🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸همچون مرغ دریایی
داستانی از #فیروز_موستافا Firuz Mustafa
- که در ایران به نامِ #فیروز_مصطفا معروف است -
به همراه اصل داستان در سایت
🔹برگردان از #کیومرث_نظامیان
در ساحل سروصدای ساحل به گوش میرسید . چنگیز سه پایه اش را روی زمین گذاشت و به اطراف نگاه کرد . پشتش نی زار بود و در برابرش قطره های دریا در ساحل دانه های شن را میلیسیدند . درآن اطراف سنگ های خاکستری درازی پل سنگی را شکل می دادند که نی زار و در یا را با هم یکی می کردند . در آسمان مرغ های دریایی ای دیده می شد که صدا کنان به سمت ساحل می آمدند.
سودا کیفش را روی سنگی در ساحل انداخت .
- سرده ؟
دختر جواب سوال چنگیز را با سوال پاسخ داد ؟
-نمی خوای شنا کنی ؟
- نه من می خوام کمی کار کنم .
-می خوای دریا رو نقاشی کنی ؟
- نه . می خوام تورو نقاشی کنم .
- با این سرو وضع ؟
دختر خندید . چنگیز با جدیت گفت :
- البته و ادامه داد - در دریا نیازی به پوشش دیگری نیست .
سودا کیفش را از روی سنگ برداشت و به سمت نی زار رفت . چنگیز با تعجب به سمت دختر رفت .
- تو داری چی کار می کنی ؟
- می خوام لباسامو بپوشم . می خوای منو همینجوری لخت و عریان بکشی و رسوام کنی ؟
چنگیز خندید :
- من به تو لباس هم می پوشونم .
- چه طوری ؟
- بسیار ساده ... تو رو با پوشش یا اگه بخوای می تونم با پالتو نقاشی بکنم .
- نه با خز بکش .
- باشه اصلا با خز ... دختری خزدار در حال شنا کردن در دریا چه صدایی خواهد کرد .
- صداش بد نیست . اما خرید این نقاشی . مسئله اینه .
چنگیز روی ماسه ها دراز کشید و به صورت دختر نگاه کنان گفت :
- منو نگاه کن همین الان یه ایده ای به ذهنم خطور کرد .
- اون چه ایده ای ست ؟
- الان بهت می گم ...
دختر به سمت چنگیز خم شد .
- بفرما می شنوم .
- عجله نکن بذار اول ترکیب بندیشو تو ذهنم طراحی کنم و پس از اون ...
چنگیز بلند شد پایه های سه پایه را روی ماسه ها محکم تر کرد بعد رنگ ها رو کنار هم چید و بعد قلم مو رو برداشت .
در نزدیکیشان صدای خش خش نی زار به گوش می رسید . ابتدا از میان نی زار ها یک پرنده پرکشید آن یک مرغ دریایی بود که بالهایش روی زمین کشیده می شد . احتمالا زخمی شده بود . سپس یک سگ خاکستری دیده شد . او هم از میان نی زارها بیرون امده بود . سگ مرغ دریایی را به دهان گرفت سپس به سمت ساحل دوید . پرنده ناله کنان رنگش چون گچ سفید شده بود . تمامی این ها در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد . چنگیز هم پشت سر سگ به راه افتاد اما دیگر دیر شده بود . کمی بعد سگ دور از چشم هایش محو شد .
سودا یه مشت ماسه را برداشت خودش هم ندانست که چرا پشت سر آن ها پرتاب کرد .
- پدر سگ ...
چنگیز به حرکت و حرف دختر خندید و گفت :
- دیر شد . نتونستیم پرنده رو فراری بدیم .
- دیدی پرنده ی بیچاره چه دست و پایی می زد ؟
- یقینا فکر می کرد که ما می تونیم نجاتش بدیم . اما نتونستیم .
- چی می شه کرد این هم یه نوع زندگیه دیگه تو دنیای اوناهم قدرتمند ها ضعیف ها رو محو و نابود می کنند .
- فکر کنم الان می تونی شروع کنی ...
http://www.uupload.ir/files/03pe_f.m.jpg
🔴 ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2492
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔸همچون مرغ دریایی
داستانی از #فیروز_موستافا Firuz Mustafa
- که در ایران به نامِ #فیروز_مصطفا معروف است -
به همراه اصل داستان در سایت
🔹برگردان از #کیومرث_نظامیان
در ساحل سروصدای ساحل به گوش میرسید . چنگیز سه پایه اش را روی زمین گذاشت و به اطراف نگاه کرد . پشتش نی زار بود و در برابرش قطره های دریا در ساحل دانه های شن را میلیسیدند . درآن اطراف سنگ های خاکستری درازی پل سنگی را شکل می دادند که نی زار و در یا را با هم یکی می کردند . در آسمان مرغ های دریایی ای دیده می شد که صدا کنان به سمت ساحل می آمدند.
