@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
- که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
🔸نامش «گل»بود
نامش «گل»بود.
بیش از هر چیزی، به گل عشق میورزید.
هنگام خنده، گلها شکوفه میزد در گلِ رویاش.
تنهایی خود را، فقط با گلها قسمت میکرد.
از کسانی که دوستش داشت، همیشه در انتظار گل،
و نیز در تقویمها، در پی فصل گل بود.
شیفتهی بوی گل،
و نیز گلاب بود.
همیشه، گلهای خشک شده را،
درلابهلای برگهای زندگی حزینش میگذاشت.
مدام با گلخندههایش، پرورده بود عشقش را.
هر بامداد، مثل نان داغی،
تبسمهایش را چون گلی سر سفره رها میکرد.
از حیاط یک خانه ی چوبی،
گل های عطر آگینی گلچین میکرد.
اسرار دل خود را فقط با گلها باز میگفت.
وقتی حقکشی میدید،
چون یک گل زخمی، آهی میکشید و میگفت:
-آه...ای کاش،
در این دنیا،
گل را با گل مقایسه میکردند.
نه خواندن بلد بود، نه نوشتن.
هنگام گریستن، گلها را آب میداد
و هنگام شادی، گلها را نوازش میکرد
هر وقت ترانهی دلنشینی میشنید،
دیده به گلها میدوخت و به اندیشهای ژرف فرو میرفت.
آری... او همچو گلی بود.
او، در سرآغاز شعرم، قلمی با نوک گلی بود.
آری ... آری... آن زن،
مادرم بود.
اگر بدانید که،
اشک ریزان،
چه گلهایی پرورش داد از خارهای زندگی!
و اکنون،
آن گل ها زینتبخش سنگ مزارش شده اند...
http://uupload.ir/files/pqf7_7394841-1837.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1838
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
- که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است -
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
🔸نامش «گل»بود
نامش «گل»بود.
بیش از هر چیزی، به گل عشق میورزید.
هنگام خنده، گلها شکوفه میزد در گلِ رویاش.
تنهایی خود را، فقط با گلها قسمت میکرد.
از کسانی که دوستش داشت، همیشه در انتظار گل،
و نیز در تقویمها، در پی فصل گل بود.
شیفتهی بوی گل،
و نیز گلاب بود.
همیشه، گلهای خشک شده را،
درلابهلای برگهای زندگی حزینش میگذاشت.
مدام با گلخندههایش، پرورده بود عشقش را.
هر بامداد، مثل نان داغی،
تبسمهایش را چون گلی سر سفره رها میکرد.
از حیاط یک خانه ی چوبی،
گل های عطر آگینی گلچین میکرد.
اسرار دل خود را فقط با گلها باز میگفت.
وقتی حقکشی میدید،
چون یک گل زخمی، آهی میکشید و میگفت:
-آه...ای کاش،
در این دنیا،
گل را با گل مقایسه میکردند.
نه خواندن بلد بود، نه نوشتن.
هنگام گریستن، گلها را آب میداد
و هنگام شادی، گلها را نوازش میکرد
هر وقت ترانهی دلنشینی میشنید،
دیده به گلها میدوخت و به اندیشهای ژرف فرو میرفت.
آری... او همچو گلی بود.
او، در سرآغاز شعرم، قلمی با نوک گلی بود.
آری ... آری... آن زن،
مادرم بود.
اگر بدانید که،
اشک ریزان،
چه گلهایی پرورش داد از خارهای زندگی!
و اکنون،
آن گل ها زینتبخش سنگ مزارش شده اند...
http://uupload.ir/files/pqf7_7394841-1837.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1838
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
▪️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از #نوری_جان Nuri Can
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه از #شهرام_دشتی
" آه! اگر میتوانستم "
آه! اگر میتوانستم
از اندوه نشاط و از نشاط امید میساختم؛
دلم را به اندوه قسمت و به تمام کودکان دنیا مهر و محبت عرضه میکردم...
آه! اگر میتوانستم
باد میشدم و میوزیدم در صحراهای خشک و بی حاصل، کوه و دشت را درمینوردیدم؛
به اتاق کودکان رخنه میکردم، رویشان را میپوشاندم، از پیشانیشان میبوسیدم
قصهای گفته، آهسته راهم را میکشیدم و میرفتم...
