✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
45 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

▪️زیستن در زبان
🔸#علیرضا_فراهانی
🔹نگاهی به رمان «آتش زندان» اثر #ابراهیم_دمشناس

رمان «آتش زَندان» ابراهیم دمشناس با حجم تقریبی 800 صفحه ای خود ، خواننده اش را گرم و مشتاق به خواندن تا به انتها نگه می دارد . رمانی که نه زبانی ساده و خوشخوان دارد و نه به لحاظ روایی در زمره روایات متداول و تکراری شهری امروز قرار می گیرد .
اما تجربه ای که برای خود صاحب این قلم در خصوص خوانش این رمان و یافتن ذوقِ به پیش راندنش که از سر اتفاق هر قدر اثر رو به جلو می رود جذابیت صدچندانی نیز می یابد ، این بوده که 50 صفحه نخست رمان را می بایست بسیار پرحوصله و با طمأنینه خواند ؛ از این جهت که تا هم بتوان لحن زبانی راوی را دریافت – که بسیار در پیشبرد خوانش رمان موثر است – و هم در جریان ساخت و شکل گیری شخصیت های اثر قرار گرفت که تعدد و تنوع نام ها در این اثر بسیارند . و این مهم بدین خاطر است که «آتش زَندان» به شکل خاصی دارای «زبان» است و این گزاره با سایر گزینه های بدیهی نظیر خود تفاوت دارد .
منظور از «زبان» داشتن رمان «آتش زندان» تنها به نحوه نوشتار و یا بکارگیری گویش های محلی در اثر معطوف نمی شود که این نیز خود جزءیی از شکل گیری زبان است ؛ بلکه آنچه در این اثر بیش از این مهم است شکل گیری زبانی است که منطبق با ساخت درونی خرده روایت ها ، بوجود می آید . زبانی که به موجودیت بدریخت زبان عامه امروز خود بسنده نمی کند و بنا بر پیشینه ی روایی خود ، به زبان ها و گویش های تاریخی-بومی روی می آورد . همین نکته است که برای خواننده ، حوصله می طلبد . آنچه که به واقع خواننده های رمان امروز را – ولو خواننده های بسیار جدی آن را – با معضل روبرو کرده ، عادت به سهل الوصول بودن زبان های ساده آثار و گاه به ورطه ی زبان هایی است که بیرون از حوزه ی ادبیات در می غلتند ...

http://uupload.ir/files/lgnf_1_(2).jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2664

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #نگین_فرهود

که حروفِ ...
بریزد از لای دندانِ عفونت
پخش در خانه شود
حروفِ وقتی صدا نمی‌زنمت به نام .
چشم که بچرخانم دورِ دهان
صبر بردارم از زبان و
هی ببلعم شیونِ روز
به شب بگو
برهوتِ تو تا کجاست مگر
که خون نمی‌دود به اندام اشیا
به بافتِ مویرگیِ پرده و فرش
وقتی تکان بخورد خاک
در نرفت و نیامدِ اصوات
چیزی دارد
رد می‌شود از لابلای عضلاتِ اتاق
حرکت ندارد نور
از میانه‌ی تاریکی بلند نمی‌شود
چیزی
لهیده پایین می‌رود از گلویِ لکنت
با چند سرفه
سرفه
و پریدن از صدا به پت پت
تا حنجره‌ای بمانم تنها
در ادایِ " چند کلمه بیرون بیاور از لالمانی "
از حفره‌های هوا
که حروفِ ...
می‌گویم دهانم را می‌خورم اصلا

http://uupload.ir/files/6g5y_1_(5).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2665

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 اختتامیه جایزه ادبی لیراو در گرگان

🆔 @piaderonews 👈
🔹دانلود شماره پنجم نشریه #هفتاد از سایت ادبی پیاده رو :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2666

#اختصاصی

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹تنفس
🔸داستانی از #علیرضا_فرهانی

« حالا وقت پرت شدن که با کلی تلاش و تقلا خودم رو رسوندم به نوک این قلّه و دستام رو از دو طرف باز کردم و جفت پاهامو چسبوندم بهم تا موقعِ سقوط همون شکلی که تو ذهنم تصور می کردم رو داشته باشم ، حس میکنم تازه دارم نفس می کشم ... »

دستانم را از روی دکمه های کیبورد برمی دارم و نفس عمیقی می کشم ! . هنوز هیچی نشده ، سربندِ انگشت هایم سوزش گرفته اند .

