✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

«که شهیدانِ که»
🔸نگاهی روایت شناختی به بیتی از #حافظ
🔹 نوشته ی #حامد_رمضانی

♦️با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان؟!
#حافظ

بیت بالا بیت هشتم و ماقبل آخر غزل شماره 387 دیوان حافظ به تصحیح غنی و قزوینی است. راوی (حافظ) در این غزل ابتدا از مواجهه ی خود با «شاه شمشاد قدان» می گوید. شاه علاوه بر شمشاد قدی و جمال ظاهری از شیرین دهنی و حلاوت کلام نیز بهره مند است. او حافظ را از آن روی که «چشم و چراغ شیرین سخنان» و شاعری زبردست و پرآوازه است به بندگی خویش فراخوانده و در ازای این خدمت، برخورداری از ثروت (پر کردن کیسه از سیم و زر)، لذت (شاد خواری و برخورداری ازسیم تنان)، و مقامی رفیع (رسیدن به خلوتگه خورشید) را به راوی وعده می دهد. شاه شمشاد قدان در ضمن راوی را به تکیه نکردن به جهان امر می کند و این گفته در روایت غزل وجهی فرازمینی و قدسی از شخصیت او را نمایش می دهد. راوی درویش، ای بسا به سبب رعایت شان و حرمت، تنها مخاطب سخنان شاه است و کلامی خطاب به خسرو نمی گوید. در ادامه راوی پندی از «پیر پیمانه کش» را به خاطر آورده و نقل می کند که این گفته متضمن پرهیز از اغیار (اهرمنان و پیمان شکنان) و وفاداری به دوست (مرد یزدان) بوده است. تا اینجا روایت غزل به نحوی است که جذب شدن راوی به سمت شاه شمشاد قد کاملا منطقی و مطلوب جلوه می نماید. با نقل این خلاصه از روایت ابیات غزل به بیت مورد بحث می رسیم ...

http://s5.picofile.com/file/8284103868/H_R_2.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1806

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #حامد_رمضانی

می کشد جسم درد را بر دوش
عابری که به گرده اش زين است
لنگ لنگان و خسته، رام و صبور
وزن اين بار اگرچه سنگين است

تف به اين روزهای پی در پی
که فقط زين به پشت و بار به دوش
عاقبت حاجتی نمی گيريم
از دعايی که لعن و نفرين است

شهر من، شهر ريسه و پرچم
کوچه هايش در انتظاری پوچ
نيمی از سال دسته های عزا
نيم ديگر به فکر تزئين است

خسته از دردهای بی درمان
همه در آرزوی تسکين اند
فيلسوفی که بود اهل بساط
گفت افيون توده ها اين است!

کشور مردهای وافوری
پهلوان های پير پيزوری
تختی اش تخته بند گورستان
لوطی اش زنده ياد فردين است

گفته بودی که زنده خواهد شد
گفته بودم که بر نخواهد خاست
گوش اين مرده های خواب آلود
پر از اوراد گنگ تلقين است

دل به گل های نوشکفته نبند
تيغ و رگ همنشين ديرين اند
در ده نوکران فرمانبر
باغ هم نام ديگرش "فين" است


شهروندی موجّه و آرام
صبح و شب، شب و صبح در پی کار
در من آتشفشان خاموشی ست
که نگهبان پمپ بنزين است

http://s3.picofile.com/file/8284108392/H_R_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1808

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸"خوانشی بر شعر تنيس" زنده یاد #بیژن_نجدی
🔹به قلم #حامد_رمضانی



" تنيس"


تنیس، روی میز
تنیس، بر مهربانی های چمن
درآسمان، با ماه
هلال- بدر
هلال- بدر
هلال...
بدر...
در روزنامه ها،با سنگ
سنگ- گاز اشک آور
سنگ- گاز اشک آور
سنگ...
شلیک...
تنیس،روی تلکس خبرگزاری ها
با پاشنه های پوتین
لگد-صورت...
لگد-دهان من...
لگد-صدای تو...
کاشکی تنیس،در انتهای جهان با فرشته ای عاشق
و صدای دل
دل تو
دل من
تلیک-تلک
تلیک-تلک
بوم-تک
بوم-تک


🔺زنده ياد بيژن نجدی


◀️شعر با تصاويری از بازی تنيس شروع ميشود، و در ادامه جريان سيال ذهن روايت شعر را می برد به سمت حرکت ماه که مثل توپی در بازی تنيس کائنات، اين سو و آن سو می رود.
رابطه چمن و آسمان، همچنين اشاره بينامتنی دارد به اشعار کلاسيک ايران (مزرع سبز فلک).
سپس اين توپ غلطان (که استعاره ای از ذهن راوی و خود راوی / انسان هم هست) به سمت واقعيت بر ميگردد.

