✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
"آزادی و تو "
#شعر_خوب از #بیژن_الهی

۱
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجه‌ام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع پیشانی‌ام می‌کاهد -
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می‌خاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده ؟

۲
خیش‌ها
– ببین! -
شیار آزادی می‌کنند
در آن غروب که سربازان دل
همه سوراخ گشته‌اند.
آزادی: من این عید سروهای ناز را
همه روزه تازه‌تر می‌یابم
در چشمانی که انباشته از جمله‌های بی‌نقطه
و از آسمان خدا آبی‌تر است.
آزادی: ماهیان نیمه شب آتش گرفته‌اند
تا همچنان که هفته
در قلب تو
به پایان می‌رسد،
دریا را چون شمعدانی هزارشاخه برداری
آزادی
که از حروف جدا جدا آفریده شده است.

دو فرهاد، پس از مه،
یکی انتحار کرد و یکی گریست
در بامداد فلج
که حرکت صندلی‌ی چرخدار
صدای خروسان بود،
و ماهیان حوض
از فرط اندوه
به روی آب آمدند.
دو فرهاد
هر یک با دلی
چون عطر آب، حجیم
لیک تنها با یک تیشه.

۳
زیر چراغ
– ببین! -
آخرین خالِ دل این چنین سنگ شد
که چشمان بی‌بی و سرباز
فرارِ شن را از روی نان توجیه می‌کند.
روز چندان طولانی بود
که همسایه‌ام چراغ را دوباره افروخت
تا شاپرکان را بدان فریب دهد.
همچنان که این پاییز فضایی
– این سقوطی را که از یک یکِ ستارگان گرفته‌اند-
زیر پرچم پوستش
که تمامی‌ی رنگهایش را بهار سپید کرده بود،
حس می‌کرد.

۴
همه‌ی آسمان روز
با فقری زیبا همچون کف یک دست
مرا تاجگزاری کرده‌ست؛
چرا که بر دردی شاهی کردم
که از آن
جز پاره‌ای خرد
نمی‌شناختم.
دردی آمیخته با پروازی بی‌بال
که می‌خاست به القابِ ناملفوظِ چهار صد ملکه‌ی روستایی
که مرصع به خون بودند
مهتاب را به ماه بیاموزد.
تردید یک ستاره
در شبی که با برف مست می‌کند.
دردی که شما
از من ذهنیتی خاستید که از فضای گرسنگی‌تان ملموس‌تر بود.
تا خودی که مرگ، سکه‌های نقره را به صدا در می‌آورد،
یک درد فلس‌دار که دو رود را بر شرق،
دو مو را بر بدن راست کرده بود؛
دو رود شور بر شانه‌های لخت تو
که سرت میان ستارگان گیج می‌رود.
ستارگان به سوی قلبت جاری‌ست
تا قلبت را از بسیاریِ فلس بکشد.

۵
کبوتران در آخرین بندر گرسنگی‌ت
- ای مرد !-
آبستن شدند؛
چرا که بی‌شک وصیت‌نامه‌ی تو پر از دانه بود.
چاه‌های شرقی در چشمان تو
- ای مرد!-
به آب رسید؛
چرا که برف، قو را که از افق گردن می‌کشید
تا مرگش را با آواز در بندرها پیاده کند؛
با دو دست بارور
که بی‌گناهی را مدام به هم تعارف می‌کردند،
فتح کردی.
و زیباترین خمیازه را کبریت کشید به گاه افروختن
تا سیمای تو حادثه‌ای باشد در میان تاریکی.
آنگاه که برگریزان، این کف زدن شدید برمی‌خاست
برای خضری ، به شکل پیری‌ی من
که حتی مرگ خود را نیز باخته بود.

در جهت هفت برادران که به یک زخم می‌میرند،
تو می‌تازی
هم‌تاخت اسبانی
که فرمان رهایی‌شان
چون فرمان اسارتشان
نوشته نیامده.

۶
آه، چرا می‌باید
من تو را شگفت بدانم
در این جریان
که از شگفت بودن همه چیزی
عادی می‌نماید؟
وگرنه تو عادی‌ترین موسمی
که می‌باید به چار موسم افزود.
و چشمان تو،
راحت‌ترین روزی که می‌توان برای زیستن تصمیم گرفت.

