🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #نرگس_دوست
دیگر زنی به دنیا نمیآید
در چشمهای گرد تو
که به کرهی زمین شک کند!
کرهی ناامن زمین/
و چشمهای مست تو
میچرخیدند
در پیالهی تن زنی/
زنی که به پیراهنش دلبسته بودی!
به بادهی تنش!
زن رها بود در باد
باد رها بود در زن
بچرخ در پیالهی تن به تن
که آن زن مغموم/
پیراهنش در باد ایستاد
تنش در باد رفت
در باد آمد
در باد مرد
و تو همچنان پیاله، پیاله سرمیکشی
از گوشههای بغلش مست میکنی
بغلش جهان/
جهان بغلش مست بود!
و تو مستانه میچرخیدی با دهانی سرخ
زبان میکشیدی روی کلمات سرخ
کلمات سرخ، ذوب میشدند
و در گوشهی انتحاری شعر منفجر میشدند
بوی مطبوع بدن حوصله از سرت میبرد
روی کنج ذهن
به خماریات در تن عادت میکرد
تو خوابی شاید هم بیدار
یا رویا در سرت گیر کرده
بلند شو از گوشههای دنج لعنتی شعر
بیچاره شعر/ کنار میز
و صندلیات غمگینات نشسته /
و با سرمستیات
کنار میآید/ نمیآید
و همچون باد مدام پرده را تکان میدهد!
تکان بده تن را
بلند شو
پنجره را ببند
و بغضهایت را بردار/ به خیابان ها برو
سر چهارراهها
به ماموران امنیتی بگو/ب گو
از بادهی تن زن
اصلا هرچه میخواهد دلتنگت بگو!
بگو
که به باد فرمان ایست بدهند
به باد بگویند
موهای زن را به شانههایت برگرداند
پیراهنش را
برای تنت که خانه ندارد، بیاورند
بگو باد ولگرد
باد بی امان
دست از سرمان برنمیدارد
بگو باد خون به جگرمان کرده
بگو
باد
بیکس /
میخواهد سر به تن / و تن در پیراهن
زنی که دوستش داری
نباشد!
بگو که حوصلهات را گذاشت کنار
دفتر
کتابهایت
و سرآسیمه همه چیز را ورق میزند
بگو/ بگو
تن بادهای زن به باد عادت کرده بود
اما باد بیحواس آنقدر در پیراهنش ماند
که زن چشمهایش را بست
و بدرود گفت/ با آسمان
با خانه
با خیابان
با چشمهای سیاه تو
بگو شک / تا ته تن زن رسوخ کرده است!
و تو
همچنان
به بادهی تن زن فکر میکنی
و چشمهای گردت دور زمین مست میچرخد
http://www.uupload.ir/files/e3hm_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2086
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #نرگس_دوست
دیگر زنی به دنیا نمیآید
در چشمهای گرد تو
که به کرهی زمین شک کند!
کرهی ناامن زمین/
و چشمهای مست تو
میچرخیدند
در پیالهی تن زنی/
زنی که به پیراهنش دلبسته بودی!
به بادهی تنش!
زن رها بود در باد
باد رها بود در زن
بچرخ در پیالهی تن به تن
که آن زن مغموم/
پیراهنش در باد ایستاد
تنش در باد رفت
در باد آمد
در باد مرد
و تو همچنان پیاله، پیاله سرمیکشی
از گوشههای بغلش مست میکنی
بغلش جهان/
جهان بغلش مست بود!
و تو مستانه میچرخیدی با دهانی سرخ
زبان میکشیدی روی کلمات سرخ
کلمات سرخ، ذوب میشدند
و در گوشهی انتحاری شعر منفجر میشدند
بوی مطبوع بدن حوصله از سرت میبرد
روی کنج ذهن
به خماریات در تن عادت میکرد
تو خوابی شاید هم بیدار
یا رویا در سرت گیر کرده
بلند شو از گوشههای دنج لعنتی شعر
بیچاره شعر/ کنار میز
و صندلیات غمگینات نشسته /
و با سرمستیات
کنار میآید/ نمیآید
و همچون باد مدام پرده را تکان میدهد!
تکان بده تن را
بلند شو
پنجره را ببند
و بغضهایت را بردار/ به خیابان ها برو
سر چهارراهها
به ماموران امنیتی بگو/ب گو
از بادهی تن زن
اصلا هرچه میخواهد دلتنگت بگو!
بگو
که به باد فرمان ایست بدهند
به باد بگویند
موهای زن را به شانههایت برگرداند
پیراهنش را
برای تنت که خانه ندارد، بیاورند
بگو باد ولگرد
باد بی امان
دست از سرمان برنمیدارد
بگو باد خون به جگرمان کرده
بگو
باد
بیکس /
میخواهد سر به تن / و تن در پیراهن
زنی که دوستش داری
نباشد!
بگو که حوصلهات را گذاشت کنار
دفتر
کتابهایت
و سرآسیمه همه چیز را ورق میزند
بگو/ بگو
تن بادهای زن به باد عادت کرده بود
اما باد بیحواس آنقدر در پیراهنش ماند
که زن چشمهایش را بست
و بدرود گفت/ با آسمان
با خانه
با خیابان
با چشمهای سیاه تو
بگو شک / تا ته تن زن رسوخ کرده است!
و تو
همچنان
به بادهی تن زن فکر میکنی
و چشمهای گردت دور زمین مست میچرخد
http://www.uupload.ir/files/e3hm_n.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2086
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸تا ابد دری بسته شد در باد
— نقدانه ای بر (بر ایوان چراغی نیست )سال چاپ 1395
🔹فیض شریفی :
بر هایکواره های نوذری نقد نگاشتن سهل است و محال و گاهی سخت. شاید این چندمین مطلبی باشد که اندر حکایت هایکو و نوذری می نویسم. از این جهت سخت نیست نوشتن.
سخت است به این دلیل ساده که سیروس نوذری هی عمیق تر می شود و هی تاکتیک های شعری اش را عوض می کند :
دور از این جهان
در آب های تاریک
ماهیان قنات
ص 107
گویا به قول شاعر : ( آن چه نمی بیند زیباتر است ).
و جالب است که هایکوسرا زوم می کند به آن چه با چشم مسلح یا غیر مسلح می بیند. و نوذری از آن چه نمی بیند حرف می زند که یا دیده است یا تجاهل به ندیدن می کند.
شیمبورسکا هم گاهی همین کارها را می کند و یا همین کارها را کرده است، یعنی خودش را به کوچه علی چپ می زند ...
http://uupload.ir/files/t0h3_f.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2088
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸تا ابد دری بسته شد در باد
— نقدانه ای بر (بر ایوان چراغی نیست )سال چاپ 1395
🔹فیض شریفی :
بر هایکواره های نوذری نقد نگاشتن سهل است و محال و گاهی سخت. شاید این چندمین مطلبی باشد که اندر حکایت هایکو و نوذری می نویسم. از این جهت سخت نیست نوشتن.
سخت است به این دلیل ساده که سیروس نوذری هی عمیق تر می شود و هی تاکتیک های شعری اش را عوض می کند :
دور از این جهان
در آب های تاریک
ماهیان قنات
ص 107
گویا به قول شاعر : ( آن چه نمی بیند زیباتر است ).
و جالب است که هایکوسرا زوم می کند به آن چه با چشم مسلح یا غیر مسلح می بیند. و نوذری از آن چه نمی بیند حرف می زند که یا دیده است یا تجاهل به ندیدن می کند.
شیمبورسکا هم گاهی همین کارها را می کند و یا همین کارها را کرده است، یعنی خودش را به کوچه علی چپ می زند ...