سودا کیفش را روی سنگی در ساحل انداخت .
- سرده ؟
دختر جواب سوال چنگیز را با سوال پاسخ داد ؟
-نمی خوای شنا کنی ؟
- نه من می خوام کمی کار کنم .
-می خوای دریا رو نقاشی کنی ؟
- نه . می خوام تورو نقاشی کنم .
- با این سرو وضع ؟
دختر خندید . چنگیز با جدیت گفت :
- البته و ادامه داد - در دریا نیازی به پوشش دیگری نیست .
سودا کیفش را از روی سنگ برداشت و به سمت نی زار رفت . چنگیز با تعجب به سمت دختر رفت .
- تو داری چی کار می کنی ؟
- می خوام لباسامو بپوشم . می خوای منو همینجوری لخت و عریان بکشی و رسوام کنی ؟
چنگیز خندید :
- من به تو لباس هم می پوشونم .
- چه طوری ؟
- بسیار ساده ... تو رو با پوشش یا اگه بخوای می تونم با پالتو نقاشی بکنم .
- نه با خز بکش .
- باشه اصلا با خز ... دختری خزدار در حال شنا کردن در دریا چه صدایی خواهد کرد .
- صداش بد نیست . اما خرید این نقاشی . مسئله اینه .
چنگیز روی ماسه ها دراز کشید و به صورت دختر نگاه کنان گفت :
- منو نگاه کن همین الان یه ایده ای به ذهنم خطور کرد .
- اون چه ایده ای ست ؟
- الان بهت می گم ...
دختر به سمت چنگیز خم شد .
- بفرما می شنوم .
- عجله نکن بذار اول ترکیب بندیشو تو ذهنم طراحی کنم و پس از اون ...
چنگیز بلند شد پایه های سه پایه را روی ماسه ها محکم تر کرد بعد رنگ ها رو کنار هم چید و بعد قلم مو رو برداشت .
در نزدیکیشان صدای خش خش نی زار به گوش می رسید . ابتدا از میان نی زار ها یک پرنده پرکشید آن یک مرغ دریایی بود که بالهایش روی زمین کشیده می شد . احتمالا زخمی شده بود . سپس یک سگ خاکستری دیده شد . او هم از میان نی زارها بیرون امده بود . سگ مرغ دریایی را به دهان گرفت سپس به سمت ساحل دوید . پرنده ناله کنان رنگش چون گچ سفید شده بود . تمامی این ها در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد . چنگیز هم پشت سر سگ به راه افتاد اما دیگر دیر شده بود . کمی بعد سگ دور از چشم هایش محو شد .
سودا یه مشت ماسه را برداشت خودش هم ندانست که چرا پشت سر آن ها پرتاب کرد .
- پدر سگ ...
چنگیز به حرکت و حرف دختر خندید و گفت :
- دیر شد . نتونستیم پرنده رو فراری بدیم .
- دیدی پرنده ی بیچاره چه دست و پایی می زد ؟
- یقینا فکر می کرد که ما می تونیم نجاتش بدیم . اما نتونستیم .
- چی می شه کرد این هم یه نوع زندگیه دیگه تو دنیای اوناهم قدرتمند ها ضعیف ها رو محو و نابود می کنند .
- فکر کنم الان می تونی شروع کنی ...
http://www.uupload.ir/files/03pe_f.m.jpg
🔴 ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2492
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعری از آریف دامار Arif Damar
- که او را در ایران به نامِ عارف دامار هم میشناسند -
🔸برگردان از #ابوالفضل_پاشا
▪️من
من تکهیی از یک سفالِ بام
و از بامِ کلبهیی فقیر و کوچکام
و من ترانهی محلیِ یک چوپانام
من تکهیی از یک سفالِ بام
و از بامِ کلبهیی فقیر و کوچکام
که در وزشِ بادهای سرد
میشکند
و میافتد
من ترانهی محلیِ یک چوپانام
که رودرروی بادهای سرد
خوانده میشود
به تکههای بام
وقتی که به هم متصل میشوند
والا بیندیش!
