🔹 #محمد_لوطیج
🔸و باز هم شمس لنگرودی عزیز!
گفت و گوی تازه شمس لنگرودی را خواندم. آن چه من از حرف های ایشان دریافتم و در پاره ای حرف های این سال هایشان نیز مستتر است این است که شمس لنگرودی خودش را مرکز ثقل ادبی و ذهنیت اش را معیار تشخیص شعر از ناشعر می داند. و اگر این ها شعر باشد٬ ایشان باید بتوانند از آن سردرآورند و چون چنین نیست٬ پس هذیان و خزعبل است. اتفاقا ارائه ی خزعبل به جای شعر در این سال ها کم نبوده٬ اما اقای لنگرودی عمدا یا سهوا آدرس را اشتباه می دهند.
آن چه که شمس عزیز باید بگوید اعتراف به این نکته است که از زیبایی شناسی شعر امروز سردرنمی آورد و این اعتراف برای ایشان بسیار دشوار می نماید. شمس لنگرودی به جای آن که ذهنیت« وقوعی» خود را با نگاهی اسیب شناسانه بازنگری کند٬ در مقام انکار برآمده است که آسان ترین راه برای فرار از نقد منطقی است. مطمئنم که اقای لنگرودی با بازخوانی مصاحبه شان٬ خشم و اضطراب و عصبانیت کلام شان را به خوبی درمی یابند.
او صاحب شعرهای خوبی ست. تاریخ تحلیلی اش غنیمتی است برای منتقدان شعر معاصر و منبعی ارزشمند برای بازخوانی آن. تلاش ها و پشتکارش برای تبدیل ساده نویسی به یک جریان شعری- که مدام در مقام انکارش برمی آیند - می تواند ستایش برخی را به دنبال داشته باشد. اما دیدگاه هایشان در این سال ها بر نگاه یک سویه استوار است که هر شعری جز ساده نویسی را به لطایف الحیل تخطئه می کنند و مایلند تا یک تنه جریان ساز این سال ها ی شعر فارسی شناخته شوند ٬ عنوانی که با مصاحبه و انکار دیگران حاصل نمی شود . حتا با شمارگان و چاپ های مکرر کتاب هم به دست نمی آید که اگر این ها معیار بود٬ مهدی سهیلی و فهیمه ی رحیمی جریان سازان شعر و داستان معاصر می بودند.
حرف های اقای لنگرودی در این مصاحبه٬ نسبتی با نقد و نظر ندارد و گاه به توهین می انجامد. کاش شمس لنگرودی کمی منطقی تر حرف میزد و حتی در صورت عصبانی بودن از جایگاه رویایی و باباچاهی و براهنی و دیگران٬ مستند و مستدل سخن می گفت. پس از خواندن مصاحبه ی احساسی و غضب آلود آقای لنگرودی عزیز و برخی واکنش ها به آن ٬ یک نکته بیشتر به چشم می آید :
این که ما هنوز شیوه ی گفت و گو را نیاموخته ایم و در بهترین حالت استاد انکار دیگران برای اثبات خویشتن ایم.
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔸و باز هم شمس لنگرودی عزیز!
گفت و گوی تازه شمس لنگرودی را خواندم. آن چه من از حرف های ایشان دریافتم و در پاره ای حرف های این سال هایشان نیز مستتر است این است که شمس لنگرودی خودش را مرکز ثقل ادبی و ذهنیت اش را معیار تشخیص شعر از ناشعر می داند. و اگر این ها شعر باشد٬ ایشان باید بتوانند از آن سردرآورند و چون چنین نیست٬ پس هذیان و خزعبل است. اتفاقا ارائه ی خزعبل به جای شعر در این سال ها کم نبوده٬ اما اقای لنگرودی عمدا یا سهوا آدرس را اشتباه می دهند.
آن چه که شمس عزیز باید بگوید اعتراف به این نکته است که از زیبایی شناسی شعر امروز سردرنمی آورد و این اعتراف برای ایشان بسیار دشوار می نماید. شمس لنگرودی به جای آن که ذهنیت« وقوعی» خود را با نگاهی اسیب شناسانه بازنگری کند٬ در مقام انکار برآمده است که آسان ترین راه برای فرار از نقد منطقی است. مطمئنم که اقای لنگرودی با بازخوانی مصاحبه شان٬ خشم و اضطراب و عصبانیت کلام شان را به خوبی درمی یابند.
