🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹نگاهی به زندگی و شعر #تریستان_کوربیر
از شاعران سمبولیست فرانسوی
🔸و اشاره ای کوتاه به تعبیر "شاعران نفرین شده"
▫️ترجمه ی #آسیه_حیدری
در بین شاعران سمبولیست فرانسه ادوارد جوآشیم کوربیر، معروف به تریستان کوربیر، از متاخرین است. شاعری که در ایران جز اهل کاوش شاید کسی اسمی از وی نشنیده باشد.
کوربیر که پل ورلن شاعر بزرگ سمبولیست فرانسه در سال 1884 در مقاله ای از او به عنوان یکی از شاعران نفرین شده یاد کرد، در سال ۱۸۴۵ میلادی زاده شد و در سال ۱۸۷۵ در سن ۳۰ سالگی از دنیا رفت.
پیش از آن که پل ورلن از او در زمره شاعران نفرین شده یاد کند، زندگی شخصی و هنری اش در حاشیه بود.
دو معظل بزرگ کوربیه را آزار میداد. یکی رماتیسم شدید و پیش رونده و دیگر آن که مردی خوش سیما نبود. دوستان و اطرافیان لقب درازِ بدقواره را به او داده بودند.
عاشق دریا و مادرش بود. او دوست داشت مثل پدرش دریانورد شود. اما وضعیت جسمانی اش برای این شغل مناسب نبود. پدرش، ادوارد کوربیر، روزنانه نگار و رمان نویس بود و پسر، همه ی آثار پدر را دوست داشت و می خواند. او همپنین آثار شارل بودلر و آلفرد دو موسه را هم دوست داشت.
درباره زندگی احساسی او هم باید گفت که وی عشقی یک جانبه به یک هنرپیشه داشت و آن زن، آرمیدا ژوزفینا، الهه ی شعرش شده بود.
حالا در 29 سالگی، مجرد است و بیکار. نه عشقی و نه فرزندی. او حتی تنها مجموعه ی شعرش به نام " عشق های زرد" را با هزینه ی شخصی اش به چاپ رساند. مجموعه ای که در زمان حیات وی ناشناخته ماند. مجموعه ای مشتمل بر هفت فصل و 101 شعر با اندازه های گوناگون. اشعار عاشقانه اش را به الهه ی شعرش ژوزفینا تقدیم کرده بود.
کوربیر خود می دانست که چه جایگاهی در شعر سمبولیستی دارد اما شوربختانه زمانه با او یار نبود و در زمان حیاتش گمنام باقی ماند و آرزو داشت مردم زمانه او را بشناسند.
او کاریکاتوریست هم بود. شعری هجو برای کلاه معلمش نوشته بود که جوایزی را از آن خود کرد.
گفتنی است که کوربیر و هم دوره ای هایش از شاعران عضو در جریان دکادانتیسم بودند. این جریان در بیست سال آخر قرن نوزدهم میلادی پر رنگ شد. جریانی که در تولیدات هنری اش بدبینی مرض وار، کسالت مفرط، ملال رو به تزاید، رازآلودگی و جریان سیال مرگ را شاهدیم. در شعر او خیابان ها، کوچه ها با بدبختی های در جریانش، زندگی پر تشویش و بی هدف، دلواپسی ها و دغدغه های غیر متافیزیکی مضمون سازی می کنند.
مجموعه ی "عشق های زرد" در موضوع و قالب کاملا منحصر بفرد و ویژه ی خود است. در اشعار این مجموعه، الهام از فضای شهری و مدرنیته در کنار فضای روستایی که زادگاه شاعر بود مشهود است. مثل آنچه در مجموعه ی " گلهای بدی" اثر شارل بودلر دیده می شود.
کوربیر، گاه در نقش شاعری بدبخت ظاهر می شد و گاه در قالب یک دندی (شخصیتی مانند شارل بودلر، خوش لباس، شیک پوش با افکار و اخلاقی ویژه). عشق شاعر به دریانوردی خمیر مایه ی بسیاری از اشعارش شده است.
از نظر فرم شعری هم کاربرد فراوان علائم دستوری، مانند علامت سوال؟ علامت تعجب، تیره و سه نقطه در شعر وی بسیار حایز اهمیت است.
شاعر مجموعه ی "عشق های زرد" عامدانه شعری شکسته و خرد شده می سراید. شعر وی آنتی موزیکال یا ضد موسیقی است _ و نه بدون موسیقی! _ . و این خود شعرش را منحصر بفرد می کند.
"عشق های زرد" دست مایه نقاشی نقاش سوررئال سالوادور دالی نیز شد. تابلوی عشق های زرد در سال 1974 و محصول آوازی و موسیقایی گروه بلَک متال در سال 2007، نشان از این دارد که این شاعرِ نه چندان خوش اقبال، شانس دیده و شنیده شدن تا سال ها پس از مرگش را داشته و دارد.
▪️بخشی از شعر بی خوابی از تریستان کوربیر
جانورغیر ممکن
بی خوابی!
در سرت تنها عشق داری؟
که بیاید غرقه ات کند به دیدن؟
آدم، در چشم بدت
گاز می زند به ملحفه هایش
می پیچد در ملال
در چشمِ الماسِ سیاهت
بگو از چه در بی خوابی، امید یا افسوس که شب پایی است؛
بارانی، مثل یکشنبه ای می آید
می لیسدت مثل سگی
در گوش هیجان
آرام سخن گفتن و دیگر هیچ نگفتن
در گلوی خشکیده مان چرا
جام خالی ات را هماره می ریزی؟
و رهایمان می کنی
گردن کشیده و منتظر
مثل تشنه و دریا
صافی عاشقی تو آیا؟
یا تختخواب تلخ؟
شبنم تازه ای؟
یا سرب مذاب؟
نادان!
ای بی خوابی!
زیبا نیستی آیا؟
http://www.uupload.ir/files/yjo0_t.c.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2280
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹نگاهی به زندگی و شعر #تریستان_کوربیر
از شاعران سمبولیست فرانسوی
🔸و اشاره ای کوتاه به تعبیر "شاعران نفرین شده"
▫️ترجمه ی #آسیه_حیدری
در بین شاعران سمبولیست فرانسه ادوارد جوآشیم کوربیر، معروف به تریستان کوربیر، از متاخرین است. شاعری که در ایران جز اهل کاوش شاید کسی اسمی از وی نشنیده باشد.
کوربیر که پل ورلن شاعر بزرگ سمبولیست فرانسه در سال 1884 در مقاله ای از او به عنوان یکی از شاعران نفرین شده یاد کرد، در سال ۱۸۴۵ میلادی زاده شد و در سال ۱۸۷۵ در سن ۳۰ سالگی از دنیا رفت.
پیش از آن که پل ورلن از او در زمره شاعران نفرین شده یاد کند، زندگی شخصی و هنری اش در حاشیه بود.
دو معظل بزرگ کوربیه را آزار میداد. یکی رماتیسم شدید و پیش رونده و دیگر آن که مردی خوش سیما نبود. دوستان و اطرافیان لقب درازِ بدقواره را به او داده بودند.
عاشق دریا و مادرش بود. او دوست داشت مثل پدرش دریانورد شود. اما وضعیت جسمانی اش برای این شغل مناسب نبود. پدرش، ادوارد کوربیر، روزنانه نگار و رمان نویس بود و پسر، همه ی آثار پدر را دوست داشت و می خواند. او همپنین آثار شارل بودلر و آلفرد دو موسه را هم دوست داشت.
درباره زندگی احساسی او هم باید گفت که وی عشقی یک جانبه به یک هنرپیشه داشت و آن زن، آرمیدا ژوزفینا، الهه ی شعرش شده بود.
حالا در 29 سالگی، مجرد است و بیکار. نه عشقی و نه فرزندی. او حتی تنها مجموعه ی شعرش به نام " عشق های زرد" را با هزینه ی شخصی اش به چاپ رساند. مجموعه ای که در زمان حیات وی ناشناخته ماند. مجموعه ای مشتمل بر هفت فصل و 101 شعر با اندازه های گوناگون. اشعار عاشقانه اش را به الهه ی شعرش ژوزفینا تقدیم کرده بود.
کوربیر خود می دانست که چه جایگاهی در شعر سمبولیستی دارد اما شوربختانه زمانه با او یار نبود و در زمان حیاتش گمنام باقی ماند و آرزو داشت مردم زمانه او را بشناسند.
او کاریکاتوریست هم بود. شعری هجو برای کلاه معلمش نوشته بود که جوایزی را از آن خود کرد.
گفتنی است که کوربیر و هم دوره ای هایش از شاعران عضو در جریان دکادانتیسم بودند. این جریان در بیست سال آخر قرن نوزدهم میلادی پر رنگ شد. جریانی که در تولیدات هنری اش بدبینی مرض وار، کسالت مفرط، ملال رو به تزاید، رازآلودگی و جریان سیال مرگ را شاهدیم. در شعر او خیابان ها، کوچه ها با بدبختی های در جریانش، زندگی پر تشویش و بی هدف، دلواپسی ها و دغدغه های غیر متافیزیکی مضمون سازی می کنند.