۷
اینک خزانهای پی‌درپی
از هم برگهای جوان می‌خواهند!
می‌توانستیم توانستن را به برگها بیاموزیم
تا افتادن نیز توانستن باشد.

۸
من کنار کره‌یی
که سراسر آن دریاست
به خاب رفته‌ام
در خطوط سرگردان دست تو
این گله‌هایی که از چرا باز می‌گردد.
ماهیان خاکستری،
ماهیان زاغ دیوانه،
ناشتا در سپیده‌ی سردسیر عزیمت کرده‌اند.
اگر باز هم می‌گویند فردا از تمام خاکسترها نان خواهند پخت،
من می‌پذیرم که مزرعه‌ها سوخته‌ست.
در سر من
-آن جا که جواهر، تب را
بر اندیشه‌ی شن سنجاق می‌کند-
ماه با فشار رگبار
به آخرین برج می‌غلتد.


http://s1.upzone.ir/97148/B.Elahi.jpg


@piaderonews
@piaderonews

#حافظ_موسوی :

بیژن الهی یکی از رازآلودترین چهره‌های شعر نیم قرن اخیر ایران بود . نامی پرجاذبه که گویی فقط یک نام بود . یک دال بدون مدلول . یا بهتر است بگوییم دالی که مدلولش مخفی بود . مخفی و رازآلود . بودی که خودش را به نبودن زده بود . از خودش یک غیاب ساخته بود . گاهی بر زبان دیگران حاضر می‌شد . گاهی چون شایعه‌ای دهان به دهان می‌گشت . مرگش هم آنقدر ناگهانی و غافل‌گیر کننده بود که گویی می‌خواسته ‌است تا دیر نشده همهٔ جستجوگرانش را برای همیشه ناکام بگذارد. نهمین روز از نهمین ماه سال هشتاد و نه ، به راحتی آب خوردن مرد.

http://s1.upzone.ir/98707/B.H.jpg
(به بهانه ی ششمین سالگرد درگذشت شاعر و مترجم بزرگ معاصر #بیژن_الهی )
☑️مجله ادبی پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران

@piaderonews
@piaderonews

" منظره با دو قبر و یک سگ آشوری "
فدریکو گارسیا لورکا
ترجمه ی #بیژن_الهی

1
برخیز ای یار
شنیدنْ زوزه ی سگ آشوری را .
سه حوری ی سرطان رقصیده اند ،
پسرم .
از کوهستان ، موم قرمز آورده ند
و شمد های خشن که خفته بود در آن
سرطان .
اسب ، چشمی در گردن داشت
و ماه چندان در آسمان یخ بود
که کوه ناهیدش را
بایست می درید
و قبور کهن را خفه می ساخت
به خون و خاکستر .

ای یار ، بیدار شو :
کو ها هنوز دم نمی زند
و گیاهان دلم ، جای دیگری ست .

2
مهم نیست که لبریز آب های دریا باشی
دراز زمانیْ من ،دوستار کودکی بودم
که پَر کوچکی به روی زبان داشت
و ما صد سال در یک چاقو
زندگی کردیم .
بیدارشو! خاموش! گوش کن! قد بیافراز اندکی!
زوزه
زبان دراز بنفشی ست
که موران ترس را و باده ی تیراژه را به جای می نهد .
به سوی صخره می آید . ریشه یی ندوان !
نزدیک می شود . می نالد . هقهقه در خواب مزن ای یار .

برخیز ای یار
شنیدنْ زوزه ی سگ آشوری را !


"نرگس"
فدریکو گارسیا لورکا


کودک ،
می روی به رودخانه بیافتی!
در ته آب ، گل سرخی هست
و در آن گل سرخ، رود دیگری.

پس ببین این پرنده را ! نگاهی آنجا
به این پرنده ی زرد بیانداز !
افتاده چشم های من
به ته آب.