او صاحب شعرهای خوبی ست. تاریخ تحلیلی اش غنیمتی است برای منتقدان شعر معاصر و منبعی ارزشمند برای بازخوانی آن. تلاش ها و پشتکارش برای تبدیل ساده نویسی به یک جریان شعری- که مدام در مقام انکارش برمی آیند - می تواند ستایش برخی را به دنبال داشته باشد. اما دیدگاه هایشان در این سال ها بر نگاه یک سویه استوار است که هر شعری جز ساده نویسی را به لطایف الحیل تخطئه می کنند و مایلند تا یک تنه جریان ساز این سال ها ی شعر فارسی شناخته شوند ٬ عنوانی که با مصاحبه و انکار دیگران حاصل نمی شود . حتا با شمارگان و چاپ های مکرر کتاب هم به دست نمی آید که اگر این ها معیار بود٬ مهدی سهیلی و فهیمه ی رحیمی جریان سازان شعر و داستان معاصر می بودند.
حرف های اقای لنگرودی در این مصاحبه٬ نسبتی با نقد و نظر ندارد و گاه به توهین می انجامد. کاش شمس لنگرودی کمی منطقی تر حرف میزد و حتی در صورت عصبانی بودن از جایگاه رویایی و باباچاهی و براهنی و دیگران٬ مستند و مستدل سخن می گفت. پس از خواندن مصاحبه ی احساسی و غضب آلود آقای لنگرودی عزیز و برخی واکنش ها به آن ٬ یک نکته بیشتر به چشم می آید :
این که ما هنوز شیوه ی گفت و گو را نیاموخته ایم و در بهترین حالت استاد انکار دیگران برای اثبات خویشتن ایم.
🔘با ما در "پیاده رو" هم قدم باشید : 👇👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸عاشقانهی کولابی
🔹 شعری از #محمد_لوطیج
زنی تنها
بر نیمکت پارک
پس¬زمینهی تصویر، دریاست.
دوربین به فاصله¬ی چند انگشت
بر سطح دریا پیش میرود
به بالا برمیگردد
(تکهای از آسمانِ «کولاب» روی صفحه است)
زن را نمیبینیم
نیمی از روسریاش دست باد است
دوربین، خسوف را نشان میدهد
(احتمالا این کلیشه جواب نمیدهد)
در کادر کوچک گوشهی راست
فالِ هفته نشان داده میشود:
«تلفن است که زنگ میخورد
تهمینه از تو طلاق گرفته
زن پهلوانپنبهای شده در توران
و معشوقهات با پستانکش رفته نک کوه قاف» (1)
مردی جوان
(کفشهایش در کادر است)
دقیقا جای میخکِ قطبنما ایستاده
دوربین روی اندام مرد بالا میرود
دو دستش را عقربه کرده
تا آخر باز مانده چشمهایش / درشت
هرمِ نفسِ زن را روی لالهی گوش راستش حس میکند
برمی¬گردد
صحنه از آدم تهی است
تنها چند چارپایه
با دقت روی هم چیده شده
و آواز دورِ زنی که با لهجهی تاجیکی:
«فریاد دل مرا به بلبل ببرید
بلبل به عراق و هند و کابل ببرید
فریاد و فغا...» (2)
صدای زن گم میشود
دوربین سرش را بالا میگیرد / بالاتر
تکهای از آسمانِ «کولاب» روی صفحه است.
(1) پارهای از یک شعرِ علی باباچاهی.
(2) پارهای از یک دوبیتی تاجیکی
http://uupload.ir/files/6rfb_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2021
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸عاشقانهی کولابی
🔹 شعری از #محمد_لوطیج
زنی تنها
بر نیمکت پارک
پس¬زمینهی تصویر، دریاست.
دوربین به فاصله¬ی چند انگشت
بر سطح دریا پیش میرود
به بالا برمیگردد
(تکهای از آسمانِ «کولاب» روی صفحه است)
زن را نمیبینیم
نیمی از روسریاش دست باد است
دوربین، خسوف را نشان میدهد
(احتمالا این کلیشه جواب نمیدهد)
در کادر کوچک گوشهی راست
فالِ هفته نشان داده میشود:
«تلفن است که زنگ میخورد
تهمینه از تو طلاق گرفته
زن پهلوانپنبهای شده در توران
و معشوقهات با پستانکش رفته نک کوه قاف» (1)
مردی جوان
(کفشهایش در کادر است)
دقیقا جای میخکِ قطبنما ایستاده
دوربین روی اندام مرد بالا میرود
دو دستش را عقربه کرده
تا آخر باز مانده چشمهایش / درشت
هرمِ نفسِ زن را روی لالهی گوش راستش حس میکند
برمی¬گردد
صحنه از آدم تهی است
تنها چند چارپایه
با دقت روی هم چیده شده
و آواز دورِ زنی که با لهجهی تاجیکی:
«فریاد دل مرا به بلبل ببرید
بلبل به عراق و هند و کابل ببرید
فریاد و فغا...» (2)
صدای زن گم میشود
دوربین سرش را بالا میگیرد / بالاتر
تکهای از آسمانِ «کولاب» روی صفحه است.