مجموعه ی "عشق های زرد" در موضوع و قالب کاملا منحصر بفرد و ویژه ی خود است. در اشعار این مجموعه، الهام از فضای شهری و مدرنیته در کنار فضای روستایی که زادگاه شاعر بود مشهود است. مثل آنچه در مجموعه ی " گلهای بدی" اثر شارل بودلر دیده می شود.
کوربیر، گاه در نقش شاعری بدبخت ظاهر می شد و گاه در قالب یک دندی (شخصیتی مانند شارل بودلر، خوش لباس، شیک پوش با افکار و اخلاقی ویژه). عشق شاعر به دریانوردی خمیر مایه ی بسیاری از اشعارش شده است.
از نظر فرم شعری هم کاربرد فراوان علائم دستوری، مانند علامت سوال؟ علامت تعجب، تیره و سه نقطه در شعر وی بسیار حایز اهمیت است.
شاعر مجموعه ی "عشق های زرد" عامدانه شعری شکسته و خرد شده می سراید. شعر وی آنتی موزیکال یا ضد موسیقی است _ و نه بدون موسیقی! _ . و این خود شعرش را منحصر بفرد می کند.
"عشق های زرد" دست مایه نقاشی نقاش سوررئال سالوادور دالی نیز شد. تابلوی عشق های زرد در سال 1974 و محصول آوازی و موسیقایی گروه بلَک متال در سال 2007، نشان از این دارد که این شاعرِ نه چندان خوش اقبال، شانس دیده و شنیده شدن تا سال ها پس از مرگش را داشته و دارد.
▪️بخشی از شعر بی خوابی از تریستان کوربیر
جانورغیر ممکن
بی خوابی!
در سرت تنها عشق داری؟
که بیاید غرقه ات کند به دیدن؟
آدم، در چشم بدت
گاز می زند به ملحفه هایش
می پیچد در ملال
در چشمِ الماسِ سیاهت
بگو از چه در بی خوابی، امید یا افسوس که شب پایی است؛
بارانی، مثل یکشنبه ای می آید
می لیسدت مثل سگی
در گوش هیجان
آرام سخن گفتن و دیگر هیچ نگفتن
در گلوی خشکیده مان چرا
جام خالی ات را هماره می ریزی؟
و رهایمان می کنی
گردن کشیده و منتظر
مثل تشنه و دریا
صافی عاشقی تو آیا؟
یا تختخواب تلخ؟
شبنم تازه ای؟
یا سرب مذاب؟
نادان!
ای بی خوابی!
زیبا نیستی آیا؟
http://www.uupload.ir/files/yjo0_t.c.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2280
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعرهایی از #اتیل_عدنان
🔸ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
▫️اتیل عدنان شاعری با ملیت لبناتی - امریکایی است. او در سال 1925 میلادی در بیروت به دنیا آمد. مادرش یک یونانی مسیحی بود و پدرش یک مسلمان اهل سوریه. یونانی و ترکی را در کودکی آموخت و به یونانی سخن میگفت. او در مدرسهٔ عالی ادبیات که مدرسه ای غیر انتفاعی و کاتولیک بود تحصیل کرد. در آن زمان او به فرانسه صحبت میکرد و اولین آثارش را به زبان فرانسه نوشته است. او همچنین زبان انگلیسی را در دوره نوجوانی آموخت. بعدها بیشتر آثارش را به انگلیسی خلق کرد. او تردید داشت که از دو زبان فرانسه و عربی، کدام یک را در نوشتن موقعیت سیاسی کشورهای عربی و فرانسه به کار گیرد. نقاشی، برای او گریزگاهی بود تا اصطلاحات شاعرانهاش را در آن بیان کند. هنر انتزاعی یا آبستره، برای او معادلی بود برای بیان شاعرانه: من نیاز به زبانی نداشتم که به فرهنگ خاصی متمایل باشد، من به فرم بازی از
اصطلاحات نیاز داشتم. برای نوشتن به زبان بیگانه عدنان، فلسفه را در دانشگاههای سوربن، دانشگاه کالیفرنیا و هاروارد آموخت. سپس فلسفهٔ هنر تدریس کرد. او همچنین در بیش از چهل دانشگاه و کالج در آمریکا به تدریس مشغول شد.
اتیل عدنان بیش از ده کتاب شعر و داستان در پاریس به چاپ رساند که به دهها زبان ترجمه شدهاند و به عنوان "ادبیات کلاسیک خاور میانه " شناخته شده است. او در سال 1994 عضو "هنرمندان دنیای عرب " شد. این شاعر همچنین نقاشی و سفالگری نیز میکند و در ژانرهای مختلف ادبی چون شعر، رمان، آثار نمایشی، حکایت، نامه نگاری و اتو بیوگرافی دست به قلم برده است . بسیاری از اشعار او آهنگسازی و اجرا شدهاند.
عدنان دو کار نمایشی به نامهای " مثل یک درخت نوئل" (که یاد آور جنگ خلیج است) و "بازیگر" را نوشت که در مارس 1999 در پاریس به روی صحنه رفت. اتیل عدنان در کالیفرنیا و پاریس زندگی میکند.
✔️از مجموعه " این آسمان، که نیست"
🔸شعر اول
در این آسمان بی کرانه
قورباغه ای نیست
و نه پیغامی
آسمانی نیست بر این تفکر
و نه کلامی
فکری نیست در این تن
ونه پیوندی
شیرها و فیلها مردهاند
حافظهٔ من
زمین سوخته ای است
سرما در روحم
خشکی بر خاک
مردی را با چوب بیس بال
میکشند
پلیس میگوید:
" آه! چه بازی بدی! "
هیچ کس زیبایی کامل کالیفرنیا را نمیشناسد
کالیفرنیا، الهه ای بی صورت
به یاد میآورد اما
تمام آنچه که تک تک از یاد بردهاند
آنها از آزادی می گویند
نهنگها را میکشند
و غذای گربه میکنند
و برای چین گریه میکنند
برای هندوهایی که دیگر بر نمیگردند
من زن هستم
زمین مادرم من!
نیمی از جهانم
آیا هیچگاه موجودی کامل بودهام؟
سکوت
و باغ خالی
ناپایدار تر از ابرها
نقطه ای هستم من.
🔸شعر دوم
در همسایگی عشق
تشتت
شکست.
جسم، زمان را مقیاس نیست
باد میشود
از اصطکاک پاییز.
خون است بر برخی جادهها
و دوستی فاسد مرگ
همهمه ای است در قلب هامان
از آمدنها و رفتنها
نفسهایی نیمه
به رباطهایی چفت
دردی گنگ بر مفاصل
تشریح کنید جسم را
اگر توانستید
میبینید که روحتان چقدر نا شناس است
و جوهر، از اموال شخصی ماست
شهاب سنگ
تصویر مرگ است
نوری که نابود میشود
در دور دست ریشههایش
مانند سایه روشنی
که رستگاری در آن به خواب میرود
اشباح خاکستری
تنهاییاش را ساختهاند
در الکترونیک
به دنبال استعارههایش میگردد
او تنها در پریده رنگی رمزها زندگی میکند
در سرود صورتی اتاق خواب
عشقی خالی
و زمان از دست رفتهٔ درختها
در حضور جنگل
به جوهر مقدس حال پا ننهید
زمان آتش گرفته است
برای همین است
که در لطافت برهنهٔ ابرها
به سفری شبانه بسته شدهایم.
http://www.uupload.ir/files/sm7k_e.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2287
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از #اتیل_عدنان
🔸ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
▫️اتیل عدنان شاعری با ملیت لبناتی - امریکایی است. او در سال 1925 میلادی در بیروت به دنیا آمد. مادرش یک یونانی مسیحی بود و پدرش یک مسلمان اهل سوریه. یونانی و ترکی را در کودکی آموخت و به یونانی سخن میگفت. او در مدرسهٔ عالی ادبیات که مدرسه ای غیر انتفاعی و کاتولیک بود تحصیل کرد. در آن زمان او به فرانسه صحبت میکرد و اولین آثارش را به زبان فرانسه نوشته است. او همچنین زبان انگلیسی را در دوره نوجوانی آموخت. بعدها بیشتر آثارش را به انگلیسی خلق کرد. او تردید داشت که از دو زبان فرانسه و عربی، کدام یک را در نوشتن موقعیت سیاسی کشورهای عربی و فرانسه به کار گیرد. نقاشی، برای او گریزگاهی بود تا اصطلاحات شاعرانهاش را در آن بیان کند. هنر انتزاعی یا آبستره، برای او معادلی بود برای بیان شاعرانه: من نیاز به زبانی نداشتم که به فرهنگ خاصی متمایل باشد، من به فرم بازی از
اصطلاحات نیاز داشتم. برای نوشتن به زبان بیگانه عدنان، فلسفه را در دانشگاههای سوربن، دانشگاه کالیفرنیا و هاروارد آموخت. سپس فلسفهٔ هنر تدریس کرد. او همچنین در بیش از چهل دانشگاه و کالج در آمریکا به تدریس مشغول شد.
