@piaderonews
"جاسوسها" از مایکل فرین
#امیر_حسین_بریمانی
رمان «جاسوسها»، اثر مایکل فرین با ترجمه کیهان بهمنی توسط نشر چترنگ وارد بازار کتاب شد. این نخستین رمانی است که به قلم این نویسنده در ایران منتشر میشود. از فرین پیشتر دو نمایشنامه «کپنهاگ» و «دمکراسی» به فارسی برگردانده شده بود. در میان رمان های این نویسنده رمان جاسوسها که در سال ۲۰۰۲ نوشته شده است، موفق به دریافت دو جایزه ادبی مهم شده است: جایزه وایت بِرِد (۲۰۰۲) و جایزه نویسندگان کشورهای مشترک المنافع (۲۰۰۳).در رمان «جاسوسها»، راوی مردی است که خاطرات خود را از سالهای جنگ جهانی دوم روایت میکند. او در آن زمان کودکی کنجکاو بوده که در حین بازی با رفیقش درگیر ماجراهایی جدی میشود. مایکل فرین، نویسنده، نمایشنامهنویس و مترجم انگلیسی در سال ۱۹۳۳ در حومه لندن به دنیا آمد. این نویسنده عمدتاً طنزنویس در بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۶ موفق به دریافت نزدیک به بیست جایزه ادبی در بخش های نمایشنامه و رمان شده است که این موضوع نشان دهنده جایگاه ویژه او در ادبیات انگلستان است. در پشت جلد این کتاب چنین میخوانیم: " بچه طفلکی. اما همیشه همین طوره. تو یه بازی رو شروع میکنی، تو بازی هم از خودت شجاعت نشون میدی و میشی قهرمان بازی. اما بازی هی طول میکشه و طول میکشه، و ترسناکتر و ترسناکتر میشه، و تو خسته میشی چون نمیتونی برای ابد شجاع بمونی. و بعد یه شب اون بلا سرت میاد. تو اون بالا، تو تاریکی آسمونی، هشتصد کیلومتر دور از خونه، و یکهو حس میکنی اون تاریکی به جسمت رسوخ کرده. تو سرت، تو شکمت. میبری، مثل یه موتور خراب. نمیتونی فکر کنی، نمیتونی تکون بخوری. نمیتونی ببینی، نمیتونی بشنوی. تو تاریکی فریاد ترس همهچی رو تو خودش غرق میکنه و بعد اون فریاد ادامه پیدا میکنه؛ و تازه میبینی داره از تو وجود خودت بیرون میاد.."
فرین در دوره خدمت نظام، زبان روسی را فراگرفت و هم اکنون او را بهترین مترجم آثار چخوف در بریتانیا میدانند. این نویسنده عمدتاً طنزنویس در بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۶ موفق به دریافت نزدیک به بیست جایزه ادبی در بخش های نمایشنامه و رمان شده است که این موضوع نشان دهنده جایگاه ویژه او در ادبیات انگلستان است. از جمله معروفترین جوایزی که فرین موفق به دریافت آنها شده است، میتوان به جایزه سامرمست موام (۱۹۶۶) برای رمان «مرد حلبی»، جایزه لارنس اولیویه (۱۹۷۶) در بخش بهترین کمدی برای نمایشنامه «سالهای خرها»، جوایز حلقه منتقدان تئاتر (۱۹۹۸)، ایونینگ استاندارد لندن (۱۹۹۸)، تونی (۲۰۰۰) و حلقه منتقدان تئاتر نیویورک (۲۰۰۰) برای نمایشنامه «کپنهاگ»، جایزه وایت بِرِد (۲۰۰۲) برای «جاسوس ها»، و جایزه قلم طلایی (۲۰۰۳) به خاطر یک عمر خدمت به ادبیات اشاره کرد.
http://s9.picofile.com/file/8280264268/M_F.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1719
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
"جاسوسها" از مایکل فرین
#امیر_حسین_بریمانی
رمان «جاسوسها»، اثر مایکل فرین با ترجمه کیهان بهمنی توسط نشر چترنگ وارد بازار کتاب شد. این نخستین رمانی است که به قلم این نویسنده در ایران منتشر میشود. از فرین پیشتر دو نمایشنامه «کپنهاگ» و «دمکراسی» به فارسی برگردانده شده بود. در میان رمان های این نویسنده رمان جاسوسها که در سال ۲۰۰۲ نوشته شده است، موفق به دریافت دو جایزه ادبی مهم شده است: جایزه وایت بِرِد (۲۰۰۲) و جایزه نویسندگان کشورهای مشترک المنافع (۲۰۰۳).در رمان «جاسوسها»، راوی مردی است که خاطرات خود را از سالهای جنگ جهانی دوم روایت میکند. او در آن زمان کودکی کنجکاو بوده که در حین بازی با رفیقش درگیر ماجراهایی جدی میشود. مایکل فرین، نویسنده، نمایشنامهنویس و مترجم انگلیسی در سال ۱۹۳۳ در حومه لندن به دنیا آمد. این نویسنده عمدتاً طنزنویس در بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۶ موفق به دریافت نزدیک به بیست جایزه ادبی در بخش های نمایشنامه و رمان شده است که این موضوع نشان دهنده جایگاه ویژه او در ادبیات انگلستان است. در پشت جلد این کتاب چنین میخوانیم: " بچه طفلکی. اما همیشه همین طوره. تو یه بازی رو شروع میکنی، تو بازی هم از خودت شجاعت نشون میدی و میشی قهرمان بازی. اما بازی هی طول میکشه و طول میکشه، و ترسناکتر و ترسناکتر میشه، و تو خسته میشی چون نمیتونی برای ابد شجاع بمونی. و بعد یه شب اون بلا سرت میاد. تو اون بالا، تو تاریکی آسمونی، هشتصد کیلومتر دور از خونه، و یکهو حس میکنی اون تاریکی به جسمت رسوخ کرده. تو سرت، تو شکمت. میبری، مثل یه موتور خراب. نمیتونی فکر کنی، نمیتونی تکون بخوری. نمیتونی ببینی، نمیتونی بشنوی. تو تاریکی فریاد ترس همهچی رو تو خودش غرق میکنه و بعد اون فریاد ادامه پیدا میکنه؛ و تازه میبینی داره از تو وجود خودت بیرون میاد.."