من تکهیی از یک سفالِ بام و
ترانهی محلیِ یک چوپانام
من از اشکِ چشم و
من از عرقِ پیشانیام
و من صدای یک سفالِ بامام
▪️Ben
Bir kiremit parçasıyım ben
Yoksul bir evden
Bir çoban türküsüyüm
Bir kiremit parçasıyım kırılan düşen
Poyrazda yoksul bir evden
Bir çoban türküsüyüm ben
Poyraza karşı söylenen
Ulu düşün çatısı çatılırken
Bir kiremit parçası bir çoban türküsüyüm
Gözyaşından alınterinden
Bir kiremit sesiyim ben
http://www.uupload.ir/files/xzut_a.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2496
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🔹شعری از آریف دامار Arif Damar
- که او را در ایران به نامِ عارف دامار هم میشناسند -
🔸برگردان از #ابوالفضل_پاشا
▪️من
من تکهیی از یک سفالِ بام
و از بامِ کلبهیی فقیر و کوچکام
و من ترانهی محلیِ یک چوپانام
من تکهیی از یک سفالِ بام
و از بامِ کلبهیی فقیر و کوچکام
که در وزشِ بادهای سرد
میشکند
و میافتد
من ترانهی محلیِ یک چوپانام
که رودرروی بادهای سرد
خوانده میشود
به تکههای بام
وقتی که به هم متصل میشوند
والا بیندیش!
من تکهیی از یک سفالِ بام و
ترانهی محلیِ یک چوپانام
من از اشکِ چشم و
من از عرقِ پیشانیام
و من صدای یک سفالِ بامام
▪️Ben
Bir kiremit parçasıyım ben
Yoksul bir evden
Bir çoban türküsüyüm
Bir kiremit parçasıyım kırılan düşen
Poyrazda yoksul bir evden
Bir çoban türküsüyüm ben
Poyraza karşı söylenen
Ulu düşün çatısı çatılırken
Bir kiremit parçası bir çoban türküsüyüm
Gözyaşından alınterinden
Bir kiremit sesiyim ben
http://www.uupload.ir/files/xzut_a.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2496
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعری از آتتیلا ایلهان Attilâ İlhan
- که او را در ایران به نامِ آتیلا ایلهان هم میشناسند -
🔹برگردان از #ابوالفضل_پاشا
▪️تو نیستی
تو نیستی
و دریا نیست
ستارهها دوستانِ مناند
یا امشب اتفاقهای عجیبی خواهد افتاد
یا سرم مثل بمبی منفجر خواهد شد
من در حالیکه مصاریعِ قدیمی را زیرِ لب زمزمه میکنم
دراز کشیدهام
منارههای ایستانبول انگار در اتاقِ مناند
آسمان، زیبا و درخشنده است
و اکنون خجستهترین روزهای ما
بازو در بازوی هم از راه رسیدهاند
و بادِ مخالف از ساحلِ روبهرو میوزد
آسمان
بر اثر تابشِ نورهای فسفری
به سانِ دریاست
در هوا صدای بالها
و در هوا بوهای مست و جنونآمیز
دریا نیست
ستارهها دور میشوند
و من باز تنها میمانم
منارههای ایستانبول از نظر ناپدید شدهاند
و تو نیستی.
▪️Sen Yoksun
sen yoksun
deniz yok
yıldızlar arkadaşım
ya bu gece harika bir şeyler olsun
yahut bir bomba gibi
infilak edecek başım
ağzımda eski mısralar uzanıp kalmışım
istanbul minareler odamda gibi
gökyüzü temiz ve parlak
işte kolkola girmiş en mesut günlerimiz
muhalif bir rüzgar karşı sahilden
fosforlu ışıklarıyla gökyüzü bir deniz
havada kanat sesleri
ve çılgın kokular
deniz yok
yıldızlar uzaklaşıyor
ben yine yalnız kalıyorum
istanbul minareler kaybolmuş
sen yoksun
http://www.uupload.ir/files/4la6_a.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2527
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آتتیلا ایلهان Attilâ İlhan
- که او را در ایران به نامِ آتیلا ایلهان هم میشناسند -
🔹برگردان از #ابوالفضل_پاشا
▪️تو نیستی
تو نیستی
و دریا نیست
ستارهها دوستانِ مناند
یا امشب اتفاقهای عجیبی خواهد افتاد
یا سرم مثل بمبی منفجر خواهد شد
من در حالیکه مصاریعِ قدیمی را زیرِ لب زمزمه میکنم
دراز کشیدهام
منارههای ایستانبول انگار در اتاقِ مناند
آسمان، زیبا و درخشنده است
و اکنون خجستهترین روزهای ما
بازو در بازوی هم از راه رسیدهاند
و بادِ مخالف از ساحلِ روبهرو میوزد
آسمان
بر اثر تابشِ نورهای فسفری
به سانِ دریاست
در هوا صدای بالها
و در هوا بوهای مست و جنونآمیز
دریا نیست
ستارهها دور میشوند
و من باز تنها میمانم
منارههای ایستانبول از نظر ناپدید شدهاند
و تو نیستی.