آه! اگر میتوانستم
درخت میشدم در بیابانهای خشک، هر بهار سبز میشدم و هر تابستان میوه میدادم به کودکان.
برگهایم را میریختم در پائیز و با باد رهسپار میشدم...
آه! اگر میتوانستم
چناری بزرگ میشدم و چهار فصل سبز میماندم؛
گیسوانم را با باران میشستم و با باد خشک میکردم...
لباسی از مهر بر تن میکردم و زمستانها کودکان را در آغوش میکشیدم !...
آه! اگر میتوانستم
چشمهی خنکی میشدم و آب میدادم تشنگان را
دلها را با مهر و محبت از نفرت و کین، از پلشتی، از غم و اندوه میشستم
دیار به دیار روان میشدم و میرفتم...
آه! اگر میتوانستم
خاک میشدم و در آغوش خود گندم میرویاندم
گل میشدم و میشکفتم در باغ و باغچهها و عطر خود را میپراکندم همه جا...
هر جا که باران نبود، قطرات بلورین از دیدگان میچکاندم...
اسم کودکان را «صلح» مینهادم
«امید» مینهادم
در برابر همهی جنگها میایستادم...
آه! اگر میتوانستم
دنیا را به کودکان میسپردم ؛ آفتاب میشدم و طلوع میکردم هر بامداد؛
قصهای میشدم و میآراستم رویاها را ، مهر میشدم و با محبت در آغوش میکشیدم کودکان بی کس را
پدران و مادران را نمیگریاندم...
آه! اگر میتوانستم
وقتی کودکی کشته میشد من نیز کشته میشدم
طبیبی میشدم و زخمها را میبستم
مادری میشدم و سیاه میبستم
کودکان را نمیرنجاندم
پدر میشدم و به جای همهی آنها میگریستم...
آه! اگر میتوانستم
از جنگ صلح و از صلح انسان میساختم
از اندوه نشاط و از نشاط امید و از امید انسان میساختم
به جای گلوله، هر بامداد شعر نثار کودکان میکردم..
http://uupload.ir/files/5x3n_n.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1986
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
@piaderonews
🔸شعری از #نوری_جان Nuri Can
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه از #شهرام_دشتی
" آه! اگر میتوانستم "
آه! اگر میتوانستم
از اندوه نشاط و از نشاط امید میساختم؛
دلم را به اندوه قسمت و به تمام کودکان دنیا مهر و محبت عرضه میکردم...
آه! اگر میتوانستم
باد میشدم و میوزیدم در صحراهای خشک و بی حاصل، کوه و دشت را درمینوردیدم؛
به اتاق کودکان رخنه میکردم، رویشان را میپوشاندم، از پیشانیشان میبوسیدم
قصهای گفته، آهسته راهم را میکشیدم و میرفتم...
آه! اگر میتوانستم
درخت میشدم در بیابانهای خشک، هر بهار سبز میشدم و هر تابستان میوه میدادم به کودکان.
برگهایم را میریختم در پائیز و با باد رهسپار میشدم...
آه! اگر میتوانستم
چناری بزرگ میشدم و چهار فصل سبز میماندم؛
گیسوانم را با باران میشستم و با باد خشک میکردم...
لباسی از مهر بر تن میکردم و زمستانها کودکان را در آغوش میکشیدم !...
آه! اگر میتوانستم
چشمهی خنکی میشدم و آب میدادم تشنگان را
دلها را با مهر و محبت از نفرت و کین، از پلشتی، از غم و اندوه میشستم
دیار به دیار روان میشدم و میرفتم...
آه! اگر میتوانستم
خاک میشدم و در آغوش خود گندم میرویاندم
گل میشدم و میشکفتم در باغ و باغچهها و عطر خود را میپراکندم همه جا...
هر جا که باران نبود، قطرات بلورین از دیدگان میچکاندم...
اسم کودکان را «صلح» مینهادم
«امید» مینهادم
در برابر همهی جنگها میایستادم...
آه! اگر میتوانستم
دنیا را به کودکان میسپردم ؛ آفتاب میشدم و طلوع میکردم هر بامداد؛
قصهای میشدم و میآراستم رویاها را ، مهر میشدم و با محبت در آغوش میکشیدم کودکان بی کس را
پدران و مادران را نمیگریاندم...