رفت و برگشت و صدای توپ تنيس حتی در موسيقی اثر قابل شنيدن است و در انسجام و فرم بيرونی و درونی شعر نقش دارد. (تليک - تلک، بوم - تک) اين صدا در طول شعر، کارکرد های مختلفی به خود ميگيرد و تداعی های مختلفی در متن ايجاد می کند؛ از بازی تنيس تا ضربه و زد و خورد، و از صدای تپش قلب تا صدای گذر زمان...

بنيان تنيس بر تکرار و رفت و برگشت استوار است. اين تکرار که در بازی دلچسب است، در عرصه زيست انسانی آلوده به جنايت و عذابی مکرر است. اما نکته و تلنگر شعر در همين بازي ست: کابوس جهانی که فاجعه در آن به بازی و سرگرمی بدل شده است، و ضرباهنگ آن صدای خرد شدن دندان ها و استخوان هاست.

شکلوفسکی، نظريه پرداز فرماليست روس، کار اصلی شعر را عادت زدايی می داند. او خطر عادت زدگی را اينگونه گوشزد می نمايد: عادت زدگی ، زندگی، همسر و فرزندان، ... و هراس بشر از جنگ را می بلعد.

نجدی نيز در شعر تنيس، بار ديگر خطر اين بازی کثيف عادت زده را به نمايش ميگذارد؛ بازی بی تفاوتی به تکرار فاجعه.

در پايان شعر، توپ تنيس ذهن راوی/ شاعر/ بازيکن به زمينی ديگر در می غلطد؛ زمين آرزو و اميد. اميد به عالمی ديگرگونه و آدمی ديگر به قول حافظ ((عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی)).
و اينگونه شاعر در پايان اثر پيشنهاد خود را برای يک بازی انسانی تر ، و البته انسانی فرشته خو و عاشق، در فرمی عينی و ساختاری مرتبط، ارائه می دهد.

http://s3.picofile.com/file/8284108392/H_R_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1854


🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆


▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا


🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #حامد_رمضانی

بِگُریز از خودت به وسعتِ شهر
بگریز از خودت به میدان ها
در هیاهوی بوقِ ماشین ها
وسطِ ازدحامِ انسان ها

بگریز از خودت به جایی که
گم شوی مثل رودِ خشکیده
بعد معمارهای زحمتکش
پل بسازند بر اتوبان ها

پل بسازند و از تو رد بشوند
کامیون های غول پیکرشان
از تو در قهوه خانه گپ بزنند
هر چه راننده ی بیابان ها

از پل رودخانه گم کرده
جسمی از سنگ و تیرآهن و شن
با ستون های محکمِ بتنی
خسته از بادها و توفان ها

از پلی بین دوزخ و دوزخ
مثلا ً بین شهر نو و اوین
سرپناه زنی گریزان از
فاحشه خانه ها و زندان ها

از پلی روی درّه ی جنّی
در گذرگاهِ خانه های سیاه
وعده گاه فروغ های جوان
با هماغوشیِ گلستان ها

***
پل شدن ایده ی قشنگی نیست
شعر را می بریم سمت عقب
بند اوّل، پلان دوّم فیلم
مصرع ِ «از خودت به میدان ها»

بر خلافِ مسیرِ عقربه ها
دور میدان بچرخ و باز بچرخ
آن قَدَر که زمان عقب برود
به قرارِ خدا و شیطان ها

به سرآغاز، سِفر پیدایش :
«کارها با شما، عذاب از من»
به «رسولان سرشکسته» بگو
سرکاری ست کلّ جریان ها

***
عمرِ اسطوره هم تمام شد و
ژانر این شعر مستند شده است
ای مخاطب، امیدوار بمان
به تکامل میان حیوان ها

http://s3.picofile.com/file/8284108392/H_R_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1884