http://uupload.ir/files/t0h3_f.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2088
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #شروین_شاهوزیپور
🔸شعر اول :
از بالای دیوار رد میشود برج
شهر چشم نمیکشد
پروانههای دستگاههای تهویهی مطبوع
تندتر نمیچرخند
پرندهها به چیدن دانه
ابرها به ملال
دستهایی در دستهایی فنجان قهوه را سرد میکنند
لبهایی با سیگار
از بالای دیوار
برجی دیگر
🔸شعر دوم :
قیافهام
شبیه شکل کسی
شبیه چشمها و ابروها
بینی و گونهها
و دهان
کم از آدم ندارم یا شباهتاش
کم از من نمیماند دور
رفتارش / حرکاتِ اجزایش
حرف که میزند شعر که میخواند راه که میرود لاس که میزند
دود که حفرههای بینی
که لبلبهای دو لب
که سیب / که میافتد
قل میخورد لای سینه / گربهای دنبالش
پیدا میشود توی نفسها / ها / ها /
شبیه دود
که حفرههای بینی از فنجان بر میدارند
شبیه تلخ / تخت زبان
سرد
مثل لای در جو
قیافهام
و از عکس میروم بیرون
نامی پشت سر بنویسم
برگردم
http://uupload.ir/files/w0rz_sh.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2087
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #شروین_شاهوزیپور
🔸شعر اول :
از بالای دیوار رد میشود برج
شهر چشم نمیکشد
پروانههای دستگاههای تهویهی مطبوع
تندتر نمیچرخند
پرندهها به چیدن دانه
ابرها به ملال
دستهایی در دستهایی فنجان قهوه را سرد میکنند
لبهایی با سیگار
از بالای دیوار
برجی دیگر
🔸شعر دوم :
قیافهام
شبیه شکل کسی
شبیه چشمها و ابروها
بینی و گونهها
و دهان
کم از آدم ندارم یا شباهتاش
کم از من نمیماند دور
رفتارش / حرکاتِ اجزایش
حرف که میزند شعر که میخواند راه که میرود لاس که میزند
دود که حفرههای بینی
که لبلبهای دو لب
که سیب / که میافتد
قل میخورد لای سینه / گربهای دنبالش
پیدا میشود توی نفسها / ها / ها /
شبیه دود
که حفرههای بینی از فنجان بر میدارند
شبیه تلخ / تخت زبان
سرد
مثل لای در جو
قیافهام
و از عکس میروم بیرون
نامی پشت سر بنویسم
برگردم
http://uupload.ir/files/w0rz_sh.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2087
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شش شعر از #آدونیس (علی احمد سعید)
🔹ترجمه ی #حمزه_کوتی
🔸مزمورِ پایانِ جهان
برای باد، سینه و کمرگاهی میآفرینم و قامتم را بر آن مینهم. چهرهای برای تن زدن میآفرینم، و آن را با چهرهام قیاس میکنم. از ابرها دفتر و دواتم را میسازم و نور را میشویم. شقایق نعمانی زینتی دارد که بدان مُزیّن میشوم. کاج میانی دارد که برایم میخندد، و کسی را نمییابم که دوستش بدارم. ای مرگ، آیا چیز زیادیست اگر خود را دوست داشته باشم؟ آبی خلق میکنم که سیرابم نمیکند. چون هوایی بی بادبانم من. آبوهوایی میآفرینم که در آن دوزخ و بهشت یکدیگر را قطع کنند. شیاطین دگری اختراع میکنم و با آنها مسابقه میدهم و شرطبندی میکنم. چشمها را از غبارم میروبم. در الیاف زمانِ گذشته وارد شده، حافظهی گذشتگان را میگشایم. رنگها را میبافم و بومها را رنگین میکنم. خسته میشوم و در آبیا استراحت میکنم. خستگی من همزمان خورشیدگون و ماهگونه میشود. زمین را آزاد میسازم و آسمان را زندانی میکنم، آنگاه سقوط میکنم، تا وفادارِ نور بمانم؛ تا جهان را مبهم، جادوگر، دگرگون و خطرناک سازم. تا فراگذشتن را اعلام کنم. خون خدایان در جامههایم تازه است؛ و جیغِ مُرغکِ دریا میان برگهایم بلند میشود. پس کلماتم را بردارم و بروم.
🔸مزمورِ جادوگرِ غبار
هاویهام را حمل میکنم و به راه میافتم. راههای بیپایان را از میان برمیدارم. راههای بلند را چون هوا و خاک میگشایم. از گامهایم دشمنانی برای خود میآفرینم. دشمنانی در اندازهی خودم. هاویه بالش من و خرابهها میانجیگر مناند. به راستی من مرگم. مجالس سوگواری روش مناند. محو میکنم و منتظرم کسی مرا محو کند. در دود و جادویم خللی نیست. ازینگونه است که من در حافظهی هوا زندگی میکنم. آهنگ و زمزمهای برای عصرمان کشف میکنم. عصری که ذره ذره میشود چون شن و به هم جوش میخورد چون لحیم. عصر ابری که گلهاش مینامند و حلبیهایی که مغز. عصر کرنش و سراب، عصر عروسک و مترسک، عصر لحظهی پرآز، عصر فرورفتن بی انتها. مرا رگی برای این عصر نیست. من پریشانم و چیزی گردم نمیآورد. شهوتی چون له لهِ اژدها میآفرینم. پنهانی میزیَم در آغوش خورشیدی که میآید. به کودکی شب پناه میآورم، و سرم را بر زانوی صبح میگذارم. بیرون میآیم و اسفار خروج را مینویسم، و مرا رستاخیزی نیست که منتظرم باشد. من پیامبر و شکاکم. خمیر سقوط را میورزم. گذشته را در سقوط خویش میگذارم و خود را برمیگزینم. عصر را پهن و نازک میکنم و صدایش میکنم ای غولآسای مسخ ای مسخِ غولآسا، و میخندم و میگریم. من حجتی ضد عصرم. آثار و لکههای درونم را پاک میکنم. درونم را میشویم و خالی و تمیز میگذارم. اینگونه زیر نظر خود زندگی میکنم. رگانِ من با خونِ ریخته تغذیه میکنند و مرا میان مردگان جایی نیست. زندگی، قربانی من است و با مردن آشنا نیستم. زمان من پنهان و زیر چشمهاست. دیروز به درون آیین موج رفتم و آب، زبانههای آتشینم بود. من شتابکارم و مرگ دنبال من است، با دستهای از بادها میان چشمانم. با او میخندم و در پلک زدن میگریم. آه ای مرگِ دلقک، مرگِ گریان. میدانم که در آغاز مرگم. در بطن گور میروم و کلماتم را تو دماغی میگویم. من اما زندهام. این را دیگری میداند. هجوم میبرم و ریشه کن میسازم. عبور میکنم و خوار میدارم. آنجا که میگذرم، آبشار جهانی دیگر فرود میآید. آنجا که میگذرم مرگ است و بیراهه. باقی خواهم ماند. چرا که من در حصار خود هستم.
http://uupload.ir/files/cnb_a.jpg
🔴لطفاً چهار شعر دیگر را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2089
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شش شعر از #آدونیس (علی احمد سعید)
🔹ترجمه ی #حمزه_کوتی
🔸مزمورِ پایانِ جهان
برای باد، سینه و کمرگاهی میآفرینم و قامتم را بر آن مینهم. چهرهای برای تن زدن میآفرینم، و آن را با چهرهام قیاس میکنم. از ابرها دفتر و دواتم را میسازم و نور را میشویم. شقایق نعمانی زینتی دارد که بدان مُزیّن میشوم. کاج میانی دارد که برایم میخندد، و کسی را نمییابم که دوستش بدارم. ای مرگ، آیا چیز زیادیست اگر خود را دوست داشته باشم؟ آبی خلق میکنم که سیرابم نمیکند. چون هوایی بی بادبانم من. آبوهوایی میآفرینم که در آن دوزخ و بهشت یکدیگر را قطع کنند. شیاطین دگری اختراع میکنم و با آنها مسابقه میدهم و شرطبندی میکنم. چشمها را از غبارم میروبم. در الیاف زمانِ گذشته وارد شده، حافظهی گذشتگان را میگشایم. رنگها را میبافم و بومها را رنگین میکنم. خسته میشوم و در آبیا استراحت میکنم. خستگی من همزمان خورشیدگون و ماهگونه میشود. زمین را آزاد میسازم و آسمان را زندانی میکنم، آنگاه سقوط میکنم، تا وفادارِ نور بمانم؛ تا جهان را مبهم، جادوگر، دگرگون و خطرناک سازم. تا فراگذشتن را اعلام کنم. خون خدایان در جامههایم تازه است؛ و جیغِ مُرغکِ دریا میان برگهایم بلند میشود. پس کلماتم را بردارم و بروم.
🔸مزمورِ جادوگرِ غبار
هاویهام را حمل میکنم و به راه میافتم. راههای بیپایان را از میان برمیدارم. راههای بلند را چون هوا و خاک میگشایم. از گامهایم دشمنانی برای خود میآفرینم. دشمنانی در اندازهی خودم. هاویه بالش من و خرابهها میانجیگر مناند. به راستی من مرگم. مجالس سوگواری روش مناند. محو میکنم و منتظرم کسی مرا محو کند. در دود و جادویم خللی نیست. ازینگونه است که من در حافظهی هوا زندگی میکنم. آهنگ و زمزمهای برای عصرمان کشف میکنم. عصری که ذره ذره میشود چون شن و به هم جوش میخورد چون لحیم. عصر ابری که گلهاش مینامند و حلبیهایی که مغز. عصر کرنش و سراب، عصر عروسک و مترسک، عصر لحظهی پرآز، عصر فرورفتن بی انتها. مرا رگی برای این عصر نیست. من پریشانم و چیزی گردم نمیآورد. شهوتی چون له لهِ اژدها میآفرینم. پنهانی میزیَم در آغوش خورشیدی که میآید. به کودکی شب پناه میآورم، و سرم را بر زانوی صبح میگذارم. بیرون میآیم و اسفار خروج را مینویسم، و مرا رستاخیزی نیست که منتظرم باشد. من پیامبر و شکاکم. خمیر سقوط را میورزم. گذشته را در سقوط خویش میگذارم و خود را برمیگزینم. عصر را پهن و نازک میکنم و صدایش میکنم ای غولآسای مسخ ای مسخِ غولآسا، و میخندم و میگریم. من حجتی ضد عصرم. آثار و لکههای درونم را پاک میکنم. درونم را میشویم و خالی و تمیز میگذارم. اینگونه زیر نظر خود زندگی میکنم. رگانِ من با خونِ ریخته تغذیه میکنند و مرا میان مردگان جایی نیست. زندگی، قربانی من است و با مردن آشنا نیستم. زمان من پنهان و زیر چشمهاست. دیروز به درون آیین موج رفتم و آب، زبانههای آتشینم بود. من شتابکارم و مرگ دنبال من است، با دستهای از بادها میان چشمانم. با او میخندم و در پلک زدن میگریم. آه ای مرگِ دلقک، مرگِ گریان. میدانم که در آغاز مرگم. در بطن گور میروم و کلماتم را تو دماغی میگویم. من اما زندهام. این را دیگری میداند. هجوم میبرم و ریشه کن میسازم. عبور میکنم و خوار میدارم. آنجا که میگذرم، آبشار جهانی دیگر فرود میآید. آنجا که میگذرم مرگ است و بیراهه. باقی خواهم ماند. چرا که من در حصار خود هستم.