اتیل عدنان بیش از ده کتاب شعر و داستان در پاریس به چاپ رساند که به دهها زبان ترجمه شدهاند و به عنوان "ادبیات کلاسیک خاور میانه " شناخته شده است. او در سال 1994 عضو "هنرمندان دنیای عرب " شد. این شاعر همچنین نقاشی و سفالگری نیز میکند و در ژانرهای مختلف ادبی چون شعر، رمان، آثار نمایشی، حکایت، نامه نگاری و اتو بیوگرافی دست به قلم برده است . بسیاری از اشعار او آهنگسازی و اجرا شدهاند.
عدنان دو کار نمایشی به نامهای " مثل یک درخت نوئل" (که یاد آور جنگ خلیج است) و "بازیگر" را نوشت که در مارس 1999 در پاریس به روی صحنه رفت. اتیل عدنان در کالیفرنیا و پاریس زندگی میکند.
✔️از مجموعه " این آسمان، که نیست"
🔸شعر اول
در این آسمان بی کرانه
قورباغه ای نیست
و نه پیغامی
آسمانی نیست بر این تفکر
و نه کلامی
فکری نیست در این تن
ونه پیوندی
شیرها و فیلها مردهاند
حافظهٔ من
زمین سوخته ای است
سرما در روحم
خشکی بر خاک
مردی را با چوب بیس بال
میکشند
پلیس میگوید:
" آه! چه بازی بدی! "
هیچ کس زیبایی کامل کالیفرنیا را نمیشناسد
کالیفرنیا، الهه ای بی صورت
به یاد میآورد اما
تمام آنچه که تک تک از یاد بردهاند
آنها از آزادی می گویند
نهنگها را میکشند
و غذای گربه میکنند
و برای چین گریه میکنند
برای هندوهایی که دیگر بر نمیگردند
من زن هستم
زمین مادرم من!
نیمی از جهانم
آیا هیچگاه موجودی کامل بودهام؟
سکوت
و باغ خالی
ناپایدار تر از ابرها
نقطه ای هستم من.
🔸شعر دوم
در همسایگی عشق
تشتت
شکست.
جسم، زمان را مقیاس نیست
باد میشود
از اصطکاک پاییز.
خون است بر برخی جادهها
و دوستی فاسد مرگ
همهمه ای است در قلب هامان
از آمدنها و رفتنها
نفسهایی نیمه
به رباطهایی چفت
دردی گنگ بر مفاصل
تشریح کنید جسم را
اگر توانستید
میبینید که روحتان چقدر نا شناس است
و جوهر، از اموال شخصی ماست
شهاب سنگ
تصویر مرگ است
نوری که نابود میشود
در دور دست ریشههایش
مانند سایه روشنی
که رستگاری در آن به خواب میرود
اشباح خاکستری
تنهاییاش را ساختهاند
در الکترونیک
به دنبال استعارههایش میگردد
او تنها در پریده رنگی رمزها زندگی میکند
در سرود صورتی اتاق خواب
عشقی خالی
و زمان از دست رفتهٔ درختها
در حضور جنگل
به جوهر مقدس حال پا ننهید
زمان آتش گرفته است
برای همین است
که در لطافت برهنهٔ ابرها
به سفری شبانه بسته شدهایم.
http://www.uupload.ir/files/sm7k_e.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2287
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸بخش هایی از نامه #شارل_بودلر به مادرش
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚بخش هایی از نامه شارل بودلر شاعر سمبولیست و پدر شعر نو فرانسه به مادرش. مادری که شارل بودلر درباره ازدواج دومش بعد از مرگ پدرش گفته: اگر من فرزندی مثل بودلر داشتم، هرگز دوباره ازدواج نمی کردم.
بودلر، که از جمله شاعران نفرین شده فرانسه است، عشقی مرض وار به مادر داشت و در مجموعه ی "گل های بدی" اشعاری را برای مادرش سروده است.
◾️متن نامه:
هر بار که قلم به دست می گیرم تا شرایطم را برایت بنویسم، ترس مرا فرا می گیرد. ترس از کشتن تو. ترس از منهدم کردن جسم ناتوان تو. فکرش را هم نمی توانی بکنی که هر آن در مرز خودکشی هستم. فکر می کنم عاشقانه و کورکورانه دوستم داری. تو ویژگی های اخلاقی مهمی داری! و من در کودکی ام عاشقانه دوستت داشتم. بعدها تحت فشار بی عدالتی هایت که روا داشتی، پیش من احترامت را از دست دادی. گویی که بی عدالتی مادرانه می تواند جوازی برای بی احترامی کردن فرزند باشد. گاهی از این کارم پشیمان می شوم. گرچه عادت ندارم در این باره حرفی بزنم.
من دیگر آن بچه ی خشن و قدرنشناس نیستم. تعمق بسیار درباره سرنوشتم و شخصیتت کمکم کرد که همه ی اشتباهات و همه بخشش هایت را بفهمم. اما در مجموع آسیبی که نباید وارد می شد، وارد شده. آسیبی که نتیجه ی بی احتیاطی های تو و خطاهای من است. واضح است که سرنوشت ما در دوست داشتن یکدیگر گره خورده است. زیستن برای همدیگر و به پایان رساندن زندگی، به شرافتمنداته ترین و شیرین ترین روش ممکن. با این همه، در شرایط وحشتناکی که قرار گرفته ام، مطمئنم که یکی از ما دیگری را خواهد کشت یا بالاخره هر دویمان همدیگر را می کشیم. بعد مرگ من تو دیگر زندگی نخواهی کرد. کاملا روشن است. من تنها چیزی هستم که به تو زندگی می دهد. بعد از مرگِ تو، مخصوصا اگر عامل مرگت من باشم، خودم را خواهم کشت. در این باره هیچ تردیدی ندارم. مرگ تو که گاهی با پذیرش بسیار از آن حرف می زنی، گره ای از شرایط فعلی من باز نخواهد کرد. اصلا شورای قضایی همین حالا برگزار بشود. چرا که نه؟ هیچ غرامتی شاید پرداخت نشود. بعلاوه، تنها درد است که از آنِ من خواهد بود. حسی وحشتناک از انزوایی مطلق. این که خودم را بکشم، این ... بی معنی است. نه؟ شاید بگویی « مادر پیرت را می خواهی تنها بگذاری؟ باور کن که اگر هم حق انجام این کار را نداشته باشم، به خاطر رنجی که طی حدودا سی سال گذشته متحمل شده ام، کارم توجیه می شود ....
http://www.uupload.ir/files/f1gk_sh.b.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2306
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸بخش هایی از نامه #شارل_بودلر به مادرش
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚بخش هایی از نامه شارل بودلر شاعر سمبولیست و پدر شعر نو فرانسه به مادرش. مادری که شارل بودلر درباره ازدواج دومش بعد از مرگ پدرش گفته: اگر من فرزندی مثل بودلر داشتم، هرگز دوباره ازدواج نمی کردم.
بودلر، که از جمله شاعران نفرین شده فرانسه است، عشقی مرض وار به مادر داشت و در مجموعه ی "گل های بدی" اشعاری را برای مادرش سروده است.
◾️متن نامه:
هر بار که قلم به دست می گیرم تا شرایطم را برایت بنویسم، ترس مرا فرا می گیرد. ترس از کشتن تو. ترس از منهدم کردن جسم ناتوان تو. فکرش را هم نمی توانی بکنی که هر آن در مرز خودکشی هستم. فکر می کنم عاشقانه و کورکورانه دوستم داری. تو ویژگی های اخلاقی مهمی داری! و من در کودکی ام عاشقانه دوستت داشتم. بعدها تحت فشار بی عدالتی هایت که روا داشتی، پیش من احترامت را از دست دادی. گویی که بی عدالتی مادرانه می تواند جوازی برای بی احترامی کردن فرزند باشد. گاهی از این کارم پشیمان می شوم. گرچه عادت ندارم در این باره حرفی بزنم.