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹شعری از #حامد_رمضانی

بگو به پرده ببندد دو چشمِ پنجره را
بگو که پس بزند از نگاه منظره را

هجومِ ارّه به گل؟! اين جدال بی شرمی ست
نبردِ تيغ و گلو؟! بس کن اين مناظره را

طنابِ دارِ مرا دستِ عقده می بافد
به گردنِ تو اگر بسته بغض اين گره را

مگر به غيرتِ جنگل نداده اند خبر
که می درند تبر ها نهالِ باکره را

هميشه صاعقه بر ذهنِ آسمان خط زد
هراس می برد از يادِ مرد خاطره را

مرا به تيغِ جنون بسپريد بعد از اين
مگر که باز کند زخم، راهِ حنجره را

http://s3.picofile.com/file/8284108392/H_R_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2031

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸پرواز با بال های رویا
▫️خوانشی بر داستان «پیرمردی با بال های بسیار بزرگ» نوشته ی #گابریل_گارسیا_مارکز
🔹#حامد_رمضانی

واقعیت و رویا، تاریخ و اسطوره گاه چنان در هم می آمیزند که تفکیک آنان از یکدیگر امکان ناپذیر است. گاه آنچه در خواب دیده ایم شباهتی غیر قابل انتظار به واقعیت دارد و گاه تجربیات واقعی ما تنها با منطق رویا توجیه پذیر می گردد. در دوران کودکی این در هم آمیختگی در بالاترین حد خود قرار دارد و به تدریج عواملی همچون آداب اجتماعی و تعلیم و تربیت – به ویژه نوع مدرن آن – بر رویاهای ما سرپوش می گذارند وآنها را محدود می سازند. حال اگر یک فرد بزرگسال آسمان را در حال سخن گفتن با خود ببیند از نظر دیگران به اختلال روانی دچار شده است. اما در گذشته ای نه چندان دور و در جوامع به اصطلاح ابتدایی تر این امور به مثابه یک توانایی ذیل عناوینی همچون " کرامت " و " معجزه " جای می گرفتند. امروزه تنها فرصت مجاز برای ظهور این قبیل رویاها، خواب های شبانه است و دیدن فرشته ای پیر با بالهای بسیار بزرگ در حیاط خانه در روزی بارانی " توهم " خوانده می شود. در حالیکه در جوامع مذکور دیدن یک فرشته یا جن اگرچه شگفت انگیز اما در عین حال چنان منطقی بود که به صورت جمعی و همزمان توسط افراد جامعه رویت می شد. (لطیفه تکین در شرح زندگی اش می گوید که در بچگی در اتاق پذیرایی خانه شان با جن ها قایم باشک بازی می کرد.) در چنین وضعیتی رویا و اسطوره چنان در لایه لایه ی زندگی انسان رسوخ کرده است که به مثابه " امر واقع " متجلی و به تبع آن روایت می شود ...

http://www.uupload.ir/files/p3eo_h.r.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2331

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔹 شعری از #حامد_رمضانی

«بعد از درخت نوبتِ قتلِ نهال هاست»
یک مدت است فکرِ تبر این خیال هاست

در باغ انقلابِ زمستان چه کرده است؟!
این خونِ سرخ ِ کیست که در پرتقال هاست؟

یادش به خیر جنگل و شوکای منقرض
حالا زمان کوه و شکارِ غزال هاست!

خشکیده خاکِ مزرعه اما هنوز هم
ورزای اخته بسته به یوغ ِ ازال هاست

مازندرانِ دلخوری ام؛ ببرِ زخمی ام ↓
سرگرم با مسابقه ها و مدال هاست

ای باد، قصّه از پرِ مرغابیان بگو
بر آسمانِ ابریِ من ردِّ بال هاست

اسبی چرا از آبی ِ دریا نمی جهد؟
این موج ها تلاطمِ آشفته یال هاست

***
دستی به ماهِ صورتِ من چنگ می کشد
بر چهره ام نشانِ پلنگینِ خال هاست


▫️شوکا: نوعی گوزن کوچک بومی مازندران که شبیه به آهوست.
▫️ورزا: گاوِ نرِ بزرگسال
▫️ازال: خیش یا گاوآهن به زبان مازندرانی

http://s3.picofile.com/file/8284108392/H_R_1.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2508

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #قوالب_کلاسیک
زیر نظر شهرام میرزایی

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