فرین در دوره خدمت نظام، زبان روسی را فراگرفت و هم اکنون او را بهترین مترجم آثار چخوف در بریتانیا میدانند. این نویسنده عمدتاً طنزنویس در بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۶ موفق به دریافت نزدیک به بیست جایزه ادبی در بخش های نمایشنامه و رمان شده است که این موضوع نشان دهنده جایگاه ویژه او در ادبیات انگلستان است. از جمله معروفترین جوایزی که فرین موفق به دریافت آنها شده است، میتوان به جایزه سامرمست موام (۱۹۶۶) برای رمان «مرد حلبی»، جایزه لارنس اولیویه (۱۹۷۶) در بخش بهترین کمدی برای نمایشنامه «سالهای خرها»، جوایز حلقه منتقدان تئاتر (۱۹۹۸)، ایونینگ استاندارد لندن (۱۹۹۸)، تونی (۲۰۰۰) و حلقه منتقدان تئاتر نیویورک (۲۰۰۰) برای نمایشنامه «کپنهاگ»، جایزه وایت بِرِد (۲۰۰۲) برای «جاسوس ها»، و جایزه قلم طلایی (۲۰۰۳) به خاطر یک عمر خدمت به ادبیات اشاره کرد.
http://s9.picofile.com/file/8280264268/M_F.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1719
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸 "یه چیزی بگو» با ترجمه #حمیدرضا_صدر
🔹 #امیر_حسین_بریمانی
حمیدرضا صدر ترجمه کتاب "Speak" نوشته لاورى هالس اندرسن نویسنده زن آمریکایی را به پایان برده و عنوان «یه چیزی بگو» را برای آن انتخاب کرده است. کتاب "Speak" که جوایز مختلفى کسب کرده و فیلمی با همین عنوان با بازی کریستین استیوارت از روی آن ساخته شده رمان روانشناسانه و اجتماعی بشمار میرود؛ رمانی که حمیدرضا صدر آنرا با عنوان «یه چیزی بگو» ترجمه کرده است. رمان «یه چیزی بگو» چندی پیش توسط نشر چشمه به انتشار رسید.
شخصیت این رمان دختر دبیرستانى آمریکایی است که گوشه گیر شده و خرده گیرانه به همه چیز مینگرد و در طول قصه تدریجا آن چه بر او گذشته هویدا می شود.این کتاب پس از رمان «یونایتد نفرین شده» دومین ترجمه صدر در زمینه ادبیات بشمار میرود.
حمیدرضا صدر متولد ۱۳۳۴ نویسنده و منتقد سینما و مفسر فوتبال است که معمولا به عنوان کارشناس فوتبال شناخته میشود. او دانشآموخته و دکترای خود را از دانشگاه لیدز بریتانیان دریافت کرده است. «پسری روی سکوها؛ وقایع نگاری چهاردههای فوتبال ایرانی»، «روزی روزگاری فوتبال»، «درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران» و «نیمکت داغ» از جمله دیگر کتابهای منتشر شده صدر هستند. او همچنین در سال 1394 توانست با کتاب «تو در قاهره خواهی مرد» جایزه کتاب سال را نیز از آن خود کند.
در بخشی از این رمان که حول دلمشغولیها و دلشورههای یک دختر دبیرستانی نوشته است میخوانیم: «...نیکول برخلاف من یکی از اون زیبارویان مدرسه است، از اون دخترهایی که همه میخواهند یه جوری رفیقش شوند. خانم کانرز مربی ورزشمان مرا برابر نیکول قرار داده تا تنیس بازی کنیم... سرو اول را من میزنم، ضربه خوبی با سرعت کم که نیکول با بک هند فوقالعادهاش بلافاصله جوابم را میدهد... سرو بعدی را او میزند. سرو معرکهای که توپ با سرعت حدود 90 مایل در ساعت پیش از جنبیدنم به زمین خورده و راهی خارج میشود. همه برای نیکول دست میزنند و خانم کانرز میگوید چه بازیکن فوقالعادهای است...»
لاوری هالس اندرسن (1961) از نویسندگان پُرطرفدار و پُرفروش ادبیات امریکاست. عمدهی شهرتِ او در حوزههای رمانهای روانشناختی با محوریتِ قهرمانهای نوجوان یا آثار تاریخی است. این نویسندهی نیویورکیِ پُرکار با رمانِ یه چیزی بگو به محبوبیت رسید. این رمان که نخستین اثر اوست سالِ 1999 منتشر شد و در 2004 اقتباسی سینمایی براساسش انجام گرفت. اندرسن در این رمان زندگی یک نوجوانِ طبقهی متوسطِ امریکا را محور قرار میدهد و روزگار و ماجراهای ریز و درشتِ این شخصیت را طی چهار ترم تحصیل در دبیرستان به تصویر میکشد؛ دورهای که در آن این شخصیت با وجوهِ متفاوت آدمها، نظامِ آموزشی، ساختار خانواده و کلانهنجارهایی مواجه میشود. اموری که هر کدامشان ویژگیهای درونی این نوجوان را در جامعهی پایانِ قرنِ بیستمِ امریکا نمایش میدهد. او به فضا و آدمها با دقت مینگرد و تلاش میکند مسیرِ زندگیاش را در دست بگیرد. یه چیزی بگو رمانی است روانشناختی و خوشخوان که میتواند برای مخاطبانِ بسیاری جذابیتِ روایی داشته باشد. ماجراهایی که برای شخصیت رخ میدهد و انبوهی از خردهروایتها با زبانی ساده، این اثر را به کتابی تبدیل کرده که میتوان بهراحتی آن را خواند.
http://s9.picofile.com/file/8283658350/A_H_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1797
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
🔸 "یه چیزی بگو» با ترجمه #حمیدرضا_صدر
🔹 #امیر_حسین_بریمانی
حمیدرضا صدر ترجمه کتاب "Speak" نوشته لاورى هالس اندرسن نویسنده زن آمریکایی را به پایان برده و عنوان «یه چیزی بگو» را برای آن انتخاب کرده است. کتاب "Speak" که جوایز مختلفى کسب کرده و فیلمی با همین عنوان با بازی کریستین استیوارت از روی آن ساخته شده رمان روانشناسانه و اجتماعی بشمار میرود؛ رمانی که حمیدرضا صدر آنرا با عنوان «یه چیزی بگو» ترجمه کرده است. رمان «یه چیزی بگو» چندی پیش توسط نشر چشمه به انتشار رسید.
شخصیت این رمان دختر دبیرستانى آمریکایی است که گوشه گیر شده و خرده گیرانه به همه چیز مینگرد و در طول قصه تدریجا آن چه بر او گذشته هویدا می شود.این کتاب پس از رمان «یونایتد نفرین شده» دومین ترجمه صدر در زمینه ادبیات بشمار میرود.
حمیدرضا صدر متولد ۱۳۳۴ نویسنده و منتقد سینما و مفسر فوتبال است که معمولا به عنوان کارشناس فوتبال شناخته میشود. او دانشآموخته و دکترای خود را از دانشگاه لیدز بریتانیان دریافت کرده است. «پسری روی سکوها؛ وقایع نگاری چهاردههای فوتبال ایرانی»، «روزی روزگاری فوتبال»، «درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران» و «نیمکت داغ» از جمله دیگر کتابهای منتشر شده صدر هستند. او همچنین در سال 1394 توانست با کتاب «تو در قاهره خواهی مرد» جایزه کتاب سال را نیز از آن خود کند.