« سر صبحی که از پله های آپارتمان سه طبقه مون پایین میام و می پیچم تو پاگردِ ماشین رو ، ته ِ گلوم شروع به سوختن میکنه . انگاری یه مُشت خاک ریختن بیخ حلقم... از در خونه که بیرون میام کم کم راه نفسم بسته میشه ... مثه هر روز ... با هر قدم ، نفس کشیدن برام سخت تره ... باید زور بزنم سرفه کنم ... اسپریِ ام هم چند روز تموم شده ... چون عادت دارم ، نمی ترسم ... کار هر روزه ... فقط باید کاری کنم که سرفه م بگیره ... سرفه های زیاد و شدید ... تا خلطی از تو گلوم کنده بشه ... دست تکون میدم ... هوا هم سردتر شده ... سوار ماشین میشم ... جلو میشینم ... هوا هنوز گرگ و میشه ... چند تا سرفه میکنم و نفسم خِرخِر میکنه ...

http://uupload.ir/files/p61y_2_(1).jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2667

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹زینب بیگم
🔸داستانی از #امید_کامیارنژاد

این پنجره های آهنی اگر تا صبح کیپ تا کیپ بسته بمانند، قطعاً این عباس حرامی مرا خواهد کُشت. جناب باز پرس، لااقل دستور بفرمایید یکی از این پنجره ها را باز کنند، تا هم نور بتابد تو هم این بوی تعفنِ مرده ماهی کمی کم بشود. آخر تصدق‌تان بشوم با این نور ضعیف مهتابی، با این قندیل فکسنی... چی؟ قندیل نیست؟ بله چشم. امر، امر شماست. می‌گفتم. همه چیز زیر سر همین عباس است. می‌دانم این مرتیکۀ لندهور گفته مرا غل و زنجیر کنید و بیاورید این‌جا. به ارواح خاک مادرم کار من نبود! همیشه به فکر تصاحب زینب‌بیگم بود. چی؟ خب معلوم است. نرگس من بود. اصلاً چرا از این عباس پدرسگ نمی‌پرسید؟ شتر را ول کرده اید و افسارش را چسبیده‌اید؟ هه، چه سوال احمقانه‌ای!؟ شریک دزدید و ... بله می بینید که. اینجا هم دست از سرم بر نمی‌دارد مرتیکۀ زن‌باره! بله خودتان که مسبوقید... هنوز هُرم نفسش را روی بند بند انگشتانم حس می‌کنم. خشونتی هم در کار نبود. معلوم است که باور نمی‌کنید. اگر باور می‌کردید که من اینجا نبودم. چیزی که باعث تعجبم می‌شود این است؛ اگر هم زد و خوردی بوده، اثری از آن نمانده ...

http://uupload.ir/files/mq4f_2_(5).jpg

🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2668

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #عفت_کاظمی


سخت می گیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی

درد باشد به ناله های بلند،
گریه باشد به های های بلند
عشق باشد_نه با صدای بلند_
در نهانم نهان شوی حتی

زندگی جبری است می دانم
عشق، بی صبری است می دانم
دردناکی و دوستت دارم
لای زخم استخوان شوی حتی

شعرهایم ز یاد خواهد رفت
سر سبزم به باد خواهد رفت
نام سرخ تو زنده می ماند
بر گلو ریسمان شوی حتی

یک سپاهم اگرچه تنهایم
من زبان تمام زن هایم؛
باز هم عشق آخرین راه است
خنجری بر زبان شوی حتی

مرگ پایان قصه ی ما نیست
مرگ آغوش مهربان تو است
با تو هر شب شروع خواهم شد
آخر داستان شوی حتی...

http://uupload.ir/files/sebq_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2669

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #فرساد_فرهادی



( منشور )


تابستان نیز ...
... با خود چتر داشت ...........
عاشق شد .........
اینک...
... زمستان نیز ...
...... با خود چتر ندارد ..............



