🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸یک :
"به سالیان است دوری
که شکل دیگر مرگ است"
به ناگهان است
با تو در پارک قدمزدن
به خانه آمدن
چراغی را خاموش کردن
که اینهمه سال برای تو روشن گذاشته بودم
آمدنت
و به ناگهانتر پاهایت
که رفتی
و اینهمه سال گذشت
بر موهایم
که هنوز هم سه نفرند
در جمهوری اندامم
🔸دو :
"زیتونیهای سه"
هر نگاه تو
پیلهایست در ابریشم
شعر میشود دو بال انگشتهایم
پروانهی زیبا
میرقصد
"سر اومد زمستون" میرقصد
از گلوی جو-گندمزار موهایم
به گیسوان بلند تال نشدهات میرسد
میرقصد رهای در باد
رهای رها
دو بال نقاشی شدهاش میرقصد
تا به نام کوچک تو میرسد
دامنکشان و شکفته
در بهار
به باد داده است دامن
کلمات من در
در موهای تو انگشت میشود
در گلهای پیراهنت
دست میبرم به آن دو پرنده
عدالت هنوز هم نام قشنگی ست
من از دست چپ سه بار بود شکستم
تا عاقبت شدم
کاکایوسف پرندهی عدالت است
قمری تنبل تهران نیست
در خیابانهای ناصر خسرو
داروهای رایگان بیمارستان باطنیها را بفروشد به قیمت خون
میرقصند کلمات من
بندری گریه میکنند میرقصند
کلمات
به خانه میآیند از ابریشمچی نام یک خیابان نیست
به سه در چهار کتابخانهام
رویا میشوند
زیتونی موهای تو
چشمهای مرا میبندد
دهان کوچک و قشنگ تو لب میشود
دو لب میشود
لبالب میشود
بوسه میشود
تهران همیشه با ماست
برف میبارد
🔸سه :
"خوابم نمیشود از ترس که شراب چهلساله زیر درخت گردو مستم شود
و آن مرد با عینک بیاید به جای اسب
و باز هم قرآن بخواند آرمسترانگ در ماه"
از ترس مرگی که در من است
نمیخوابم
دراز میکشم
به سقف خیره میشوم از ترس
پناه میبرم به اشیا
به پنکهی سی ام سی
به شش لامپ کممصرف آویزان
به تاریکی
فلاشبک میشوم به کودکی
به نوجوانی مرغهای خاله مرجان
کیش، جا، کیش، جا
به پشتبام کاهگلی
بوی بارانخوردهی ما سه دماغ بودیم
سکینه مادربزرگ بود
جمشید میشاشید به سرهنگیاش
و من که نگاه میشدم
به آسمان پیش از انقلاب
به تلویزیون بلر
به پنجاهوپنج سالگیام
یک معلم با حقوق ماهیانهی خود پنج اتاق میساخت یک خانه
حیاط دارد
باغچه دارد
رازقی گل داد:
آن غارتگر گلوها نیامد
بابا نان داد
مردهشور این زندگی را ببرد
آن مرد آمد
آن مرد با عینک آمد
آن مرد انار را کشت
دارا را کشت
آهو را کشت
سارا را کشت
پلکهای کاملن فارسی مرا کشت
و من از ترس
ترسی که پا کشیده است در من
خروس را دانه
آب
و چهل مرغ دادهام
که چند خروسخوان بخواند شب
هر شب
و من از ترس مرگ
بیدار میمانم
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2179
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸یک :
"به سالیان است دوری
که شکل دیگر مرگ است"
به ناگهان است
با تو در پارک قدمزدن
به خانه آمدن
چراغی را خاموش کردن
که اینهمه سال برای تو روشن گذاشته بودم
آمدنت
و به ناگهانتر پاهایت
که رفتی
و اینهمه سال گذشت
بر موهایم
که هنوز هم سه نفرند
در جمهوری اندامم
🔸دو :
"زیتونیهای سه"
هر نگاه تو
پیلهایست در ابریشم
شعر میشود دو بال انگشتهایم
پروانهی زیبا
میرقصد
"سر اومد زمستون" میرقصد
از گلوی جو-گندمزار موهایم
به گیسوان بلند تال نشدهات میرسد
میرقصد رهای در باد
رهای رها
دو بال نقاشی شدهاش میرقصد
تا به نام کوچک تو میرسد
دامنکشان و شکفته
در بهار
به باد داده است دامن
کلمات من در
در موهای تو انگشت میشود
در گلهای پیراهنت
دست میبرم به آن دو پرنده
عدالت هنوز هم نام قشنگی ست