من دیگر آن بچه ی خشن و قدرنشناس نیستم. تعمق بسیار درباره سرنوشتم و شخصیتت کمکم کرد که همه ی اشتباهات و همه بخشش هایت را بفهمم. اما در مجموع آسیبی که نباید وارد می شد، وارد شده. آسیبی که نتیجه ی بی احتیاطی های تو و خطاهای من است. واضح است که سرنوشت ما در دوست داشتن یکدیگر گره خورده است. زیستن برای همدیگر و به پایان رساندن زندگی، به شرافتمنداته ترین و شیرین ترین روش ممکن. با این همه، در شرایط وحشتناکی که قرار گرفته ام، مطمئنم که یکی از ما دیگری را خواهد کشت یا بالاخره هر دویمان همدیگر را می کشیم. بعد مرگ من تو دیگر زندگی نخواهی کرد. کاملا روشن است. من تنها چیزی هستم که به تو زندگی می دهد. بعد از مرگِ تو، مخصوصا اگر عامل مرگت من باشم، خودم را خواهم کشت. در این باره هیچ تردیدی ندارم. مرگ تو که گاهی با پذیرش بسیار از آن حرف می زنی، گره ای از شرایط فعلی من باز نخواهد کرد. اصلا شورای قضایی همین حالا برگزار بشود. چرا که نه؟ هیچ غرامتی شاید پرداخت نشود. بعلاوه، تنها درد است که از آنِ من خواهد بود. حسی وحشتناک از انزوایی مطلق. این که خودم را بکشم، این ... بی معنی است. نه؟ شاید بگویی « مادر پیرت را می خواهی تنها بگذاری؟ باور کن که اگر هم حق انجام این کار را نداشته باشم، به خاطر رنجی که طی حدودا سی سال گذشته متحمل شده ام، کارم توجیه می شود ....
http://www.uupload.ir/files/f1gk_sh.b.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2306
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
#ادبیات_فرانسه
#آسیه_حیدری
از نظر #استفان_مالارمه، شاعر و تئوریسین شعر و هنر #سمبولیسم ، هنر مانند کشف اندکی طلا در معدن مس است. کار شاعر باید کشف این اندک طلا باشد.
#مالارمه ، به کارگیری زبان مبتذل و پیش پا افتاده را در خور شعر نمی داند و اعتقاد دارد که خواننده ی شعر باید خود را برای شناخت سمبول ها آماده کند.
http://www.uupload.ir/files/ie1k_m.jpeg
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری شاهی سرایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
#ادبیات_فرانسه
#آسیه_حیدری
از نظر #استفان_مالارمه، شاعر و تئوریسین شعر و هنر #سمبولیسم ، هنر مانند کشف اندکی طلا در معدن مس است. کار شاعر باید کشف این اندک طلا باشد.
#مالارمه ، به کارگیری زبان مبتذل و پیش پا افتاده را در خور شعر نمی داند و اعتقاد دارد که خواننده ی شعر باید خود را برای شناخت سمبول ها آماده کند.
http://www.uupload.ir/files/ie1k_m.jpeg
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری شاهی سرایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
#ادبیات_فرانسه
#آسیه_حیدری
#مارسل_پروست نویسنده قرن بیست #فرانسه و خالق رمان "در جست و جوی زمان از دست رفته " است.
او دیدگاه خاصی به عشق، مرگ و گذاشت زمان دارد. هنوز ضمیر ناخودآگاه توسط فروید کشف نشده بود که مارسل پروست اساس رمان خود را همین ضمیر ناخودآگاه قرار داد.
او در رمانش دوهزار شخصیت دارد اما شخصیت اصلی رمانش نه مرد است نه زن. چیزی است که هست و نیست. فرّار است و گریزپا، دزد است و سنگدل، و کسی و چیزی نیست جز "زمان" .
زمان همان گمشده ی پروست و همه ما. همان که ما را پیر می کند، زیبایی هایمان را می دزدد، لحظه های خوبمان را به فراموشی می دهد. حالا پروست می خواهد کاری بکند کارستان. پس دست به انتقام می زند. از زمان انتقام همی چیز را می گیرد. زیبایی هایی که رنگ باختند، لحظه های خوب زیستن که رنگ فراموشی گرفتند و جاهای مطلوبی که گم شدند در زمان.
پس وقتش شده که مارسل دست به کار شود و انتقام خود را زمان از فراموش شده با خلق رمانش بگیرد.
او در می یابد که جایی در وجود ما هست که _ لحظه هایی که واقعا درآن زیسته ایم - بدون دخالت ما، در آنجا نگهداری و حفظ شده اند. و این کار کسی نیست جز حافظه غیر ارادی ما.
حافظه غیر ارادی تلاش میکند تا تمام لحظات خوبی که زیسته ایم را یواشکی در ضمیر ناخودآگاهمان ثبت کند.
و این را اول بار مارسل کشف کرد. مارسلی که عاشق مادرش بود ....
حالا او دلش می خواد انتقام بگیرد و می گیرد . اما چگونه؟
مارسل پروست با هر تلنگری که ضمیر ناخودآگاهش به او می زند دست به کار می شود. و با خلق یک اثر هنری بزرگ و بی بدیل زمان را به بند می کشد . گذشته را احظار می کند و زیبایی را و تمام زمان ها و مکان هایی را که در آن به معنی واقعی کلمه زیسته بود را احظار می کند.
هر آنچه از عمق ضمیر نا خودآگاهش به سطح ضمیر خودآگاهش آمده را می نویسد و ثبت می کند. گذشته را به حال می کشد. خواننده خود را به گذشته می برد و به حال می آورد. می برد و می آورد ....
و این گونه "من" های گوناگون خود را از عمق ضمیر ناخودآگاه بیرون می کشد و در سطح ضمیر خود آگاهش زندگی می دهد. او رستاخیز می کند با هنرش. با رمانش. #در_جست_و_جوی_زمان_از_دست_رفته . و نهایتا در همین جست و جوی سیزده ساله ی خود توانست انتقامش را از زمان بگیرد.
آری #پروست نوشت تا انتقام بگیرد.
http://www.uupload.ir/files/3zxm_m.p.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2358
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
#ادبیات_فرانسه
#آسیه_حیدری
#مارسل_پروست نویسنده قرن بیست #فرانسه و خالق رمان "در جست و جوی زمان از دست رفته " است.
او دیدگاه خاصی به عشق، مرگ و گذاشت زمان دارد. هنوز ضمیر ناخودآگاه توسط فروید کشف نشده بود که مارسل پروست اساس رمان خود را همین ضمیر ناخودآگاه قرار داد.
او در رمانش دوهزار شخصیت دارد اما شخصیت اصلی رمانش نه مرد است نه زن. چیزی است که هست و نیست. فرّار است و گریزپا، دزد است و سنگدل، و کسی و چیزی نیست جز "زمان" .
زمان همان گمشده ی پروست و همه ما. همان که ما را پیر می کند، زیبایی هایمان را می دزدد، لحظه های خوبمان را به فراموشی می دهد. حالا پروست می خواهد کاری بکند کارستان. پس دست به انتقام می زند. از زمان انتقام همی چیز را می گیرد. زیبایی هایی که رنگ باختند، لحظه های خوب زیستن که رنگ فراموشی گرفتند و جاهای مطلوبی که گم شدند در زمان.
پس وقتش شده که مارسل دست به کار شود و انتقام خود را زمان از فراموش شده با خلق رمانش بگیرد.
او در می یابد که جایی در وجود ما هست که _ لحظه هایی که واقعا درآن زیسته ایم - بدون دخالت ما، در آنجا نگهداری و حفظ شده اند. و این کار کسی نیست جز حافظه غیر ارادی ما.
حافظه غیر ارادی تلاش میکند تا تمام لحظات خوبی که زیسته ایم را یواشکی در ضمیر ناخودآگاهمان ثبت کند.
و این را اول بار مارسل کشف کرد. مارسلی که عاشق مادرش بود ....
حالا او دلش می خواد انتقام بگیرد و می گیرد . اما چگونه؟
مارسل پروست با هر تلنگری که ضمیر ناخودآگاهش به او می زند دست به کار می شود. و با خلق یک اثر هنری بزرگ و بی بدیل زمان را به بند می کشد . گذشته را احظار می کند و زیبایی را و تمام زمان ها و مکان هایی را که در آن به معنی واقعی کلمه زیسته بود را احظار می کند.
هر آنچه از عمق ضمیر نا خودآگاهش به سطح ضمیر خودآگاهش آمده را می نویسد و ثبت می کند. گذشته را به حال می کشد. خواننده خود را به گذشته می برد و به حال می آورد. می برد و می آورد ....
و این گونه "من" های گوناگون خود را از عمق ضمیر ناخودآگاه بیرون می کشد و در سطح ضمیر خود آگاهش زندگی می دهد. او رستاخیز می کند با هنرش. با رمانش. #در_جست_و_جوی_زمان_از_دست_رفته . و نهایتا در همین جست و جوی سیزده ساله ی خود توانست انتقامش را از زمان بگیرد.
آری #پروست نوشت تا انتقام بگیرد.
http://www.uupload.ir/files/3zxm_m.p.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2358
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▫️چونان پریان کهربایی چشم
🔹 شعری از #شارل_بودلر
🔸ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
چونان پریان کهربایی چشم
به شاهنشین تو می آیم باز
آرام می خزم، با سایه های شب تا بسترت
مه آلوده بوسه های سردم را به تو می سپارم چون ماه
و خزش مارِ نوازشم بر افت وخیز پیکرت .