( مازوخیسم )


اگر نمی‌توانی ...
... تحمل کنی ...
.... اعتراض کن .........
اما ...
... اگر نمی‌توانی اعتراض کنی ...
..... لذت ببر ............



( تنهائی)


غربت ...
ناکجا آباد دل است ...
... نه ناکجاآباد دنیا ........
تو در میان جمع نیز ...
....... تنهائی ...............

http://uupload.ir/files/75c_2_(4).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2670

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸زنی به نامِ فاجعه
🔹شعری از #اکبر_قناعت_زاده


خالِ پریشانحالی به تعلیق
گذاشتم بر صورتی مجازی
قطعه قطعه شده
بر ملا و ناپیدا
فاجعه بود - آمد به اتاق
با سکوت و ظلمتِ مات
از سینه دهان گشود و
فاجعه را بلعید
چراغ قوه را روشن کرد
معشوقِ تیز آمد - نشست
پیرِ پشیز آمد - نشست
ساق به ساق - زانو به زانو
چیزی برای گفتن نداشت
آنچه که داشت گذاشت وسطِ بساط
فاجعه بساط را بلعید
تاریکی را بلعید
چراغ قوه را بلعید
عق زد و مُرد
همه آمده بودند از
دسته جمعی در آمده بودند از

حاج ممد* آمد - شیرشکری
با سِدرِ و تخته و کافور
فاجعه را تلقین داد
فاجعه حاج ممد را سرکشید

---------------------------------------------------

* - گورکَنی در گورستانی

http://uupload.ir/files/ue7v_2_(2).jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2671

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعرهایی از #پاتا_شاموگیا
🔸معرفی و ترجمه ی شعرها : #آزیتا_قهرمان


پاتا شاموگیا شاعرونویسنده متولد آبخیزیا یکی از مهم ترین چهره های شعر امروز گرجستان است . مجموعه اشعار شاموگیا محبوبیتی گسترده بین مردم و منتقدان داشته و موفق به دریافت بعضی از مهم ترین جوایز ادبی شده است . شعر های او آمیز ه ای از طنز و تخیل وابداعات زبانی است .او با خلاقیتی شاعرانه ونگاهی دوباره به متون مذهبی ارتدوکس و سنت ها ی قدیمی ؛ شعر هایی مدرن و متفاوت درباره زندگی ؛ عادت ها وروابط مرسوم در جامعه امروز گرجستان نوشته است و با تجربیات شخصی و نگاهی شوخ و تیزبین این دوگانگی را در شعر هایش باز آفریده است .این چند شعر از گزیده اشعار او به انگلیسی انتخاب و ترجمه شده اند .

من دوست خودم هستم
که صدها کیلومتر دورتر از من زندگی می کند
صدها قطره اشک
صدها خیال و رویا
من برادر خودم هستم
اتوبوس ها بین من و خودم در رفت و آمدند
من پدر خودم هستم
اتوبوس ها از پشت غبار و اندوه رد می شوند
شب ها سردند و من علاف به ارزش های والا عقلم نمیرسد
من رفیق خودم هستم
که دارد می لرزد و تنبل و ترسوست
من دوست خودم هستم
و روزی اگر بمیرم
(چیزی که عاقبت اتفاق می افتد )
نه ریس جمهور به کفن و دفنم خواهد آمد
نه نطق تاریخی چرندی درنتیجه کار است
نه هیچ مریلین مونسون نوظهوری
هاللویای شیطانی فوق مدرنی سر می دهد
و همشهری محترم زورآب سریتیلی نیز
مجسمه ی طلایی مرا
در میدان آزادی تفلیس بر پا نخواند کرد

تنها دوست خودم من هستم ...