خدای من! اما
سُر می خورد این کودک!
... و خودم ، به دل گُل سرخ .
در آب که گم شد ،
فهمیدم . شرح نمی دهم .

http://s9.picofile.com/file/8279629342/F_G_L.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1708

🔴شعر "منظره با دو قبر و یک سگ آشوری" از مجموعه "شاعر در نیویورک" به گزارش یدالله رویایی به نگارش بیژن الهی
شعر "نرگس" از مجموعه ی "آواز ها" به گزارش ا. اسفندیاری به نگارش بیژن الهی
برگرفته از دفتر "شعر دیگر" یک . سال 1347

◾️بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی

با کانال " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
چندان تنگ خفته‌اید که نیمی از خواب را تو می‌بینی و نیمی را او
و جمله‌ی‌عبرانیان
از میان شما می‌گذرند
بی‌آنکه خیس شوند.
#بیژن_الهی
- بخشی از یک شعر -

🔴مجله ادبی پیاده رو :
@piaderonews
دره‌ی علف هزار رنگ
گردانده های #بیژن_الهی
نشر بیدگل

🔴با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید: 👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
ای نور
ای جغرافیای سری که متلاشی می شود
با تو عشق در قلب من
شعوری کروی دارد!

#بیژن_الهی

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

10 آذر ماه ، سالروز درگذشت شاعر بزرگ معاصر #بیژن_الهی است . گرامی باد یاد او .

تن‌ها یک بار
می‌توانست
در آغوشش کشند،
و می‌دانست آن‌گاه
چون بهمنی فرو می‌ریزد
و می‌خواست
به آغوشم پناه آورد ،
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاهگلی

و من او را
چون شاخه‌ ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم.

http://www.uupload.ir/files/wn8q_b.e.jpg

🔵 #مسعود_کیمیایی سال 1392 مصاحبه ای در رابطه با الهی داشته است که دعوت می کنیم بخوانید : 👇🏻

http://goo.gl/QEwy9S

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
#آزادی_و_تو
#بیژن_الهی

به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجه‌ام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع پیشانی‌ام می‌کاهد -
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می‌خاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده ؟

http://www.uupload.ir/files/5j8g_b.e-1.jpeg


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ


🔹برگردان شعری از #بیژن_الهی به زبان عربی
▪️مترجم : #فاطمه_جعفری
#تعریب_شعر

🔸#الحرية_و_أنت

ماذا أقول
لصورة شجرة
أصبحت سجينة
في البرکة تحت الجليد؟
لقد كنت أظن الشمس
سقفي الوحيد الّذي أثق به
والذي يفتح شمسية دُواري
في الحريق
كما يُخفِضُ انطفاءُ النوافير
ارتفاعَ ناصيتي؛
لكنّ الشمسَ
غطّتها الثّلوج أيضا.
ماذا أقول لصوت السُفن التي تبتعد
ولا تحمل بضاعة إلّا الماء
- الماء الذي كان يريد أن يكون مطراً –
وأشرعتَها
نَفَّرها اللهُ الكائن في كُلِّ «في أمان اللّهات»
مِن على كتفه مع الحَمامات؟

🔸 #آزادی_و_تو

به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیجه‌ام را
همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع پیشانی‌ام می‌کاهد -
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می‌خاست باران باشد-
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده ؟

http://www.uupload.ir/files/vsn8_b.e.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2481

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
تو بهارِ همه‌ی فصل‌های من بودی
تو بهارِ همه‌ی دفترچه‌هایی که
چیزی دَرِشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
همچنان که دوستانه می‌گِریَم.
هرچه بلور است به فصل پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگهای تنت
دوست بدارمت:
عریان شو زیر آبشار‌های خورشید
حتا انگشترت را
در صدای آنها پرتاب کن
که می‌خاهند به ما
چیزی را جز این که هست
بِباورانند.
تو را با رنگ گلهای بِه
با رنگهای بلوط
تو را دوست خاهم داشت.

بنفش تند از آنِ زنبق‌هاست.

#بیژن_الهی

▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
به هیچ‌کس نمی‌مانی از آن‌گاه که دوستت می‌دارم.
بگذار تو را بگسترم میان گل‌تاج‌های زرد.
که نام تو را با حروفی از دود می‌نویسد
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن‌گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی.

#پاپلو_نرودا
ترجمه #بیژن_الهی

▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
مرا کاشته بودند
کاشته بودندم تا با خورشیدهای عجول
احاطه ام کنند.
تو آمدی و چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم.

