🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹نویسنده: آقاسی آیوازیان
🔸مترجم: #امیک_الکساندری
آقاسی آیوازیان نویسنده، نمایشنامه نویس، سناریو نویس و سردبیر مشهور ارمنی است که در سال 1925 در گرجستان متولد شده، تحصیلات عالی خود را ابتدا در گرجستان (رشته فیلولوژی) و بعد در ارمنستان (رشته تئاتر و هنر) کسب کرده و سپس در ایروان به فعالیتهای ادبی وهنری و فیلم سازی پرداخته است. از سال 1963عضو کانون نویسندگان ارمنستان بوده و برنده چندین جایزه ادبی و هنری در ارمنستان گشته است. بر اساس داستانهای وی فیلمهای «مثلت » ، «پدر» ، « راهپیمایی شاعرانه» و «فانوس روشن» ساخته شده اند. فیلم «مثلت» در سال 1968 مقام دوم را در جشنواره فیلم اتحاد شوروی کسب کرد. وی مولف بیش از بیست کتاب و مجموعه داستان می باشد.عنوان برخی از کتابهای او عبارتند از: «باران»، «پدر خانواده»، «ماجراهای سینیور ماردیروس»، «ماه توت»، «شلم شوربای امریکایی »، «عمق عمقیت» ... آثار او به چندین زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده اند.آیوازیان در سال 2007 در ایروان وفات یافته است.
▪️ملاقات
برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم...من در یک عرصه دیگر مشغول بودم و او در یک حوزه دیگر...به گمانم با سمتی بالا در انتشارات کار می کرد...سخن کوتاه اینکه با دودلی ملاقاتمان را به تعویق انداختم و تقاضایش را به فراموشی سپردم.
اما وقتی برای بار دوم شخص بید زده ای از طرف پارگِو آمد و تقاضای او را تکرار کرد و در همین حین با پررویی برای خودش هم درخواست پول کرد، دلخوری من تبدیل به عصبانیت شد. به قول معروف «یا نمکش کم آمده یا الکش» و گر نه بعد از بیست سال با چنین تقاضایی سراغم را گرفتن، بی ربط است،می شود گفت شارلاتانی است...گاهی پیش می آید که خشم مسبب و محرک کارهای آدم می شود، به خودم گفتم بهتر است پا شوم بروم آن قیاقه نحسش را ببینم...بعضی وقتها یک چنین انگیزه تیز وشلاقی به من دست می دهد... از روی یادداشت آن بید زده نشانی یِسائیان را پیدا کردم و وارد ساختمان شان شدم ...
http://uupload.ir/files/41o0_1_(3).jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2653
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نویسنده: آقاسی آیوازیان
🔸مترجم: #امیک_الکساندری
آقاسی آیوازیان نویسنده، نمایشنامه نویس، سناریو نویس و سردبیر مشهور ارمنی است که در سال 1925 در گرجستان متولد شده، تحصیلات عالی خود را ابتدا در گرجستان (رشته فیلولوژی) و بعد در ارمنستان (رشته تئاتر و هنر) کسب کرده و سپس در ایروان به فعالیتهای ادبی وهنری و فیلم سازی پرداخته است. از سال 1963عضو کانون نویسندگان ارمنستان بوده و برنده چندین جایزه ادبی و هنری در ارمنستان گشته است. بر اساس داستانهای وی فیلمهای «مثلت » ، «پدر» ، « راهپیمایی شاعرانه» و «فانوس روشن» ساخته شده اند. فیلم «مثلت» در سال 1968 مقام دوم را در جشنواره فیلم اتحاد شوروی کسب کرد. وی مولف بیش از بیست کتاب و مجموعه داستان می باشد.عنوان برخی از کتابهای او عبارتند از: «باران»، «پدر خانواده»، «ماجراهای سینیور ماردیروس»، «ماه توت»، «شلم شوربای امریکایی »، «عمق عمقیت» ... آثار او به چندین زبان (از جمله فارسی) ترجمه شده اند.آیوازیان در سال 2007 در ایروان وفات یافته است.
▪️ملاقات
برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم...من در یک عرصه دیگر مشغول بودم و او در یک حوزه دیگر...به گمانم با سمتی بالا در انتشارات کار می کرد...سخن کوتاه اینکه با دودلی ملاقاتمان را به تعویق انداختم و تقاضایش را به فراموشی سپردم.
اما وقتی برای بار دوم شخص بید زده ای از طرف پارگِو آمد و تقاضای او را تکرار کرد و در همین حین با پررویی برای خودش هم درخواست پول کرد، دلخوری من تبدیل به عصبانیت شد. به قول معروف «یا نمکش کم آمده یا الکش» و گر نه بعد از بیست سال با چنین تقاضایی سراغم را گرفتن، بی ربط است،می شود گفت شارلاتانی است...گاهی پیش می آید که خشم مسبب و محرک کارهای آدم می شود، به خودم گفتم بهتر است پا شوم بروم آن قیاقه نحسش را ببینم...بعضی وقتها یک چنین انگیزه تیز وشلاقی به من دست می دهد... از روی یادداشت آن بید زده نشانی یِسائیان را پیدا کردم و وارد ساختمان شان شدم ...