http://uupload.ir/files/71i9_1_(6).jpg

🔴لطفاً ترجمه ی شعرهای دیگر را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2672

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #ادبیات_جهان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 لطفا جهت انتشار آثارتان در سایت پیاده رو ، فایل متن و عکس خود را برای دبیر هر بخش تلگرام کنید :

▪️شعر آزاد : #محمد_آشور
@mohammad_ashour
▪️شعر کلاسیک : #شهرام_میرزایی
@Shahrammirzaii
▪️داستان : #احمد_درخشان
@Ahmad_derakhshan
▪️نقد و اندیشه : #حمید_شریف_نیا
@Sharifnia1981
▪️ادبیات جهان : #آزیتا_قهرمان
@Azitaghahreman
▪️ادبیات ترکیه و آذربایجان : #ابوالفضل_پاشا
@pasha1345
▪️ادبیات فرانسه : #آسیه_حیدری
@asimon
▪️ادبیات کردستان : #بابک_صحرانورد
@BABAKSAHRA

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #مهدی_معظمی


این ایستگاه آخر راه است
چیزی به غیر هیچ نمانده
آرام گریه کن ته خطم
نه!فرصت(بپیچ!...)نمانده
.
این ایستگاه بازی درد است
از هر طرف محاصره هستم
من رمز مرگ موقع پرواز
من یک دهان باکره هستم!
.
من بازی زبانی شعرم
جمع کثیری از خفقانم
من قول می دهم که بسوزم
من قول می دهم که نمانم!
.
این ایستگاه آخر راه است
فرضِ نبرد شیر و شغال است
من قول می دهم که نبازم
با اینکه این دروغ محال است
.
سوت قطار می رسد از دور
این اتفاق تلخ قشنگ است
انگار بین مردن و مردن
در ایستگاه حادثه جنگ است
.
چیزی به غیر درد نمانده
این زخم ها که چاره ندارد
گاهی شکست قسمت شیر است
این آسمان ستاره ندارد
.
این ایستگاه آخر راه است
بی صبر،بی صدا و سلام است
گاهی غرور له شده‌ی مرد
موسیقی بدون کلام است
.
من بی صدا،شکسته و سردم
با چشم شب معامله دارم
باید که شعر تازه بگویم
وقتی دهان حامله دارم!
.
کوهی که مثل بغض شکسته‌ست
چشمی که تا همیشه به راه است
چیزی نگو رهاشو از این مرد
این ایستگاه،آخر راه است...
.

http://uupload.ir/files/7yn_4.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2673

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹جهان وطنی در شعرِ م. روانشید
🔸#سریا_داودی_حموله

هسته ی مرکزی شعرِ م. روانشید (1)رویکردی معترضانه و انتقادی دارد. ارتباط سطرها به علت موضوعیت ظرافت ساختاری را به ذهن مخاطب متبادر می کند.
تعدد گزاره های خبری نشان از وضعیت و موقعیتی خاص دارد. شعر از شش بند تشکیل شده است. آغاز آن «ما ناپدید شدیم، نمردیم» آن چنان قوی است که کل سطرها را تحت الشعاع قرار داده است و در آخر به صورت چرخشی دوباره تکرار شده است.
بند نخست،مکان و زمان نشان از گسیخته گی های اجتماعی دارد. بند دوم، صحبت از هراس جمعی است. بند سوم،احساس و عواطف مفهومی ندارند. بند چهارم، با یک برآیند تاریخی جهان وطنی را توصیف شده است. در بند پنجم، ملال و غربت نقطه ی عطف سرگردانی قرار گرفته است. در بند ششم، تکرار« نگران نباشید/ ما ناپدید شدیم/ نمردیم.» نهایت غم و اندوه است، که آگاهانه به صورت چرخشی دوباره تکرار شده است ...

http://uupload.ir/files/8mf8_11.jpeg

🔴لطفا ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2674

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظرسید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸شعر رنگ پریده
🔹شعری از #ایمان_رحمانی


▪️یک :

یلدا شبی که از نگاه تو اناری چید
رنگی که از من پرید
و به سرخی لب‌ها افزود
به شوری یا شیرینی که نمی‌زند! (مهمانان گفتند!)
امشب اگرچه دست‌های خون ندیده
دعوت‌اند به مهمانی
اما؛
یلدا شبی‌ست
که چاقو می‌برد دست
بر این دانه‌های بلوری!