من از دست چپ سه بار بود شکستم
تا عاقبت شدم
کاکایوسف پرندهی عدالت است
قمری تنبل تهران نیست
در خیابانهای ناصر خسرو
داروهای رایگان بیمارستان باطنیها را بفروشد به قیمت خون
میرقصند کلمات من
بندری گریه میکنند میرقصند
کلمات
به خانه میآیند از ابریشمچی نام یک خیابان نیست
به سه در چهار کتابخانهام
رویا میشوند
زیتونی موهای تو
چشمهای مرا میبندد
دهان کوچک و قشنگ تو لب میشود
دو لب میشود
لبالب میشود
بوسه میشود
تهران همیشه با ماست
برف میبارد
🔸سه :
"خوابم نمیشود از ترس که شراب چهلساله زیر درخت گردو مستم شود
و آن مرد با عینک بیاید به جای اسب
و باز هم قرآن بخواند آرمسترانگ در ماه"
از ترس مرگی که در من است
نمیخوابم
دراز میکشم
به سقف خیره میشوم از ترس
پناه میبرم به اشیا
به پنکهی سی ام سی
به شش لامپ کممصرف آویزان
به تاریکی
فلاشبک میشوم به کودکی
به نوجوانی مرغهای خاله مرجان
کیش، جا، کیش، جا
به پشتبام کاهگلی
بوی بارانخوردهی ما سه دماغ بودیم
سکینه مادربزرگ بود
جمشید میشاشید به سرهنگیاش
و من که نگاه میشدم
به آسمان پیش از انقلاب
به تلویزیون بلر
به پنجاهوپنج سالگیام
یک معلم با حقوق ماهیانهی خود پنج اتاق میساخت یک خانه
حیاط دارد
باغچه دارد
رازقی گل داد:
آن غارتگر گلوها نیامد
بابا نان داد
مردهشور این زندگی را ببرد
آن مرد آمد
آن مرد با عینک آمد
آن مرد انار را کشت
دارا را کشت
آهو را کشت
سارا را کشت
پلکهای کاملن فارسی مرا کشت
و من از ترس
ترسی که پا کشیده است در من
خروس را دانه
آب
و چهل مرغ دادهام
که چند خروسخوان بخواند شب
هر شب
و من از ترس مرگ
بیدار میمانم
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2179
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 چهار شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸اخوان میگفت:
سر بشکند، پا بشکند
دل نشکند
یکی از ما دو نفر
انار خواهد شد
بزودی از درخت میافتد
دست و پایش نه
دلش میشکند
دلی که شکست میشکنم از
از
از
از عدالت نام یک آرایشگاهست
پیادهرو نام دیگر پاییز
و برگهایی که میآیند
میروند
نارنجیپوشان چهار فصل
خش خش پاییز
قارقار غمگین کلاغها
از دلی که شکستی
🔸الهه ی نازی دیگر
طوقی هفترنگ خوب من!
بغبغوی من آواز غمگینیست
با صدای "بنان":
اگر از من نگیری خبر
قار قار کلاغی میشوم
نشسته بر سیم برق
یا خرمالوی کال مانده بر درخت
چشم به راه دستی دیگر
سالی دیگر
و الههی نازی دیگر
🔸شعر سوم :
بیچاره سنگ!
ندانست کودک را برنجاند
یا گل
🔸شعر چهارم :
بادکنکی هستم
در دهان یک کودک
باد میکند و
باد میکند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2344
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 چهار شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸اخوان میگفت:
سر بشکند، پا بشکند
دل نشکند
یکی از ما دو نفر
انار خواهد شد
بزودی از درخت میافتد
دست و پایش نه
دلش میشکند
دلی که شکست میشکنم از
از
از
از عدالت نام یک آرایشگاهست
پیادهرو نام دیگر پاییز
و برگهایی که میآیند
میروند
نارنجیپوشان چهار فصل
خش خش پاییز
قارقار غمگین کلاغها
از دلی که شکستی
🔸الهه ی نازی دیگر
طوقی هفترنگ خوب من!
بغبغوی من آواز غمگینیست
با صدای "بنان":
اگر از من نگیری خبر
قار قار کلاغی میشوم
نشسته بر سیم برق
یا خرمالوی کال مانده بر درخت
چشم به راه دستی دیگر
سالی دیگر
و الههی نازی دیگر
🔸شعر سوم :
بیچاره سنگ!