#بیژن_الهی

#شعر_دهه_چهل
#شعر_دهه_پنجاه
#شعر_موج_نو #شعر_حجم #شعر_دیگر #شعر_موج_ناب

▫️ #قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
خوب من!
های،
خوب من!
باور کن چراغهای خیابان همه روشن بود
اگرچه با ارتعاش شرّابه ی الکل، آبی و مست می سوختم.

#بیژن_الهی
#جزوه_شعر ۲، ۱۳۴۵

#شعر_حجم #موج_نو #دیگر #موج_ناب

▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا

🆔 @piaderonews 👈
و ترتیبی عاشق شدنی
که روزان کال تو می‌گیرد
از دود لطیف بازی ی حقیقی ی چیزهای ناگرفته_
به اعتنا...




وقتی نازُکانه خوابی و آرام_
و در متن
سپیده می‌زند_
رابطه نزدیک
با نفسهای تو می‌دارد_
گلوبند
که فراموش کرده ای باز کنی.

#بیژن_الهی
#شعر_دیگر ۲، ۱۳۴۹
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب
#قلمرو_شعر
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
ای نور،
ای جغرافیای سری که متلاشی می‌شود!
با تو عشق در قلب من
شعوری کروی دارد
#بیژن_الهی
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
اکنون چه آشکار سیمای تو را زجر می‌دهد
گل آفتاب گردان_تا امیدی باشد!
پس که لطف می‌کند؟ کی پوست سیمای تو را، به بوسه،
[ می‌درد
تا نور فرو ریزد و
آهسته شکر شود؟
من! من که بوسه ام، ترسناک‌تر از یک امضاست.
#بیژن_الهی
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
حلزون
به فرانک هشترودی

مالِ برجی و برج جای تو نیست.
مال علفی، علف، که مال تو نیست.
برج، گرم. علف، گرم. چاره چیست؟
غروب ندارد: در شکل،
شکلِ تسلیم می‌شود تنها
تصمیم گرفت: درآ،
درا که ببینی کشنده چه شکلی ست،
و که بچّه های ولگرد در آن پوسته خالی
سوتی بزنند
که این دیگر چیست؟


#بیژن_الهی
#مجله_تماشا دوشنبه ۲۶ اسفند ۵۳، شماره ۲۰۴
#قلمرو_شعر
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews 👈
اکنون چه آشکار، سیمای تورا زجز می‌دهد
گل آفتابگردان_ تا امیدی باشد!
پس که لطف می‌کند؟ کی پوست سیمای تورا، به بوسه، می‌درد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسه ام، ترسناک‌تر از یک امضاست.
هوای روشن را تایید می‌کنم، و قیام را، از روی صندلی
بخاطر بدرود.

#بیژن_الهی
#دفتر_های_روزن زمستان ۱۳۴۶
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به #انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈
چون تابستان
اندام بزرگوارت را
برای من می‌زایی.
تکخال و شیهه
تپش‌های نوظهور من است.
شب غرابه های خالی ی عطش.
شب شاهرگ و دو ریه
که به نام شب‌بوهای مومن ثبت میشود.
ما دو، مکمل واقعیت این شب
که تنها از آن ما دو، مبین ما دوست.
شبی که فلس می‌فشاند
شبی که حیاطهای کوچک آفتاب‌رو
بر آن گسترده‌ست
و بوته‌هایی را
از خورشید و باران بی‌نیاز می‌دارد
شفقی سرخ خاندمت
میان ختمی و خون:
نیمی از تو
در تابستان جاری ست.

پی‌نوشت: بیژن الهی، مانند عباس نعلبندیان در برخی شعرها رسم الخط خود را رعایت می‌کردند مانند: خاندمت، استخان، سندلی و ...
       
#بیژن_الهی تولد ۹ آذر ۱۳۸۹
#اندیشه_و_هنر شماره هفت مهر ۱۳۴۴
#موج_نو #شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر_موج_ناب #شعر_دهه_چهل_پنجاه
▪️به انتخاب سید حمید شریف نیا
🆔 @piaderonews  👈