▪️دو:

امشب که امشب از تمامیِ شب‌ها
یک دقیقه دیرتر می‌رسیم به صبح
همان یک دقیقه‌ که در آن
خون دلمه خواهد بست در بستر زخم!
امشب اگرچه خواستگار تو باد است
و تو با او
باری به هر جهت
به هر جهت خواهی رفت
دستی بر نگاهت می‌برم با انتقام
که پاییز را‌ تمام کرده باشم
با برگ‌هایی که رو کرده‌ام
من که بی برگ و بار و باد
و چه آسوده می‌توانم بگذرم!

▪️سه:

حق با چشم‌های توست
تو که به لب‌های گس
با نگاهی که از پیش
آراسته شده باشد به غم
ِلبخندی تعارف می‌کنی
حق با چشم‌های توست
تو که دیگر نمی‌شود از مربای چشم‌هات ناخن زد
با این‌همه
چه همهمه‌ی زیبایی‌ست
در غربتی که باریدن برف را هم نمی‌شنویم؛
نشسته‌ایم و از گلویمان
جز اندوه نمی‌بارد
دیگر چه بگویم از این زمستانِ لال!؟

▪️چهار:

بلند می‌گذرد امشب!
بر پلک‌های کور من
که جهان را سیاه دیده‌اند
قطره اشکی هم نمی‌گذرد که بگذرم (بگذریم!)
یلدا شبی که از نگاه تو اناری چید
شب در آینه تمام می‌شد اما؛
رنگ پریده

http://uupload.ir/files/2l9n_7.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2675

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از مهدی. ع. راد

من رشد بذر را به نام خود نام نهاده بودم تا
افرادِ آب دریابند مقصودشان کجاست!
بر اصوات معلق خود را پراکندم و پراکندم دست‌هایی را به اشاره
که هوا را بشکافند و همه‌چیز را به نام من، دگربار بیافرینند.
برزمین قدم می‌گذاردم و بی‌تفاوت- سرخوش تنها نام تو را و خود را منتشر می‌کردم.
بله چنین بی‌خود و یکسره تن بودم.
حال به دین خدایی قدیم و پادشاهیِ باشکوه و نیز تاج مرصع‌ام
اعلام می‌کنم: بر دو پای پُرخون‌ام ایستاده‌ام و بر این برج نام می‌نهم،
من گناه نخستینم را بی‌پروا پذیراترم
و قسم به همه‌ی صداها که مقصدشان منم
دگرباره
تو را به عشق حوا وا می‌گذاشتم
به یاریِ تو و هم به سوی تو...
پس آشوب و جنگ از آن من و اراده‌ی من
مأمن و مکان از آن تو
باشد که هیچ جنبنده‌ای از تو نگذرد دوست من!
و نیز تو می‌دانی
از این‌همه خواهم گذشت
به شادی و سکر!
آمین.

http://uupload.ir/files/m15b_6.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2676

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعرهایی از #ابوالقاسم_مومنی

▪️یک

و روی دیگر من
شمشادهای بلند
خواب که از تو
در ورای بنفش
جوی هایی که از آتش
در تنم می گذرد

نزدیک تر بیا
کنار بیماریم

آب و آتش و علف .......