آه! اگر میتوانستم
وقتی کودکی کشته میشد من نیز کشته میشدم
طبیبی میشدم و زخمها را میبستم
مادری میشدم و سیاه میبستم
کودکان را نمیرنجاندم
پدر میشدم و به جای همهی آنها میگریستم...
آه! اگر میتوانستم
از جنگ صلح و از صلح انسان میساختم
از اندوه نشاط و از نشاط امید و از امید انسان میساختم
به جای گلوله، هر بامداد شعر نثار کودکان میکردم..
http://uupload.ir/files/5x3n_n.j.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1986
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
@piaderonews
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹معرفی " آخرین حرف حوشانا" / #احمد_آکابای
🔶ترجمه ی #شهرام_دشتی
«آخرین حرف حوشانا» با عنوان اصلی Hoşana'nın Son Sözü کتابیست از آهمت آباکای Ahmet Abakay یا همان احمد آباکای با ترجمهی شهرام دشتی که به تازگی به اهتمامِ نشر رسپینا در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
این کتاب خود زندگینامهنوشت یا اتوبیوگرافی نویسنده است که به دلیلِ روایی بودنِ مطالب، حالتِ داستانی دارد و مطالعهی آن خواننده را جذب میکند، به طوری که اگر کسی این کتاب را به دست بگیرد تا پایانِ داستان نمیتواند آن را بر زمین بگذارد. این روایت علاوه بر توضیح جنبههای فردی و شخصیِ زندگیِ نویسنده، به جامعهی عثمانی در دورهی جنگ اول جهانی هم معطوف است، به طوری که به کشتار دسته جمعی ارامنه در آن سرزمین و در آن برههی زمانی مربوط میشود و از برخی رازهای این نسلکشی پرده برمیدارد.
شهرام دشتی از مترجمان زبده و توانای زبان ایستانبولیست که در برگردانِ این اثر نیز مانند سایر ترجمهها خوش درخشیده است. از ابتکارهای مهم او در ترجمهی این کتاب، افزودن زندگینامهی مختصر و مفید شخصیتهاییست که در روند این روایت از آنها نام برده میشود و احتمال دارد مخاطب مطلب چندانی در خصوص آنها نداند. افزودن این بخش در انتهای کتاب، خواننده را از مراجعه به مآخذ دیگر بینیاز میکند.
کتاب «آخرین حرف حوشانا» در 344 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 23000 تومان و به همت نشر رسپینا روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/sgtx_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2067
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹معرفی " آخرین حرف حوشانا" / #احمد_آکابای
🔶ترجمه ی #شهرام_دشتی
«آخرین حرف حوشانا» با عنوان اصلی Hoşana'nın Son Sözü کتابیست از آهمت آباکای Ahmet Abakay یا همان احمد آباکای با ترجمهی شهرام دشتی که به تازگی به اهتمامِ نشر رسپینا در دسترسِ علاقهمندان قرار گرفته است.
این کتاب خود زندگینامهنوشت یا اتوبیوگرافی نویسنده است که به دلیلِ روایی بودنِ مطالب، حالتِ داستانی دارد و مطالعهی آن خواننده را جذب میکند، به طوری که اگر کسی این کتاب را به دست بگیرد تا پایانِ داستان نمیتواند آن را بر زمین بگذارد. این روایت علاوه بر توضیح جنبههای فردی و شخصیِ زندگیِ نویسنده، به جامعهی عثمانی در دورهی جنگ اول جهانی هم معطوف است، به طوری که به کشتار دسته جمعی ارامنه در آن سرزمین و در آن برههی زمانی مربوط میشود و از برخی رازهای این نسلکشی پرده برمیدارد.
شهرام دشتی از مترجمان زبده و توانای زبان ایستانبولیست که در برگردانِ این اثر نیز مانند سایر ترجمهها خوش درخشیده است. از ابتکارهای مهم او در ترجمهی این کتاب، افزودن زندگینامهی مختصر و مفید شخصیتهاییست که در روند این روایت از آنها نام برده میشود و احتمال دارد مخاطب مطلب چندانی در خصوص آنها نداند. افزودن این بخش در انتهای کتاب، خواننده را از مراجعه به مآخذ دیگر بینیاز میکند.