▪️Sen Yoksun
sen yoksun
deniz yok
yıldızlar arkadaşım
ya bu gece harika bir şeyler olsun
yahut bir bomba gibi
infilak edecek başım
ağzımda eski mısralar uzanıp kalmışım
istanbul minareler odamda gibi
gökyüzü temiz ve parlak
işte kolkola girmiş en mesut günlerimiz
muhalif bir rüzgar karşı sahilden
fosforlu ışıklarıyla gökyüzü bir deniz
havada kanat sesleri
ve çılgın kokular
deniz yok
yıldızlar uzaklaşıyor
ben yine yalnız kalıyorum
istanbul minareler kaybolmuş
sen yoksun
http://www.uupload.ir/files/4la6_a.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2527
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از آتاکان گولگار Atakan Gülgar
🔸ترجمه از #علیرضا_شعبانی
در سحرگاه یکروزِ یکشنبه
باید که در کنار من از خواب برخیزی
و چشمانات به روی من باز شود.
باید که بستر به داغیِ تنِ تو باشد
و باید ملافه از خستگی دیشب
در گوشهیی افتاده باشد
باید که روز را با ترانهی محبوبمان آغاز کنیم
باید که با قهوه - این همدم تنهاییمان - وداع کنیم
و همین چای را که دم کردهایم بنوشیم...
Bir pazar sabahı,
Yanımda uyanmalısın.
Yüzüme açılmalı gözlerin,
Yatak senin ten sıcaklığında olmalı.
Çarşaf dün geceden yorgun düşmeli,
Güne sevdiğimiz şarkılarla başlamalıyız.
Yalnızlığımıza yardım eden kahveyle vedalaşıp,
Aynı demliğin çayını içmeliyiz...
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2532
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از آتاکان گولگار Atakan Gülgar
🔸ترجمه از #علیرضا_شعبانی
در سحرگاه یکروزِ یکشنبه
باید که در کنار من از خواب برخیزی
و چشمانات به روی من باز شود.
باید که بستر به داغیِ تنِ تو باشد
و باید ملافه از خستگی دیشب
در گوشهیی افتاده باشد
باید که روز را با ترانهی محبوبمان آغاز کنیم
باید که با قهوه - این همدم تنهاییمان - وداع کنیم
و همین چای را که دم کردهایم بنوشیم...
Bir pazar sabahı,
Yanımda uyanmalısın.
Yüzüme açılmalı gözlerin,
Yatak senin ten sıcaklığında olmalı.
Çarşaf dün geceden yorgun düşmeli,
Güne sevdiğimiz şarkılarla başlamalıyız.
Yalnızlığımıza yardım eden kahveyle vedalaşıp,
Aynı demliğin çayını içmeliyiz...
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2532
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«ترانهی پشت بامها و دودکشها»
▪️گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک
🔹ترجمهی #مجتبا_نهانی
«ترانهی پشت بامها و دودکشها» - گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک Orhan Veli Kanık
- با ترجمهی مجتبا نهانی - روانهی بازار کتاب شده است.
اورهان وِلی کانیک در 13 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سال 1914 در ایستانبول İstanbul دیده به جهان گشود. او دورهی دبیرستان را در آنکارا Ankara گذراند و در همان سالها بود که با دو شاعر مهم یعنی «اوکتای ریفات» با نام کامل «اوکتای ریفات هوروزجو»Oktay Rıfat Horozcu - که در ایران به «اوکتای رفعت» مشهور است - و «ملیح جودت» با نام کامل «ملیح جِودت آندای» Melih Cevdet Anday آشنا شد که این سه نفر بعدها جریانی شعری با نام گاریپ Garip - یا همان «غریب» - به راه انداختند که به جریانِ موجِ اولِ شعرِ نو Birinci Yeni نیز شهرت یافت. زبان پرطنطنهیی که در آن دوره بر شعر ترکیه سایه انداخته بود برای مردمی شدنِ شعر کارآیی کافی را نداشت و اورهان وِلی و دوستاناش این نکته را با تیزهوشی دریافته بودند در نتیجه نخستین تحول شعری را بعد از تحولِ پیشنهادیِ ناظیم هیکمت ارایه دادند. از این روی، تاریخچهی تحول در شعر ترکیه، بعد از نامِ ناظیم هیکمت با نامِ اورهان ولی و دوستاناش گره خورده است. اورهان وِلی و دوستاناش با سرپیچی از نظام سنگشدهی زیباییشناختی شعر، روح تازهیی به کالبدِ شعرِ ترکیه دمیدند و نام این سه شاعر - و به ویژه اورهان ولی که از دو شاعر دیگر مهمتر و کوشاتر بود - در تاریخ تحولِ شعرِ ترکیه ثبت شده است.