عادت دارم من
به این
سیاهی

به درختی
در آن دورها
که
تیره می گذرد

▪️دو


ﻣﻴﺎﻥ اﺑﺮﻭاﻥ
ﻣﻪ
ﻛﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ ﺗﻮ

ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ
ﺁﺑﻲ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﺮاﺏ ﺷﺪﻥ

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺣﺲ و
ﺗﺸﺮﻳﻒ
اﻳﻦ ﺩﺭ
ﺑﻪ ﺗﻘﺮﺏ ﺗﻮ

ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺖ و
ﺁﻫﺴﺘﮕﻲ

اﺯ ﺷﺎﻧﻪ و
ﺷﺎﻳﺪ

ﻣﺮا ﻣﻲ ﺑﻮﺳﺪ و
ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ


▪️سه

دو خواب
از دو خانه

شب
به بوی فراق

مانده ترین سال
بر گردن مردن

مات
از این آینه به دیدن تو

این آهو
گستره ی فراهم

مرگ تن
به اقبال سالها

در پس تن

چقدر طول می کشد
دیدن تو

بنشین
بنشین و مدام

مرگ
مرگ که بالا می رود
از تن من

http://uupload.ir/files/629i_2.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2677

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #زامان_پاشازاده
🔸ترجمه ی #ثریا_خلیق_خیاوی

مثل انسانی که در آینه ها منعکس نمی شود
مقابلت ایستاده ام
می بینی؟

در تلاقی بودن و نبودن، از کنج خلاء
تو را صدا می زنم
می شنوی؟

تا کن یک لحظه بالهایت را
در کیفت که از پوست سمور است ،بگذار
در پایین ترها یک نفر
با احساس تو ، هستی خود را می سنجد
احساس می کنی؟

پایت را برهنه روی خاک بگذار!
تخم گیاهان از آفت زردی پوسیده خواهد شد،
اگر نباری!

بشناس خاکی که جانش در درونش می پوسد
خاک
مادر گردو غباری است
که بر عینکت نشسته است!

و من
جانی که از ورز دادن گِل به وجود آمده
در دنیایی با بعدهای کشف نشده زندگی می کنم.

هی ...گیسوانت قلم موی جادویی نقّاشها!
با نوک قلم موی گیسوانت سینه ام را مور مور کرده،
مانند نقشهایی پنهان ،مرا برجسته کن
مثل اثر انگشت جانیانی که بر روی اشیایی برجسته می شود.

تا این وجود، داغ نخورده
برای هیچ معبودی عبادت نخواهد کرد
رنگ لبهایت را به لبهای بی روحم برسان.

آفریده ی خود را نامگذاری کن
اسم بگذار؛
بر مخلوقی
که با یک نگاهت
سلولهای پراکنده اش یک جا جمع شده ست.

http://uupload.ir/files/2h27_3.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
🔴برای مشاهده #متن_اصلی به سایت مراجعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2678

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔸داستانی از #ایمی_همپل
🔹ترجمه ی #سینا_صالحی

🔘ایمی همپل ؛ زادهٔ ۱۴ دسامبر ۱۹۵۱ نویسنده داستان کوتاه و روزنامه‌نگار آمریکایی است. وی در کالج بنینگتون و دانشگاه فلوریدا نویسندگی خلاق تدریس می‌کند. وی همچنین برنده جوایزی همچون جایزه پن/ مالامود و کمک هزینه گوگنهایم شده‌است.
📚کتاب‌شناسی: دلایل زندگی (۱۹۸۵) / بر دروازه‌های پادشاهی حیوانات (۱۹۹۰) / خانه آشفته (۱۹۹۷) / به هر طریقی: اشعاری از سگهای نویسندگان (۱۹۹۹) / سگ ازدواج (۲۰۰۵) / مجموعه داستان (۲۰۰۶) / داستان‌های جدید از جنوب (۲۰۱۰)

▪️پیچانه

وقتی که نمایش فیلم بازیگر فرانسوی در منطقه والی[2] آغاز شد، به دیدن دومین نمایش شب رفتم. یک کمدی رمانتیک هیپی بود، اما مثل اولین فیلمی که در آن بازی کرده­ بود به­ یادماندنی نبود، تصویر شنیعی که نامی برای او دست­ و­پا کرد.

