@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹هفت شعر از #علی_اخوان
🔸یک
از روی نوشته اسم من را خواندند
"بیا بیا کفتار
بیا کفتار
مرد غمگین ﻛﻒکرده
بیا و سخن بگو"
دریا
دریا اما
دور از آنان
ایستاده بود
سینه پر نهنگ
ﻣﻮﺝداردار
هزار حرف
کف در دهانش
🔸دو
اﺳﺐهای گردان دنیا
با ﭼﺸﻢهای خاﻛﺴﺘﺮﻱرنگ بی احساس
یراﻕﻫﺎي ارزان فلزی
طلای رنگ و رو رفته
پلاستیک سرما
دنیا
جز صدای آرام ﺳﻴﻨﺘﻲسایزری از مد افتاده
چیز دیگری نداشت
نه ﺁﻥقدر سریع بود
که باد در گیسوان من بیافتاند
حتی ﺑﻪقدر کافی
پاییز نبود که غمگیناش باشم
دنیا
ﺁﻥقدر بیهوده بود
که مهم نبود
من دیگر
کار تاﺯﻩای نکرﺩﻩام
🔸سه
و بر ﺳﻴﻨﻪی من
تاتوی پیرمرد اندوهگین و صامت
حیران
تتوی چرخان اژدهایی را ﻣﻲدید
که از دﺭﻩها و ﻛﻮﻩهات ﻣﻲگذشت
- چگونه بر تو نوشته اﻳﻦگونه زیبا دنیا؟
چگونه دنیا مصر
در میان کوه و دﺭﻩهای تو ﻣﻲچرخد؟
🔸چهار
غروب تهران نارنجی است
غروب تهران دیگر
اشتیاق آتش ندارد نارنجیش
غروب تهران
سر به شاﻧﻪی خودش گذاشته
نشسته در زیر آوارهای خود
تا خودش بیاید خودش را...
غروب تهران دارد
دﺳﺖوپا ﻣﻲزند
میان سیاهی
تا خودش را...
غروب تهران
در ترافیک تهران
با ﭼﺸﻢهای سرخ تهرانی ﻣﻲمیرد
غروب تهران
اما
دیگر خودش را...
🔸پنج
مثل مرﺩﻩای
که از قبر و مار ﻣﻲترسد
و هنوز هیچ ماری
روی ﺳﻴﻨﻪاش نخوابیده
مثل مرﺩﻩای که هنوز
کمکم تازه
موشها
لب ﻣﻲزنند هنوز
مثل مرﺩﻩای
که کمکم
نایش را
احساس ﻣﻲکند
مثل مرﺩﻩای که
رﻭﺡاش حلول ﻣﻲکند و بعد
دوباره از وی به زور
کشیده ﻣﻲشود به درد
- ﺑﻪراستی
عذاب کشیدن روح از ناخن
بالاترین عذاﺏهاست
🔸شش
اگر همان آسانسوری که ﻣﻲدانی
چهار طبقه پایینتر ﻣﻲرفت
مردم پارکینگ
ﺗﻜﻪهای پاﺭﻩپاره از گرگی ابله را
چسبیده
به آﻳﻨﻪها و دﻛﻤﻪها ﻣﻲدیدند
که در خیال خام مهربانی اژدهایی فرتوت
قطعه قطعه گردیده
🔸هفت
و از تمام ﺳﻤﺖها
به سوی من آمد
از تمام درهای خانه همزمان وارد شد
و در آنی به من رسید
اﻳﻦهمه گرگ
برای شکار پرواﻧﻪای کوچک
http://s9.picofile.com/file/8283733418/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1801
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔹هفت شعر از #علی_اخوان
🔸یک
از روی نوشته اسم من را خواندند
"بیا بیا کفتار
بیا کفتار
مرد غمگین ﻛﻒکرده
بیا و سخن بگو"
دریا
دریا اما
دور از آنان
ایستاده بود
سینه پر نهنگ
ﻣﻮﺝداردار
هزار حرف
کف در دهانش
🔸دو
اﺳﺐهای گردان دنیا
با ﭼﺸﻢهای خاﻛﺴﺘﺮﻱرنگ بی احساس
یراﻕﻫﺎي ارزان فلزی
طلای رنگ و رو رفته
پلاستیک سرما
دنیا
جز صدای آرام ﺳﻴﻨﺘﻲسایزری از مد افتاده
چیز دیگری نداشت
نه ﺁﻥقدر سریع بود
که باد در گیسوان من بیافتاند
حتی ﺑﻪقدر کافی
پاییز نبود که غمگیناش باشم
دنیا
ﺁﻥقدر بیهوده بود
که مهم نبود
من دیگر
کار تاﺯﻩای نکرﺩﻩام
🔸سه
و بر ﺳﻴﻨﻪی من
تاتوی پیرمرد اندوهگین و صامت
حیران
تتوی چرخان اژدهایی را ﻣﻲدید
که از دﺭﻩها و ﻛﻮﻩهات ﻣﻲگذشت
- چگونه بر تو نوشته اﻳﻦگونه زیبا دنیا؟
چگونه دنیا مصر
در میان کوه و دﺭﻩهای تو ﻣﻲچرخد؟
🔸چهار
غروب تهران نارنجی است
غروب تهران دیگر
اشتیاق آتش ندارد نارنجیش
غروب تهران
سر به شاﻧﻪی خودش گذاشته
نشسته در زیر آوارهای خود
تا خودش بیاید خودش را...
