🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸دعوت به يك جشن تولدي ديگر
🔹 داستانی از #محمود_بادیه
عصرچهارشنبه ها جلسه داستان برگزار ميشود.غيراز من و دوستم كه مسنيم، بقيه همگي جوان و پايه جلسات هستند.هردوي ما در مدت كوتاهي به اين جوان ها علاقه مند و حتي به آن ها عادت كرده ايم .
داستان امروز- خانم سيما جولائي تصميم داشت ترتيب تهيه ي كيك و جشن تولد را در خانه مادر بزرگ برگزار كند.
واقعا موجب شادي ،مسرت و البته براي دوستان سيما مايه شگفتي ست كه دختري جوان بدون حضور دوستانش درچنين جشن هائي با سالخوردگان حشر و نشرداشته باشد.
سيما بيست ساله و دانشجوي دانشكده معماري خليج فارس است.علاقه او به خانه ي پدر بزرگ در بافت قديم وصف نشدني ست.طوري كه ويلائي دو اشكوب مادر بزرگ را با هيچ آپارتمان خوش ساختي در مركز شهرتعوض نميكند.
عكس ميگيرد.از پنجره هاي چوبي،شيشه هاي رنگي، اتاق هاي پنج دري ، ميز و صندلي هاي چوبي،كمدهاي لباسي.روبروي كمد اتاق رو به حياط ميايستد.دركمد را باز ميكند. لباس هاي مادر بزرگ از روي طبقه ي كمد لباسي جمع شده و داخل چمدان گذاشته شده.سرش را توي كمد ميبرد.ميخواهد بوي چه چيزي را از نزدك حس كند؟
روي بالكن ميرود،راه پله را ميگيرد و به پشت بام ميرود. هنوز جاي پاي آدم روي گل پشت بام پيداست ...
http://www.uupload.ir/files/n9uk_m.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2513
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸دعوت به يك جشن تولدي ديگر
🔹 داستانی از #محمود_بادیه
عصرچهارشنبه ها جلسه داستان برگزار ميشود.غيراز من و دوستم كه مسنيم، بقيه همگي جوان و پايه جلسات هستند.هردوي ما در مدت كوتاهي به اين جوان ها علاقه مند و حتي به آن ها عادت كرده ايم .
داستان امروز- خانم سيما جولائي تصميم داشت ترتيب تهيه ي كيك و جشن تولد را در خانه مادر بزرگ برگزار كند.
واقعا موجب شادي ،مسرت و البته براي دوستان سيما مايه شگفتي ست كه دختري جوان بدون حضور دوستانش درچنين جشن هائي با سالخوردگان حشر و نشرداشته باشد.
سيما بيست ساله و دانشجوي دانشكده معماري خليج فارس است.علاقه او به خانه ي پدر بزرگ در بافت قديم وصف نشدني ست.طوري كه ويلائي دو اشكوب مادر بزرگ را با هيچ آپارتمان خوش ساختي در مركز شهرتعوض نميكند.
عكس ميگيرد.از پنجره هاي چوبي،شيشه هاي رنگي، اتاق هاي پنج دري ، ميز و صندلي هاي چوبي،كمدهاي لباسي.روبروي كمد اتاق رو به حياط ميايستد.دركمد را باز ميكند. لباس هاي مادر بزرگ از روي طبقه ي كمد لباسي جمع شده و داخل چمدان گذاشته شده.سرش را توي كمد ميبرد.ميخواهد بوي چه چيزي را از نزدك حس كند؟
روي بالكن ميرود،راه پله را ميگيرد و به پشت بام ميرود. هنوز جاي پاي آدم روي گل پشت بام پيداست ...
http://www.uupload.ir/files/n9uk_m.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2513
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