http://uupload.ir/files/41o0_1_(3).jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2653
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعرهایی از #ماتئوس_ظاریفیان
🔹ترجمه ی #امیک_الکساندری
ماتئوس ظاریفیان متولد سال 1894 در شهر استانبول می باشد.در سال 1914 پس از اتمام تحصیلات به عنوان معلم انگلیسی وتربیت بدنی در مدارس ارامنه مشغول به کار شده، مدتی نیز به عنوان مترجم به استخدام نیروهای نظامی انگلیس در آمده است. در عنفوان جوانی به مدت سه سال با بیماری سل دست وپنجه نرم کرد اما سرانجام در سن 30 سالگی به علت بیماری درگذشت ( سال 1924 –شهر استانبول ترکیه) . در اشعار او حزن آگاهی از مرگ پیشِ رو و عواطف و تفکرات شاعری جوان درباره زندگی، عشق، مرگ و سرنوشت بشر با لطافت و ظرافت خاصی بازتاب یافته اند.
🔸همدردی
دختری کوچولو به من می گوید
که مرا دیوانه وار دوست می دارد
دختری کوچولو مرا دوست بدارد...
شب بی کران چشمانم را
لابد او ندیده است هنوز
دخترکی عشقم دهد پرسوز...
لابد او نگاه نکره است هنوز
به عمق تاریک دره روحم
دخترکی چنان شده محسورم.
اگر بشنود که هیچ عشقی
در آن دره نمی پوید
طفللک آیا نمی موید؟
پس چون برادری به او گفتم
که آدم سردش می شود زیر مهتاب
به نجوا گفتمش: «برو! برو بخواب».
سپس رفتم و دورتر گریستم...
🔸خداوندا
خداوندا، خداوندا
چرا این همه درد داده ای
به گل دختر زیبا؟
اگر من خدا بودم
آه، بی گمان او را
الهه می نمودم.
🔸روح من
روح من جویباری است کوچک و نقره فام،
غلتان وگریان در میان شب تیره بام،
کینه ندارد ز صخره ها، می خواند دعا
ز مهتاب دارد امید شبنمی تنها.
به راه متروکم درخت بیدی نمانده
بادهای مهیب همه را کنده و برده،
یکی دو جا منتظر آب فقط کلاغان
لیک می روم من همچنان غلتان و گریان...
زیرا که می دانم، آه، یک روز زیبا
دوشیزه ای می آید از عمق جنگلها،
سر بر آبهای تنهایی ام فرو می آورد
به دستش مرواریدهایم را بر می شمارد...
http://uupload.ir/files/cyk1_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2702
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعرهایی از #ماتئوس_ظاریفیان
🔹ترجمه ی #امیک_الکساندری
ماتئوس ظاریفیان متولد سال 1894 در شهر استانبول می باشد.در سال 1914 پس از اتمام تحصیلات به عنوان معلم انگلیسی وتربیت بدنی در مدارس ارامنه مشغول به کار شده، مدتی نیز به عنوان مترجم به استخدام نیروهای نظامی انگلیس در آمده است. در عنفوان جوانی به مدت سه سال با بیماری سل دست وپنجه نرم کرد اما سرانجام در سن 30 سالگی به علت بیماری درگذشت ( سال 1924 –شهر استانبول ترکیه) . در اشعار او حزن آگاهی از مرگ پیشِ رو و عواطف و تفکرات شاعری جوان درباره زندگی، عشق، مرگ و سرنوشت بشر با لطافت و ظرافت خاصی بازتاب یافته اند.
🔸همدردی
دختری کوچولو به من می گوید
که مرا دیوانه وار دوست می دارد
دختری کوچولو مرا دوست بدارد...
شب بی کران چشمانم را
لابد او ندیده است هنوز
دخترکی عشقم دهد پرسوز...
لابد او نگاه نکره است هنوز
به عمق تاریک دره روحم
دخترکی چنان شده محسورم.
اگر بشنود که هیچ عشقی
در آن دره نمی پوید
طفللک آیا نمی موید؟
پس چون برادری به او گفتم
که آدم سردش می شود زیر مهتاب
به نجوا گفتمش: «برو! برو بخواب».
سپس رفتم و دورتر گریستم...
🔸خداوندا
خداوندا، خداوندا
چرا این همه درد داده ای
به گل دختر زیبا؟
اگر من خدا بودم
آه، بی گمان او را
الهه می نمودم.
🔸روح من
روح من جویباری است کوچک و نقره فام،
غلتان وگریان در میان شب تیره بام،
کینه ندارد ز صخره ها، می خواند دعا
ز مهتاب دارد امید شبنمی تنها.
به راه متروکم درخت بیدی نمانده
بادهای مهیب همه را کنده و برده،
یکی دو جا منتظر آب فقط کلاغان
لیک می روم من همچنان غلتان و گریان...
زیرا که می دانم، آه، یک روز زیبا
دوشیزه ای می آید از عمق جنگلها،
سر بر آبهای تنهایی ام فرو می آورد
به دستش مرواریدهایم را بر می شمارد...
http://uupload.ir/files/cyk1_1.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2702
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آزیتا قهرمان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از یِقیشه چارِنتس را با ترجمه ی #امیک_الکساندری در سایت #پیاده_رو بخوانید : 👇👇
#ادبیات_جهان
▶️ https://piadero.ir/post/2779
🆔 @piaderonews 👈
#ادبیات_جهان
▶️ https://piadero.ir/post/2779
🆔 @piaderonews 👈