ندانست کودک را برنجاند
یا گل
🔸شعر چهارم :
بادکنکی هستم
در دهان یک کودک
باد میکند و
باد میکند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2344
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸"بکت" میگفت: آدمی به چاه میماند با دو سطل که یکی پایین میرود.
و دیگری هم پایین
و من
تازه فهمیدهام:
انگشتان دست راست تو
کوهنوردانی هستند
که بالا میروند از من
از دیوارهی سنگی
به موهایم میرسند
طنابهایشان را باز میکنند از کمر
عرق میگیرند
دایره میشوند
چای و خرما نام دیگر لبهای من است
در لیوان پنج انگشتت
به لبهای تو میرسد
انگشت اشارهی دست راست من
درست در میانهی بالا
و
پایین دو لب
من از کوه پایین آمدهام
تو داری بالا میروی از من
بالا
و بازهم بالاتر
- پرچم را پیدا نمیکنم
کیفهایتان را بگردید لطفن!
چهار انگشت زانو دادهاند به زمین
به بیبرفی و برف
- پیدا نمیکنیم!
یکی از آن پنج انگشت گفت:
پرچم را در موهای او جا گذاشتیم
در موهایش چند روز مانده به یلدا!
و تو پایین میآیی
با پنج انگشتت از من
از دیوارهی سنگی!
🔸کوتاه و بلند
میشود کوتاه
و بلند
سایهی غمگین من
زیر نور چراغ
کوچه همان بنبست
بنبست همان کوچه است
و کوتاه
برای بلندی بوسهها
پیرم شد
و دیر
راست میگفت مادربزرگ:
آدمی، آه و دمیست!
و نمیدانست:
پیش از آدمی پیر میشوند
بوسه ها
کوچه همان کوچه است
آدمی، آهست
و دمی نیست
http://www.uupload.ir/files/l3nq_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2401
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #فرامرز_سه_دهی
🔸"بکت" میگفت: آدمی به چاه میماند با دو سطل که یکی پایین میرود.
و دیگری هم پایین
و من
تازه فهمیدهام:
انگشتان دست راست تو
کوهنوردانی هستند
که بالا میروند از من
از دیوارهی سنگی
به موهایم میرسند
طنابهایشان را باز میکنند از کمر
عرق میگیرند
دایره میشوند
چای و خرما نام دیگر لبهای من است
در لیوان پنج انگشتت
به لبهای تو میرسد
انگشت اشارهی دست راست من
درست در میانهی بالا
و
پایین دو لب
من از کوه پایین آمدهام
تو داری بالا میروی از من
بالا
و بازهم بالاتر
- پرچم را پیدا نمیکنم
کیفهایتان را بگردید لطفن!
چهار انگشت زانو دادهاند به زمین
به بیبرفی و برف
- پیدا نمیکنیم!
یکی از آن پنج انگشت گفت:
پرچم را در موهای او جا گذاشتیم
در موهایش چند روز مانده به یلدا!
و تو پایین میآیی
با پنج انگشتت از من
از دیوارهی سنگی!
🔸کوتاه و بلند
میشود کوتاه
و بلند
سایهی غمگین من
زیر نور چراغ
کوچه همان بنبست
بنبست همان کوچه است
و کوتاه
برای بلندی بوسهها
پیرم شد
و دیر
راست میگفت مادربزرگ:
آدمی، آه و دمیست!
و نمیدانست:
پیش از آدمی پیر میشوند
بوسه ها
کوچه همان کوچه است
آدمی، آهست
و دمی نیست
http://www.uupload.ir/files/l3nq_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2401
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸پیشمرگی ها
🔹 شعرهایی از #فرامرز_سه_دهی
▪️یک
محبوبم!
بی تو ایستاده ام
در ساحل ایستاده ام
غوطه می خورد
فکری که با من زندگی می کند
راه رفته است
صبحانه خورده است
نهار
شام سبک
در من غوطه می خورد
فکری که بی حضور تو
دستم را می گیرد
و به موج ها می کوبد
▪️دو
و می خوابد با من
بیدار می شود
قهوه ی سبز می نوشد
سفره ی مرا می چیند
نان و پنیر و چای و گردو
عسل را همیشه فراموش می کند
شما بگویید:
او کیست؟
▪️سه
محبوبم!
به چشم هایت بگو
شیهه بکشند
این اسب از راه دوری می آید
خیلی دور
زیر درخت کنار
قدم می زند
شانه هایت را کجا بردی؟
یکشنبه ها همیشه با من است
به لب هایت بگو
مسیح شانه های مرا
حواریون به صلیب کشیدند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2485
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸پیشمرگی ها
🔹 شعرهایی از #فرامرز_سه_دهی
▪️یک
محبوبم!