http://uupload.ir/files/cnb_a.jpg
🔴لطفاً چهار شعر دیگر را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2089
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸خود گویی و چند گویی های عاشقانه _ اجتماعی در اشعاری از #لیلا_کردبچه
🔹#عابدین_پاپی
دو عنصرخود گویی و چند گویی از کاربست های کارآمد در دنیای ادبیات و شعر محسوب می شوند که این دو کاربست ادبی از شاخک های فرآرونده ی گفتگو(dialogue) هستند که گفتگوی بین فرد با درونیّات خودش را خود گویی و تعامل ِ بین فرد و دیگری را چند گویی می گویند . با این بیان ، دریافت این است که مستلزم هر نوع خودگویی و چند گویی که بتواند محتوا و ساختار شعر را از زیر لایه هایی معرفت شناسانه و زیباشناسانه بهره مند سازد دو مشخصه به نام درون مایه (theme) و پیرنگ (plot) در شعر شاعر ند که خلاقیت این فرآیند فکری نیز بر عهده ی شاعر است . بدین ترتیب که هر شعری که تمایل دارد از این دو خصیصه برخودارباشد، بایستی دارای فکر و محتوایی درونی باشد که این محتوای درونی را همان درون مایه ی شعر می گویند ...
http://uupload.ir/files/h5d7_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2090
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸خود گویی و چند گویی های عاشقانه _ اجتماعی در اشعاری از #لیلا_کردبچه
🔹#عابدین_پاپی
دو عنصرخود گویی و چند گویی از کاربست های کارآمد در دنیای ادبیات و شعر محسوب می شوند که این دو کاربست ادبی از شاخک های فرآرونده ی گفتگو(dialogue) هستند که گفتگوی بین فرد با درونیّات خودش را خود گویی و تعامل ِ بین فرد و دیگری را چند گویی می گویند . با این بیان ، دریافت این است که مستلزم هر نوع خودگویی و چند گویی که بتواند محتوا و ساختار شعر را از زیر لایه هایی معرفت شناسانه و زیباشناسانه بهره مند سازد دو مشخصه به نام درون مایه (theme) و پیرنگ (plot) در شعر شاعر ند که خلاقیت این فرآیند فکری نیز بر عهده ی شاعر است . بدین ترتیب که هر شعری که تمایل دارد از این دو خصیصه برخودارباشد، بایستی دارای فکر و محتوایی درونی باشد که این محتوای درونی را همان درون مایه ی شعر می گویند ...
http://uupload.ir/files/h5d7_a.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2090
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸معرفی «آیا دچار عشق شدهام؟» #اورهان_ولی_کانیک
🔹ترجمهی #ابوالفضل_پاشا
«آیا دچار عشق شدهام؟» شامل ترجمههایی از شعرهای اورهان ولی کانیک از شاعران ترکیه با ترجمهی «ابوالفضل پاشا» به بازار کتاب راه یافت.
اهمیت اورهان ولی کانیک از آنروست که او با دو نفر از شاعران معاصر خود به نامهای اوکتای ریفات که در ایران به اوکتای رفعت مشهور است و ملیح جودت جریانی ادبی موسوم به گاریپ یا همان غریب راه انداخت. این سه شاعر از دورهی دبیرستان یکدیگر را میشناختند و بعدها دست به دست هم دادند و با اصول و زیباییشناسی جدیدی شعر سرودند که تا آن دوره چنین نگاهی به شعر و زیباییشناسی معطوف به شعر در ترکیه سابقه نداشت. گرایش به جزییات، پرهیز از زبان فخیم و آرایههای شعر، بیاعتنایی به وزن و قافیه شماری از اصول شعری این سه نفر بود که در جریان شعری غریب لحاظ شد و شاعران دیگری نیز تحت تأثیر همین جریان قرار گرفتند. به همین دلیل است که اورهان ولی کانیک در تاریخ شعر نوی ترکیه اهمیت خاصی دارد و تاکنون چندین کتاب از ترجمههای شعر او منتشر شده است که این بار«ابوالفضل پاشا» با وسواس بیشتری به سراغ شعرهای او رفته و این کتاب را به دست علاقهمندان شعر او رسانده است
شعری از این مجموعه:
جدایی
دنبال کشتییی که رهسپار است
خیره ماندهام
خودم را نمیتوانم به دریا بیندازم
دنیا زیباست
وانگهی پای مردانگی در میان است
و نمیتوانم گریه کنم
چاپ نخست کتاب «آیا دچار عشق شدهام؟» در 98 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 9000 تومان به همت نشر سرزمین اهورایی و در سال جاری روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/2dwd_a.p.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2091
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸معرفی «آیا دچار عشق شدهام؟» #اورهان_ولی_کانیک
🔹ترجمهی #ابوالفضل_پاشا
«آیا دچار عشق شدهام؟» شامل ترجمههایی از شعرهای اورهان ولی کانیک از شاعران ترکیه با ترجمهی «ابوالفضل پاشا» به بازار کتاب راه یافت.
اهمیت اورهان ولی کانیک از آنروست که او با دو نفر از شاعران معاصر خود به نامهای اوکتای ریفات که در ایران به اوکتای رفعت مشهور است و ملیح جودت جریانی ادبی موسوم به گاریپ یا همان غریب راه انداخت. این سه شاعر از دورهی دبیرستان یکدیگر را میشناختند و بعدها دست به دست هم دادند و با اصول و زیباییشناسی جدیدی شعر سرودند که تا آن دوره چنین نگاهی به شعر و زیباییشناسی معطوف به شعر در ترکیه سابقه نداشت. گرایش به جزییات، پرهیز از زبان فخیم و آرایههای شعر، بیاعتنایی به وزن و قافیه شماری از اصول شعری این سه نفر بود که در جریان شعری غریب لحاظ شد و شاعران دیگری نیز تحت تأثیر همین جریان قرار گرفتند. به همین دلیل است که اورهان ولی کانیک در تاریخ شعر نوی ترکیه اهمیت خاصی دارد و تاکنون چندین کتاب از ترجمههای شعر او منتشر شده است که این بار«ابوالفضل پاشا» با وسواس بیشتری به سراغ شعرهای او رفته و این کتاب را به دست علاقهمندان شعر او رسانده است
شعری از این مجموعه:
جدایی
دنبال کشتییی که رهسپار است
خیره ماندهام
خودم را نمیتوانم به دریا بیندازم
دنیا زیباست
وانگهی پای مردانگی در میان است
و نمیتوانم گریه کنم
چاپ نخست کتاب «آیا دچار عشق شدهام؟» در 98 صفحه با شمارگان 500 نسخه به قیمت 9000 تومان به همت نشر سرزمین اهورایی و در سال جاری روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/2dwd_a.p.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2091
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸 سرکوب مغز یا تخمه
🔹 داستانی از #سارا_محمدی
آمد توی اتاق. گفت : "بالاخره خونه رو خریدیم". دهانش بوی تخمه ی بو داده می داد. گفتم : "تخمه داریم؟"
لب هایش را به هم فشار داد. هر وقت این کار را می کرد یعنی یکهو حرف با انفجار از بین لب هایش بیرون می ریخت. گفت : "اصلا گوش دادی چی گفتم؟"
هیچ کس نمی دانست من دلم نمی خواهد به آن خانه برویم. آن روز که مشاور املاک آن خانه ی ته بنبستِ چند خیابان آن طرفتر را نشانمان داد، نه از بنگاهی خوشم آمد، نه از خانه و نه حتی از صاحب خانهای که تا چند روز دیگر صاحب نبود. نگاهم گیرِ گوشیِ دستم بود. ندا گفت: "من تو یکی رو درک نمی کنم ولی من واقعا خوشحالم، بالاخره این اجاره نشینی هم تموم شد".
کل اتاق بوی تخمه گرفته بود. دوباره پرسیدم : "تخمه داریم؟" . گفت : "تخمه؟ چرا هی می پرسی تخمه؟ نه. تخمه نداریم". از اتاق رفت بیرون. ولی بوی تخمه تمامی نداشت. بلند شدم به آشپزخانه رفتم، باید هر جور شده بود تخمه را پیدا می کردم وگرنه این مغزم که بوی تخمه به مشامش خورده بود، دست از سرم بر نمی داشت! فکر کن مغز، دست از سرم بردارد! اصلا بر فرض که این کار را کرد، آن وقت کجا برود؟ مثلا بیاید روی چشمانم؟ مثل آن هایی که عقلشان در چشمشان لانه کرده. بد هم نیست، آن وقت به جای کندر، هویج می خورم تا عقلم رشد کند. راستی تخمه هم برایش مفید است؟
اصلا چرا بنشیند روی چشم، برود درست توی دهان و روی همان زبان سرخ که سرِ سبز می دهد بر باد، بنشیند. دیگر سر و زبان هم یکی می شود و نگرانِ بر باد رفتنش نخواهد بود! مثل آن هایی که چشم و عقل و زبان شان درست به دهان یک نفر دوخته شده تا ببیند او چه می گوید تا همان کار را بکنند و بعد همان حرف را یک جای دیگر به اسم خودشان عینا تکرار کنند ...
http://uupload.ir/files/sxnr_s.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2092
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸 سرکوب مغز یا تخمه
🔹 داستانی از #سارا_محمدی
آمد توی اتاق. گفت : "بالاخره خونه رو خریدیم". دهانش بوی تخمه ی بو داده می داد. گفتم : "تخمه داریم؟"
لب هایش را به هم فشار داد. هر وقت این کار را می کرد یعنی یکهو حرف با انفجار از بین لب هایش بیرون می ریخت. گفت : "اصلا گوش دادی چی گفتم؟"
هیچ کس نمی دانست من دلم نمی خواهد به آن خانه برویم. آن روز که مشاور املاک آن خانه ی ته بنبستِ چند خیابان آن طرفتر را نشانمان داد، نه از بنگاهی خوشم آمد، نه از خانه و نه حتی از صاحب خانهای که تا چند روز دیگر صاحب نبود. نگاهم گیرِ گوشیِ دستم بود. ندا گفت: "من تو یکی رو درک نمی کنم ولی من واقعا خوشحالم، بالاخره این اجاره نشینی هم تموم شد".