بیش از سی سال پیش، عمه­ ام لورین استخدام شده بود تا او را همراهی کند و به عنوان مترجم شفاهی مصاحبه­ هایش برای او کار­کند. او در دانشگاه مادرید فرصت مطالعاتی تحصیل یک ساله در خارج از کشور را دور از زادگاهش در آمریکن میدوست (ایالت­های غرب میانه آمریکا) سپری می­ کرد.
لورین سرزنده و بانمک بود، دختری احساسی با پوستی که به صورتی یکنواخت برنزه شده­ بود. آقای بازیگر هنوز هم در نقشش بود و زمانی که یک ماه بعد لورین به او نامه نوشت تا او را از دیر رسیدنش مطلع­ کند، پاسخی دریافت­ نکرد. روزی که بچه­­ اش را سقط کرد، بهترین دوستش، از هزاران کیلومتر دورتر، «احساس بدی» داشت و به سرایدار ساختمان لورین در مادرید زنگ زد؛ که در غیر این صورت، لورین از اوردوز جان سالم به در نمی­ برد.

با کمک مکالمات طولانی­ مدت هر شب با مادرش، که در شیکاگو بود، جان تازه­ ای می­ گرفت. یک سال بعد، فردی را ملاقات کرد که عاشقش بود. به لیسبون رفته­ بود تا هم آخرین درس­ های کالجش را تمام کند و هم متن­ های پزشکی ترجمه­ کند. حال نوبت ارتباط با ماکاریو بود...

http://uupload.ir/files/nnrz_8.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2679#_ftn1

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #ادبیات_جهان
زیر نظر آیتا قهرمان

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹شعری از #میخوش_ولی_زاده

از تو چیزی به یادگاری بردن
با دو خورشید در دل اما دلسرد!
چند سال است که تو را ندیدن
تو را در پیاده‌روها گشتن
در توهم مه‌آلود یک روز بارانی
شکل دیگرانی که می‌آیند و می‌روند
نزدیک‌تر می‌آیند!
دیوانه‌وار از پیشم رد می‌شوند
و دیگر تو نیستی!
در این خراج پاییزی افسوس!
چه کسی می‌تواند جای ما را گرفته باشد!؟
چگونه می‌توانم برگردم به خانه
از بدرقه‌ی قطاری که رفته است
چگونه می‌توانم برگردم
و راه خانه را گم نکنم
چگونه می‌توانم آیا، اما نمی‌توانم!
نمی‌دانم این هم از اعصابم است
که پلکم مدام می‌پرد
یا راست است که تو رفته‌ای!
تو می‌گفتی!
با این همه صدا که نمی‌شود خوابید
لااقل ربنایی بخوان
تو ای پری کجایی،
چیزی که تا آرام بگیریم!
همه می‌گویند که صبح است
همیشه یکی خواب دم صبح را به هم می‌زند
همه دروغ می‌گویند!
از این همه یکی که من باشم بیدارت کنم!
یکی که تو باشی چای بریزی، شیرینش کنی، به هم بزنی
به هم بخورد!
زندگی همین است دیگر!
امان از این خواب دم صبح
از این پشت پنجره‌ی جای خوبی برای با تو پریدن!
از این سیگاری که می‌گیرم به گرمای این شهر می‌کشم،
و کش می‌آید!
از این که در می‌گذریم از هم هر روز!
و فصل‌ها همه در پی هم می‌گذرند!
که چای از دهن می‌افتد با آن صدای غمگین در کافه!
که خلوط شده است
برمی‌گردیم به حواسی که از پنجره پرت است
عجله دارد که برود!
برمی‌گردیم به خواب دم صبح
به اتفاق شب گذشته، به قطار، به تو ای پری کجایی!
به هم که پرت می‌شویم از حواس هم به خیابان
درمی‌گذریم!
افسوس اما!
در این هوای بارانی!
چه کسی می‌تواند جای ما را گرفته باشد؟

http://uupload.ir/files/tamv_5.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2680

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️ شماره چهار مجله ی "هنر و اقتصاد" ویژه ی تابستان 1398 منتشر شد و هم اکنون در دسترس علاقمندان است .

🆔 @piaderonews 👈