کتاب «آخرین حرف حوشانا» در 344 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 23000 تومان و به همت نشر رسپینا روانهی بازار کتاب شده است.
http://uupload.ir/files/sgtx_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2067
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸متن ادبی از جمال سورهیا Cemal Süreya
▫️که در ایران به #جمال_ثریا مشهور است
▫️به همراه اصل متن در سایت
🔹برگردان از #شهرام_دشتی
🔵 زنها بیصدا میروند!
برای ادامهی رابطهی خود زحمت زیادی میکشند. با تمامِ قلب، مغز و روح خود؛ همین و بس.
به سختی قبول کرده است؛ دوست ندارد به دیگری تعلق داشته باشد. مثلن، به سانِ مرد به خاطر اینکه آش بینمک است دعوا راه نمیاندازد؛ میگوید باید حرف بزنیم. مردها نیز اغلب از این حرف عصبانی میشوند. این صحبتها به تأخیر میافتد. تا پایانِ مسابقه، تا بعد از غذا و یا به خاطر خیلی چیزهای بیمورد به تعویق میافتد.
زنها لجوج و یکدنده هستند؛ همانطور که به زندگی وابستهاند به عشق های خود نیز پایبندند. از این روی دوست دارند حرف بزنند و دردِ دل خود را بگویند و تا قانع کردن طرف مقابل، تلاش میکنند. سرانجام پس میزنند. زن تا روزنهیی مییابد تمام دردِ دل خود را قسمت میکند. اغلب چه جوابی میگیرد؟ «چرند نگو!... » چیزی که برای زن مطرح است به نظرِ مرد بیمورد و مزخرف میآید. اصلن اهمیتی نمیدهد. باز هم دلخوری... مرد بدون این که قانع شده باشد باز هم به تعویق میاندازد و متوجه نیست که روزی میرسد تمامِ اینها مثل تیری به سوی خودش برمیگردد.
اگر زنی شکوه کند و یا به قول مردها غرغر کند، مرد باید بداند که زن هنوز به ادامهی رابطهی خود امیدوار است، او می خواهد ادامه دهد، با هم زندگی کنند، مسائل و مشکلات را حل کرده، خوشبخت باشند. مهمتر از همه، هنوز آن مرد را دوست دارد.
زن بیصدا جایی را ترک میکند!
مهمترین مسأله همین است. شرایطی که مردها اصلن متوجه نیستند، تا این حد ساده است. زنی که تا آن روز حرف میزد، دعوا میکرد، جر و بحث میکرد، در سکوت فرو میرود. وقتی از آن رابطه ناامید شد بدین معنیست که عشقاش نیز زخم برداشته است. ساکهای دلش را بسته است، بلیتهایی که در ذهن دارد خریده و در حالی که جسماش آن جا مانده، گذاشته و رفته است. مرد هر شب به خانه میآید و باز شدن در را میبیند ولی نمیفهمد که زن بیصدا و ساکت رابطهی خود را ترک کرده است. اگر زنی جایی را ترک کرده باشد، جدایی او خیلی ساکت و بیصدا بوده و بدون اینکه کسی آن را احساس کرده باشد، بدون اینکه در را محکم بکشد و به هم بکوبد، رفته است. زنی که در آشپزخانه غذا میپزد، روی مبل کنار دستاش نشسته است، شبها روحاش را به کناری گذاشته، سعی میکند بخوابد، دیگر زن قبلی نیست. نباید از فریادها و دعواهای یک زن ترسید. چون رفتن او بیصدا و اصالتمند است.
http://www.uupload.ir/files/esh3_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2343
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸متن ادبی از جمال سورهیا Cemal Süreya
▫️که در ایران به #جمال_ثریا مشهور است
▫️به همراه اصل متن در سایت
🔹برگردان از #شهرام_دشتی
🔵 زنها بیصدا میروند!
برای ادامهی رابطهی خود زحمت زیادی میکشند. با تمامِ قلب، مغز و روح خود؛ همین و بس.
به سختی قبول کرده است؛ دوست ندارد به دیگری تعلق داشته باشد. مثلن، به سانِ مرد به خاطر اینکه آش بینمک است دعوا راه نمیاندازد؛ میگوید باید حرف بزنیم. مردها نیز اغلب از این حرف عصبانی میشوند. این صحبتها به تأخیر میافتد. تا پایانِ مسابقه، تا بعد از غذا و یا به خاطر خیلی چیزهای بیمورد به تعویق میافتد.