کل اتاق بوی تخمه گرفته بود. دوباره پرسیدم : "تخمه داریم؟" . گفت : "تخمه؟ چرا هی می پرسی تخمه؟ نه. تخمه نداریم". از اتاق رفت بیرون. ولی بوی تخمه تمامی نداشت. بلند شدم به آشپزخانه رفتم، باید هر جور شده بود تخمه را پیدا می کردم وگرنه این مغزم که بوی تخمه به مشامش خورده بود، دست از سرم بر نمی داشت! فکر کن مغز، دست از سرم بردارد! اصلا بر فرض که این کار را کرد، آن وقت کجا برود؟ مثلا بیاید روی چشمانم؟ مثل آن هایی که عقلشان در چشمشان لانه کرده. بد هم نیست، آن وقت به جای کندر، هویج می خورم تا عقلم رشد کند. راستی تخمه هم برایش مفید است؟
اصلا چرا بنشیند روی چشم، برود درست توی دهان و روی همان زبان سرخ که سرِ سبز می دهد بر باد، بنشیند. دیگر سر و زبان هم یکی می شود و نگرانِ بر باد رفتنش نخواهد بود! مثل آن هایی که چشم و عقل و زبان شان درست به دهان یک نفر دوخته شده تا ببیند او چه می گوید تا همان کار را بکنند و بعد همان حرف را یک جای دیگر به اسم خودشان عینا تکرار کنند ...
http://uupload.ir/files/sxnr_s.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2092
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #سمیرا_یحیایی
اواخر
به آن که گفت:«نه، ...نمیشوم»
گردن به خیالِ دانه بالا گرفته
ازرقیست خونخوار مادر
دشمنیست زیستن با چشم و دهانِ باز
تب
به میل گور میآورم با تن...
دست از خونابه کشیده
به گرگ آغشتهتر
نیمرُخی از رفتن
رُخی از قدم مانده
فاشِ این روزها
اندامهایی از دام افتاده
عصارة فلسفیدن، مبارزیدن، شعریدن
که یعنی حیات دست از آدمیات نمیکشد...
شب عافیتِ صداست
ترسِ از زمان میگوید بنویس
خون به شنیده رسیده وُ میپاشد
دو گوش در وحشتِ دهانها
حمّالِ گفته
زیر سایة سر
مستِ مرگ
غریب و مردّد
پاسخ است:
گرگی ملبسام
هوایِ بیواوم
شلیکِ بیگلوله و داغِ شهر
ســــیر کِی میشوید ای برّههای مصنوعی؟
شب راویِ تن
تنفسِ نیستی از موی رگِ ترس
حوّاسِ زاویهها جمعِ امواتِ مات، پرت افتاده که حاضر به نیستی میشود
و نیمکرة روز
مرگی دوان-پابهجفت...
سفر حاضر است
الفبایِ بهایم
اصواتِ مورچگان و رازِ نهنگ
حروف مادریام
لالمانم
حضرت سلیمانم
سر، هرچه باز میکند از سر نمیافتد
دود بگذرد از خیزاب ِغم
مکتوب
کنیزِ ترسیست بینام
هوای چند ضلعیِ مشئوم
دارد گُر میگیرد.
http://uupload.ir/files/qf7u_s.y.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2093
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #سمیرا_یحیایی
اواخر
به آن که گفت:«نه، ...نمیشوم»
گردن به خیالِ دانه بالا گرفته
ازرقیست خونخوار مادر
دشمنیست زیستن با چشم و دهانِ باز
تب
به میل گور میآورم با تن...
دست از خونابه کشیده
به گرگ آغشتهتر
نیمرُخی از رفتن
رُخی از قدم مانده
فاشِ این روزها
اندامهایی از دام افتاده
عصارة فلسفیدن، مبارزیدن، شعریدن
که یعنی حیات دست از آدمیات نمیکشد...
شب عافیتِ صداست
ترسِ از زمان میگوید بنویس
خون به شنیده رسیده وُ میپاشد
دو گوش در وحشتِ دهانها
حمّالِ گفته
زیر سایة سر
مستِ مرگ
غریب و مردّد
پاسخ است:
گرگی ملبسام
هوایِ بیواوم
شلیکِ بیگلوله و داغِ شهر
ســــیر کِی میشوید ای برّههای مصنوعی؟
شب راویِ تن
تنفسِ نیستی از موی رگِ ترس
حوّاسِ زاویهها جمعِ امواتِ مات، پرت افتاده که حاضر به نیستی میشود
و نیمکرة روز
مرگی دوان-پابهجفت...
سفر حاضر است
الفبایِ بهایم
اصواتِ مورچگان و رازِ نهنگ
حروف مادریام
لالمانم
حضرت سلیمانم
سر، هرچه باز میکند از سر نمیافتد
دود بگذرد از خیزاب ِغم
مکتوب
کنیزِ ترسیست بینام
هوای چند ضلعیِ مشئوم
دارد گُر میگیرد.
http://uupload.ir/files/qf7u_s.y.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2093
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 چهار داستان از #مجید_روانجو
🔸بازنویسی 2
پیرمرد: فرار کن،فرار کن پسر! الآنه گرفتار بشی،
سرباز: کجا برم ؟ دنیا کوچیکه،خیلی کوچیک،هر روزم داره کوچیکتر می شه،
پیرمرد: اگه این جا نباشی،چند وقت دیگه آب ها از آسیاب میوفته،
سرباز: بذار آبی که قراره از آسیاب بیفته،اینجا را باخودش ببره،من را هم می بره لابد،
پیرمرد: راس می گی،پس خواهش میکنم زودتر پیرشو و یکساعته برس به من
سرباز: حتا اگرم پیر شم،موندن یا نموندنم فرقی نداره،
پیرمرد:خوشم میاد ازت که نه جرات موندن داری نه شهامت رفتن،هم دل رفتن داری،هم پای موندن،
🔸🔸🔸🔸
لب ها می جنبند.پلک ها روی هم می آیند.انگشت های دستی زنانه می لغزد روی بدنه لیوان استیل.هفت جفت پوتین نیمدار دو به دو کنار هم در یک صف می ایستند.تصویر نه چندان واضح بک چوب کبریت روشن از دیواره ی لیوان دیده می شود.سوت کشداری می پیچد در فضای اتاق. پاهایی هماهنگ هردو ثانیه کوبیده می شوند بر زمین. لیوان با تک شلیکی سرنگون می شود.لب ها از جنبیدن می مانند.چشم ها دو دو می زنند این سو آن سو.قطره خونی می درخشد روی بدنه روشن لیوان .
🔸🔸🔸🔸
نویسا:
اولی: هنوز حرف مادرم تو گوشمه، می گفت هرکاری میکنی فقط خودتو ارزون نفروش!
دومی: مثلن چه اتفاقی میوفته اگه خودتو گرون بفروشی؟
اولی: لابد نمی دونس که فروش،فروشه.چه ارزون چه گرون.
دومی: انسان اگه فروخته بشه توقع داری ازش چیزی هم باقی بمونه؟
اولی: نمیدونم...فقط دیگه انسان نیست، یه چیز دیگه س شبیه چیزی که نمی دونم چیه..
🔸🔸🔸🔸
میگویند:هرحرفی بزنی علیه تو در دادگاه استفاده میشود
میگویند:نگاه به هرکی و هرچه بیندازی علیه تو در دادگاه استفاده میشود
میگویند:هرحرکتی بکنی،علیه تو در دادگاه از آن استفاده میشود
میگویم:ترجیح میدهم چشمانم را ببندم،تکان نخورم و سکوت کنم
میگویند:حتا سکون و سکوت تو نیز علیه تو شهادت میدهد
میگویم: اکنون که آزادم و گمان نمیکنم دادگاهی در پیش داشته باشم
میگویند:کمی دقت کن.تو الآن در دادگاهی،همه ی عمر در دادگاه بوده ای.پس سعی کن بیشتر مراقب «خودت» باشی
میگویم:وقتی هر کاری بکنم یا نکنم،هرحرفی بزنم یا نزنم نتیجه اش یکسان است،دیگر از چه مراقبت کنم؟
میگویند:نگران نباش، از «خودت» مراقبت کن.به زودی خودت را مشاهده میکنی که پهلو به پهلویت در دادگاه نشسته است.
http://uupload.ir/files/z4l7_m.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2094
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 چهار داستان از #مجید_روانجو
🔸بازنویسی 2
پیرمرد: فرار کن،فرار کن پسر! الآنه گرفتار بشی،
سرباز: کجا برم ؟ دنیا کوچیکه،خیلی کوچیک،هر روزم داره کوچیکتر می شه،
پیرمرد: اگه این جا نباشی،چند وقت دیگه آب ها از آسیاب میوفته،
سرباز: بذار آبی که قراره از آسیاب بیفته،اینجا را باخودش ببره،من را هم می بره لابد،
پیرمرد: راس می گی،پس خواهش میکنم زودتر پیرشو و یکساعته برس به من
سرباز: حتا اگرم پیر شم،موندن یا نموندنم فرقی نداره،
پیرمرد:خوشم میاد ازت که نه جرات موندن داری نه شهامت رفتن،هم دل رفتن داری،هم پای موندن،
🔸🔸🔸🔸
لب ها می جنبند.پلک ها روی هم می آیند.انگشت های دستی زنانه می لغزد روی بدنه لیوان استیل.هفت جفت پوتین نیمدار دو به دو کنار هم در یک صف می ایستند.تصویر نه چندان واضح بک چوب کبریت روشن از دیواره ی لیوان دیده می شود.سوت کشداری می پیچد در فضای اتاق. پاهایی هماهنگ هردو ثانیه کوبیده می شوند بر زمین. لیوان با تک شلیکی سرنگون می شود.لب ها از جنبیدن می مانند.چشم ها دو دو می زنند این سو آن سو.قطره خونی می درخشد روی بدنه روشن لیوان .