فردای پریده رنگ که بیاید
خالی حضور من سرد است تا شامگاه
آنگاه که همه، جوانی و زندگانی ات را حاکم اند
می خواهم به هراس پادشاهی ات کنم.
http://www.uupload.ir/files/y9yn_ch.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2369
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▫️چونان پریان کهربایی چشم
🔹 شعری از #شارل_بودلر
🔸ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
چونان پریان کهربایی چشم
به شاهنشین تو می آیم باز
آرام می خزم، با سایه های شب تا بسترت
مه آلوده بوسه های سردم را به تو می سپارم چون ماه
و خزش مارِ نوازشم بر افت وخیز پیکرت .
فردای پریده رنگ که بیاید
خالی حضور من سرد است تا شامگاه
آنگاه که همه، جوانی و زندگانی ات را حاکم اند
می خواهم به هراس پادشاهی ات کنم.
http://www.uupload.ir/files/y9yn_ch.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2369
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸منحنی چشم هایت
▫️شعری از #پل_الوار
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
دلم را زیر و رو می کند
منحنی چشم هایت
انحنایی از شیرینی و رقص
هاله ای گِرد زمان
گهواره ی امن شب
دیگر نمی دانم چه اندازه زیسته ام
که همیشه در چشم های تو حاضر نبوده ام
برگ برگ روز، حباب های شبنم
نیزار باد، لبخندهای عطراگین
این چشم های تو
بال هایی که نور بر جهان می کشد
قایق هایی بارشان، آسمان و دریا
شکارچیان صدا، چشمه های رنگ
چشم های تو
عطر سر زده از خانه ی سپیده دم
دمیده بر کهکشان ستاره
آفتاب، ناگزیر پاکی است
جهان، ناگزیر چشم های تو
و خون من، همه جاری در نگاه هایش
🔸La courbe de tes yeux de Paul Eluard
La courbe de tes yeux fait le tour de mon coeur,
Un rond de danse et de douceur,
Auréole du temps, berceau nocturne et sûr,
Et si je ne sais plus tout ce que j’ai vécu
C’est que tes yeux ne m’ont pas toujours vu.
Feuilles de jour et mousse de rosée,
Roseaux du vent, sourires parfumés,
Ailes couvrant le monde de lumière,
Bateaux chargés du ciel et de la mer,
Chasseurs des bruits et sources des couleurs,
Parfums éclos d’une couvée d’aurores
Qui gît toujours sur la paille des astres,
Comme le jour dépend de l’innocence
Le monde entier dépend de tes yeux purs
Et tout mon sang coule dans leurs regards.
▫️#Paul_Eluard , Capitale de la douleur, 1926
http://www.uupload.ir/files/90lr_p.e.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2374
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸منحنی چشم هایت
▫️شعری از #پل_الوار
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
دلم را زیر و رو می کند
منحنی چشم هایت
انحنایی از شیرینی و رقص
هاله ای گِرد زمان
گهواره ی امن شب
دیگر نمی دانم چه اندازه زیسته ام
که همیشه در چشم های تو حاضر نبوده ام
برگ برگ روز، حباب های شبنم
نیزار باد، لبخندهای عطراگین
این چشم های تو
بال هایی که نور بر جهان می کشد
قایق هایی بارشان، آسمان و دریا
شکارچیان صدا، چشمه های رنگ
چشم های تو
عطر سر زده از خانه ی سپیده دم
دمیده بر کهکشان ستاره
آفتاب، ناگزیر پاکی است
جهان، ناگزیر چشم های تو
و خون من، همه جاری در نگاه هایش
🔸La courbe de tes yeux de Paul Eluard
La courbe de tes yeux fait le tour de mon coeur,
Un rond de danse et de douceur,
Auréole du temps, berceau nocturne et sûr,
Et si je ne sais plus tout ce que j’ai vécu
C’est que tes yeux ne m’ont pas toujours vu.
Feuilles de jour et mousse de rosée,
Roseaux du vent, sourires parfumés,
Ailes couvrant le monde de lumière,
Bateaux chargés du ciel et de la mer,
Chasseurs des bruits et sources des couleurs,
Parfums éclos d’une couvée d’aurores
Qui gît toujours sur la paille des astres,
Comme le jour dépend de l’innocence
Le monde entier dépend de tes yeux purs
Et tout mon sang coule dans leurs regards.
▫️#Paul_Eluard , Capitale de la douleur, 1926
http://www.uupload.ir/files/90lr_p.e.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2374
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #ژک_دوپان
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
خاک بد ذات
زمین بی حاصل
آب یخ بسته ی کوزه را با تو تقسیم می کنم
هوای میله ها
و تختی که تخت نیست
تنها ترانه ای یاغی
به سنگینی می نشیند باز
از دسته دسته ی گندمت
ترانه ای که دروغیست در خویش
شبنم نشسته بر تک شاخه
هوایمان را شادمانه می کند
از شکاف دیوار
ستاره ها را به این سو اگر بکشانی
http://www.uupload.ir/files/xirf_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2403
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از #ژک_دوپان
🔹ترجمه ی #آسیه_حیدری
خاک بد ذات
زمین بی حاصل
آب یخ بسته ی کوزه را با تو تقسیم می کنم
هوای میله ها
و تختی که تخت نیست
تنها ترانه ای یاغی
به سنگینی می نشیند باز
از دسته دسته ی گندمت
ترانه ای که دروغیست در خویش
شبنم نشسته بر تک شاخه
هوایمان را شادمانه می کند
از شکاف دیوار
ستاره ها را به این سو اگر بکشانی
http://www.uupload.ir/files/xirf_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2403
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نیایش کودک یتیم
▫️شعری از #ژول_سوپرویل
🔹ترجمه ی #دکتر_محمد_زیار
آه چقدر در آغوش کشیدن مادر دلپذیر می تواند بود
با او خندیدن، دست هایش را نوازش کردن
و با هم نیایش کردن و سر بر سینه اش گریستن!
آنگاه که از باد سرد یخ می زنم
چقدر برایم دلپذیر می تواند بود
که خود را به قلبش بفشارم
و با جستجوی بارقه های خوشبختی
در خطوط چهره اش از غم بگریزم!
آه چقدر دلم می خواست مادرم را عزیز می داشتم
شاهد بوسه های با درنگ و مهربانش بودم
و آنگاه می مردم، به مرگی شیرین
مردن بر زانوان او
🔸Hymne du jeune orphelin
Ah ! qu’il doit être doux d’embrasser une mère
De sourire avec elle et caresser sa main
Et de chanter ensemble une même prière
De pleurer sur son sein
Ah ! qu’il me serait doux quand la brise me glace
De me sentir serré bien fort contre son cœur
Et de fuir la tristesse en cherchant dans sa face
Les rayons du bonheur
Ah ! que j’aurais voulu pouvoir chérir ma mère
Recevoir longuement ses baisers les plus doux
Et mourir d’une mort qui doit être bien chère
Mourir sur ses genoux
http://www.uupload.ir/files/5ulk_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2431
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نیایش کودک یتیم
▫️شعری از #ژول_سوپرویل
🔹ترجمه ی #دکتر_محمد_زیار
آه چقدر در آغوش کشیدن مادر دلپذیر می تواند بود
با او خندیدن، دست هایش را نوازش کردن
و با هم نیایش کردن و سر بر سینه اش گریستن!
آنگاه که از باد سرد یخ می زنم
چقدر برایم دلپذیر می تواند بود
که خود را به قلبش بفشارم
و با جستجوی بارقه های خوشبختی
در خطوط چهره اش از غم بگریزم!
آه چقدر دلم می خواست مادرم را عزیز می داشتم
شاهد بوسه های با درنگ و مهربانش بودم
و آنگاه می مردم، به مرگی شیرین
مردن بر زانوان او
🔸Hymne du jeune orphelin
Ah ! qu’il doit être doux d’embrasser une mère
De sourire avec elle et caresser sa main
Et de chanter ensemble une même prière
De pleurer sur son sein
Ah ! qu’il me serait doux quand la brise me glace
De me sentir serré bien fort contre son cœur
Et de fuir la tristesse en cherchant dans sa face
Les rayons du bonheur
Ah ! que j’aurais voulu pouvoir chérir ma mère
Recevoir longuement ses baisers les plus doux
Et mourir d’une mort qui doit être bien chère
Mourir sur ses genoux
http://www.uupload.ir/files/5ulk_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2431
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹شعرهایی از #ماریو_براسار
▫️ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚ماریو براسار نویسنده و شاعر اهل کِبِک در سال ۱۹۷۸ زاده شد. اولین مجموعه شعرش در سال ۲۰۰۳ به بازار آمد. وی در سال ۲۰۱۲ سومین مجموعه شعرش را راهی بازار کرد که جایزه امیل نلیگان و بسیاری ار جوایز ادبی دیگر را از آن خود کرد. ماریو برانسار، علاوه بر کار شعر دستی بر ادبیات نوجوان نیز دارد و آثار بسیاری را در حوزه نوجوان به چاپ رسانده است.