مجتبا نهانی از مترجمهای پرکار و توانای ادبیات ترکیه است که تاکنون مطالب بسیاری را از ادبیات آن سرزمین به زبان فارسی برگردانده است. او دبیری بخش ادبیات جهان را در فصلنامهی غروب به عهده دارد.
کتاب «ترانهی پشت بامها و دودکشها» در 103 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 10000 تومان و به همت انتشارات کتاب کولهپشتی در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
▫️شعری از این مجموعه را به اتفاق میخوانیم:
شعرِ تنهایی
نمیدانند آنهایی که تنها نیستند
سکوت چهگونه انسان را به هراس میاندازد
انسان چهگونه با خودش حرف میزند
کسی که در حسرت یک دل است
چهگونه به سمت آینهها میدود
نمیدانند.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2544
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«ترانهی پشت بامها و دودکشها»
▪️گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک
🔹ترجمهی #مجتبا_نهانی
«ترانهی پشت بامها و دودکشها» - گزیدهیی از شعرهای اورهان وِلی کانیک Orhan Veli Kanık
- با ترجمهی مجتبا نهانی - روانهی بازار کتاب شده است.
اورهان وِلی کانیک در 13 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سال 1914 در ایستانبول İstanbul دیده به جهان گشود. او دورهی دبیرستان را در آنکارا Ankara گذراند و در همان سالها بود که با دو شاعر مهم یعنی «اوکتای ریفات» با نام کامل «اوکتای ریفات هوروزجو»Oktay Rıfat Horozcu - که در ایران به «اوکتای رفعت» مشهور است - و «ملیح جودت» با نام کامل «ملیح جِودت آندای» Melih Cevdet Anday آشنا شد که این سه نفر بعدها جریانی شعری با نام گاریپ Garip - یا همان «غریب» - به راه انداختند که به جریانِ موجِ اولِ شعرِ نو Birinci Yeni نیز شهرت یافت. زبان پرطنطنهیی که در آن دوره بر شعر ترکیه سایه انداخته بود برای مردمی شدنِ شعر کارآیی کافی را نداشت و اورهان وِلی و دوستاناش این نکته را با تیزهوشی دریافته بودند در نتیجه نخستین تحول شعری را بعد از تحولِ پیشنهادیِ ناظیم هیکمت ارایه دادند. از این روی، تاریخچهی تحول در شعر ترکیه، بعد از نامِ ناظیم هیکمت با نامِ اورهان ولی و دوستاناش گره خورده است. اورهان وِلی و دوستاناش با سرپیچی از نظام سنگشدهی زیباییشناختی شعر، روح تازهیی به کالبدِ شعرِ ترکیه دمیدند و نام این سه شاعر - و به ویژه اورهان ولی که از دو شاعر دیگر مهمتر و کوشاتر بود - در تاریخ تحولِ شعرِ ترکیه ثبت شده است.
مجتبا نهانی از مترجمهای پرکار و توانای ادبیات ترکیه است که تاکنون مطالب بسیاری را از ادبیات آن سرزمین به زبان فارسی برگردانده است. او دبیری بخش ادبیات جهان را در فصلنامهی غروب به عهده دارد.
کتاب «ترانهی پشت بامها و دودکشها» در 103 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 10000 تومان و به همت انتشارات کتاب کولهپشتی در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
▫️شعری از این مجموعه را به اتفاق میخوانیم:
شعرِ تنهایی
نمیدانند آنهایی که تنها نیستند
سکوت چهگونه انسان را به هراس میاندازد
انسان چهگونه با خودش حرف میزند
کسی که در حسرت یک دل است
چهگونه به سمت آینهها میدود
نمیدانند.
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2544
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت بیلال Ahmet Bilal
- که او را در ایران به نامِ #احمد_بلال هم میشناسند -
🔹برگردان از #پونه_شاهی
▪️شعرِ تنهایی
گرفتار دیار غربتی، نه مادری هست نه پدری
تنهایی مثلِ گرگی تکهپاره میکند درونات را
ناامیدی، تنهایی، اینهاست که میترساند تو را
مثل دیوی ترسناک است در درونات درماندگی
پرندهیی بالشکسته و خونینی - در دل این آسمانِ آبی -
تکهتکههای ابر سیاهیست حسرت - در چشمان تو -
جایی که دریاهای خشمگین با هم نزاع میکنند
شاید که خوشبختیِ گمشده برنگردد
گریه نکن عزیزم، نترس از این هوا
خدا لانه ی پرندهی بیکس را برپا نگه میدارد
تو غنچهی ناشکفتهی یک گلی، امیدت را به بهار از دست نده
روی دردت درد نگذار، پاک کن از قلبات زنگار را
▪️Yalnızlık Şiiri
Çıktın gurbet illere, ne anan var ne baban,
Bir kurt gibi kemirir içini kimsesizlik!