در بخشی از این رمان که حول دلمشغولیها و دلشورههای یک دختر دبیرستانی نوشته است میخوانیم: «...نیکول برخلاف من یکی از اون زیبارویان مدرسه است، از اون دخترهایی که همه میخواهند یه جوری رفیقش شوند. خانم کانرز مربی ورزشمان مرا برابر نیکول قرار داده تا تنیس بازی کنیم... سرو اول را من میزنم، ضربه خوبی با سرعت کم که نیکول با بک هند فوقالعادهاش بلافاصله جوابم را میدهد... سرو بعدی را او میزند. سرو معرکهای که توپ با سرعت حدود 90 مایل در ساعت پیش از جنبیدنم به زمین خورده و راهی خارج میشود. همه برای نیکول دست میزنند و خانم کانرز میگوید چه بازیکن فوقالعادهای است...»
لاوری هالس اندرسن (1961) از نویسندگان پُرطرفدار و پُرفروش ادبیات امریکاست. عمدهی شهرتِ او در حوزههای رمانهای روانشناختی با محوریتِ قهرمانهای نوجوان یا آثار تاریخی است. این نویسندهی نیویورکیِ پُرکار با رمانِ یه چیزی بگو به محبوبیت رسید. این رمان که نخستین اثر اوست سالِ 1999 منتشر شد و در 2004 اقتباسی سینمایی براساسش انجام گرفت. اندرسن در این رمان زندگی یک نوجوانِ طبقهی متوسطِ امریکا را محور قرار میدهد و روزگار و ماجراهای ریز و درشتِ این شخصیت را طی چهار ترم تحصیل در دبیرستان به تصویر میکشد؛ دورهای که در آن این شخصیت با وجوهِ متفاوت آدمها، نظامِ آموزشی، ساختار خانواده و کلانهنجارهایی مواجه میشود. اموری که هر کدامشان ویژگیهای درونی این نوجوان را در جامعهی پایانِ قرنِ بیستمِ امریکا نمایش میدهد. او به فضا و آدمها با دقت مینگرد و تلاش میکند مسیرِ زندگیاش را در دست بگیرد. یه چیزی بگو رمانی است روانشناختی و خوشخوان که میتواند برای مخاطبانِ بسیاری جذابیتِ روایی داشته باشد. ماجراهایی که برای شخصیت رخ میدهد و انبوهی از خردهروایتها با زبانی ساده، این اثر را به کتابی تبدیل کرده که میتوان بهراحتی آن را خواند.
http://s9.picofile.com/file/8283658350/A_H_B.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1797
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BNRUYzu3hryL-0Np9O6uGA
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یادداشتی بر "تابستان با برگ های برنده اش" اثری از #فرشته_ساری
🔹 نوشته ی #امیرحسین_بریمانی
نزدیک ترین میان بر برای کارگذاری بیشترین جزییات ممکن در شخصیت پردازی، استفاده از فیگورها یا ژست هاست؛ بدین طریق که با ارجاع به خصلت های تیپیکال که عمده مخاطبان پنداشت های یکسانی (یا دست کم محدود تری) راجع بدان دارند، شبکه یی از دلالت ها را به متن ضمیمه می کنید! اشعار فرشته ساری را شاید بتوان بهترین بازنمایی ژستوالِ خیال پردازی های طبقه متوسط پس از انقلاب دانست. دراینجا مراد ما از دوران پس از انقلاب، نخستین نسل هایی از فرزندان انقلاب هستند که با پیشرفت تکنولوژی و حضور در دانشگاه ها، با گشودگی فضا در خارج از ایران آشناتر می شدند.
تمسخر در شعرهای فرشته ساری ذاتی ست! بدان معنا که رویکرد تمسخرآمیز به موضوعات در شعر او درونی شده است. حال اگر بخواهیم از بار کلیشه یی جمله پیشین بکاهیم، باید این توضیحات را بیفزاییم که راوی شعرها هیچ تلاشی برای استهزا نمی کند و به طور کلی، رویداد طنزآمیزی (حتی از نوع سیاه آن) در شعر دیده نمی شود؛ و از طرفی دیگر هم اغراق مصنوعی در تمسخر او دیده نمی شود. به عنوان مثال در این شعر: "تلوزیون سیاه و سفیدِ خمیده ای بود/با چند کارتون/پس زمینه نوحه ای با حزن مسری/کوپن برزخ و روغن نباتی/گلودرد از سکوت و تکِ سیگار تیر و سپس بهمن/آزیر قرمز همراهِ اول بود/و حجله ها حجله ها حجله ها.../اندوه مجسم/لحظه ای تنهایت نمی گذاشت سر هر کوی و برزن/تلوزیون سیاه و سفیدی بود با نوحه و نهی/دورِ گام های جوانی/فرقی نمی کرد حتا اگر خاموش بود..." اغراقی در تلوزیون دیده نمی شود و کارکرد او هیچ دست نخورده ست و حتی در سطر آخر که بیشترین بار تمسخرآمیز این شعر را ایجاد کرده نیز صرفن یک تمایل شخصی راوی گفته شده و تعمیمی در آن به چشم نمی خورد که شاید از دلایل این امر بتوان به شیوه به کارگیری افعال در آن دانست که باعث کاهش از بار منفی و سلبی این سطر شده است. علاوه بر این، دو عامل دیگر باعث پوشیدگی تمسخر در دیگر اشعار او شده ند: اولی سانسور بوده و دومی که مستقل از اولی عمل می کند، فقدان وضعیت ایده آل در جهان بینی راوی است. البته نمی توان عامل اول را به این راحتی ها زیر پوشش عامل دوم فرو داد حتی اگر برای این کتاب فرشته ساری هیچ اصلاحیه یی هم نیامده باشد! اما فقدان وضعیت ایده آل، برآمده از تاکید راوی بر تکرارزدگی و روزمره شدگی جهان پیرامون و به طورکلی سوژه زدایی از انسان در جهان معاصر است : دیروز فراموش کرد روز را/ یادش باشد امروز/روز را دوبرابر نکند".