بی تو ایستاده ام
در ساحل ایستاده ام
غوطه می خورد
فکری که با من زندگی می کند
راه رفته است
صبحانه خورده است
نهار
شام سبک
در من غوطه می خورد
فکری که بی حضور تو
دستم را می گیرد
و به موج ها می کوبد
▪️دو
و می خوابد با من
بیدار می شود
قهوه ی سبز می نوشد
سفره ی مرا می چیند
نان و پنیر و چای و گردو
عسل را همیشه فراموش می کند
شما بگویید:
او کیست؟
▪️سه
محبوبم!
به چشم هایت بگو
شیهه بکشند
این اسب از راه دوری می آید
خیلی دور
زیر درخت کنار
قدم می زند
شانه هایت را کجا بردی؟
یکشنبه ها همیشه با من است
به لب هایت بگو
مسیح شانه های مرا
حواریون به صلیب کشیدند
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2485
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعرهایی از #فرامرز_سه_دهی
🔸پیری
راه افتادهام
به دنبال پیری راه افتادهام
بلند برمیدارم
کوتاهتر قدمهایم را
بلندتر میشود
کوتاه
میایستم
میایستد
برمی گردم
راه میافتد به دنبال من
بلند برمیدارد
کوتاه
میایستم
دست چپام را به دست راست
میفشارد
نگاهش میکنم
لب همان لب است
میپرسم:
بوسههایم را گم کردهام
کردهام گم
کجا بود برایت انار دانه کردم؟
🔸چه کردهای تو با من چه کردهای؟
من هم نمیمیرم
یکی مثل "شاپور بنیاد"
در بدیهایی که به من کردید زنده میمانم
چراغها را خاموش کنید
بگذارید شانههای شما بلرزد
اعتراف کنید
به یاد بیاورید
که میخندم
که زندهام
در بارانهایی که مرا میتابد
در آفتابهایی که میبارد
از شما گذشتهام
رسیدهام به تو
با توام!
در گرگومیشهایی که بیدار میشوی
در "قد، قامت الصلواتی" که میایستی
چشم در چشم خدایی که دیر است
روزی که جان فدا کنمت
هنوز و همیشه و هرگز
و تو باور می نمیکنی
که چه کردهای تو با من
از تو گذشتم
به شما رسیدهام
که سنگینی میکند
تابوت من بر شانههای شما
که شانههایتان را جا گذاشتهاید
در خانه
که با توام!
که سیاه پوشیدهای چادرت را
که در سایه برایت خواندم
زیر درخت کنار به گمانم:
"روزی که جان فدا کنمت باورت شود"
که
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2522
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعرهایی از #فرامرز_سه_دهی
🔸پیری
راه افتادهام
به دنبال پیری راه افتادهام
بلند برمیدارم
کوتاهتر قدمهایم را
بلندتر میشود
کوتاه
میایستم
میایستد
برمی گردم
راه میافتد به دنبال من
بلند برمیدارد
کوتاه
میایستم
دست چپام را به دست راست
میفشارد
نگاهش میکنم
لب همان لب است
میپرسم:
بوسههایم را گم کردهام
کردهام گم
کجا بود برایت انار دانه کردم؟
🔸چه کردهای تو با من چه کردهای؟
من هم نمیمیرم
یکی مثل "شاپور بنیاد"
در بدیهایی که به من کردید زنده میمانم
چراغها را خاموش کنید
بگذارید شانههای شما بلرزد
اعتراف کنید
به یاد بیاورید
که میخندم
که زندهام
در بارانهایی که مرا میتابد
در آفتابهایی که میبارد
از شما گذشتهام
رسیدهام به تو
با توام!
در گرگومیشهایی که بیدار میشوی
در "قد، قامت الصلواتی" که میایستی
چشم در چشم خدایی که دیر است
روزی که جان فدا کنمت
هنوز و همیشه و هرگز
و تو باور می نمیکنی
که چه کردهای تو با من
از تو گذشتم
به شما رسیدهام
که سنگینی میکند
تابوت من بر شانههای شما
که شانههایتان را جا گذاشتهاید
در خانه
که با توام!
که سیاه پوشیدهای چادرت را
که در سایه برایت خواندم
زیر درخت کنار به گمانم:
"روزی که جان فدا کنمت باورت شود"
که
http://www.uupload.ir/files/4e7_f.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2522
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