✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.26K subscribers
1.1K photos
45 videos
8 files
1.68K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews

شعری از #عارف_معلمی
پاییز
موهای در حنا خوابیده ی توست
هفته را بیدار می کند در انگشت هایم
قرار است ساعت
به لُک. لُک..ن.. نًت بیفتد
درست راس اتفاق حضور
آغوش تو حراست دانشگاه بود
نگذاشت عبور کنم
بعد از تو...


یک ماه حضور داشت غیبت عطر تو
بر هوای صندلی
یک روز
جهان را دکلمه می کردی در سالنی پرت
شاید باشد
لب های تو حروف جدیدی
در الفبای هفت تیر
شاید
میدان هفت تیر خال تو باشد
بی حادثه ای این بار ایستاده بر ذات شهر
خودت را دکلمه می کنی
در ناهنجاری کلمات
کمی مکث کن
چشمان تو دو شعار سیاسی ست
بر چهره ات
که فقط نقطه های آن پیداست
نکته‌های مهمی خوابیده زیر پوست ات
می ترسم نکته ها چهره ات را کنار بزند
می ترسم در سالن انقلاب کنی
و بعد چند روز روزی روزنامه ای اقرار ...
در دهان او زبان مادری ست که لال شد
کمی مکث...
ببین تکیه داده ام به غروب
در بی تکیه گاه ترین حالت ممکن
و باران
تکه تکه تکه های روحم هست
که می ریزد
مشکل من شهر نه
مشکل من هفت تیر نه
مشکل من شهری ست
که هفت تیر کشیده برایم در تخت خواب
مشکل من خواب است
خواب هایی که در آن
خوب تعبیر نشده ای
همین تعبیر موهای جا گذاشته ات
در خواب
که این گونه کوتاه است موهای تو
مثل دیوار من برابر تیرباران واژه هایت
ای شلیک شده از دانشگاه تا پرت ممکن
بجز موهایت
از دانشگاه هم
از شهر هم
از زبان هم
از اتفاق بعد از این سالن هم زده ای
این جهان تعبیر کدام کابوس من است؟
این گونه که سلول های شهرنشین
دست درازی کرده اند
به تکه هایی از تعبیرم
یکصدهزار تعبیر ام
اما نه این گونه که تو چشمهایت...
نه این گونه که تو در دهانت...
ای بی گونه شده پس از سالن تا کمی بعد
زبان تو از ته لیبرالیست بلند شد
بر شهری که حوصله ای کوتاه دارد
بر گونه ی نادر رفتار ات
بد نیست
آشنایی زبان ات
با فنجانی از مکث بر میز سالن
دارم با چشمانم اعتراف می کنم
آآآآآآهِ این روزهایم‌ شکل نامريی توست
با بی حاشیه ای از قدیم
برگرد به دانشگاه نشسته بر نیمکت قرار ها
بگذار دانشگاه
‌بخورد غلت در موهای حنایی ات
ای که پاییز را به لکنت نت انداخته ای
در نت حضور ات
خنده های تو موسیقی بتهوون است
در ان خاطره ها قیام کرده اند.

http://s1.upzone.ir/96914/A.M.jpg
منبع : مجله ادبی پیاده رو
سایت پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1656

بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

شعری از #عارف_معلمی

به نیم رخ کشیده ای خودت را
با سکوتی جنوبی
در سکوت جنوبی تو
بندر 90درجه منحرف می ‌شود
بسمت سبز چاله های صورت ات
صورت تو دو سبز چاله دارد
پژواک رنگ های سرد است در تو
همینکه رنگ شهر
سی صدو بد درجه منحرف می شود
به نیم رخ ات بکش مرا
شهر
غرق شده در جیب های سوراخم
به نیم رخت رخت بکش مرا
جیب هایی هم
فقط دست ها را ترانزیت می کنند
به نیم رخت رخت بکش مرا
فقط همین فقط ها را
ترانزیت می کنند
فقط ها ایستاده در ساختمان اداری
فقط ها ایستاده در حمل و نقل خصوصی
این سایه ی فقط است بر شهر
تو مرا به نیم رخت رخت رخت..
تو مرا به سکوت
تو مرا به سبز
تو مرا به جنوب
++++++++++++
چشمهای سبز تو
فضای سبز بندرعباس بود
بولدوزر ها چشمهای سبزت را بلند کردند
دو سبز را بلند کردند
هندسه ی سبز!
در اسارت ِ فقط!
چه کنم با گیتار های الکترونیک که بنفش می نوازند
با پل های هوایی که در پک زدنم تمام می شود
از پل های هوایی به اوج منتشر نمی شود کسی
بخاطر آن دو سبز
سوختن یا نواختن شعله ها؟
فرقی نمی کند
شعله ترانه ای در سرم زبانه می کشد
پل هوایی یک نت بود
با پل هوایی طناب می زدیم
پل هوایی را به ریل می انداختیم
پل هوایی به فردای ما می رفت
می رفت به ما
تقصیر فقط بود در ساختمان اداری
چند چشم
لبخند ات را تفتیش کردند
با لبخند های دست خورده ات چگونه کنار بیایم
انتهای این پل هوایی در فکر من گیر کرده
بیرون بیاورید
پنتهاووس بندر رو به مرگ است از اینجا
تقصیر فقط بود در حمل و نقل خصوصی که چشم هایت را بولدوزر ها...
بی چشم های سبزت با چراغ قرمز های شهر چه کنم در من ترافیک سنگینی ست
آذرماه در عکس می ایستد 90 درجه
یلدا نه یلداغ است
همین که گیت هار می نوازد
همین که نیم رخت نیست برای طعنه
به سه رخ ها چهار رخ ها پنج....
شنبه خودم را تمبر می کنم بر نامه ای نشانی: جایی که فردا به زمین اضافه خواهد شد
جنگل حرا غرش چشمان سبز توست
با چشمان سبزت خدا چه شکلی بود؟
صدا چه شکلی بود؟
کاش صدای خدا را ضبط می کردی وقتی چشمانت را بولدوزر ها بلند کرده بودند
از 90درجه فریاد یاد تو 20درد جه نشسته
بر تراس
70درجه باقی اضافه شده‌ به کتاب ریاضیات
70 سبز درجه