براهنی در مقاله یی نوشته است: "این عمق را خانم ساری از راه دقت در طبیعت ، ارتباط ساختاری آن با ساختار درون انسان ، و دقت در عاطفه ای که این دو را در کوتاهترین شکل به هم مربوط می کند ، به دست آورده است". دراینجا احتمالن منظور براهنی از "طبیعت"، هرچیز غیرانسانی در پیرامون انسان بوده است. شعر فرشته ساری برای ارجاع به محیط پیرامونی انسان، صرفن به درخت و گیاهان ارجاع نمی دهد بلکه ابژه هایی که در تجربه زیسته و همچنین در خیال پردازی های امروزه طبقه متوسط شهرنشین دیده می شود را به میان می آورد. حال در اشعار قدیمی تر او، این تجربه زیسته شامل نمودهای جنگ در تهران (بمباران و غیره) بود و حالا در این کتاب او، تخیل پردازی های او راجع به "ذرات نوترینو" نفوذ یافته است. نسل تحصیل کرده پس از انقلاب، خیال پردازی های خاص خود را دارد: ذره های درهم برهم تنیده/شکلِ یک از بیست ثابت جهانی:/ای مساوی ام سی دو/". به عنوان نکته یی دیگر می توان به تکرار مضمون روزمرگی در این کتاب او اشاره کرد که بازتاییدی بر ادعای این یادداشت بر کیستی راوی اشعار این مجموعه است: کدام صبح است این خاکستر/برخاسته ای/در آینه/بی تصویری".
امید که در مجالی فراخ تر، کمی بیشتر راجع به اشعار ساری بنویسم.
http://uupload.ir/files/gc0_ah.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1828
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
🔸یادداشتی بر "تابستان با برگ های برنده اش" اثری از #فرشته_ساری
🔹 نوشته ی #امیرحسین_بریمانی
نزدیک ترین میان بر برای کارگذاری بیشترین جزییات ممکن در شخصیت پردازی، استفاده از فیگورها یا ژست هاست؛ بدین طریق که با ارجاع به خصلت های تیپیکال که عمده مخاطبان پنداشت های یکسانی (یا دست کم محدود تری) راجع بدان دارند، شبکه یی از دلالت ها را به متن ضمیمه می کنید! اشعار فرشته ساری را شاید بتوان بهترین بازنمایی ژستوالِ خیال پردازی های طبقه متوسط پس از انقلاب دانست. دراینجا مراد ما از دوران پس از انقلاب، نخستین نسل هایی از فرزندان انقلاب هستند که با پیشرفت تکنولوژی و حضور در دانشگاه ها، با گشودگی فضا در خارج از ایران آشناتر می شدند.
تمسخر در شعرهای فرشته ساری ذاتی ست! بدان معنا که رویکرد تمسخرآمیز به موضوعات در شعر او درونی شده است. حال اگر بخواهیم از بار کلیشه یی جمله پیشین بکاهیم، باید این توضیحات را بیفزاییم که راوی شعرها هیچ تلاشی برای استهزا نمی کند و به طور کلی، رویداد طنزآمیزی (حتی از نوع سیاه آن) در شعر دیده نمی شود؛ و از طرفی دیگر هم اغراق مصنوعی در تمسخر او دیده نمی شود. به عنوان مثال در این شعر: "تلوزیون سیاه و سفیدِ خمیده ای بود/با چند کارتون/پس زمینه نوحه ای با حزن مسری/کوپن برزخ و روغن نباتی/گلودرد از سکوت و تکِ سیگار تیر و سپس بهمن/آزیر قرمز همراهِ اول بود/و حجله ها حجله ها حجله ها.../اندوه مجسم/لحظه ای تنهایت نمی گذاشت سر هر کوی و برزن/تلوزیون سیاه و سفیدی بود با نوحه و نهی/دورِ گام های جوانی/فرقی نمی کرد حتا اگر خاموش بود..." اغراقی در تلوزیون دیده نمی شود و کارکرد او هیچ دست نخورده ست و حتی در سطر آخر که بیشترین بار تمسخرآمیز این شعر را ایجاد کرده نیز صرفن یک تمایل شخصی راوی گفته شده و تعمیمی در آن به چشم نمی خورد که شاید از دلایل این امر بتوان به شیوه به کارگیری افعال در آن دانست که باعث کاهش از بار منفی و سلبی این سطر شده است. علاوه بر این، دو عامل دیگر باعث پوشیدگی تمسخر در دیگر اشعار او شده ند: اولی سانسور بوده و دومی که مستقل از اولی عمل می کند، فقدان وضعیت ایده آل در جهان بینی راوی است. البته نمی توان عامل اول را به این راحتی ها زیر پوشش عامل دوم فرو داد حتی اگر برای این کتاب فرشته ساری هیچ اصلاحیه یی هم نیامده باشد! اما فقدان وضعیت ایده آل، برآمده از تاکید راوی بر تکرارزدگی و روزمره شدگی جهان پیرامون و به طورکلی سوژه زدایی از انسان در جهان معاصر است : دیروز فراموش کرد روز را/ یادش باشد امروز/روز را دوبرابر نکند".
براهنی در مقاله یی نوشته است: "این عمق را خانم ساری از راه دقت در طبیعت ، ارتباط ساختاری آن با ساختار درون انسان ، و دقت در عاطفه ای که این دو را در کوتاهترین شکل به هم مربوط می کند ، به دست آورده است". دراینجا احتمالن منظور براهنی از "طبیعت"، هرچیز غیرانسانی در پیرامون انسان بوده است. شعر فرشته ساری برای ارجاع به محیط پیرامونی انسان، صرفن به درخت و گیاهان ارجاع نمی دهد بلکه ابژه هایی که در تجربه زیسته و همچنین در خیال پردازی های امروزه طبقه متوسط شهرنشین دیده می شود را به میان می آورد. حال در اشعار قدیمی تر او، این تجربه زیسته شامل نمودهای جنگ در تهران (بمباران و غیره) بود و حالا در این کتاب او، تخیل پردازی های او راجع به "ذرات نوترینو" نفوذ یافته است. نسل تحصیل کرده پس از انقلاب، خیال پردازی های خاص خود را دارد: ذره های درهم برهم تنیده/شکلِ یک از بیست ثابت جهانی:/ای مساوی ام سی دو/". به عنوان نکته یی دیگر می توان به تکرار مضمون روزمرگی در این کتاب او اشاره کرد که بازتاییدی بر ادعای این یادداشت بر کیستی راوی اشعار این مجموعه است: کدام صبح است این خاکستر/برخاسته ای/در آینه/بی تصویری".
