🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▫️یە قصە برا اونایی کە فکر میکنن دنیا الکی نیست
🔹داستانی از #جلال_نجاری
🔸ترجمە از کردی: #ارسلان_چلبی
▫️نکتە: نوشتە زیر بخشی از دستنوشتەهای ج.ن است، نامبردە در تهران دانشجوی جامعە شناسی بود، نزدیک دروازە دولت یە اطاق کوچک اجارە کردە بود. در حال حاضر در تیمارستانی در ارومیە بستری است.
▪️▪️▪️
سە سالی میشە یە شکم سیر غذا نخوردم، دم بە ساعت گرسنمە، شکمم از گرسنگی شب و روز قار و قور میکنە، اون اولا خجالت میکشیدم ولی الان برام عادی شدە. حتی همکلاسیهامم الان خندشون نمیگیرە.
*
آە تو بساط ندارم، هفتە قبل تو تاکسی کیفم رو جا گذاشتم، شناسنامە و کارت دانشجویی و کارت عابر بانک و موبایل و دار و ندارم داخلش بود!!
یە چند دفعە بە شمارە خودم زنگ زدم ولی یارو گوشی رو بر نمیداشت، دفعە آخری کە زنگ زدم خاموشش کرد و دیگە روشنش هم نکرد.
*
تنهایی، بیپولی، گرسنگ و غربت دورم رو گرفتن، بد جوری تو مخمصە افتادەام. یە قرون هم ندارم، تک و توک از این و اون سیگار میگیرم، میگم میخوام ترک کنم، اونا هم میدونن دروغ میگم.
یادم نمیاد آخرین باری کە رفتم حموم کی بود، صابون ندارم و این رو بهانە میآورم! فکر کنم بو میدم، تو کلاس همکلاسیهام ازم فاصلە میگیرند!! اون روزم تو تاکسی یکی کە بغل دستم نشستە بود و دستاش رو رو بینیش گذاشتە بود!! خودم زیاد احساسش نمیکنم ...
http://www.uupload.ir/files/n79_a.ch.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2511
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
▫️یە قصە برا اونایی کە فکر میکنن دنیا الکی نیست
🔹داستانی از #جلال_نجاری
🔸ترجمە از کردی: #ارسلان_چلبی
▫️نکتە: نوشتە زیر بخشی از دستنوشتەهای ج.ن است، نامبردە در تهران دانشجوی جامعە شناسی بود، نزدیک دروازە دولت یە اطاق کوچک اجارە کردە بود. در حال حاضر در تیمارستانی در ارومیە بستری است.
▪️▪️▪️
سە سالی میشە یە شکم سیر غذا نخوردم، دم بە ساعت گرسنمە، شکمم از گرسنگی شب و روز قار و قور میکنە، اون اولا خجالت میکشیدم ولی الان برام عادی شدە. حتی همکلاسیهامم الان خندشون نمیگیرە.
*
آە تو بساط ندارم، هفتە قبل تو تاکسی کیفم رو جا گذاشتم، شناسنامە و کارت دانشجویی و کارت عابر بانک و موبایل و دار و ندارم داخلش بود!!
یە چند دفعە بە شمارە خودم زنگ زدم ولی یارو گوشی رو بر نمیداشت، دفعە آخری کە زنگ زدم خاموشش کرد و دیگە روشنش هم نکرد.
*
تنهایی، بیپولی، گرسنگ و غربت دورم رو گرفتن، بد جوری تو مخمصە افتادەام. یە قرون هم ندارم، تک و توک از این و اون سیگار میگیرم، میگم میخوام ترک کنم، اونا هم میدونن دروغ میگم.
یادم نمیاد آخرین باری کە رفتم حموم کی بود، صابون ندارم و این رو بهانە میآورم! فکر کنم بو میدم، تو کلاس همکلاسیهام ازم فاصلە میگیرند!! اون روزم تو تاکسی یکی کە بغل دستم نشستە بود و دستاش رو رو بینیش گذاشتە بود!! خودم زیاد احساسش نمیکنم ...
http://www.uupload.ir/files/n79_a.ch.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2511
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