(1) پارهای از یک شعرِ علی باباچاهی.
(2) پارهای از یک دوبیتی تاجیکی
http://uupload.ir/files/6rfb_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2021
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #محمد_لوطیج
🔸یک عصر اخوانی
حتّي مي تواني جوش هاي صورتت را بكني
و انگشت اشاره ات را
چه مي دانم؟
شايد دوستي در اصفهان
به ياد ما
و ليوانش را کمی پايين تر گرفته باشد.
عصر روزي از مرداد ماه
كنار چشمه ي "دالين "
به يادِ تك تكِ دوستان زنده و مرده
از حافظ هم شاعرتر شده بوديم.
تو ليوانت را آن چنان
كه من از موهاي سياهم خجالت كشيدم
و بعد مجسّم كرديم
هفتصد/ هشتصد نفر
درست روبروي ما:
آقايان! خانم ها!
همانطور كه مي دانيد
در نشئه - بيداري نيمايي
مثل گربه اي كه از هر جا
روي چار دست و پا
زوزه ي آمبولانس و
سوتيدن آوازي قديمي
و رژه ي ردّ چند پوتين سربازي بر سقف.
كم كم دارم قد مي كشم
و به بوق وُ زنگ در وُ تلفن
و كت و شلواري اتو كشيده.
در آن ارتفاع چند هزار پایی
دماوند از زير پامان سُر مي خورد
و گنجشکی روی (+) دوربين تفنگ بادي
زل مي زند به چشم هاي بد مصّب تو.
http://uupload.ir/files/6rfb_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
🔴لطفاً شعر دوم را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2108
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #محمد_لوطیج
🔸یک عصر اخوانی
حتّي مي تواني جوش هاي صورتت را بكني
و انگشت اشاره ات را
چه مي دانم؟
شايد دوستي در اصفهان
به ياد ما
و ليوانش را کمی پايين تر گرفته باشد.
عصر روزي از مرداد ماه
كنار چشمه ي "دالين "
به يادِ تك تكِ دوستان زنده و مرده
از حافظ هم شاعرتر شده بوديم.
تو ليوانت را آن چنان
كه من از موهاي سياهم خجالت كشيدم
و بعد مجسّم كرديم
هفتصد/ هشتصد نفر
درست روبروي ما:
آقايان! خانم ها!
همانطور كه مي دانيد
در نشئه - بيداري نيمايي
مثل گربه اي كه از هر جا
روي چار دست و پا
زوزه ي آمبولانس و
سوتيدن آوازي قديمي
و رژه ي ردّ چند پوتين سربازي بر سقف.
كم كم دارم قد مي كشم
و به بوق وُ زنگ در وُ تلفن
و كت و شلواري اتو كشيده.
در آن ارتفاع چند هزار پایی
دماوند از زير پامان سُر مي خورد
و گنجشکی روی (+) دوربين تفنگ بادي
زل مي زند به چشم هاي بد مصّب تو.
http://uupload.ir/files/6rfb_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
🔴لطفاً شعر دوم را در سایت بخوانید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2108
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸اختلال مشابهت
🔹 شعری از #محمد_لوطیج
مشت مشت ریتم میریزد
مطنطن میشود
تتتن تن طنطنهای که از شانهها
و پایین میآید
با تمرکزی ویژه
بر دو دکمهی قهوهای
وَ تن میشود.
چه جنگ تن به تنی!
تتتن تن تن
پیراهنی از گل دارد
پیراهن که ندارد
وَ تن میشود.
بعضی جاها که از مفاعلن
و بیرون میزند
راه میافتد دنبال رابطهای که حالا سردش شده
و باجهی تلفنی در خیابان گرگان
که از دهنیاش
صدای جیر جیر میآید.
فوووت فوووت فوووت میکند
با دقتی سرسامآور
و در فواصل معین
فوووت فوووت فوووت.