امید که در مجالی فراخ تر، کمی بیشتر راجع به اشعار ساری بنویسم.
http://uupload.ir/files/gc0_ah.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1828
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryEJwRJVh01hw
@piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸 #نازنین_نظام_شهیدی؛ جادوگر مدرن
🔹#امیرحسین_بریمانی
شعر نازنین نظام شهیدی، مواجه یی میان تکثرگرایی و ذهنیتی جادوگرمآبانه است! شاید جادوگری (Magician) بهترین توصیف برای فضای تماتیک اشعار نازنین باشد اما باید در نظر داشت که در اشعار او، جادو نه به مثابه ی میان بری به سوی تحقق میل بلکه خود غوطه ور در تکثر حقیقت بوده و اغلب هم منجر به فاصله گیری از سامانه ی نمادین می شود، به طوری که در اشعار نازنین، همواره پرسش هایی در باب چیستی، چرایی و چگونگی وضعیت در زمان حال دیده می شود. به عنوان مثال: "... میان این نقطه ها/که مرگ را دوست نمی دارد/منظور چه بوده است؟" درواقع قضیه صرفن در عبارت کلیشه یی تقابل سنت و مدرنیته خلاصه نمی شود بلکه جادو در اشعار او به عنوان مصداق رادیکال عقاید سنتی ایفای نقش می کند تا به حدی که حتی می توان گفت ورای ژست های مرسوم سنتی حرکت می کند. این باعث شده جادو از نقش پیشین خود به عنوان امر منسوخ شده بیرون بیاید تا درنتیجه، نیروهای میان دو طرف این منازعه (جادوگری و مدرنیته) موازنه شده و هیچ کدام برتری بر دیگری نیابد و صدای واحدی در متن حاکم نگردد. در چنین وضعیتی، تبعن تبیین واحدی از واقعیت نمی توان به دست داد و ازین روی، در اشعار نازنین مدام از آیینه نام برده می شود؛ در شعر او آیینه نمادی از گمنامی حقیقت است چراکه آینه های اشعار او، اطلاعاتی به راوی نمی دهند بلکه واقعیت را باژگونه تر می سازند ...
http://uupload.ir/files/0jo_n.n.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1877
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🔸 #نازنین_نظام_شهیدی؛ جادوگر مدرن
🔹#امیرحسین_بریمانی
شعر نازنین نظام شهیدی، مواجه یی میان تکثرگرایی و ذهنیتی جادوگرمآبانه است! شاید جادوگری (Magician) بهترین توصیف برای فضای تماتیک اشعار نازنین باشد اما باید در نظر داشت که در اشعار او، جادو نه به مثابه ی میان بری به سوی تحقق میل بلکه خود غوطه ور در تکثر حقیقت بوده و اغلب هم منجر به فاصله گیری از سامانه ی نمادین می شود، به طوری که در اشعار نازنین، همواره پرسش هایی در باب چیستی، چرایی و چگونگی وضعیت در زمان حال دیده می شود. به عنوان مثال: "... میان این نقطه ها/که مرگ را دوست نمی دارد/منظور چه بوده است؟" درواقع قضیه صرفن در عبارت کلیشه یی تقابل سنت و مدرنیته خلاصه نمی شود بلکه جادو در اشعار او به عنوان مصداق رادیکال عقاید سنتی ایفای نقش می کند تا به حدی که حتی می توان گفت ورای ژست های مرسوم سنتی حرکت می کند. این باعث شده جادو از نقش پیشین خود به عنوان امر منسوخ شده بیرون بیاید تا درنتیجه، نیروهای میان دو طرف این منازعه (جادوگری و مدرنیته) موازنه شده و هیچ کدام برتری بر دیگری نیابد و صدای واحدی در متن حاکم نگردد. در چنین وضعیتی، تبعن تبیین واحدی از واقعیت نمی توان به دست داد و ازین روی، در اشعار نازنین مدام از آیینه نام برده می شود؛ در شعر او آیینه نمادی از گمنامی حقیقت است چراکه آینه های اشعار او، اطلاعاتی به راوی نمی دهند بلکه واقعیت را باژگونه تر می سازند ...
http://uupload.ir/files/0jo_n.n.sh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1877
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hryS9xz_VhZlvg
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸راه از سقوط آغاز می شود
یادداشتی بر هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج اثری از علیمراد فدایی نیا
🔹#امیرحسین_بریمانی
عدم پیوستگیِ مکان، راه را ناگزیر به بیراهه می برد. تداعی های آزاد، پتانسیل های محدودکننده وضعیت های ممکن را از تجربه روزمره سلب می کنند تا دیگر هر رفتنی سقوط باشد.
درواقع همیشه در متن فدایی نیا سکوهای (فضاهای اولیه ی مکان مند) برای سقوط هست که محرک این پرش ها نیز اغلب فضاهای عاشقانه هستند. در کتاب هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج از فدایی نیا، بیراهه رفتن یا حرکت ارادی به سمت امر ناشناخته، به کمک از میان تداوم مکانی ممکن شده است. نویسندگان اغلب برای رسیدن به این امر، تداوم زمانی را از میان بر می دارند و اکثرن در نظام مند سازی نشانگان ناتوان اند. اما در این کتاب فدایی نیا گرچه انگار زبان دچار گسستی ناقص از عامل وحدت دهنده خود شده اما درنهایت خیلی کم پیش می آید که در بیراهه های آن گم شوید. سردرگیجی راوی در ساخت منطقی داستان نیز وارد شده ست: یکی از اشخاص این کتاب "فا" نام دارد و بیشتر در نقش محرم رازی پست مدرن عمل می کند. از سویی دیگر هم راوی فرق زیادی برایش نمی کند که برود تجریش، دروازه دولت یا راه آهن و در میان این مسیرها در تاکسی های مختلف زمان را می گذراند. به شکلی کلی می توان گفت سوبژکتیویته چاره یی ندارد مگرانکه جهان را بر بستری محدود کننده فهم کند. این کتاب تلاشی ست گراقندر در راستای فهم جهان مبتنی بر بستری ناشناخته و نامتعین.
بخشی از کتاب:
"از پلهها ميآمدم.
براي آمدن به اداره به سرعت ميآمدم. افتادم. يكباره بدن چپم افتاد. و افتادم. بدطوري.
همينكه گفتم. اول افتادم بعد ديدم، ديدم كه بدن چپم ديگر درد ميكند. وقت داشتم – بلند شوم؟ از اين افتادنم جلوگيري كنم؟ گفتم حتمن تقصير ديشب است. گفتم حتمن خرابكاريي ديشب بدن چپم را از كار انداخته است. به همسايه كه رسيده بود. فقط لبخند زدم گفتم چيزي نيست. گفتم ميتوانم برخيزم. حواسم نبود سر خوردم. همسايه برگشت. رفت. گفتم اگر برخيزم به اين افتادن اعتراض كردهام. گفتم اگر بنشينم، يعني بيافتم، همينطور كه افتادهام، چه ميشود؟ همينجا تا ميتوانم بيافتم، تا ببينم بدن چپم چه كار ميخواهد بكند. شلوارم زخم شده بود، روي زانو. من نگاه كردم ديدم ادارهام دارد دير ميشود – ديدم هيچ تعهدي ندارم تا به اداره بروم – به رييسم ميگويم من آمدم بيايم. خيلي سريع هم آمدم، اما بدن چپم ناگهاني ايستاد، ناگهان نخواست كه ديگر برود"
http://uupload.ir/files/09n1_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2050
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸راه از سقوط آغاز می شود
یادداشتی بر هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج اثری از علیمراد فدایی نیا
🔹#امیرحسین_بریمانی
عدم پیوستگیِ مکان، راه را ناگزیر به بیراهه می برد. تداعی های آزاد، پتانسیل های محدودکننده وضعیت های ممکن را از تجربه روزمره سلب می کنند تا دیگر هر رفتنی سقوط باشد.