http://s1.upzone.ir/107584/A.M.jpg

◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1696

🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸"فراخود"
🔹شعری از #عارف_معلمی

و باد
پانتومیمی بود از تبعیدت
در یک سوء
در یک تفاهم
از انکار های کلیشه ای ات
اگر تو عبور...
تبعید تو یک خودتبعیدی بود
در سوئی که به تفاهم ها پیوست کردی
در تفاهمی که به سوء ها پِی
به سوء ها وست
***
و باد شکلی ست از کلمه ی رها
رها
شده از ابتدای این شعر
باد
ترنسپورتری برای این نامه ترجیحا الکترونیک :
به نامِ نودوشش
به نامِ هفتاد و پنج
سلام
این ها چهار رقم آخر فریادت بودند
در تماسی که نگرفتم
سلام
چهار رقم مانده بود تا لب های تو
کافی بود
چند رقم ادامه ات دهم در اپل موبایل
چشم هایت بالا می آمد در اینستاگرام
دست و پا زدن هایم را کامنت می کردم
ریپلی ها اما دسته ای به محرومیتِ جواب سلام های همین نامه
بگذریم طبق عادت_باد ها
از چهار رقم تا لب های تو
ما رقم های زیادی را در اهتزاز رها کردیم
رقم های زیادی بودند و همه یک رقم
تو هزار
تو میلیارد
تو رقم های زیادی بودی
برای دویست و شش استخوانی که تنهایی را تشکیل می دهند
ر.....غم های زیادی بودی
وقتی حافظه ام سر محله ی تان به سرقت می رود به چند سال پیش
محله ی شما درست روی نخاع من است
آخ... ینده
حتماً دست می بری در ذهنیتم
دست می بری در عصر های جمعه ساعت پنج
جمعه ها فیگوری از بی حسیِ دنیاست
که یک هفته در خودم جمع کردم
حتما دست می بری به سلفی من و خودآزاری های هفتگی در پیجم
دست به این فیگور
دست به وقتی که ساعت پنج و چند دقیقه ی کذایی ست
که من خودِ اعترافم
خودِ منظوری نداشتم
خودِ لطفا دست های امدادی ات را پرتاب کن
که محله ی شما...
که نخاع ِ من...
که من خودِ مشکوک به باد ها درفعل برداشتن ام
خودِ خودم فقط نیستم
خودِ خودم زیر هفته های تلنبار شده
فراخودِ منی همین که یک سوم شخصیتم را با خودت بردی
خود تبعیدی ِتو بی تبعیدی ِ از سر ناچاری ست
برای منی در کشمکش های غریزه و انفعالاتِ ایگو
تو حتما دست می بری و می ِکِشی
هرچند باد
توهمی از نوازشِ توست
توهمی از اصطکاکِ مهربان
ای اصطکاک ِ عزیز!
خورده های گرافیت بر کاغذ
اصطکاک تن توست بر شعر
میان این خورده های گرافیت
میان این خوره های گرافیت
به امکان هراس خواهم رسید
مرا در این اصطکاکِ زمانی بی مکانی
رها رها
نه نه
رها رها
کن کن
ره...
باد همین گونه که این واژه ها را به تبعید کشانده از هم
تورا هم... هم
اما تبعید تو یک خود تبعیدی ست
خود تبعیدی تو در اصطکاک منظور
گرفت
"من"
کلمه ای که در من...ظورِتو
مظلوم افتاده بود
بايد آسمان را قفل کنم
وقتی باد اینگونه رئال تبعید تورا بازی می کند

http://s6.picofile.com/file/8282873468/A_M.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1776