Ümitsizlik, yalnızlık işte seni korkutan;
Korkunç bir dev gibidir ruhunda çaresizlik!
Kanadı kırık kuşsun şu masmavi göklerde,
Bulut bulut kararır gözlerindeki hasret;
Kudurmuş denizlerin cenkleştiği bir yerde,
Geri dönmez belki de kaybettiğin saadet...
Ağlama yavrucuğum, korkma bu havalardan,
Kimsesiz kuşun Allah kurarmış yuvasını,
Bir gonca gülsün, kesme ümüdini bahardan,
Derdine dert ekleme, sil gönlünün pasın
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2557
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت بیلال Ahmet Bilal
- که او را در ایران به نامِ #احمد_بلال هم میشناسند -
🔹برگردان از #پونه_شاهی
▪️شعرِ تنهایی
گرفتار دیار غربتی، نه مادری هست نه پدری
تنهایی مثلِ گرگی تکهپاره میکند درونات را
ناامیدی، تنهایی، اینهاست که میترساند تو را
مثل دیوی ترسناک است در درونات درماندگی
پرندهیی بالشکسته و خونینی - در دل این آسمانِ آبی -
تکهتکههای ابر سیاهیست حسرت - در چشمان تو -
جایی که دریاهای خشمگین با هم نزاع میکنند
شاید که خوشبختیِ گمشده برنگردد
گریه نکن عزیزم، نترس از این هوا
خدا لانه ی پرندهی بیکس را برپا نگه میدارد
تو غنچهی ناشکفتهی یک گلی، امیدت را به بهار از دست نده
روی دردت درد نگذار، پاک کن از قلبات زنگار را
▪️Yalnızlık Şiiri
Çıktın gurbet illere, ne anan var ne baban,
Bir kurt gibi kemirir içini kimsesizlik!
Ümitsizlik, yalnızlık işte seni korkutan;
Korkunç bir dev gibidir ruhunda çaresizlik!
Kanadı kırık kuşsun şu masmavi göklerde,
Bulut bulut kararır gözlerindeki hasret;
Kudurmuş denizlerin cenkleştiği bir yerde,
Geri dönmez belki de kaybettiğin saadet...
Ağlama yavrucuğum, korkma bu havalardan,
Kimsesiz kuşun Allah kurarmış yuvasını,
Bir gonca gülsün, kesme ümüdini bahardan,
Derdine dert ekleme, sil gönlünün pasın
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2557
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعری از آهمت اِرهان Ahmet Erhan
- که او را در ایران به نامِ احمد اِرهان هم میشناسند -
🔹برگردان از ابوالفضل پاشا
▪️پرتگاه
در ذهنِ من:
صخرهها از جای خود کنده میشوند
و دیوارها فرومیریزند
در قلبِ من:
خلأیی در بسترِ رودخانهیی در حالِ خشک شدن است
من در تلاشام که ردِ پایام را روی سنگها به جا بگذارم
دیگر نشانیِ آن کسی با من است که هر چه بگردم پیدا نمیکنم
دوستان هم از زندهگیام دست کشیده، رفتهاند
در مسیری که آنها پیمودهاند
لحظهها را در چشمِ دخترانی که دوست داشتهاند جستوجو میکنم
دریایی هستم که در امواجِ خودش غرق میشود
قلعهیی هستم که آن را سنگهای خودش تصرف میکنند
اگر سرِ خود را با کفِ دستهایام بگیرم و بفشارم چه میشود؟
آیا میتوانم آن آبِ تیره را از مغزِ خودم بیرون بریزم؟
آیا میتوانم این پرتگاهِ عمیق را
- که ماههاست در مقابلِ آن ایستادهام -
به کشتزاری از گلها مبدل کنم؟
▪️Uçurum
Aklımda kayalar kopuyor, duvarlar yıkılıyor
Yüreğimde, kuruyan bir ırmağın yatağındaki
boşluk
Ayak izlerimi bırakmaya çalışıyorum taşların
üstünde
Kimsenin arayıp bulamayacağı bir adresim var artık.