درواقع همیشه در متن فدایی نیا سکوهای (فضاهای اولیه ی مکان مند) برای سقوط هست که محرک این پرش ها نیز اغلب فضاهای عاشقانه هستند. در کتاب هیجدهم اردیبهشت بیست و پنج از فدایی نیا، بیراهه رفتن یا حرکت ارادی به سمت امر ناشناخته، به کمک از میان تداوم مکانی ممکن شده است. نویسندگان اغلب برای رسیدن به این امر، تداوم زمانی را از میان بر می دارند و اکثرن در نظام مند سازی نشانگان ناتوان اند. اما در این کتاب فدایی نیا گرچه انگار زبان دچار گسستی ناقص از عامل وحدت دهنده خود شده اما درنهایت خیلی کم پیش می آید که در بیراهه های آن گم شوید. سردرگیجی راوی در ساخت منطقی داستان نیز وارد شده ست: یکی از اشخاص این کتاب "فا" نام دارد و بیشتر در نقش محرم رازی پست مدرن عمل می کند. از سویی دیگر هم راوی فرق زیادی برایش نمی کند که برود تجریش، دروازه دولت یا راه آهن و در میان این مسیرها در تاکسی های مختلف زمان را می گذراند. به شکلی کلی می توان گفت سوبژکتیویته چاره یی ندارد مگرانکه جهان را بر بستری محدود کننده فهم کند. این کتاب تلاشی ست گراقندر در راستای فهم جهان مبتنی بر بستری ناشناخته و نامتعین.
بخشی از کتاب:
"از پلهها ميآمدم.
براي آمدن به اداره به سرعت ميآمدم. افتادم. يكباره بدن چپم افتاد. و افتادم. بدطوري.
همينكه گفتم. اول افتادم بعد ديدم، ديدم كه بدن چپم ديگر درد ميكند. وقت داشتم – بلند شوم؟ از اين افتادنم جلوگيري كنم؟ گفتم حتمن تقصير ديشب است. گفتم حتمن خرابكاريي ديشب بدن چپم را از كار انداخته است. به همسايه كه رسيده بود. فقط لبخند زدم گفتم چيزي نيست. گفتم ميتوانم برخيزم. حواسم نبود سر خوردم. همسايه برگشت. رفت. گفتم اگر برخيزم به اين افتادن اعتراض كردهام. گفتم اگر بنشينم، يعني بيافتم، همينطور كه افتادهام، چه ميشود؟ همينجا تا ميتوانم بيافتم، تا ببينم بدن چپم چه كار ميخواهد بكند. شلوارم زخم شده بود، روي زانو. من نگاه كردم ديدم ادارهام دارد دير ميشود – ديدم هيچ تعهدي ندارم تا به اداره بروم – به رييسم ميگويم من آمدم بيايم. خيلي سريع هم آمدم، اما بدن چپم ناگهاني ايستاد، ناگهان نخواست كه ديگر برود"
http://uupload.ir/files/09n1_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2050
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹یادداشتی بر گزیده اشعار پازولینی به ترجمه #وندا_جلیلی
🔸امیر حسین بریمانی
دراینجا صرفا چکیدهای از مقالهی استیون سارتارلی (پازولینی شناس) که در مقدمه کتاب آمده ست را می آورم و نوشتن یادداشتی مفصل درباره شاعر را به زمانی دیگر موکول می کنم:
آلبرتو موراویا در سخنرانیاش اندکی پس از قتل وحشیانه و نابههنگام پازولینی ِشاعر گفت «انگشتشمار مؤلفانی بودهاند که مثل پازولینی اینقدر کم فهمیده شده باشند.» البته او بیش از همه مؤلفان ایتالیایی را مدنظر داشت، اما میتوان این جمله را به سراسر مخاطبان ادبیات جهان تعمیم داد. دلایل متعدد بر این فهمیده نشدن وجود دارد که یکی از این دلایل پیچیدگی شگرف ذهن این هنرمند روشنفکر است که تلاش میکرد حرفش را در همهی قالبهای ممکن بیان کند، از شعر و داستان و مقالات ادبی و اجتماعی گرفته تا ژانرهای متعدد سینما و حتا نقاشی. در دنیای انگلیسیزبان و طبیعتاً کشورهایی مثل ایران که طی چهل سال گذشته فرهنگ جهانی را عمدتاً از مجرای رسانههای انگلیسیزبان برداشته است، پازولینی را عمدتاً ابتدا فیلمساز و سپس منتقد میپندارند ــ و البته در کار نقد نیز بسیار آگاه و خبره بود ــ و بهندرت او را شاعر میشمرند، شاید به این دلیل که زبان سینما انتقالی است و دستور زبان ذاتی ندارد و اصلاً پازولینی عمدتاً به همین دلیل به سراغ سینما رفت و نیز به این دلیل که شعر، با توجه به اینکه عموماً با بازار سازگاری ندارد، به یکی از حاشیهایترین هنرها بدل شده است.
با این حال خود جوشش اشعار غنایی در درون پازولینی که همهی تلاشهای خلاقهی پازولینی را آبیاری میکرد هیچگاه از جریان باز نماند و این نخستین قالب بیان هنری و تنها قالبی بود که پازولینی در همهی طول عمرش پیوسته از آن بهره برد و حتا در دورهی پس از سال ۱۹۶۴ و بلافاصله پس از انتشار دفتر «شعر در هیأت گل رز» نیز که شهرتش در فیلمسازی موجب شد ناگزیر به گذاشتن وقت و نیروی بیشتر در این کار شود، کماکان اشعار غنایی میسرود. البته هر ارزیابی کلیت آثار پیرپائولو پازولینی باید با مدنظر داشتن همهی قالبهایی انجام شود که او در بیان روحیهی پرسشگرش از آنها بهره برد و بیتردید در قضاوت زیباییشناختی و روشنفکرانه دربارهی او باید همهی آثارش را به شمار آورد، زیرا اهمیت هنر بینظیر او عمدتاً در بینش چندگانه و مدام در حال تغییر او نهفته است. اما چنان که فرناندو باندینی در مقدمهاش بر مجموعهی کامل اشعار پازولینی گفته است، «آنچه همواره ثابت میماند روش پازولینی، چه در نظریه و چه در عمل، در کار سرودن شعر به مثابهی صورت برتر نوشتار و موقعیت مطلق است، آنجا که هر فرضیه به حقیقت بدل میشود و امر شخصی را میتوان در قالب امر جهانی طرح کرد. رد همهی قالبهای نوشتاری دیگر پازولینی را، از جمله سینما، باید در انگیزش و گرایش همیشگی او به شعر جستوجو کرد.»
