین است
آنچه بر آن شرط بستیم:
یکی پری
و دیگری پُشته‌ای هیزم
نقاشی کرد.
من اما زنی عروسک‌فروش
نقاشی کردم.

کدام‌یک از ما
به شاخه‌ها دهانِ شبنم داد
چه کسی با فراخیِ حال
به ایوانِ قلب راه پیدا کرد
و چه کسی
مطیع خواهش‌های آتش شد؟
ـــــ

▪️سقوطِ ایکاروس

ایکاروس سقوط کرد
و من صدایِ بازدم موج را شنیدم
که بر سطح دریای اژه
خروشان شد.
آیا پرواز را دوباره
از سر بگیرد؟
گرمای خورشید
شمع‌ها را می‌گدازد
و خلأ اینجا هنوز
سترون و خشمگین است
و بال‌های گداخته‌ی شمع
چون دو پر بزرگ بر سطح آب
بی حرکت آرام گرفتند.
همه‌چیز می‌گوید
که ماجراجوی جسور
در حال احتضار است.
شتاب کن ایکاروس
پرنده جان می‌دهد
و آماده می‌شود
که در گرداب کران دوردست
پرواز کند.
ـــــ

▪️زنِ آب

دریا، سپیده‌دم و رنگین‌کمان

میراث وعده‌ی غزل آب بر حلبی داغ میان دالان‌های نبض ممنوع از پهناوری سخاوت‌مند میان سرانگشتان اشک‌های شوق و میان شرشر خشکی سوزش مجبور به سیالیت جیک‌جیک علف تشنه.

دریا خفتن تشنگی که عرق نبوت محض می‌ریزد.

سپیده‌دم واژه‌ای که آن را مست می‌کند گیسوان عشق مشرک به رستاخیر حفره‌ی اول نور.

رنگین‌کمان ژرفای دلایل درد روان با مُهره‌ی آزاد بر میز کشتگان خورشید در حضور انجمن اعدام‌کنندگان ابر، روایت‌کنندگان مهربانی.
آیین‌هایی هست که امواجی پوشیده دارند. گناه رقص آب ساکن در بی‌وحی که زن نام دارد.

http://www.uupload.ir/files/j1rx_h.k.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2512

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