زنها لجوج و یکدنده هستند؛ همانطور که به زندگی وابستهاند به عشق های خود نیز پایبندند. از این روی دوست دارند حرف بزنند و دردِ دل خود را بگویند و تا قانع کردن طرف مقابل، تلاش میکنند. سرانجام پس میزنند. زن تا روزنهیی مییابد تمام دردِ دل خود را قسمت میکند. اغلب چه جوابی میگیرد؟ «چرند نگو!... » چیزی که برای زن مطرح است به نظرِ مرد بیمورد و مزخرف میآید. اصلن اهمیتی نمیدهد. باز هم دلخوری... مرد بدون این که قانع شده باشد باز هم به تعویق میاندازد و متوجه نیست که روزی میرسد تمامِ اینها مثل تیری به سوی خودش برمیگردد.
اگر زنی شکوه کند و یا به قول مردها غرغر کند، مرد باید بداند که زن هنوز به ادامهی رابطهی خود امیدوار است، او می خواهد ادامه دهد، با هم زندگی کنند، مسائل و مشکلات را حل کرده، خوشبخت باشند. مهمتر از همه، هنوز آن مرد را دوست دارد.
زن بیصدا جایی را ترک میکند!
مهمترین مسأله همین است. شرایطی که مردها اصلن متوجه نیستند، تا این حد ساده است. زنی که تا آن روز حرف میزد، دعوا میکرد، جر و بحث میکرد، در سکوت فرو میرود. وقتی از آن رابطه ناامید شد بدین معنیست که عشقاش نیز زخم برداشته است. ساکهای دلش را بسته است، بلیتهایی که در ذهن دارد خریده و در حالی که جسماش آن جا مانده، گذاشته و رفته است. مرد هر شب به خانه میآید و باز شدن در را میبیند ولی نمیفهمد که زن بیصدا و ساکت رابطهی خود را ترک کرده است. اگر زنی جایی را ترک کرده باشد، جدایی او خیلی ساکت و بیصدا بوده و بدون اینکه کسی آن را احساس کرده باشد، بدون اینکه در را محکم بکشد و به هم بکوبد، رفته است. زنی که در آشپزخانه غذا میپزد، روی مبل کنار دستاش نشسته است، شبها روحاش را به کناری گذاشته، سعی میکند بخوابد، دیگر زن قبلی نیست. نباید از فریادها و دعواهای یک زن ترسید. چون رفتن او بیصدا و اصالتمند است.
http://www.uupload.ir/files/esh3_j.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2343
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه از #شهرام_دشتی
▫️بله حقیقت دارد
✡️همیشه خود را«همه چیز» و ما را«هیچ» پنداشتند
و بعد، مثل یک ستاره ی دنباله دار، سُر خوردند
و ناپدید شدند ...
بله حقیقت دارد،
خرد شدنم،
به ستوه آمدنم
ازاین زندگی،
ازاین دنیا،
حقیقت دارد.
بله حقیقت دارد،
نفرتم
از این عشقهای دو سه روزه،
از این به اصطلاح عشقهای سال،
از این دوز و کلکها،
از آنهایی که با ما خصومت میورزند،
از آنهایی که از پشت سر خنجر میزنند،
از آنهایی که اینچنین به ما آتش میزنند،
از آنهایی که با چشم نابینا مینگرند،
از مارهای فرشته صفت،
حقیقت دارد.
بله حقیقت دارد،
حیرتم
از این شبهای بزن و برقص،
از آنهایی که اشک دیدگانمان رابه تمسخر میگیرند،
از آنهایی که این ضربهها را نادیده میگیرند،
از این ترانههای بیشعر،
از این آهنگها، از این خطاهای دوران،
از شاعران خودبین،
از چنین نویسندگان و نقاشان،
از همهی کسانی که این چنین خوابآلود در گشت و گذارند،
حقیقت دارد.
این چه نمایشیست،
این چه مضحکهییست،
چه کسی گفت؟ چه گفت؟ چگونه گفت؟
چه کسی، چه کسی را به حوض هل داد؟
چه کسی، چه کسی را به خاطر هیچ و پوچ ترک کرد؟
...............................
..............................
این چه حقیقت تلخیست،
این چه پیراهنی از آتش است،
سراسر تلخ،
سراسر غریب،
غربتم در دیار خود،
حقیقت دارد.