نگاهی مختصر به آثار خارج از دایرهی تعریف دقیق شعر پازولینی این فرضیه را بیدرنگ اثبات میکند. بخش غالب نوشتههای انتقادی او در نیمهی نخست فعالیتاش دربارهی شعرِ گذشته و حال است. نخستین رمانی که از او منتشر شد، «جوانان حیات» (۱۹۵۵)، فرم اپیزودی و راپسودیمانند دارد و بنابراین عمدتاً غیرروایی و اساساً بر سونوریتهی گویش مردم رم مبتنی است. پازولینی پس از انتشار دومین رمان رممحورش، «زندگی خشن» (۱۹۵۹) که پیرنگی بسیار منظم داشت، دستبهکار برگرداندن آن به شعر منظوم شد. رمان «تئورما» (۱۹۶۸) همزمان با فیلم او به همین نام منتشر شد و بسیاری از بخشهای آن در قالب شعر است. تقریباً همهی نمایشنامههای او در قالب شعر است. پازولینی «پترولیو» را که آخرین رمانش بود و پس از قتلش ناتمام ماند و رمانی گسترده، سیاسی، در قالب افسانهای و برخوردار از ژانرهای مختلف بود، «شعر منثور» مینامید. مجموعهی مقالات اجتماعیفرهنگی او به نام «نامههای لوتری» که سال ۱۹۷۵ منتشر شد با مجموعهای از چند غزلواره تمام میشود. میتوان گفت تقریباً همهی انگیزههای خلاقهی پازولینی از آن چیزی برمیخیزد که مالارمه، در سخنی دربارهی ویکتور هوگو، آن را «ایدهی پرعظمت» مینامد و میگوید «قالبی که شعر مینامندش صرفاً خود ادبیات است».
http://uupload.ir/files/pz60_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2063
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹یادداشتی بر گزیده اشعار پازولینی به ترجمه #وندا_جلیلی
🔸امیر حسین بریمانی
دراینجا صرفا چکیدهای از مقالهی استیون سارتارلی (پازولینی شناس) که در مقدمه کتاب آمده ست را می آورم و نوشتن یادداشتی مفصل درباره شاعر را به زمانی دیگر موکول می کنم:
آلبرتو موراویا در سخنرانیاش اندکی پس از قتل وحشیانه و نابههنگام پازولینی ِشاعر گفت «انگشتشمار مؤلفانی بودهاند که مثل پازولینی اینقدر کم فهمیده شده باشند.» البته او بیش از همه مؤلفان ایتالیایی را مدنظر داشت، اما میتوان این جمله را به سراسر مخاطبان ادبیات جهان تعمیم داد. دلایل متعدد بر این فهمیده نشدن وجود دارد که یکی از این دلایل پیچیدگی شگرف ذهن این هنرمند روشنفکر است که تلاش میکرد حرفش را در همهی قالبهای ممکن بیان کند، از شعر و داستان و مقالات ادبی و اجتماعی گرفته تا ژانرهای متعدد سینما و حتا نقاشی. در دنیای انگلیسیزبان و طبیعتاً کشورهایی مثل ایران که طی چهل سال گذشته فرهنگ جهانی را عمدتاً از مجرای رسانههای انگلیسیزبان برداشته است، پازولینی را عمدتاً ابتدا فیلمساز و سپس منتقد میپندارند ــ و البته در کار نقد نیز بسیار آگاه و خبره بود ــ و بهندرت او را شاعر میشمرند، شاید به این دلیل که زبان سینما انتقالی است و دستور زبان ذاتی ندارد و اصلاً پازولینی عمدتاً به همین دلیل به سراغ سینما رفت و نیز به این دلیل که شعر، با توجه به اینکه عموماً با بازار سازگاری ندارد، به یکی از حاشیهایترین هنرها بدل شده است.
با این حال خود جوشش اشعار غنایی در درون پازولینی که همهی تلاشهای خلاقهی پازولینی را آبیاری میکرد هیچگاه از جریان باز نماند و این نخستین قالب بیان هنری و تنها قالبی بود که پازولینی در همهی طول عمرش پیوسته از آن بهره برد و حتا در دورهی پس از سال ۱۹۶۴ و بلافاصله پس از انتشار دفتر «شعر در هیأت گل رز» نیز که شهرتش در فیلمسازی موجب شد ناگزیر به گذاشتن وقت و نیروی بیشتر در این کار شود، کماکان اشعار غنایی میسرود. البته هر ارزیابی کلیت آثار پیرپائولو پازولینی باید با مدنظر داشتن همهی قالبهایی انجام شود که او در بیان روحیهی پرسشگرش از آنها بهره برد و بیتردید در قضاوت زیباییشناختی و روشنفکرانه دربارهی او باید همهی آثارش را به شمار آورد، زیرا اهمیت هنر بینظیر او عمدتاً در بینش چندگانه و مدام در حال تغییر او نهفته است. اما چنان که فرناندو باندینی در مقدمهاش بر مجموعهی کامل اشعار پازولینی گفته است، «آنچه همواره ثابت میماند روش پازولینی، چه در نظریه و چه در عمل، در کار سرودن شعر به مثابهی صورت برتر نوشتار و موقعیت مطلق است، آنجا که هر فرضیه به حقیقت بدل میشود و امر شخصی را میتوان در قالب امر جهانی طرح کرد. رد همهی قالبهای نوشتاری دیگر پازولینی را، از جمله سینما، باید در انگیزش و گرایش همیشگی او به شعر جستوجو کرد.»
نگاهی مختصر به آثار خارج از دایرهی تعریف دقیق شعر پازولینی این فرضیه را بیدرنگ اثبات میکند. بخش غالب نوشتههای انتقادی او در نیمهی نخست فعالیتاش دربارهی شعرِ گذشته و حال است. نخستین رمانی که از او منتشر شد، «جوانان حیات» (۱۹۵۵)، فرم اپیزودی و راپسودیمانند دارد و بنابراین عمدتاً غیرروایی و اساساً بر سونوریتهی گویش مردم رم مبتنی است. پازولینی پس از انتشار دومین رمان رممحورش، «زندگی خشن» (۱۹۵۹) که پیرنگی بسیار منظم داشت، دستبهکار برگرداندن آن به شعر منظوم شد. رمان «تئورما» (۱۹۶۸) همزمان با فیلم او به همین نام منتشر شد و بسیاری از بخشهای آن در قالب شعر است. تقریباً همهی نمایشنامههای او در قالب شعر است. پازولینی «پترولیو» را که آخرین رمانش بود و پس از قتلش ناتمام ماند و رمانی گسترده، سیاسی، در قالب افسانهای و برخوردار از ژانرهای مختلف بود، «شعر منثور» مینامید. مجموعهی مقالات اجتماعیفرهنگی او به نام «نامههای لوتری» که سال ۱۹۷۵ منتشر شد با مجموعهای از چند غزلواره تمام میشود. میتوان گفت تقریباً همهی انگیزههای خلاقهی پازولینی از آن چیزی برمیخیزد که مالارمه، در سخنی دربارهی ویکتور هوگو، آن را «ایدهی پرعظمت» مینامد و میگوید «قالبی که شعر مینامندش صرفاً خود ادبیات است».