Dostlar da çekilip gidiyorlar hayatımdan
Yürüdükleri yollarda arıyorum anları
Sevdikleri kıyıların gözlerinde
Kendi sularınca boğulan bir denizim ben
Kendi taşlarınca zapt edilen bir kale
Başımı avuçlarıma alıp sıksam ne olur
Çıkarabilir miyim beynimdeki o kara suyu
Bir çiçek tarlasına dönüştürebilir miyim
http://uupload.ir/files/093e_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2596
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت اِرهان Ahmet Erhan
- که او را در ایران به نامِ احمد اِرهان هم میشناسند -
🔹برگردان از ابوالفضل پاشا
▪️پرتگاه
در ذهنِ من:
صخرهها از جای خود کنده میشوند
و دیوارها فرومیریزند
در قلبِ من:
خلأیی در بسترِ رودخانهیی در حالِ خشک شدن است
من در تلاشام که ردِ پایام را روی سنگها به جا بگذارم
دیگر نشانیِ آن کسی با من است که هر چه بگردم پیدا نمیکنم
دوستان هم از زندهگیام دست کشیده، رفتهاند
در مسیری که آنها پیمودهاند
لحظهها را در چشمِ دخترانی که دوست داشتهاند جستوجو میکنم
دریایی هستم که در امواجِ خودش غرق میشود
قلعهیی هستم که آن را سنگهای خودش تصرف میکنند
اگر سرِ خود را با کفِ دستهایام بگیرم و بفشارم چه میشود؟
آیا میتوانم آن آبِ تیره را از مغزِ خودم بیرون بریزم؟
آیا میتوانم این پرتگاهِ عمیق را
- که ماههاست در مقابلِ آن ایستادهام -
به کشتزاری از گلها مبدل کنم؟
▪️Uçurum
Aklımda kayalar kopuyor, duvarlar yıkılıyor
Yüreğimde, kuruyan bir ırmağın yatağındaki
boşluk
Ayak izlerimi bırakmaya çalışıyorum taşların
üstünde
Kimsenin arayıp bulamayacağı bir adresim var artık.
Dostlar da çekilip gidiyorlar hayatımdan
Yürüdükleri yollarda arıyorum anları
Sevdikleri kıyıların gözlerinde
Kendi sularınca boğulan bir denizim ben
Kendi taşlarınca zapt edilen bir kale
Başımı avuçlarıma alıp sıksam ne olur
Çıkarabilir miyim beynimdeki o kara suyu
Bir çiçek tarlasına dönüştürebilir miyim
http://uupload.ir/files/093e_2.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2596
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸شعری از موراتهان مونگان Murathan Mungan
که در ایران به نام مرادخان مونگان هم معرفی شده است
🔹ترجمه ی #مجتبی_نهانی
عشق، تصادف ها را دوست دارد
سرنوشت، جدایی ها را
سال ها، عبور را دوست دارند
انسان، جستجوها را
گُل ها، شکفتگی را دوست دارند
زمان، پژمردگی را
دست ها، پیوستگی را دوست دارند
راه ها، گسستگی را
هر کسی تاوان گذشته را پس می دهد،
در یک دو راهی
اگر می خواهی آغاز کنی،
زندگی تازه ای را
سایه ات را یدک بگذار پشت سرت
زندگی، تکرارها را دوست دارد،
آغازِ دوباره را
پرندگان، شاخه ها را دوست دارند
بال ها، پرواز را
Aşk tesadüfleri sever
Kader ayrılıkları
Yıllar geçmeyi sever
İnsan aramayı
Güller açmayı sever
Zaman soldurmayı
Eller birleşmeyi sever
Yollar ayrılmayı
Herkes geçmişi öder
Bir yol ayrımında
Başlamak istersen
Yeni bir hayata
Gölgeni yedek
Bırak ardında
Hayat tekrarları sever
Yeniden başlamayı
Kuşlar dalları sever
Kanatlarsa uçmayı
http://uupload.ir/files/l71l_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2609
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از موراتهان مونگان Murathan Mungan
که در ایران به نام مرادخان مونگان هم معرفی شده است
🔹ترجمه ی #مجتبی_نهانی
عشق، تصادف ها را دوست دارد
سرنوشت، جدایی ها را
سال ها، عبور را دوست دارند
انسان، جستجوها را
گُل ها، شکفتگی را دوست دارند
زمان، پژمردگی را
دست ها، پیوستگی را دوست دارند
راه ها، گسستگی را
هر کسی تاوان گذشته را پس می دهد،
در یک دو راهی
اگر می خواهی آغاز کنی،
زندگی تازه ای را
سایه ات را یدک بگذار پشت سرت
زندگی، تکرارها را دوست دارد،
آغازِ دوباره را
پرندگان، شاخه ها را دوست دارند
بال ها، پرواز را
Aşk tesadüfleri sever
Kader ayrılıkları
Yıllar geçmeyi sever
İnsan aramayı
Güller açmayı sever
Zaman soldurmayı
Eller birleşmeyi sever
Yollar ayrılmayı
Herkes geçmişi öder
Bir yol ayrımında
Başlamak istersen
Yeni bir hayata
Gölgeni yedek
Bırak ardında
Hayat tekrarları sever
Yeniden başlamayı
Kuşlar dalları sever
Kanatlarsa uçmayı
http://uupload.ir/files/l71l_3.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2609
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #زامان_پاشازاده
🔸ترجمه ی #ثریا_خلیق_خیاوی
مثل انسانی که در آینه ها منعکس نمی شود
مقابلت ایستاده ام
می بینی؟
در تلاقی بودن و نبودن، از کنج خلاء
تو را صدا می زنم
می شنوی؟
تا کن یک لحظه بالهایت را
در کیفت که از پوست سمور است ،بگذار
در پایین ترها یک نفر
با احساس تو ، هستی خود را می سنجد
احساس می کنی؟
پایت را برهنه روی خاک بگذار!