🔸🔸🔸🔸
نویسا:
اولی: هنوز حرف مادرم تو گوشمه، می گفت هرکاری میکنی فقط خودتو ارزون نفروش!
دومی: مثلن چه اتفاقی میوفته اگه خودتو گرون بفروشی؟
اولی: لابد نمی دونس که فروش،فروشه.چه ارزون چه گرون.
دومی: انسان اگه فروخته بشه توقع داری ازش چیزی هم باقی بمونه؟
اولی: نمیدونم...فقط دیگه انسان نیست، یه چیز دیگه س شبیه چیزی که نمی دونم چیه..
🔸🔸🔸🔸
میگویند:هرحرفی بزنی علیه تو در دادگاه استفاده میشود
میگویند:نگاه به هرکی و هرچه بیندازی علیه تو در دادگاه استفاده میشود
میگویند:هرحرکتی بکنی،علیه تو در دادگاه از آن استفاده میشود
میگویم:ترجیح میدهم چشمانم را ببندم،تکان نخورم و سکوت کنم
میگویند:حتا سکون و سکوت تو نیز علیه تو شهادت میدهد
میگویم: اکنون که آزادم و گمان نمیکنم دادگاهی در پیش داشته باشم
میگویند:کمی دقت کن.تو الآن در دادگاهی،همه ی عمر در دادگاه بوده ای.پس سعی کن بیشتر مراقب «خودت» باشی
میگویم:وقتی هر کاری بکنم یا نکنم،هرحرفی بزنم یا نزنم نتیجه اش یکسان است،دیگر از چه مراقبت کنم؟
میگویند:نگران نباش، از «خودت» مراقبت کن.به زودی خودت را مشاهده میکنی که پهلو به پهلویت در دادگاه نشسته است.
http://uupload.ir/files/z4l7_m.r.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2094
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
صبرم انگار باز کم شده است
که غزل هام رنگ غم شده است
می نویسم ولی کمی لرزان
چیزی از دست هام کم شده است
غزلم بغض کرده ترکیبش
بندی از شعر محتشم شده است
نه به قدری که بشکنم امّا
ساقه ام توی باد خم شده است
نیستی و من عاشقت هستم
دل من عاشق عدم شده است
عشق؛ تاراج، عشق؛ استعمار
به دلم قرن ها ستم شده است
آینه مه گرفته یا چشمم
باز ابری و خیس نم شده است؟!
تلخ شد این غزل ولی چسبید؛
مثل یک چای تازه دم شده است!
http://uupload.ir/files/0kej_r.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2095
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #رضا_نظری_ایلخانی
صبرم انگار باز کم شده است
که غزل هام رنگ غم شده است
می نویسم ولی کمی لرزان
چیزی از دست هام کم شده است
غزلم بغض کرده ترکیبش
بندی از شعر محتشم شده است
نه به قدری که بشکنم امّا
ساقه ام توی باد خم شده است
نیستی و من عاشقت هستم
دل من عاشق عدم شده است
عشق؛ تاراج، عشق؛ استعمار
به دلم قرن ها ستم شده است
آینه مه گرفته یا چشمم
باز ابری و خیس نم شده است؟!
تلخ شد این غزل ولی چسبید؛
مثل یک چای تازه دم شده است!
http://uupload.ir/files/0kej_r.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2095
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر بنیامین دیلم کتولی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #سپیده_نیک_رو
نشسته بود روی صندلی کناری که جادو در چشمش بدرخشد
که بگوید نخواهد توانست فراموش کند
و این لحظه تکرار لحظه ی پیش نیست
که این لحظه تکرار نخواهد شد
برگ ها از حرکت ایستادند
پرنده پرواز را از خود راند
چرخ های ماشین کناری حرکت را کنار گذاشت
و چشم ها در هم گره خورد
گفت: "نمی توانم و اگر می توانی پیاده شو
پیاده شو
و پشت سرت را نگاه نکن
مرا در این لحظه در این جامه جا بگذار"
که نمی شد
چیزی ، کسی آن بیرون منتظرم بود
کسی که مردن من را از خاطر برده بود
از خاطر برده بود
گفت: " می توانی بروی اما من ایستاده ام
تا چرخ های ماشین کناری حرکت کند
پرنده پرواز را بردارد زیر بالَش بگذارد برود
من ایستاده ام تا رفتنت معنای نبودن باشد
می توانی بروی بی آنکه نگاه کرده باشی و سرزنش شده باشی"
چیزی در سرم می گفت باید پیاده شوی
و این لحظه را در صدای بسته شدن در به خاک بسپاری
اما چشم ها در هم گره خورده بود
و پاها
پاها از حرکت ایستاده بود
برگی که می خواست بیفتد میان آسمان و زمین مانده بود
آن سوی خیابان مردی نان به دست مجسمه شده بود
و هیاهوی کودکان در کوچه ی کناری در هوا معلق مانده بود
دستم را به دستگیره گرفتم
دنیا را بدون او تصور کردم
این لحظه شکل گرفته بود
وزمان به گذشته باز نمی گشت
در را باز نکردم
پس از آن هیچ دری را نگشودم
هیچ ساعتی را کوک نکردم
گذاشتم زندگی در همین لحظه ادامه یابد
ناگهان ماهیِ هفت سین تکان خورد
و زمین بر مدار من چرخید
http://uupload.ir/files/a8cg_s.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2096
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #سپیده_نیک_رو
نشسته بود روی صندلی کناری که جادو در چشمش بدرخشد
که بگوید نخواهد توانست فراموش کند
و این لحظه تکرار لحظه ی پیش نیست
که این لحظه تکرار نخواهد شد
برگ ها از حرکت ایستادند
پرنده پرواز را از خود راند
چرخ های ماشین کناری حرکت را کنار گذاشت
و چشم ها در هم گره خورد
گفت: "نمی توانم و اگر می توانی پیاده شو
پیاده شو
و پشت سرت را نگاه نکن
مرا در این لحظه در این جامه جا بگذار"
که نمی شد
چیزی ، کسی آن بیرون منتظرم بود
کسی که مردن من را از خاطر برده بود
از خاطر برده بود
گفت: " می توانی بروی اما من ایستاده ام
تا چرخ های ماشین کناری حرکت کند
پرنده پرواز را بردارد زیر بالَش بگذارد برود
من ایستاده ام تا رفتنت معنای نبودن باشد
می توانی بروی بی آنکه نگاه کرده باشی و سرزنش شده باشی"
چیزی در سرم می گفت باید پیاده شوی
و این لحظه را در صدای بسته شدن در به خاک بسپاری
اما چشم ها در هم گره خورده بود
و پاها
پاها از حرکت ایستاده بود
برگی که می خواست بیفتد میان آسمان و زمین مانده بود
آن سوی خیابان مردی نان به دست مجسمه شده بود
و هیاهوی کودکان در کوچه ی کناری در هوا معلق مانده بود
دستم را به دستگیره گرفتم
دنیا را بدون او تصور کردم
این لحظه شکل گرفته بود
وزمان به گذشته باز نمی گشت
در را باز نکردم
پس از آن هیچ دری را نگشودم
هیچ ساعتی را کوک نکردم
گذاشتم زندگی در همین لحظه ادامه یابد
ناگهان ماهیِ هفت سین تکان خورد
و زمین بر مدار من چرخید
http://uupload.ir/files/a8cg_s.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2096
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
▪️زمانی برای عشق
🔸شعری از #حمده_خمیس
— #شعر_بحرین
🔹ترجمه ی #مژده_پاک_سرشت
( متن اصلی اثر در سایت )
ای عشق
ای آتش اسرارآمیزپنهانی
در کیمیای آفرینش
جامت را بچرخان
وهستی ما را بر باد ده
***
ای عشق
ای شعر پدیده های زیبا
دره ها را سیراب کن
و درسینه ها
انگشتان و پیکر ها
گرمای سوزنده ات را
جاری کن
تا با آرامش تمام
زبانه کشد
***
ای عشق
به اوج قد می کشم
بلندتر از شاخه درختان سر به فلک کشیده
و بر سینه ام دو مشت خواهم کوفت
مشتی اشتیاق و مشتی احتراق
و از پا فتاده گان را
بر خوان گسترده ات فرا خواهم خواند.
http://uupload.ir/files/fikd_h.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2097
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
▪️زمانی برای عشق
🔸شعری از #حمده_خمیس
— #شعر_بحرین
🔹ترجمه ی #مژده_پاک_سرشت
( متن اصلی اثر در سایت )
ای عشق
ای آتش اسرارآمیزپنهانی
در کیمیای آفرینش
جامت را بچرخان
وهستی ما را بر باد ده
***
ای عشق
ای شعر پدیده های زیبا
دره ها را سیراب کن
و درسینه ها
انگشتان و پیکر ها
گرمای سوزنده ات را
جاری کن
تا با آرامش تمام
زبانه کشد
***
ای عشق
به اوج قد می کشم
بلندتر از شاخه درختان سر به فلک کشیده
و بر سینه ام دو مشت خواهم کوفت
مشتی اشتیاق و مشتی احتراق
و از پا فتاده گان را
بر خوان گسترده ات فرا خواهم خواند.