فعلا اسمی ندارد
کسی که در گوشی تلفن
و فوووت فوووت فوووت میکند.
http://www.uupload.ir/files/s71_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2259
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸اختلال مشابهت
🔹 شعری از #محمد_لوطیج
مشت مشت ریتم میریزد
مطنطن میشود
تتتن تن طنطنهای که از شانهها
و پایین میآید
با تمرکزی ویژه
بر دو دکمهی قهوهای
وَ تن میشود.
چه جنگ تن به تنی!
تتتن تن تن
پیراهنی از گل دارد
پیراهن که ندارد
وَ تن میشود.
بعضی جاها که از مفاعلن
و بیرون میزند
راه میافتد دنبال رابطهای که حالا سردش شده
و باجهی تلفنی در خیابان گرگان
که از دهنیاش
صدای جیر جیر میآید.
فوووت فوووت فوووت میکند
با دقتی سرسامآور
و در فواصل معین
فوووت فوووت فوووت.
فعلا اسمی ندارد
کسی که در گوشی تلفن
و فوووت فوووت فوووت میکند.
http://www.uupload.ir/files/s71_m.l.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2259
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸ما و مخاطبان شعر امروز
🔹#محمد_لوطیج
حدود یک سال پیش، شعری از یکی از شاعران حجمی- البته بدون نام شاعر- در کانال تلگرامی علی باباچاهی قرار گرفت. باباچاهی در طرح مبحث، اجزای این شعر را به چالش کشید و از دیگران دعوت به عمل آمد تا درباره ی این شعر و یا این گونه ی شعری به طور کلی سخن بگویند.
چند تن از دوستان- که همگی از جنس شاعرانند دست کم در مقام مدعی- در این باره حرف زدند و بیشتر نظرها هم انکاری بود. برخی این نوشته را شعر نمی دانستند و برخی نیز معتقد بودند، کار شاعری تازه وارد و از سر جهل و بی استعدادی و نداشتن ایده است و برخی نیز با پیش فرض تازه کار بودن شاعر، به تصحیح شعر پرداختند و به اصطلاح ایرادات آن را برطرف کردند. برخی نیز آن را رونویسی از شعر رویایی و یا معطوف به شعر سپهری دانسته اند.
در چند کانال دیگر نیز این بحث داغ شد که تقریبا در تقابل با مطالب پیشین، با ذکر دلایلی که منطقی به نظر می رسید، بر خاص بودن این شعر و مناسبات عمیق و چند لایه ی آن تاکید شد. یعنی همان شعری که چند تن از شاعران امروز آن را محصول ذهن کارآموزی بی تجربه می دانستند، با واکاوی عمیق و فنی به عنوان شعری درخشان معرفی شد ...
http://www.uupload.ir/files/5tbg_m.l.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2456
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸ما و مخاطبان شعر امروز
🔹#محمد_لوطیج
حدود یک سال پیش، شعری از یکی از شاعران حجمی- البته بدون نام شاعر- در کانال تلگرامی علی باباچاهی قرار گرفت. باباچاهی در طرح مبحث، اجزای این شعر را به چالش کشید و از دیگران دعوت به عمل آمد تا درباره ی این شعر و یا این گونه ی شعری به طور کلی سخن بگویند.
چند تن از دوستان- که همگی از جنس شاعرانند دست کم در مقام مدعی- در این باره حرف زدند و بیشتر نظرها هم انکاری بود. برخی این نوشته را شعر نمی دانستند و برخی نیز معتقد بودند، کار شاعری تازه وارد و از سر جهل و بی استعدادی و نداشتن ایده است و برخی نیز با پیش فرض تازه کار بودن شاعر، به تصحیح شعر پرداختند و به اصطلاح ایرادات آن را برطرف کردند. برخی نیز آن را رونویسی از شعر رویایی و یا معطوف به شعر سپهری دانسته اند.
در چند کانال دیگر نیز این بحث داغ شد که تقریبا در تقابل با مطالب پیشین، با ذکر دلایلی که منطقی به نظر می رسید، بر خاص بودن این شعر و مناسبات عمیق و چند لایه ی آن تاکید شد. یعنی همان شعری که چند تن از شاعران امروز آن را محصول ذهن کارآموزی بی تجربه می دانستند، با واکاوی عمیق و فنی به عنوان شعری درخشان معرفی شد ...
http://www.uupload.ir/files/5tbg_m.l.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2456
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