غروب تهران دارد
دﺳﺖوپا ﻣﻲزند
میان سیاهی
تا خودش را...
غروب تهران
در ترافیک تهران
با ﭼﺸﻢهای سرخ تهرانی ﻣﻲمیرد
غروب تهران
اما
دیگر خودش را...
🔸پنج
مثل مرﺩﻩای
که از قبر و مار ﻣﻲترسد
و هنوز هیچ ماری
روی ﺳﻴﻨﻪاش نخوابیده
مثل مرﺩﻩای که هنوز
کمکم تازه
موشها
لب ﻣﻲزنند هنوز
مثل مرﺩﻩای
که کمکم
نایش را
احساس ﻣﻲکند
مثل مرﺩﻩای که
رﻭﺡاش حلول ﻣﻲکند و بعد
دوباره از وی به زور
کشیده ﻣﻲشود به درد
- ﺑﻪراستی
عذاب کشیدن روح از ناخن
بالاترین عذاﺏهاست
🔸شش
اگر همان آسانسوری که ﻣﻲدانی
چهار طبقه پایینتر ﻣﻲرفت
مردم پارکینگ
ﺗﻜﻪهای پاﺭﻩپاره از گرگی ابله را
چسبیده
به آﻳﻨﻪها و دﻛﻤﻪها ﻣﻲدیدند
که در خیال خام مهربانی اژدهایی فرتوت
قطعه قطعه گردیده
🔸هفت
و از تمام ﺳﻤﺖها
به سوی من آمد
از تمام درهای خانه همزمان وارد شد
و در آنی به من رسید
اﻳﻦهمه گرگ
برای شکار پرواﻧﻪای کوچک
http://s9.picofile.com/file/8283733418/A_A.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1801
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #علی_اخوان
🔸شعر اول :
من
لکهی خون را
کنار پنجهی کوچک دیدم
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من لکهی خون را دیدم
بر خاک از
ردپای حیوان کوچکی احتمالن
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من چشمهای سرخی دیدم در
حیوان کوچکی
که مثل زخمهای
حیوان
کوچک بودند
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من مرگی
خرامیده دیدم
که اطراف من می چرخید
با زخمهای کوچکی
با چشمهای کوچکی
که مثل زخمهای کوچک
درخشان بود
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
🔸شعر دوم :
توری
در کنار لباسهای تو
جهان کوچک من است
کوه دارد
تپه دارد
خورشید دارد
نسیم صبحگاهی دارد
کار کردن در معدن دارد
هر روز مدرسه رفتن دارد
مردن در
ریزش معدن دارد
دفن بی نتیجهی جنازه دارد
ماتم دارد
زن بسیار بیوه دارد
کودکان غمزده دارد
خبرنگار واحد خبر دارد
گفتگوی ویژه دارد
شمع دارد
تسلیت دارد
ریشهای نتراشیده دارد
فعلن
مرا
من گریان را
با کنارههای توری لباست تنها بگذار
ما
من و تمام تورها
با هم
خستهها و
غم زدهایم
http://uupload.ir/files/3hhx_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2039
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #علی_اخوان
🔸شعر اول :
من
لکهی خون را
کنار پنجهی کوچک دیدم
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من لکهی خون را دیدم
بر خاک از
ردپای حیوان کوچکی احتمالن
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من چشمهای سرخی دیدم در
حیوان کوچکی
که مثل زخمهای
حیوان
کوچک بودند
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
و من مرگی
خرامیده دیدم
که اطراف من می چرخید
با زخمهای کوچکی
با چشمهای کوچکی
که مثل زخمهای کوچک
درخشان بود
- گوزن که باشی
جهان پر از
چیزهای کوچک است -
🔸شعر دوم :
توری
در کنار لباسهای تو
جهان کوچک من است
کوه دارد
تپه دارد
خورشید دارد
نسیم صبحگاهی دارد
کار کردن در معدن دارد
هر روز مدرسه رفتن دارد
مردن در
ریزش معدن دارد
دفن بی نتیجهی جنازه دارد
ماتم دارد
زن بسیار بیوه دارد
کودکان غمزده دارد
خبرنگار واحد خبر دارد
گفتگوی ویژه دارد
شمع دارد
تسلیت دارد
ریشهای نتراشیده دارد
فعلن
مرا
من گریان را
با کنارههای توری لباست تنها بگذار
ما
من و تمام تورها
با هم
خستهها و
غم زدهایم
http://uupload.ir/files/3hhx_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2039
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #علی_اخوان را در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2830
🆔 @piaderonews 👈
#شعر_امروز_ایران
▶️ https://piadero.ir/post/2830
🆔 @piaderonews 👈