✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.09K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews

شعری از #اکبر_قناعت_زاده

پرﺩﻩی اول
بیرون زده بود
از فکرهای نرﺩﻩکشیده
بیرون زده بود
آب مرده - مرداب متلاطم
فاﻧﻮﺱهای لاﻧﻪزنبوری
پرده پرده - مشبک
به سقف آویزان
دو سرباز منظم اشکانی
در تلاطم آب
ناخدا در خواب و او در تاب بود
خانه چون کشتی به روی آب بود
پرده دوم
شکار مرغابی در مرداب
دامنی از تاﻓﺘﻪی قرمز
با ﭼﻴﻦهای کوچک و براق
هر وقت کلاه جدیدی سرش ﻣﻲگذاشت
به گذشته برﻣﻲگشت
گذشته تنها رویائی بود
که حقیقت داشت
پرده سوم
برشاﻧﻪهای گل اندام
گاوی وقیح و دریده چشم
با ﺷﺎﺥهای خمیده
از پله بالا ﻣﻲرفت
پشت سرش
سر برﻳﺪﻩی ارژنگ دیو در چنگ رستم دستان
از ترس
به خودش ترسیده بود
پرﺩﻩهای ترمه قلمکار
آویخته روی پیش بخاری
یادگاری پارسال بود
سال نو
ﮔﻞاندام قسمت جعفری شد

http://s9.picofile.com/file/8279859442/A_GH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1713

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور

🔴با کانال " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #اکبر_قناعت_زاده

چه خیالِ ناممکنی ست
وقتی می خواهی بروی
و جائی نداری
برایِ رفتن
هرچه نگاه می کنی
هنوز امروز است
وهیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد
که حواس ات را پرت کند
اصلن مهم نیست که حواس ات پرت شده
یا نشده باشد
این پیاله همیشه از حادثه لب پر می زند
ژولیا- لطفن جلوی آیینه فریاد بزن
و نفسِ عمیق بکش
کوتاه - بلند - کشیده
تند - کُند - طولانی
و دست آخر محکم بزن زیرِ گوشِ خودت
دوستت دارم ماهِ من
خاطراتمان در خیابانی تاریک جا مانده
چه شب های درازی که نخوابیدیم و
آب در هاون کوبیدیم
زیبائی هایشان همه مالِ تو
تنهائی هایشان همه مالِ من
گنجشک ها زبانِ پروانه نمیدانند
و مدادِ نجاری همیشه پشتِ گوشِ من است
محالِ ممکن است کسی بتواند
چیزی را که درون توست ازتو بگیرد
حالا دیری ست
زیرِ نورِ چرکمرده ی مهتابی نشسته
و آرزو می کند
کاش ژولیا هم اینجا بود و
برایمان رمان زیبای مانوئل ریباس
می خواند


http://uupload.ir/files/wqtg_a.gh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2076

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #اکبر_قناعت_زاده

سنگ به شیشه
شیشه به سنگ
این بشکن و آن بشکن*
بعد
کاسه را بردارم
دست کنم در کاسه
مشت مشت خاطره دربیاورم
از کاسه داغ داغ
چشم و چراغ دربیاورم
پیاله‌بازی کنم با شما
خوشبختی دربیاورم از پهلوی شما
پروانه و پولک و مُنجوق
یک التهابِ داغِ نفس‌گیر دربیاورم
بگو چگونه‌ئی که این‌گونه
در من نفس می‌زنی
راستی - پهلوی شما دقیقاً کجایِ شماست؟


حرف بزن
سکوت و هیاهو دستشان در یک کاسه است
زنی که حرف نزند را
باید بغل کرد و بوسید
ای کرگدنِ پیرِ پوست‌کلفت
ای هم‌نوایِ لحظه‌های کسالت
برخیز و با من بساز
راستش بخواهی دلم در هوایِ نبودنت
یک هوایِ ابریِ دل‌تنگ
یک ملودرامِ کلاسیکِ کوچه‌بازاری می‌خواهد
چشم و چراغ می‌خواهد
پیرِ پشیز
خطیب و خطابه
گوسفندِ اولی
فیلِ در تاریکی می‌خواهد.....
پرانتز بسته
تارها همین‌طور مدام تکثیر می‌شدند
و عنکبوت
این پدیده‌ی ناسازِ روزگار
با چشم‌های برزخی
در تارِ خودش
مُرده بود


* اشاره به بیتی از مولانا

http://www.uupload.ir/files/s078_a.gh.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2474

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸زنی به نامِ فاجعه
🔹شعری از #اکبر_قناعت_زاده


خالِ پریشانحالی به تعلیق
گذاشتم بر صورتی مجازی
قطعه قطعه شده
بر ملا و ناپیدا
فاجعه بود - آمد به اتاق
با سکوت و ظلمتِ مات
از سینه دهان گشود و
فاجعه را بلعید
چراغ قوه را روشن کرد
معشوقِ تیز آمد - نشست
پیرِ پشیز آمد - نشست
ساق به ساق - زانو به زانو
چیزی برای گفتن نداشت
آنچه که داشت گذاشت وسطِ بساط
فاجعه بساط را بلعید
تاریکی را بلعید
چراغ قوه را بلعید
عق زد و مُرد
همه آمده بودند از
دسته جمعی در آمده بودند از

حاج ممد* آمد - شیرشکری
با سِدرِ و تخته و کافور
فاجعه را تلقین داد
فاجعه حاج ممد را سرکشید

---------------------------------------------------

* - گورکَنی در گورستانی

http://uupload.ir/files/ue7v_2_(2).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2671

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