آه، ای سبزچشم اشکآلودم،
آه، ای پرندهی شبهای تارم،
آه ای گل در برابر بادم،
تو را هم مثل اشعارم،
تکه تکه از من جدا کردند،
نه به تو،
نه به من
و نه به بیخوابی شبهایم، دلشان سوخت.
از این روی،
جنونم از این روزهای سیهروی،
از این تقدیر خودنوشته،
حقیقت دارد.
اینک، آن روز، همین روز است.
حسرتم
به زنی مثل یک زن،
به مردی مثل یک مرد،
حقیقت دارد.
http://www.uupload.ir/files/h0t_a.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2370
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعری از آهمت سلچوک ایلکان Ahmet Selçuk İlkan
که در ایران به احمد سلجوق ایلکان و گاهی هم به ایلخان مشهور است
به همراه اصل شعر در سایت
🔹ترجمه از #شهرام_دشتی
▫️بله حقیقت دارد
✡️همیشه خود را«همه چیز» و ما را«هیچ» پنداشتند
و بعد، مثل یک ستاره ی دنباله دار، سُر خوردند
و ناپدید شدند ...
بله حقیقت دارد،
خرد شدنم،
به ستوه آمدنم
ازاین زندگی،
ازاین دنیا،
حقیقت دارد.
بله حقیقت دارد،
نفرتم
از این عشقهای دو سه روزه،
از این به اصطلاح عشقهای سال،
از این دوز و کلکها،
از آنهایی که با ما خصومت میورزند،
از آنهایی که از پشت سر خنجر میزنند،
از آنهایی که اینچنین به ما آتش میزنند،
از آنهایی که با چشم نابینا مینگرند،
از مارهای فرشته صفت،
حقیقت دارد.
بله حقیقت دارد،
حیرتم
از این شبهای بزن و برقص،
از آنهایی که اشک دیدگانمان رابه تمسخر میگیرند،
از آنهایی که این ضربهها را نادیده میگیرند،
از این ترانههای بیشعر،
از این آهنگها، از این خطاهای دوران،
از شاعران خودبین،
از چنین نویسندگان و نقاشان،
از همهی کسانی که این چنین خوابآلود در گشت و گذارند،
حقیقت دارد.
این چه نمایشیست،
این چه مضحکهییست،
چه کسی گفت؟ چه گفت؟ چگونه گفت؟
چه کسی، چه کسی را به حوض هل داد؟
چه کسی، چه کسی را به خاطر هیچ و پوچ ترک کرد؟
...............................
..............................
این چه حقیقت تلخیست،
این چه پیراهنی از آتش است،
سراسر تلخ،
سراسر غریب،
غربتم در دیار خود،
حقیقت دارد.
آه، ای سبزچشم اشکآلودم،
آه، ای پرندهی شبهای تارم،
آه ای گل در برابر بادم،
تو را هم مثل اشعارم،
تکه تکه از من جدا کردند،
نه به تو،
نه به من
و نه به بیخوابی شبهایم، دلشان سوخت.
از این روی،
جنونم از این روزهای سیهروی،
از این تقدیر خودنوشته،
حقیقت دارد.
اینک، آن روز، همین روز است.
حسرتم
به زنی مثل یک زن،
به مردی مثل یک مرد،
حقیقت دارد.
http://www.uupload.ir/files/h0t_a.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2370
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸معرفی مجموعه «عشق کولی» #صباح_الدین_علی
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
#کتاب_شناسی_ادبیات_ترکیه
«عشق کولی» مجموعهییست از داستانهای کوتاه ساباهاتتین عآلی Sabahattin Ali یا همان صباحالدین علی از شاعران و نویسندهگان مهم و مشهور ترکیه که شهرام دشتی از زبان ایستانبولی به فارسی برگردانده است.