http://uupload.ir/files/fikd_h.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2097
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸تندیس معنا به سبک هندی
— خوانش نقطسطری از: #مینو_نصرت
🔹#افسانه_نجومی
توجه به زبان گفتار و بهرهگرفتن از معیارهای زیباییشناختی آن، شعر معاصر فارسی را از دورهی مشروطه و به خصوص پس از ظهور نیما، به عرصهی عینیتگرایی، جزئینگری و رسیدن به طبیعت زبان، به یاری لحن گفتاری کلام روزمره نزدیک نمود. شبه جریانی فراگیر که در هر دهه با گسترش در زبان و بیان، نقش برجستهتری یافت. در این میان توجه ویژه به زبان فاخر ادبی، و تلفیق آن با عناصر بیانی، تصویری و بلاغی، قابلیتهای متفاوتی را در عرصهی شعر امروز به رخ کشید. اما از آن جایی که گاه روند خوانش شعر را با ابهامهای مکرر عجین نمود، میبایست از رهگذر آسیبشناسی آنها را مورد توجه قرار داد، چرا که کاربرد واژههای فاخر ادبی و شیوهی رفتار شاعرانه با آنها، شاعر را در جایگاه فراتری نشانده، از ارتباط بیواسطه میان مخاطب و شاعر کاستهاند، به بیان دیگر وفور واژههای نامأنوس و کمتر به کاربرده شده در زبان روزمره – واژههایی که کاربردشان در متن گاه محصول اشتیاق و شور شاعرند و گاه نمودی از اقتدار وی در شناخت ظرفیت معنایی کلمات-، از آن جا که در بسیاری از موارد توضیح و تحشیه میطلبند و تلاش وافر مخاطب برای ورود به فضای شعر، در نهایت فهم زبان گزارههای متنی را با دشواری روبرو مینمایند و بر ابهام مملو از تصنع و تکلف شعر دامن میزنند ...
http://uupload.ir/files/o5bc_a.n.jpg
🔴 لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2098
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸تندیس معنا به سبک هندی
— خوانش نقطسطری از: #مینو_نصرت
🔹#افسانه_نجومی
توجه به زبان گفتار و بهرهگرفتن از معیارهای زیباییشناختی آن، شعر معاصر فارسی را از دورهی مشروطه و به خصوص پس از ظهور نیما، به عرصهی عینیتگرایی، جزئینگری و رسیدن به طبیعت زبان، به یاری لحن گفتاری کلام روزمره نزدیک نمود. شبه جریانی فراگیر که در هر دهه با گسترش در زبان و بیان، نقش برجستهتری یافت. در این میان توجه ویژه به زبان فاخر ادبی، و تلفیق آن با عناصر بیانی، تصویری و بلاغی، قابلیتهای متفاوتی را در عرصهی شعر امروز به رخ کشید. اما از آن جایی که گاه روند خوانش شعر را با ابهامهای مکرر عجین نمود، میبایست از رهگذر آسیبشناسی آنها را مورد توجه قرار داد، چرا که کاربرد واژههای فاخر ادبی و شیوهی رفتار شاعرانه با آنها، شاعر را در جایگاه فراتری نشانده، از ارتباط بیواسطه میان مخاطب و شاعر کاستهاند، به بیان دیگر وفور واژههای نامأنوس و کمتر به کاربرده شده در زبان روزمره – واژههایی که کاربردشان در متن گاه محصول اشتیاق و شور شاعرند و گاه نمودی از اقتدار وی در شناخت ظرفیت معنایی کلمات-، از آن جا که در بسیاری از موارد توضیح و تحشیه میطلبند و تلاش وافر مخاطب برای ورود به فضای شعر، در نهایت فهم زبان گزارههای متنی را با دشواری روبرو مینمایند و بر ابهام مملو از تصنع و تکلف شعر دامن میزنند ...
http://uupload.ir/files/o5bc_a.n.jpg
🔴 لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2098
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸«جنس سوم و جنبش پسافمنیستی آن در ادبيات كلمه گرا»
🔹#نیلوفر_مسیح
شعریت و قصویت در انتهای دوران طریقت گرایی -زماني كه ارسطو فن شعر را نوشت- برای همدیگر مرزبندیهایی قائل شدند و هر یک به علت تفاوت ها و تمایزاتشان همدیگر را تحقیر و رد میکردند. این جا بود که ابتدا تفاوت جنسها و سپس جنسیت ها به وجود آمدند و هر یک خود را در یک فرض ناعادلانه و مطلقگرا گرفتار کردند و حقیقت اصیل و بنیادین خویش یعنی کلمه را به ورطه فراموشی سپردند این در حالی بود که بشر پیش از این جنسیت اصیل و بنیادین خویش - انسانیت- را به کناری گذارده بود و داعیه برتری مرد بر زن یا زن بر مرد را در سر و عمل نشخوار میکرد و زن و مرد یا زنانگی و مردانگی به دنیا آمد. از تفاوتها و تعارضهای ارگانیک خویش که بنابر شرایط محیطی، فرهنگی، اقتصادی، زمانی و مکانی در آنها شکل گرفته بود واسطه ساختند و با عناوین مردسالاری و فمینیسم دست به پیکار علیه همدیگر زدند. در این میان ماهیتهای کاذبی نیز با واسطه ساختن از جنسیتها به وجود آمدند که مدار زیست و زندگی بشر بر پایه آن ها شکل گرفت و ...
http://uupload.ir/files/z76y_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2099
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸«جنس سوم و جنبش پسافمنیستی آن در ادبيات كلمه گرا»
🔹#نیلوفر_مسیح
شعریت و قصویت در انتهای دوران طریقت گرایی -زماني كه ارسطو فن شعر را نوشت- برای همدیگر مرزبندیهایی قائل شدند و هر یک به علت تفاوت ها و تمایزاتشان همدیگر را تحقیر و رد میکردند. این جا بود که ابتدا تفاوت جنسها و سپس جنسیت ها به وجود آمدند و هر یک خود را در یک فرض ناعادلانه و مطلقگرا گرفتار کردند و حقیقت اصیل و بنیادین خویش یعنی کلمه را به ورطه فراموشی سپردند این در حالی بود که بشر پیش از این جنسیت اصیل و بنیادین خویش - انسانیت- را به کناری گذارده بود و داعیه برتری مرد بر زن یا زن بر مرد را در سر و عمل نشخوار میکرد و زن و مرد یا زنانگی و مردانگی به دنیا آمد. از تفاوتها و تعارضهای ارگانیک خویش که بنابر شرایط محیطی، فرهنگی، اقتصادی، زمانی و مکانی در آنها شکل گرفته بود واسطه ساختند و با عناوین مردسالاری و فمینیسم دست به پیکار علیه همدیگر زدند. در این میان ماهیتهای کاذبی نیز با واسطه ساختن از جنسیتها به وجود آمدند که مدار زیست و زندگی بشر بر پایه آن ها شکل گرفت و ...
http://uupload.ir/files/z76y_n.m.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2099
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #واهه_آرمن
🔸"خاکسپاری"
بر مزار پدر
مثل کودکی در ته یک چاه
به گریه افتادم
و بر مزار مادرم
مثل دیوانهای بر لبهی چاه
ریسه میرفتم
آنروز
مادرم
پنهان از دیگران
قلقلکم میداد
🔸"مرگ"
غمانگیز است
مرگ
مثل خوابماندن
و ندیدن رقصی آتشین
در شبی برفی
غمانگیز است
مرگ
مثل بیداری
پس از دیدن رویایی شیرین
در خوابی کوتاه
http://uupload.ir/files/21zz_v.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2100
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #واهه_آرمن
🔸"خاکسپاری"
بر مزار پدر
مثل کودکی در ته یک چاه
به گریه افتادم
و بر مزار مادرم
مثل دیوانهای بر لبهی چاه
ریسه میرفتم
آنروز
مادرم
پنهان از دیگران
قلقلکم میداد
🔸"مرگ"
غمانگیز است
مرگ
مثل خوابماندن
و ندیدن رقصی آتشین
در شبی برفی
غمانگیز است
مرگ
مثل بیداری
پس از دیدن رویایی شیرین
در خوابی کوتاه
http://uupload.ir/files/21zz_v.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2100
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔸معرفی کتاب «چیز غریبی در سرم» نوشته ی #اورهان_پاموک
🔹ترجمهی #صابر_حسینی
«چیز غریبی در سرم» عنوان یکی از جدیدترین رمانهای «اورهان پاموک» نویسندهی مشهور ترکیه است که در سال 2006 برندهی جایزهی ادبی نوبل شد. این اثر که در زبان اصلی Kafamda Bir Tuhaflık نام دارد، با ترجمهی صابر حسینی مترجم نامآشنای معاصر در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. این رمان که برای نخستینبار در سال ۲۰۱۴ به زبان ترکی منتشر شد داستانی عاشقانه را روایت میکند و در عین حال روایتیست مدرن که نویسنده برای تألیف آن شش سال زمان صرف کرده است. اورهان پاموک در این کتاب، حکایت مردم فرودست جامعه را در نظر دارد، کسانی که به امید رسیدن به آمال و آرزوهایشان راهی استانبول میشوند. ماجرای پدر و پسری که از روستاهای فقیرنشین فلات مرکزی ترکیه به شهر میآیند و مثل بسیاری از روستاییان مهاجر به مشاغلی همچون دستفروشی و کارگری روی می آورند. اورهان پاموک در این کتاب به تقابل انسانها و رابطهی آنها با مضوعاتی همچون رانتخواری، زمینخواری، درگیریهای حزبی و جناحی و کشتار اقلیتهای مذهبی و نژادی پرداخته است. این نویسنده برای آنکه حکایت را از زوایای مختلفی پیش ببرد، راویان مختلفی را انتخاب کرده است چنانکه میتوان گفت اغلب شخصیتها در طول این رمان، روایتگرند. پاموک در این کتاب، زیرکانه پای دولتهای وقت را نیز به میان میکشد و آشکارا نشان میدهد که مردم عادی جامعه چهقدر با شعارهای به ظاهر آرمانگرای حکومتها غریبهاند.