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ

🔸مخاطب یا نامخاطب شعر امروز
🔹يادداشتي از #عارف_معلمی

از بحث هایی که در ارتباط با مخاطب می شود این است که آیا شاعر در سطح مخاطب بنویسد یا به عبارتی برای عوام یا سطح شاعر بالاتر از مخاطب باشد و خواص را مدنظر داشته باشد این دو نظریه نمی تواند جدی باشد چون ثابت شده شعر مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد هم برای ‌شعر عوام پسند هم شعر خواص اما مسئله درک مخاطب عام است مخاطبی که نتوانسته در هیچ دوره ای درک درست از ادبیات داشته باشد ‌ بقول یدالله رویایی اساسا شعر را نباید برای عوام گفت از معضلات اصلی ‌شعر امروز جدی نگرفتن این هنر است صرفا کسی که عکس می گیرد عکاس نیست صرفا کسی که نقاشی می کشد نقاش نیست و صرفا هر دست به قلمی شاعر نیست فرق بین یک شعر و متنی که به شعریت نرسیده چگونه ...

http://s1.upzone.ir/107584/A.M.jpg

🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1894

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrxlRmaavELBeg
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ

🔹مفهوم امید و اعتراض در شعر #شاملو
🔸یادداشتی از #عارف_معلمی

آرمان شهر (utopia) در لغت یونانی به معنای ناکجا آباد است. افلاطون از مهمترین فیلسوفان آرمانگرا ست. یوتوپیای افلاطونی مدت هاست بر فرهنگ و اجتماع ایرانیان رخنه کرده است. در این رویکرد انسان ها در شرایط نامطلوبی اند و به آن ها وعده یک مدینه ی فاضله داده می شود. مثل کسی که سال ها در روستا زندگی کرده و شما فضایی از یک زندگی فوق ایده آل در شهر برایش ترسیم کنید. در بعضی از آثار شاملو این رویکرد به چشم می خورد این خوشبینی افراطی شعر را به سمت شعار کشانده است :

روزی ما کبوتر هایمان را دوباره پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ای ست
و قلب برای زندگی بس است

این نگاه شعار گونه قرنها در جوامع و فرهنگ ایرانی سایه افکنده که وعده فردایی آرمانی می دهد و بار ها نتیجه ی همیشگی آن دیده شده. شاملو زمانی که از شعار فاصله می گیرد
امید در شعرش شکل زیست شده ای دارد او سعی دارد فریاد انسانی دردمند باشد اما این فریاد گاهی زودتر از شعر می آید و شعر شاملو را تبدیل به شعر های روزنامه ای و مناسب مجلات می کنند دلیل اینگونه شعر های شاملو به تحت تأثیر قرار گرفتن از جوامع روشنفکری بر می گردد شاملو قهرمان بخشی از روشنفکران است که نگاهی هم به ادبیات دارند اما گاها این جامعه ی روشنفکری خودش را به شاملو تحمیل کرده است و باعث سروده شدن شعرهای سفارشی برای شاملو شده است روزنامه ها هم معمولا رفتاری برای تهیج فضای آشفته دارند و از اینگونه اشعار نهایت بهره را می برند :
من زنده ام به رنج
می سوزد چراغ تن از درد
من درد بوده ام همه من درد بوده ام
گفتی پوست واره ای استوار به دردی

و در برخی دیگر از آثار شاملو اعتراض همراه با شعر در هم تنیده شده روابط تنگاتنگی دارد و تصنعی عمل نمی کند در اینگونه سروده ها شاملو خود تعهد ایجاد می‌کند و در خدمت تعهد شاعری نیست تنها به اتفاقات و رخدادهای خاص اعتراض نمی کند بلکه اعتراض آن فراشخصیتی و فرا مکانی ست وقتی می گوید: «نازلی سخن نگفت چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت» دیگر نازلی تنها شخصی به اسم وارطان سالاخانیان که نماد ایستادگی برای شاملو بود نیست نماد تمام انسان های مظلومی ست که در برابر استبداد ایستادگی می کنند و جانشان را از دست می دهند و این تبدیل به اعتراض جهان شمول می شود نه اعتراض در یک کشور خاص

http://uupload.ir/files/yj5n_2.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2583

🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆

▪️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر سید حمید شریف نیا

🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw

🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 نگاه #عارف_معلمی بر کتاب "گزارش روزانه خورشید" اثر #صدیقه_سالاری را در سایت پیاده رو بخوانید : 👇👇

#اندیشه_و_نقد

▶️ https://piadero.ir/post/2805

🆔 @piaderonews 👈
🔹 آرکی تایپ و زبان در رمان دایی جان ناپلئون اثر #ایرج_پزشکزاد
🔸 به قلم #عارف_معلمی

#اندیشه_و_نقد

▶️ https://piadero.ir/post/2900

🆔 @piaderonews 👈