🔸شعر اول :
نمیدانم با چه واژه ای
زمین می چرخد
و سایه ات دوباره به من می رسد
بادهای مخالف
حروف ارواح
ما در شبی واحد می خوابیم
شبی که خواب، به اندازه زخمی عمیق است
🔸شعر دوم :
اینجا
برف پاک کن، دلشوره باران دارد
دورتر، خورشیدی بر تخت خواب مرگش
و دورتر، اشکی
احتضار از سر تا پا خانه کرده
نخستین حفره
تا صدا گم شود
اوج بگیرد پژواک،
پرواز شود
آنجا هیزم شکن ها در تلاشند
تا شب را پایین بکشند.
🔸شعر سوم :
اسب بی سر
چاقوی بی دندانه
در یک کیسه
در یک روز
خون روان است اما رودخانه، دور
میخ ها این شانس را دارند
که پیدا کنند دردی را که بر هیچ جسمی پاسخی نباشد
بالا ببرید دیوارها را
کیسه را باز کنید
و ببینید، نیست را
http://www.uupload.ir/files/qcxl_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2439
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعرهایی از #ماریو_براسار
▫️ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚ماریو براسار نویسنده و شاعر اهل کِبِک در سال ۱۹۷۸ زاده شد. اولین مجموعه شعرش در سال ۲۰۰۳ به بازار آمد. وی در سال ۲۰۱۲ سومین مجموعه شعرش را راهی بازار کرد که جایزه امیل نلیگان و بسیاری ار جوایز ادبی دیگر را از آن خود کرد. ماریو برانسار، علاوه بر کار شعر دستی بر ادبیات نوجوان نیز دارد و آثار بسیاری را در حوزه نوجوان به چاپ رسانده است.
🔸شعر اول :
نمیدانم با چه واژه ای
زمین می چرخد
و سایه ات دوباره به من می رسد
بادهای مخالف
حروف ارواح
ما در شبی واحد می خوابیم
شبی که خواب، به اندازه زخمی عمیق است
🔸شعر دوم :
اینجا
برف پاک کن، دلشوره باران دارد
دورتر، خورشیدی بر تخت خواب مرگش
و دورتر، اشکی
احتضار از سر تا پا خانه کرده
نخستین حفره
تا صدا گم شود
اوج بگیرد پژواک،
پرواز شود
آنجا هیزم شکن ها در تلاشند
تا شب را پایین بکشند.
🔸شعر سوم :
اسب بی سر
چاقوی بی دندانه
در یک کیسه
در یک روز
خون روان است اما رودخانه، دور
میخ ها این شانس را دارند
که پیدا کنند دردی را که بر هیچ جسمی پاسخی نباشد
بالا ببرید دیوارها را
کیسه را باز کنید
و ببینید، نیست را
http://www.uupload.ir/files/qcxl_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2439
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
سروده ای از #ژان_لورن شاعر نماد گرا
برگردان از #محمد_زیار
برکه ی بی جان
چونان یکی برکه دور غرق در مهتاب
گذشته در سایه فراموشی بر من رخ می نماید
جانم در میان نی ها، نعش کفن پیچیده ای است
که آهسته و آرام در آب شور و تار می پوسد.
باور های کهن یک به یک به خاک بدل می شوند
حال آنکه در افق پریده رنگ دلپسند
یک آوای مبهم شیپور، یک نجوای دور
سکوت گسترده بر ساحل را بر هم می زند.
آه ای چشم انداز رنگ باخته برکه شفق گون
آسوده بخواب، بیهوده مویه کن ای بوغ افسانه ای
ای پژواک اندوه بار صیوف دگرگون!
آرزوهای زیبای گلایول های بلند پژمرده
و زنبق های بی جان آراسته،
با زخمی خون چکان بر پیشانی،
دیگر با صدای افسونگر صور بیدار نخواهند شد.
از مجموعه " پائیزیان"
L'étang mort
Comme un lointain étang baigné de clair de lune
Le passé m'apparaît dans l'ombre de l'oubli
Mon âme, entre les joncs, cadavre enseveli
S'y corrompt lentement dans l'eau jaunâtre et brune
Les croyances d'antan s'effeuillent une à une
Tandis qu'à l'horizon suavement pâli
Un vague appel de cor, un murmure affaibli
Fait vibrer le silence endormi sur la dune
O blême vision, étang crépusculaire
Songe en paix. Pleure en vain, olifant légendaire
O nostalgique écho des étés révolus
Un trou saignant au front, les Espérances fées
De longs glaïeuls flétris et de lys morts coiffées
Au son charmeur du cor ne s'éveilleront plus
#Jean_Lorrain
http://s8.picofile.com/file/8317635050/j_l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2444
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
سروده ای از #ژان_لورن شاعر نماد گرا
برگردان از #محمد_زیار
برکه ی بی جان
چونان یکی برکه دور غرق در مهتاب
گذشته در سایه فراموشی بر من رخ می نماید
جانم در میان نی ها، نعش کفن پیچیده ای است
که آهسته و آرام در آب شور و تار می پوسد.
باور های کهن یک به یک به خاک بدل می شوند
حال آنکه در افق پریده رنگ دلپسند
یک آوای مبهم شیپور، یک نجوای دور
سکوت گسترده بر ساحل را بر هم می زند.
آه ای چشم انداز رنگ باخته برکه شفق گون
آسوده بخواب، بیهوده مویه کن ای بوغ افسانه ای
ای پژواک اندوه بار صیوف دگرگون!
آرزوهای زیبای گلایول های بلند پژمرده
و زنبق های بی جان آراسته،
با زخمی خون چکان بر پیشانی،
دیگر با صدای افسونگر صور بیدار نخواهند شد.
از مجموعه " پائیزیان"
L'étang mort
Comme un lointain étang baigné de clair de lune
Le passé m'apparaît dans l'ombre de l'oubli
Mon âme, entre les joncs, cadavre enseveli
S'y corrompt lentement dans l'eau jaunâtre et brune
Les croyances d'antan s'effeuillent une à une
Tandis qu'à l'horizon suavement pâli
Un vague appel de cor, un murmure affaibli
Fait vibrer le silence endormi sur la dune
O blême vision, étang crépusculaire
Songe en paix. Pleure en vain, olifant légendaire
O nostalgique écho des étés révolus
Un trou saignant au front, les Espérances fées
De longs glaïeuls flétris et de lys morts coiffées
Au son charmeur du cor ne s'éveilleront plus
#Jean_Lorrain
http://s8.picofile.com/file/8317635050/j_l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2444
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸 #آنادوبرانکوآن
🔹نوشته و ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚آنادوبرانکوآن، کنتس دونوآی، از خانواده ای سلطنتی در پاریس متولد شد. مادرش یونانی بود.
او با کنت دونوآی ازدواج کرد و کنتس شد. سفرهای طولانی اش با خانواده به مشرق زمین از جمله به ایران، عاملی بود تا تخیل او را در ده سالگی شکوفا شود.
پس از ازدواج در سال ۱۹۰۱ مجموعه شعر ( دل بی شمار ) را منتشر کرد و پس از آن پنج دفتر شعر دیگر را به نشر رساند.
شعر این بانوی شاعر سرشار از تخیلی رمانتیک، شور و صداقت است.
او در زمره ی شاعران سده ی بیستم قرار دارد.
موتیف مرگ، دلهره اصلی، وسوسه ی همیشه و هراس او بود.
او موسس جایزه ی ( زندگی شادمانه) بود که بعدها به جایزه ی فاطیما تغییر نام داد. دوآنوی زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه را بلد بود.
▪️بخشی از یک شعر این بانوی شاعر را در زیر می خوانید:
دل من، قصری است
سرشارِ عطرهای شناور
که به خواب می روند
در چین حافظه ام
و بیداری ناگهان دسته گل های پنهان
همان کیسه های سُریده در گنجه های ژرف
کفن از لذت های مرده ام برمی دارد
به گریه، گره های غمزده اش را باز می کند
نیروهای ارزشمند، خدایان برانگیزاننده، عطرها!
بگذارید به سمت من دود کند مجمر سنگین تان
عطر گلهای اردیبهشت،
رایحه ی گل صد تومانی
بوی آتش تازه در اتاق های نمزده
بوی خوش رها شده در خانه های کهنه
تنیده در مخمل هایی زیبا و محکم
عطری آرام بخش که می تراود از گرما
و زنحیرهای تاریک را ممتد می کند
خاطرات پاک شده از عشق جوانمان
که بیدار می شود و آه می کشد در بوی گیسوها
بوی شرابی که به کفری ناگاه می رسد
لطف دانه های اسپند و عود ...
....