ساباهاتتین عآلی در 25 شوبات Şubat منطبق بر ماهِ فوریه و در سالِ ۱۹۰۷ در شهر آردینو Ardino دیده به جهان گشود. این شهر قبلن جزء امپراتوریِ عثمانی بود که امروزه در کشور بلغارستان قرار دارد. ساباهاتتین عآلی در شهرهایی مثلِ ایستانبول، چاناککاله Çanakkale یا همان چاناکقلعه و ادرمیت Edremit مقیم بود و بعد در شهر بالیکاسیر Balıkesir به مدرسه رفت. در سال ۱۹۲۶ بار دیگر در ایستانبول اقامت گزید و در سال ۱۹۲۶ از دانشکدهی تربیت معلم همانجا فارغالتحصیل شد. بعد از آن یک سال در شهرِ یوزگات Yozgat یا همان یوزغاد مشغول به تدریس شد اما در سال ۱۹۲۸ پس از قبولی در آزمونی که ادارهی آموزش و پرورش برگزار کرده بود، برای طی یک دورهی دو ساله به آلمان رفت. دو سال بعد به ترکیه برگشت و در دبیرستانهای شهرهایی مثل آیدین Aydın و کونیا Konya یا همان قونیه مشغول تدریس زبان آلمانی شد.
در دورهی تدریس در کونیا به دلیل سرودن شعری در انتقاد از سیاستهای آتاتورک دستگیر شد. مدتی را در زندان سپری کرد تا آنکه در سال ۱۹۳۳ در پیِ عفو عمومی از زندان آزاد شد. از ادارهی آموزش و پرورش درخواست مجوز همکاری کرد، و بعد از آنکه با درخواست او مؤافقت شد کار خود را در ادارهی نشریات وزارت آموزش ملی پی گرفت. در ۱۶ ماییس منطبق بر ماهِ می و در سالِ ۱۹۳۵ ازدواج کرد و در سال ۱۹۴۴ بار دیگر دستگیر و زندانی شد. ساباهاتتین عآلی پس از آزادی از زندان دچار مشکلات مالی شد و تصمیم به ترک کشور گرفت اما درخواستِ وی برای گرفتن گذرنامه موردِ تأیید قرار نگرفت. در نتیجه او تصمیم گرفت به شکلِ قاچاقی از مرز رد شود اما در 2 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سالِ 1948 به قتل رسید.
ساباهاتتین عآلی کتابهای متعددی در زمینههایی مثلِ شعر، داستان کوتاه و رمان منتشر کرده است. او در حدود 60 داستانِ کوتاه دارد که شهرام دشتی ده داستان از این نویسنده را برگزیده، بعد از ترجمه در کتاب «عشق کولی» گرد آورده است. در این کتاب داستانهایی با این عناوین پیشِ روی مخاطب قرار دارد: عشق کولی/ شاهکاری که نجات نیافت/ داستان مشعلی که به ناگاه خاموش میشود/ ویولنسل/ فراری/ آپارتمان/ ماشین یکی پنج کروش/ رفیق عزیزتر از جان/ آب گرم/ و دشمن
شهرام دشتی از مترجمان نکتهسنج و پرکار زبان ایستانبولیست که در ترجمهی متون، همیشه در وفاداری به اصل اثر وسواس چشمگیری دارد. از دیگر ترجمههای او میتوانم به این عناوین اشاره کنم:
- خداحافظ پدر/ از فاکیر بایکورت Fakir Baykurt (یا همان فقیر بایکورت)/ در حوزهی ادبیات داستانی
- کودک درون ما/ از دوعان جوجلاوعلو Doğan Cüceloğlu (یا همان دوغان جوجلاوغلو)/ در حوزهی روانشناسی
- هنر ارتباط/ از دوعان جوجلاوعلو Doğan Cüceloğlu (یا همان دوغان جوجلاوغلو)/ در حوزهی روانشناسی
- آخرین حرف حوشانا/ از آهمت آباکای Ahmet Abakay (یا همان احمد آباکای)/ در حوزهی ادبیات داستانی
کتاب «عشق کولی» در سال 1393 و به همت انتشارات رسپینا و در 109 صفحه چاپ و منتشر شده است.
http://www.uupload.ir/files/p22i_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2410
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸معرفی مجموعه «عشق کولی» #صباح_الدین_علی
🔹ترجمه ی #شهرام_دشتی
#کتاب_شناسی_ادبیات_ترکیه
«عشق کولی» مجموعهییست از داستانهای کوتاه ساباهاتتین عآلی Sabahattin Ali یا همان صباحالدین علی از شاعران و نویسندهگان مهم و مشهور ترکیه که شهرام دشتی از زبان ایستانبولی به فارسی برگردانده است.