چاپ نخست کتاب «چیز غریبی در سرم» به تازگی در 638 صفحه با شمارگان 1100 نسخه به قیمت 38000 تومان به همت نشر مروارید روانهی بازار کتاب شده است....
http://uupload.ir/files/o50p_s.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2101
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸معرفی کتاب «چیز غریبی در سرم» نوشته ی #اورهان_پاموک
🔹ترجمهی #صابر_حسینی
«چیز غریبی در سرم» عنوان یکی از جدیدترین رمانهای «اورهان پاموک» نویسندهی مشهور ترکیه است که در سال 2006 برندهی جایزهی ادبی نوبل شد. این اثر که در زبان اصلی Kafamda Bir Tuhaflık نام دارد، با ترجمهی صابر حسینی مترجم نامآشنای معاصر در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. این رمان که برای نخستینبار در سال ۲۰۱۴ به زبان ترکی منتشر شد داستانی عاشقانه را روایت میکند و در عین حال روایتیست مدرن که نویسنده برای تألیف آن شش سال زمان صرف کرده است. اورهان پاموک در این کتاب، حکایت مردم فرودست جامعه را در نظر دارد، کسانی که به امید رسیدن به آمال و آرزوهایشان راهی استانبول میشوند. ماجرای پدر و پسری که از روستاهای فقیرنشین فلات مرکزی ترکیه به شهر میآیند و مثل بسیاری از روستاییان مهاجر به مشاغلی همچون دستفروشی و کارگری روی می آورند. اورهان پاموک در این کتاب به تقابل انسانها و رابطهی آنها با مضوعاتی همچون رانتخواری، زمینخواری، درگیریهای حزبی و جناحی و کشتار اقلیتهای مذهبی و نژادی پرداخته است. این نویسنده برای آنکه حکایت را از زوایای مختلفی پیش ببرد، راویان مختلفی را انتخاب کرده است چنانکه میتوان گفت اغلب شخصیتها در طول این رمان، روایتگرند. پاموک در این کتاب، زیرکانه پای دولتهای وقت را نیز به میان میکشد و آشکارا نشان میدهد که مردم عادی جامعه چهقدر با شعارهای به ظاهر آرمانگرای حکومتها غریبهاند.
چاپ نخست کتاب «چیز غریبی در سرم» به تازگی در 638 صفحه با شمارگان 1100 نسخه به قیمت 38000 تومان به همت نشر مروارید روانهی بازار کتاب شده است....
http://uupload.ir/files/o50p_s.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2101
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹شعری از #محمدرضا_حجازی
چه طور باشم بهتر است
اوایل شب؟
چه طور باشم بهتر است
اوایل صبح؟!
هاج و واجِ کاج ها و
تابانِ آن همیشه ی روشن که می بندد
برشمایلِ عشق ...
غریبه ی لب هات!
چطور؟
بگذرم از رو به رو !
دیدم تا می آیی بهتر است
هاج و واج جاده
و آن شمایلِ روشن که می ریزد
لابه لای کاج ها ...
چه طور باشم بهتر است
اوایلِ شب؟
چه طور باشم بهتر است
اوایلِ صبح؟
http://uupload.ir/files/ugh_m.r.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2102
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹شعری از #محمدرضا_حجازی
چه طور باشم بهتر است
اوایل شب؟
چه طور باشم بهتر است
اوایل صبح؟!
هاج و واجِ کاج ها و
تابانِ آن همیشه ی روشن که می بندد
برشمایلِ عشق ...
غریبه ی لب هات!
چطور؟
بگذرم از رو به رو !
دیدم تا می آیی بهتر است
هاج و واج جاده
و آن شمایلِ روشن که می ریزد
لابه لای کاج ها ...
چه طور باشم بهتر است
اوایلِ شب؟
چه طور باشم بهتر است
اوایلِ صبح؟
http://uupload.ir/files/ugh_m.r.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2102
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
◾️ #کوروش_اسدی ، درگذشت .
کوروش اسدی، نویسنده و منتقد ادبی جمعه شب (2 تیرماه) دار فانی را وداع گفت.
طبق اعلام دلآرام استادی، روابط عمومی نشر نیماژ، کوروش اسدی- نویسنده و منتقد ادبی- شب گذشته (جمعه) در سن 53 سالگی در منزل خود از دنیا رفت.
او در 18 مرداد 1343 در آبادان زاده شد و شروع داستاننویسیاش از دوران نوجوانیاش بود. اسدی در سال 1366 یا 1367 اولین داستان جدیاش را نوشت که بعدها مجموعه داستان شد.
مجموعه داستان «باغ ملی» او در سال 1383 برنده چهارمین دوره جایزه گلشیری در بخش مجموعه داستان شده بود.
از آثار او میتوان به «پوکهباز»، «باغ ملی»، «گنبد کبود» و «کوچه ابرهای گمشده» اشاره کرد.
http://www.uupload.ir/files/hye3_k.a.jpg
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
کوروش اسدی، نویسنده و منتقد ادبی جمعه شب (2 تیرماه) دار فانی را وداع گفت.
طبق اعلام دلآرام استادی، روابط عمومی نشر نیماژ، کوروش اسدی- نویسنده و منتقد ادبی- شب گذشته (جمعه) در سن 53 سالگی در منزل خود از دنیا رفت.
او در 18 مرداد 1343 در آبادان زاده شد و شروع داستاننویسیاش از دوران نوجوانیاش بود. اسدی در سال 1366 یا 1367 اولین داستان جدیاش را نوشت که بعدها مجموعه داستان شد.
مجموعه داستان «باغ ملی» او در سال 1383 برنده چهارمین دوره جایزه گلشیری در بخش مجموعه داستان شده بود.
از آثار او میتوان به «پوکهباز»، «باغ ملی»، «گنبد کبود» و «کوچه ابرهای گمشده» اشاره کرد.
http://www.uupload.ir/files/hye3_k.a.jpg
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹دو شعر از #رضا_چایچی
🔸اجاق
سنگ ها را از کف رودخانه آورده بودند
خزه های بیرونشان گواه است
مثل کودکانی که از دنیایی دیگر
به اینجا می آیند با موهای نمناک سرشان
معلوم است سال ها کنار هم چیده شده اند
در گوشه ی پرت این جنگل
نزدیک همان رودخانه با زمزمه ها ی زلالش
هر رهگذر کنده ی خشکی میانشان می اندازد
از تف آتش است که سیاه شده اند
رفته رفته ترک خورده اند
و تنها مشتی خاکستر
هر بار در دلشان تلنبار شده است .
🔸موسیقی
پیش از سپیده
صدای خش خش دامنش بیدارم کرد
به سمت پنجره رفتم
پا بر اولین خط عابر که گذاشت
موسیقی ای شد بی تکرار
نت هایی که از خطوط حامل
دور شد و محو.
http://www.uupload.ir/files/75sh_r.ch.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2103
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹دو شعر از #رضا_چایچی
🔸اجاق
سنگ ها را از کف رودخانه آورده بودند
خزه های بیرونشان گواه است
مثل کودکانی که از دنیایی دیگر
به اینجا می آیند با موهای نمناک سرشان
معلوم است سال ها کنار هم چیده شده اند
در گوشه ی پرت این جنگل
نزدیک همان رودخانه با زمزمه ها ی زلالش
هر رهگذر کنده ی خشکی میانشان می اندازد
از تف آتش است که سیاه شده اند
رفته رفته ترک خورده اند
و تنها مشتی خاکستر
هر بار در دلشان تلنبار شده است .
🔸موسیقی
پیش از سپیده
صدای خش خش دامنش بیدارم کرد
به سمت پنجره رفتم
پا بر اولین خط عابر که گذاشت
موسیقی ای شد بی تکرار
نت هایی که از خطوط حامل
دور شد و محو.
http://www.uupload.ir/files/75sh_r.ch.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2103
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی
🔸به موازات شعر
به موازات شعری که مینویسم
موتزارت مینوازد
ماریا کری پرده به کنار
لب
لبپر
در آب بالا بالا بالاتر
میروم موتزارت بشنوم از پلهی دوم
غلت میخورم در جوی مولیان
مو به تناسخ، مار میپیچم
تاریکتر از کمانچه
و تاریکتر از تار میپیچم
میروم غار بردارم
یار مرا
غار تو را
کلاغِ تلخِ غرغرو!
غنیمت شمر رقص الههی ناز
لبِ پلهی سوم
پونهگی رها کن
مار شو
تاریکتر از غار شو
تا غاز برآورم مرغ همسایه را باز
باز شاهی نه!
باز شاهان نه!
سرگشته لبپری از جوی شما نه!
شوهان باشم
پری از کوی شما کجایی؟
عشق جگرخوار نه!