در سینه ام پارک بزرگی است
که رنج هایم در آن آواره می شوند
http://www.uupload.ir/files/z0x5_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2468
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸 #آنادوبرانکوآن
🔹نوشته و ترجمه ی #آسیه_حیدری
📚آنادوبرانکوآن، کنتس دونوآی، از خانواده ای سلطنتی در پاریس متولد شد. مادرش یونانی بود.
او با کنت دونوآی ازدواج کرد و کنتس شد. سفرهای طولانی اش با خانواده به مشرق زمین از جمله به ایران، عاملی بود تا تخیل او را در ده سالگی شکوفا شود.
پس از ازدواج در سال ۱۹۰۱ مجموعه شعر ( دل بی شمار ) را منتشر کرد و پس از آن پنج دفتر شعر دیگر را به نشر رساند.
شعر این بانوی شاعر سرشار از تخیلی رمانتیک، شور و صداقت است.
او در زمره ی شاعران سده ی بیستم قرار دارد.
موتیف مرگ، دلهره اصلی، وسوسه ی همیشه و هراس او بود.
او موسس جایزه ی ( زندگی شادمانه) بود که بعدها به جایزه ی فاطیما تغییر نام داد. دوآنوی زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه را بلد بود.
▪️بخشی از یک شعر این بانوی شاعر را در زیر می خوانید:
دل من، قصری است
سرشارِ عطرهای شناور
که به خواب می روند
در چین حافظه ام
و بیداری ناگهان دسته گل های پنهان
همان کیسه های سُریده در گنجه های ژرف
کفن از لذت های مرده ام برمی دارد
به گریه، گره های غمزده اش را باز می کند
نیروهای ارزشمند، خدایان برانگیزاننده، عطرها!
بگذارید به سمت من دود کند مجمر سنگین تان
عطر گلهای اردیبهشت،
رایحه ی گل صد تومانی
بوی آتش تازه در اتاق های نمزده
بوی خوش رها شده در خانه های کهنه
تنیده در مخمل هایی زیبا و محکم
عطری آرام بخش که می تراود از گرما
و زنحیرهای تاریک را ممتد می کند
خاطرات پاک شده از عشق جوانمان
که بیدار می شود و آه می کشد در بوی گیسوها
بوی شرابی که به کفری ناگاه می رسد
لطف دانه های اسپند و عود ...
....
در سینه ام پارک بزرگی است
که رنج هایم در آن آواره می شوند
http://www.uupload.ir/files/z0x5_a.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2468
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹#بوریس_ویان
🔸نوشته و برگردان #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
بوریس ویان، در سال ۱۹۲۰ در پاریس به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۹ در ۳۹ سالگی در پاریس از دنیا رفت. از کودکی شیفته ی موسیقی بود، به کمک خانواده و دوستانش یک گروه جاز تشکیل داد. ادامه تحصیل داد و مهندس شد. از بیماری قلبی رنج می برد با این همه تا ۲۶ سالگی به زندگی اش سر و سامانی نداد.
او قصه ای نوشت با نام " می روم سر قبرتان تف کنم" که سر و صدای زیادی به راه انداخت و شاعر مجبور شد خود را مترجم این قصه مطرح کند. در قصه ای دیگر با تم سوسیالیستی نوشت و در آن ژان پل سارتر، فیلسوف نام آشنای فرانسوی را ژان سول پارت خطاب کرد و این اسم بعدها هم روی وی ماند.
او یازده رمان، ۴ مجموعه شعر، بسیاری نمایشنامه سناریوی فیلم و چندین ترانه دارد.
ترانه ی فراری، از بین ۴۶۰ ترانه وی بسیار مشهور شد. ترانه ای در دفاع از صلح و علیه جنگ. این ترانه در پایان جنگ هندوچین و پیش از جنگ الجزایر در سال ۱۹۵۴ نوشته شد.
دو شعر فراری و نمی خواهم بمیرم، دو شعر مطرح ضد جنگ از او هستند. که در سال های ۱۹۵۰ بعد از فجایع جنگ جهانی دوم و طی جنگ های استعماری سروده شد.
ترانه های ضد جنگ بوریس ویان بسیار مشهورند.
در یکی از ترانه هایش که شهرت بسیاری دارد و توسط ژرژ برانسار اهنگسازی شده است، او از زبان یک سرباز نامه ای به رئیس جمهورش نوشته و می خواهد اعلام کند که به جنگ نخواهد رفت:
برای شما می نویسم اقای رئیس جمهور!
شاید نامه ام را بخوانید اگر فرصت کنید
مرا به سربازی احضار کرده اند
و پیش از چهارشنبه شب به جنگ اعزام می شوم
آقای رئیس جمهور من به نمی خواهم به این جنگ بروم
به دنیا نیامده ام که آدم های بیگناه را بکشم
نمی خواهم خشمگین تان کنم
اما
تصمیم خودم را گرفته ام
از خدمت فرار خواهم کرد
در شعر زیر موقعیت انسان معاصر، اسیر مدرنیته ی همعصر شاعر را در شعر می بینیم. که همانند یک زندانی از چهاردیواری اش می گریزد و در اوج امید، به مرگی پیش بینی نشده و جسورانه می رسد. شعری در ستایش زندگی و هستی
از شیب تپه ها به پایین شتاب کرد
قدم هایش سنگ ها را می غلطاند
آن بالا میان چهار دیوار
آژیر، ناشادمانه می خوانّد
بوی درختان را نفس می کشد
و با جسمش که انگار تیغه ی آب دیده است
همراه می شود نور
و می گذارد تا سایه اش را به رقص آورد
باشد که مجالی دهند مرا
لابلای علف ها شتاب کرد
دو برگ زرد چید
سر شار شیره و آفتاب
لوله های فولادین آبی رنگ، تف می کنند
شعله های خشک کوچک را
باشد که مجالی دهند مرا
او نزدیک آب رسیده
صورتش را در آب فرو می بِرد
از شادی می خندید
نوشید از آن آب
باشد که مجالی دهند مرا
و باز بلند شد برای شتاب
باشد که مجالی دهند مرا
زنبوری از مس داغ
مثل رعدی بر او می بارد
و خون و آب
در هم می آمیزد
و او وقت دیدن داشت
وقتی برای نوشیدن از این جویبار
فرصتی تا دو برگ سرشار از خورشید را
تا دهانش برساند
فرصتی برای رسیدن به ساحل آن سوی
وقتی برای خندیدن بر آدم کشان
فرصتی برای دویدن تا زن
او فرصت زندگی داشت.
http://www.uupload.ir/files/qif1_b.v.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2491
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹#بوریس_ویان
🔸نوشته و برگردان #آسیه_حیدری_شاهی_سرایی
بوریس ویان، در سال ۱۹۲۰ در پاریس به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۹ در ۳۹ سالگی در پاریس از دنیا رفت. از کودکی شیفته ی موسیقی بود، به کمک خانواده و دوستانش یک گروه جاز تشکیل داد. ادامه تحصیل داد و مهندس شد. از بیماری قلبی رنج می برد با این همه تا ۲۶ سالگی به زندگی اش سر و سامانی نداد.
او قصه ای نوشت با نام " می روم سر قبرتان تف کنم" که سر و صدای زیادی به راه انداخت و شاعر مجبور شد خود را مترجم این قصه مطرح کند. در قصه ای دیگر با تم سوسیالیستی نوشت و در آن ژان پل سارتر، فیلسوف نام آشنای فرانسوی را ژان سول پارت خطاب کرد و این اسم بعدها هم روی وی ماند.
او یازده رمان، ۴ مجموعه شعر، بسیاری نمایشنامه سناریوی فیلم و چندین ترانه دارد.
ترانه ی فراری، از بین ۴۶۰ ترانه وی بسیار مشهور شد. ترانه ای در دفاع از صلح و علیه جنگ. این ترانه در پایان جنگ هندوچین و پیش از جنگ الجزایر در سال ۱۹۵۴ نوشته شد.
دو شعر فراری و نمی خواهم بمیرم، دو شعر مطرح ضد جنگ از او هستند. که در سال های ۱۹۵۰ بعد از فجایع جنگ جهانی دوم و طی جنگ های استعماری سروده شد.
ترانه های ضد جنگ بوریس ویان بسیار مشهورند.
در یکی از ترانه هایش که شهرت بسیاری دارد و توسط ژرژ برانسار اهنگسازی شده است، او از زبان یک سرباز نامه ای به رئیس جمهورش نوشته و می خواهد اعلام کند که به جنگ نخواهد رفت:
برای شما می نویسم اقای رئیس جمهور!