ساباهاتتین عآلی در 25 شوبات Şubat منطبق بر ماهِ فوریه و در سالِ ۱۹۰۷ در شهر آردینو Ardino دیده به جهان گشود. این شهر قبلن جزء امپراتوریِ عثمانی بود که امروزه در کشور بلغارستان قرار دارد. ساباهاتتین عآلی در شهرهایی مثلِ ایستانبول، چاناککاله Çanakkale یا همان چاناکقلعه و ادرمیت Edremit مقیم بود و بعد در شهر بالیکاسیر Balıkesir به مدرسه رفت. در سال ۱۹۲۶ بار دیگر در ایستانبول اقامت گزید و در سال ۱۹۲۶ از دانشکدهی تربیت معلم همانجا فارغالتحصیل شد. بعد از آن یک سال در شهرِ یوزگات Yozgat یا همان یوزغاد مشغول به تدریس شد اما در سال ۱۹۲۸ پس از قبولی در آزمونی که ادارهی آموزش و پرورش برگزار کرده بود، برای طی یک دورهی دو ساله به آلمان رفت. دو سال بعد به ترکیه برگشت و در دبیرستانهای شهرهایی مثل آیدین Aydın و کونیا Konya یا همان قونیه مشغول تدریس زبان آلمانی شد.
در دورهی تدریس در کونیا به دلیل سرودن شعری در انتقاد از سیاستهای آتاتورک دستگیر شد. مدتی را در زندان سپری کرد تا آنکه در سال ۱۹۳۳ در پیِ عفو عمومی از زندان آزاد شد. از ادارهی آموزش و پرورش درخواست مجوز همکاری کرد، و بعد از آنکه با درخواست او مؤافقت شد کار خود را در ادارهی نشریات وزارت آموزش ملی پی گرفت. در ۱۶ ماییس منطبق بر ماهِ می و در سالِ ۱۹۳۵ ازدواج کرد و در سال ۱۹۴۴ بار دیگر دستگیر و زندانی شد. ساباهاتتین عآلی پس از آزادی از زندان دچار مشکلات مالی شد و تصمیم به ترک کشور گرفت اما درخواستِ وی برای گرفتن گذرنامه موردِ تأیید قرار نگرفت. در نتیجه او تصمیم گرفت به شکلِ قاچاقی از مرز رد شود اما در 2 نیسان Nisan منطبق بر ماهِ آوریل و در سالِ 1948 به قتل رسید.
ساباهاتتین عآلی کتابهای متعددی در زمینههایی مثلِ شعر، داستان کوتاه و رمان منتشر کرده است. او در حدود 60 داستانِ کوتاه دارد که شهرام دشتی ده داستان از این نویسنده را برگزیده، بعد از ترجمه در کتاب «عشق کولی» گرد آورده است. در این کتاب داستانهایی با این عناوین پیشِ روی مخاطب قرار دارد: عشق کولی/ شاهکاری که نجات نیافت/ داستان مشعلی که به ناگاه خاموش میشود/ ویولنسل/ فراری/ آپارتمان/ ماشین یکی پنج کروش/ رفیق عزیزتر از جان/ آب گرم/ و دشمن
شهرام دشتی از مترجمان نکتهسنج و پرکار زبان ایستانبولیست که در ترجمهی متون، همیشه در وفاداری به اصل اثر وسواس چشمگیری دارد. از دیگر ترجمههای او میتوانم به این عناوین اشاره کنم:
- خداحافظ پدر/ از فاکیر بایکورت Fakir Baykurt (یا همان فقیر بایکورت)/ در حوزهی ادبیات داستانی
- کودک درون ما/ از دوعان جوجلاوعلو Doğan Cüceloğlu (یا همان دوغان جوجلاوغلو)/ در حوزهی روانشناسی
- هنر ارتباط/ از دوعان جوجلاوعلو Doğan Cüceloğlu (یا همان دوغان جوجلاوغلو)/ در حوزهی روانشناسی
- آخرین حرف حوشانا/ از آهمت آباکای Ahmet Abakay (یا همان احمد آباکای)/ در حوزهی ادبیات داستانی
کتاب «عشق کولی» در سال 1393 و به همت انتشارات رسپینا و در 109 صفحه چاپ و منتشر شده است.
http://www.uupload.ir/files/p22i_sh.d.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2410
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_ترکیه
زیر نظر ابوالفضل پاشا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