تخم گیاهان از آفت زردی پوسیده خواهد شد،
اگر نباری!
بشناس خاکی که جانش در درونش می پوسد
خاک
مادر گردو غباری است
که بر عینکت نشسته است!
و من
جانی که از ورز دادن گِل به وجود آمده
در دنیایی با بعدهای کشف نشده زندگی می کنم.
هی ...گیسوانت قلم موی جادویی نقّاشها!
با نوک قلم موی گیسوانت سینه ام را مور مور کرده،
مانند نقشهایی پنهان ،مرا برجسته کن
مثل اثر انگشت جانیانی که بر روی اشیایی برجسته می شود.
تا این وجود، داغ نخورده
برای هیچ معبودی عبادت نخواهد کرد
رنگ لبهایت را به لبهای بی روحم برسان.
آفریده ی خود را نامگذاری کن
اسم بگذار؛
بر مخلوقی
که با یک نگاهت
سلولهای پراکنده اش یک جا جمع شده ست.
http://uupload.ir/files/2h27_3.jpg
☑منبع : مجله ادبی پیاده رو
🔴برای مشاهده #متن_اصلی به سایت مراجعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2678
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #زامان_پاشازاده
🔸ترجمه ی #ثریا_خلیق_خیاوی
مثل انسانی که در آینه ها منعکس نمی شود
مقابلت ایستاده ام
می بینی؟
در تلاقی بودن و نبودن، از کنج خلاء
تو را صدا می زنم
می شنوی؟
تا کن یک لحظه بالهایت را
در کیفت که از پوست سمور است ،بگذار
در پایین ترها یک نفر
با احساس تو ، هستی خود را می سنجد
احساس می کنی؟
پایت را برهنه روی خاک بگذار!
تخم گیاهان از آفت زردی پوسیده خواهد شد،
اگر نباری!
بشناس خاکی که جانش در درونش می پوسد
خاک
مادر گردو غباری است
که بر عینکت نشسته است!
و من
جانی که از ورز دادن گِل به وجود آمده
در دنیایی با بعدهای کشف نشده زندگی می کنم.
هی ...گیسوانت قلم موی جادویی نقّاشها!
با نوک قلم موی گیسوانت سینه ام را مور مور کرده،
مانند نقشهایی پنهان ،مرا برجسته کن
مثل اثر انگشت جانیانی که بر روی اشیایی برجسته می شود.
تا این وجود، داغ نخورده
برای هیچ معبودی عبادت نخواهد کرد
رنگ لبهایت را به لبهای بی روحم برسان.
آفریده ی خود را نامگذاری کن
اسم بگذار؛
بر مخلوقی
که با یک نگاهت
سلولهای پراکنده اش یک جا جمع شده ست.
http://uupload.ir/files/2h27_3.jpg
☑منبع : مجله ادبی پیاده رو
🔴برای مشاهده #متن_اصلی به سایت مراجعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2678
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪بخش : #ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #رسول_رضا (شاعری از جمهوری آزربایجان) را با ترجمهی #صالح_سجادی
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
▶️ https://piadero.ir/post/2790
🆔 @piaderonews 👈
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
▶️ https://piadero.ir/post/2790
🆔 @piaderonews 👈
🔹شعری از #نصرت_کسمنلی (شاعری از جمهوری آزربایجان) را با ترجمهی #کاظم_نظریبقا
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
▶️ https://piadero.ir/post/2801
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
🆔 @piaderonews 👈
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
▶️ https://piadero.ir/post/2801
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
🆔 @piaderonews 👈
🔹شعری از: #واقیف_صمداوغلو | Vaqif Səmədoğlu | جمهوری آزربایجان |
برگردان: #علی_ملایجردی
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
▶️ https://piadero.ir/post/2808
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
🆔 @piaderonews 👈
برگردان: #علی_ملایجردی
در سایت #پیادهرو بخوانید: 👇👇
▶️ https://piadero.ir/post/2808
#ادبیات_ترکیه و #آذربایجان
🆔 @piaderonews 👈