شاید نامه ام را بخوانید اگر فرصت کنید
مرا به سربازی احضار کرده اند
و پیش از چهارشنبه شب به جنگ اعزام می شوم
آقای رئیس جمهور من به نمی خواهم به این جنگ بروم
به دنیا نیامده ام که آدم های بیگناه را بکشم
نمی خواهم خشمگین تان کنم
اما
تصمیم خودم را گرفته ام
از خدمت فرار خواهم کرد
در شعر زیر موقعیت انسان معاصر، اسیر مدرنیته ی همعصر شاعر را در شعر می بینیم. که همانند یک زندانی از چهاردیواری اش می گریزد و در اوج امید، به مرگی پیش بینی نشده و جسورانه می رسد. شعری در ستایش زندگی و هستی
از شیب تپه ها به پایین شتاب کرد
قدم هایش سنگ ها را می غلطاند
آن بالا میان چهار دیوار
آژیر، ناشادمانه می خوانّد
بوی درختان را نفس می کشد
و با جسمش که انگار تیغه ی آب دیده است
همراه می شود نور
و می گذارد تا سایه اش را به رقص آورد
باشد که مجالی دهند مرا
لابلای علف ها شتاب کرد
دو برگ زرد چید
سر شار شیره و آفتاب
لوله های فولادین آبی رنگ، تف می کنند
شعله های خشک کوچک را
باشد که مجالی دهند مرا
او نزدیک آب رسیده
صورتش را در آب فرو می بِرد
از شادی می خندید
نوشید از آن آب
باشد که مجالی دهند مرا
و باز بلند شد برای شتاب
باشد که مجالی دهند مرا
زنبوری از مس داغ
مثل رعدی بر او می بارد
و خون و آب
در هم می آمیزد
و او وقت دیدن داشت
وقتی برای نوشیدن از این جویبار
فرصتی تا دو برگ سرشار از خورشید را
تا دهانش برساند
فرصتی برای رسیدن به ساحل آن سوی
وقتی برای خندیدن بر آدم کشان
فرصتی برای دویدن تا زن
او فرصت زندگی داشت.
http://www.uupload.ir/files/qif1_b.v.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2491
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🍀 #ویژه_نوروزی سال 1397 مجله ادبی پیاده رو منتشر شد . 🌿با آثاری از :
علی باباچاهی ، مسعود احمدی ، هرمز علی پور ، شاپور جورکش ، پگاه احمدی ، افشین شاهرودی ، آزیتا قهرمان ، ابوالفضل پاشا ، سروش مظفر مقدم ، محمد سعید میرزایی ، رباب محب ، سید حمید شریف نیا ، کیومرث باغبانی ، ژیلا تقی زاده ، بهاره ارشد ریاحی ، حسن ذبیحی ، مهناز رضایی ، مهدی رضایی ، اسماعیل زرعی ، محسن سرمچ ، شبنم بهارفر ، الهام احمدی ، حسام اسماعیلی ، مهران شفیعی ، غزال صحرایی ، سید بهنام صلاحت پور ، محسن فرجی ، سینا عباسی هولاسر ، فاطمه مسیح پور ، مجتبی مقدم ، شیرین هاشمی ورچه
و :
کلاس اندرسون ، ناظم حکمت ، اندره شِدید ، جَفر جاببارلی ، اولاف کلیمنتس، تی اردینتسوکت ، روبرتو بولانیو ، قباد جلی زاده ، نادیا شینیوسکا
http://www.uupload.ir/files/5upe_piadero.jpg
🌺ویژه نامه را در این آدرسِ پیاده رو بخوانید : 👇👇👇
http://piadero.ir/portal/index.php?do=special&id=7
#شعر_آزاد #شعر_کلاسیک #ترجمه #اندیشه #نقد #داستان #ادبیات_فرانسه #ادبیات_ترکیه #ادبیات_کردستان #غزل #ویژه_نوروزی
◾️بخش : #ویژه_نامه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🍀 #ویژه_نوروزی سال 1397 مجله ادبی پیاده رو منتشر شد . 🌿با آثاری از :
علی باباچاهی ، مسعود احمدی ، هرمز علی پور ، شاپور جورکش ، پگاه احمدی ، افشین شاهرودی ، آزیتا قهرمان ، ابوالفضل پاشا ، سروش مظفر مقدم ، محمد سعید میرزایی ، رباب محب ، سید حمید شریف نیا ، کیومرث باغبانی ، ژیلا تقی زاده ، بهاره ارشد ریاحی ، حسن ذبیحی ، مهناز رضایی ، مهدی رضایی ، اسماعیل زرعی ، محسن سرمچ ، شبنم بهارفر ، الهام احمدی ، حسام اسماعیلی ، مهران شفیعی ، غزال صحرایی ، سید بهنام صلاحت پور ، محسن فرجی ، سینا عباسی هولاسر ، فاطمه مسیح پور ، مجتبی مقدم ، شیرین هاشمی ورچه
و :
کلاس اندرسون ، ناظم حکمت ، اندره شِدید ، جَفر جاببارلی ، اولاف کلیمنتس، تی اردینتسوکت ، روبرتو بولانیو ، قباد جلی زاده ، نادیا شینیوسکا
http://www.uupload.ir/files/5upe_piadero.jpg
🌺ویژه نامه را در این آدرسِ پیاده رو بخوانید : 👇👇👇
http://piadero.ir/portal/index.php?do=special&id=7
#شعر_آزاد #شعر_کلاسیک #ترجمه #اندیشه #نقد #داستان #ادبیات_فرانسه #ادبیات_ترکیه #ادبیات_کردستان #غزل #ویژه_نوروزی
◾️بخش : #ویژه_نامه
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▫️بهار
🔸شعری از #ویکتور_هوگو
🔹ترجمه ی #محمد_زیار
اینک دورِ روزهای بلند، روشنایی، دلدادگی و بیخبریست
بهار آمده است؛ اسفند، فروردین با لبخندی شیرین،
اردیبهشتِ گل افشان، خردادِ سوزان، همه ماههای زیبای مهربان.
چناران تنومند بر کرانهی رود های خفته
همچون نخل های سترگ به نرمی سر فرود میآورند
قلب پرنده در دلِ بیشههای نیمگرم میتپد
گویا همه چیز می خندد و گویی درختان سرسبز
از کنارِ یکدیگر بودن مسروراند و برای یکدیگر شعر می گویند
روزبا افسری برگرفته ازسپیدهی خرم و دلنواز پدیدار می شود
شامگاهان سرشار از عشق است؛ شباهنگام میپنداری
چیزی از سرِ خرسندی، میان سایهی سترگ
و زیر آسمان فرخنده آوازی جاودانه می خواند.
▫️Printemps
▪️Victor Hugo
Voici donc les longs jours, lumière, amour, délire
Voici le printemps ! mars, avril au doux sourire
Mai fleuri, juin brûlant, tous les beaux mois amis
Les peupliers, au bord des fleuves endormis
Se courbent mollement comme de grandes palmes
L’oiseau palpite au fond des bois tièdes et calmes
Il semble que tout rit, et que les arbres verts
Sont joyeux d’être ensemble et se disent des vers
Le jour naît couronné d’une aube fraîche et tendre
Le soir est plein d’amour ; la nuit, on croit entendre
A travers l’ombre immense et sous le ciel béni
Quelque chose d’heureux chanter dans l’infini
Victor Hugo, Toute la lyre
http://www.uupload.ir/files/yfjp_m.z.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2509
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈
▫️بهار
🔸شعری از #ویکتور_هوگو
🔹ترجمه ی #محمد_زیار
اینک دورِ روزهای بلند، روشنایی، دلدادگی و بیخبریست
بهار آمده است؛ اسفند، فروردین با لبخندی شیرین،
اردیبهشتِ گل افشان، خردادِ سوزان، همه ماههای زیبای مهربان.
چناران تنومند بر کرانهی رود های خفته
همچون نخل های سترگ به نرمی سر فرود میآورند
قلب پرنده در دلِ بیشههای نیمگرم میتپد
گویا همه چیز می خندد و گویی درختان سرسبز
از کنارِ یکدیگر بودن مسروراند و برای یکدیگر شعر می گویند
روزبا افسری برگرفته ازسپیدهی خرم و دلنواز پدیدار می شود
شامگاهان سرشار از عشق است؛ شباهنگام میپنداری
چیزی از سرِ خرسندی، میان سایهی سترگ
و زیر آسمان فرخنده آوازی جاودانه می خواند.
▫️Printemps
▪️Victor Hugo
Voici donc les longs jours, lumière, amour, délire
Voici le printemps ! mars, avril au doux sourire
Mai fleuri, juin brûlant, tous les beaux mois amis
Les peupliers, au bord des fleuves endormis
Se courbent mollement comme de grandes palmes
L’oiseau palpite au fond des bois tièdes et calmes
Il semble que tout rit, et que les arbres verts
Sont joyeux d’être ensemble et se disent des vers
Le jour naît couronné d’une aube fraîche et tendre
Le soir est plein d’amour ; la nuit, on croit entendre
A travers l’ombre immense et sous le ciel béni
Quelque chose d’heureux chanter dans l’infini
Victor Hugo, Toute la lyre
http://www.uupload.ir/files/yfjp_m.z.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2509
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_فرانسه
زیر نظر آسیه حیدری
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews 👈
🆔 @piaderonews 👈