همینکه مرغ سحر
ناله بردارم همین
قار قار
مرغ همسایهی شما غار
تا باز هم آفاق شما باشم
🔸تخمین زده بود
تخمین زده بود:
زندگیِ تک سلولیام
به جمعیت گرگها آغشته است
و رد یک روزم را گرفته بود
موهوم را مباهات نمیگویم و
فخر به احوال ناصرالدین شاه حواله میکنم
و هر چه فخری و فقدان تخمین میزنی
تمام شدن زن را در من اما
از من صدای تک سلولیها
و صدای مساحتهاشان زلزلهییست
در مسیر زیر دریاییها اگر ظهور کنم
زمینه برای زنانی که رنگ فحششان
فاحشه بلغور میکنند
کاش میتوانستم شکل بدهم
آدم را از حوا یاختهیی بسازم
که سطح سردرگمیاش
معاشقهی سگهاست
زنان ایدزی،
زنان رختشوی
زنان آبستنِ برق پلهها و رویاها کمی بالاتر
من یک روز را بو میکشم
که تقاطع ولیعصر آدامس میفروختی
کسی لحنات را نمیخرید
- لحنی که همخوابهی سرب و سیگار -
به گمانام هرگز رختخواب ندیده بود
من صراحت این روزها را
تقسیم میکنم بین ماهیها و
حبس میکنم سرفهها را در تک سلولیام برای همیشه
http://uupload.ir/files/21pf_a.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2104
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹دو شعر از #آفاق_شوهانی
🔸به موازات شعر
به موازات شعری که مینویسم
موتزارت مینوازد
ماریا کری پرده به کنار
لب
لبپر
در آب بالا بالا بالاتر
میروم موتزارت بشنوم از پلهی دوم
غلت میخورم در جوی مولیان
مو به تناسخ، مار میپیچم
تاریکتر از کمانچه
و تاریکتر از تار میپیچم
میروم غار بردارم
یار مرا
غار تو را
کلاغِ تلخِ غرغرو!
غنیمت شمر رقص الههی ناز
لبِ پلهی سوم
پونهگی رها کن
مار شو
تاریکتر از غار شو
تا غاز برآورم مرغ همسایه را باز
باز شاهی نه!
باز شاهان نه!
سرگشته لبپری از جوی شما نه!
شوهان باشم
پری از کوی شما کجایی؟
عشق جگرخوار نه!
همینکه مرغ سحر
ناله بردارم همین
قار قار
مرغ همسایهی شما غار
تا باز هم آفاق شما باشم
🔸تخمین زده بود
تخمین زده بود:
زندگیِ تک سلولیام
به جمعیت گرگها آغشته است
و رد یک روزم را گرفته بود
موهوم را مباهات نمیگویم و
فخر به احوال ناصرالدین شاه حواله میکنم
و هر چه فخری و فقدان تخمین میزنی
تمام شدن زن را در من اما
از من صدای تک سلولیها
و صدای مساحتهاشان زلزلهییست
در مسیر زیر دریاییها اگر ظهور کنم
زمینه برای زنانی که رنگ فحششان
فاحشه بلغور میکنند
کاش میتوانستم شکل بدهم
آدم را از حوا یاختهیی بسازم
که سطح سردرگمیاش
معاشقهی سگهاست
زنان ایدزی،
زنان رختشوی
زنان آبستنِ برق پلهها و رویاها کمی بالاتر
من یک روز را بو میکشم
که تقاطع ولیعصر آدامس میفروختی
کسی لحنات را نمیخرید
- لحنی که همخوابهی سرب و سیگار -
به گمانام هرگز رختخواب ندیده بود
من صراحت این روزها را
تقسیم میکنم بین ماهیها و
حبس میکنم سرفهها را در تک سلولیام برای همیشه
http://uupload.ir/files/21pf_a.sh.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2104
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈ڪلیڪ
🔹چهار شعر از #جورج_حنین
—پیشگام سوررئالیستهای عرب
◾️ترجمه ی #حمزه_کوتی
🔸در دوردست
در دوردست
در مکان
در جایی که کاهدانِ کوتاه مینامند
کسانی نظم را تحقیر میکنند
کسانی راز را تحقیر میکنند
و هیچ کس با چیزی
سازگار نیست.
به جای پسربچهی پرجوش
که نه در تاکستانها میگنجد
نه در گیاهان
و نه در چیزهای ناشناخته.
ــ جهان را درنَوشتم.
این را مرد بیایمانی گفت که زیر پایش سنگ میغلتید.
ــ شهرهایی دیدم که دندان کم داشتند، و دلم میخواهد بعد از این همه وحشت، خود را دوباره میان شما پیدا کنم. ای مردم بی هدف.
(۱۹۱۴/قاهره ــ۱۹۷۳/پاریس)
🔸عطایِ زندگی
منم انسانِ نشسته بر کنارهی راه.
اکنون وقت مناسبی است
تا آدمی برای دوستانش
بنویسد.
بنویسد و کلمات را خفه
و صداها را سلاخی کند.
و آنان را که به نظر
بسنده کرده
بر سر آنان که
به فهم اکتفا کردهاند
بکوبد؛
و از آن هالهای بنفش و بزرگ
بر گرد چشمها
حاصل شود
که آدمی هرگز از آن
شفا نمییابد.
منم آن که بر کنارهی راه نشست
آن که دشمنانش را
زیر سایهی خستگیاش
باقی میگذارد
آن که هنوز هم میبیند
که هر چیز
امکان کَنده شدن دارد.
مهم نیست زندگی
بسی شعلهور باشد
یا که ناگهان بینتیجه
متوقف شود.
مهم نیست برای انسانی که
انتقام میگیرد
از اهمیت کمی که
به انسان داده میشود.
۱۹۱۴ـقاهره/ ۱۹۷۳ـپاریس
🔸بی بصیرت
صدفِ پیداشده وسط جنگل
اهانتِ پیداشده در صمیمیتِ گور
شادیِ پیداشده بر بالش
جیغِ پیداشده در دهان.
ما گنجهای خود را میشناسیم
اما این زنِ روستایی که خود را میان ما نمیشناسد. زنی که ناقوسها برایش به صدا درنمیآید جز در نهان، زخمهای آتشین ما را کجا پیدا کند.
چیزی برایش نمانده است
جز پنجاه بُرجِ اصلیِ پشمآگین
پنجاه سکوی بالـکوبان
پنجاه ابروی بور چون پنجاه ببر
پنجاه چاهِ بی انتها برای پنجاه ستارهی بیآسمان.
آری ای شادیگسار
ای فانی
شاید کسی جز ما
برایش باقی نمانَد.
(۱۹۱۴/قاهره ـ۱۹۷۳/پاریس)
http://uupload.ir/files/assp_h.k.jpg
🔴ترجمه ی اثر چهارم را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2105
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹چهار شعر از #جورج_حنین
—پیشگام سوررئالیستهای عرب
◾️ترجمه ی #حمزه_کوتی
🔸در دوردست
در دوردست
در مکان
در جایی که کاهدانِ کوتاه مینامند
کسانی نظم را تحقیر میکنند
کسانی راز را تحقیر میکنند
و هیچ کس با چیزی
سازگار نیست.
به جای پسربچهی پرجوش
که نه در تاکستانها میگنجد
نه در گیاهان
و نه در چیزهای ناشناخته.
ــ جهان را درنَوشتم.
این را مرد بیایمانی گفت که زیر پایش سنگ میغلتید.
ــ شهرهایی دیدم که دندان کم داشتند، و دلم میخواهد بعد از این همه وحشت، خود را دوباره میان شما پیدا کنم. ای مردم بی هدف.
(۱۹۱۴/قاهره ــ۱۹۷۳/پاریس)
🔸عطایِ زندگی
منم انسانِ نشسته بر کنارهی راه.
اکنون وقت مناسبی است
تا آدمی برای دوستانش
بنویسد.
بنویسد و کلمات را خفه
و صداها را سلاخی کند.
و آنان را که به نظر
بسنده کرده
بر سر آنان که
به فهم اکتفا کردهاند
بکوبد؛
و از آن هالهای بنفش و بزرگ
بر گرد چشمها
حاصل شود
که آدمی هرگز از آن
شفا نمییابد.
منم آن که بر کنارهی راه نشست
آن که دشمنانش را
زیر سایهی خستگیاش
باقی میگذارد
آن که هنوز هم میبیند
که هر چیز
امکان کَنده شدن دارد.
مهم نیست زندگی
بسی شعلهور باشد
یا که ناگهان بینتیجه
متوقف شود.
مهم نیست برای انسانی که
انتقام میگیرد
از اهمیت کمی که
به انسان داده میشود.
۱۹۱۴ـقاهره/ ۱۹۷۳ـپاریس
🔸بی بصیرت
صدفِ پیداشده وسط جنگل
اهانتِ پیداشده در صمیمیتِ گور
شادیِ پیداشده بر بالش
جیغِ پیداشده در دهان.
ما گنجهای خود را میشناسیم
اما این زنِ روستایی که خود را میان ما نمیشناسد. زنی که ناقوسها برایش به صدا درنمیآید جز در نهان، زخمهای آتشین ما را کجا پیدا کند.
چیزی برایش نمانده است
جز پنجاه بُرجِ اصلیِ پشمآگین
پنجاه سکوی بالـکوبان
پنجاه ابروی بور چون پنجاه ببر
پنجاه چاهِ بی انتها برای پنجاه ستارهی بیآسمان.
آری ای شادیگسار
ای فانی
شاید کسی جز ما
برایش باقی نمانَد.
(۱۹۱۴/قاهره ـ۱۹۷۳/پاریس)
http://uupload.ir/files/assp_h.k.jpg
🔴ترجمه ی اثر چهارم را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2105
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_عرب
زیر نظر تیرداد آتشکار
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