http://uupload.ir/files/pz60_a.h.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2063
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی
حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...
http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸یادداشتی بر کتاب #ایرج_کیانی
🔹#امیرحسین_بریمانی
حمید شریف نیا در مقاله خود با نام «شعر در گردابی» شعری از کتاب ایرج کیانی در انتشارات بوتیمار را به نام منوچهر غفوریان آورده ست. این مقاله در سال 84 نوشته شده و کتاب در سال 95 منتشر. حال باتوجه به اینکه شخصا در صحت و سقم کار حمید شریف نیا شکی ندارم، یا نام منوچهر غفوریان به صورت سهوی زیر پای شعر کیانی در آن مقاله آورده شده، یا ایرج کیانی مدتی با نام مستعار شعر چاپ می کرده ست و یا هزار احتمال دیگر. باتوجه به این تردید، شعر مذکور با "نام سیاه بختی کلاغ" را با شعر "مردها و کوه ها" مقایسه می کنم تا به این تردید واهی پاسخ بدهم. این دو شعر، موضوع نسبتن یکسانی دارند. پس اگر تفاوتی عجیبی در نحوه اجرا وجود نداشته باشد، هر دو شعر متعلق به کیانی هستند. درغیر اینصورت، به شکلی کارآگاهانه می توان گفت که تفاوت دوره های مختلف شعری کیانی زیاد است! به هرحال این هم روشی ست برای نوشتن راجع به کتاب ها. روش های دیگر مگر چه چیزی به ادبیات افزوده ند که این یادداشت قرار نیست بیفزاید؟!
پیش از هر استدلالی باید بگویم شعر "سیاه بختی بال کلاغ" که موضوع صحبت ماست، خیره کننده ست و وقتی در اواخر کتاب به آن برخورد کردم، این شعر نسبت به دیگر اشعار کیانی خیره کننده تر به نظرم آمد. این شعر برخاسته از فضای سیاسی آن دوران است. شعر، شب یک نبرد خونین را تصویر می کند و چنان که بر می آید، تکیه بر عواطف شکست خوردگان دارد: "به تیغ تشنه ی آوار مبتلا گردد/هرآنکه در این کوی خانه می سازد". این دو شعر از کتاب ایرج کیانی را در پایین بخانید ...
http://uupload.ir/files/077d_a.h.b.jpg
🔴لطفا ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2068
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹قتل دیگری بزرگ در جاده
▫️یادداشتی بر "در راه" از جک کرواک
🔸#امیرحسین_بریمانی
در راه رمانی چهارصد صفحه ای است از جک کرواک که در سه هفته و همچون طوماری بر کاغذهای بلند صد و ده فوتی نوشته شد. درنتیجه اینکه متن رمان انباشته از هیجانات افراطی است. البته انگیزش های ناگهانی نه صرفا به مثابه ی عناصر برسازنده ی درام بلکه به طوری کلی تر، هسته ی معنادهی به دنیای خام برای شخصیت های واقعی رمان هستند. این رمان که به نوعی شناخت نامه ی غیرادبی نسل بیت محسوب می شود، زیست تصنعی نشده (توسط عناصر دراماتیک)ی خود کرواک، نیل کسیدی، آلن گینزبرگ، ویلیام باروز و چندتن دیگر از نویسندگان نسل بیت را در بر می گیرد و ...
http://www.uupload.ir/files/jpk_a.h.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2255
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹قتل دیگری بزرگ در جاده
▫️یادداشتی بر "در راه" از جک کرواک
🔸#امیرحسین_بریمانی
در راه رمانی چهارصد صفحه ای است از جک کرواک که در سه هفته و همچون طوماری بر کاغذهای بلند صد و ده فوتی نوشته شد. درنتیجه اینکه متن رمان انباشته از هیجانات افراطی است. البته انگیزش های ناگهانی نه صرفا به مثابه ی عناصر برسازنده ی درام بلکه به طوری کلی تر، هسته ی معنادهی به دنیای خام برای شخصیت های واقعی رمان هستند. این رمان که به نوعی شناخت نامه ی غیرادبی نسل بیت محسوب می شود، زیست تصنعی نشده (توسط عناصر دراماتیک)ی خود کرواک، نیل کسیدی، آلن گینزبرگ، ویلیام باروز و چندتن دیگر از نویسندگان نسل بیت را در بر می گیرد و ...
http://www.uupload.ir/files/jpk_a.h.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2255
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیر حسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نامه یی به #شهرام_شیدایی
🔹#امیر_حسین_بریمانی
"آیا زمانی که باید موسیقی مرا از بین می بُرد و من هنوز زنده بودم/ارتجاع و محافظه کاریِ خود را با نام زیباشناسیِ هنر/ابرو بالا دادن، سرتکان دادن و گفتنِ این که اثری عالی بود مخفی نمی کرده ام؟" شهرام شیدایی
فاصله یی تهی همیشه هست بین چیزی که نوشته ییم با چیزی که می خواستیم بنویسیم و این خلا حاصل چیزی جز کلمه نیست. پس آیا نباید بنویسیم چون نوشتار، شکل مبتذل شده ی افکارست؟ به همین مناسبت پس اتفاقن آیا باید بنویسیم چون زیباشناسی تنها در حیطه ی کلمه ست که قابل بازشناسی ست و چاره یی جز تن در دادن به زبان نداریم؟ آقای شیدایی طبق قسمتی از شعر شما که در بالا آورده م، احتمالن شما معتقدید که نباید نوشت. نکته این که اتفاقن خود همین میل به ننوشتن را شما نوشته یید؛ پس تکلیف ما چیست؟ یا اگر بخواهم ارجاع دقیق تری بدهم، در این جا شما با صراحتی که از یک شعر بر می آید، همین موضوع را نوشته یید: "چیز نوشتنِ من یعنی داستانم را در حلقم حنجره م بردارم و/زوزه بکشم و دور شوم". آیا می توانیم با نوشتن راجع به همین خلا، ابتذال نوشتار را توجیه و تلطیف کنیم؟
ارتباط نزدیکی بین "کپی برابر اصل" کیارستمی با شعرهای شما هست. کودکی به یک تابلو غیر اصل نگاه می کند ولی چون به کلی تعریفی از دال های انضمامی (همچون غیر اصل بودنِ تابلو) ندارد، هرچیز را به شکل خودِ چیز (و حتا شاید تاحدی فارغ از زبان) می بیند و به قول شما موسیقی او را از بین می برد. موسیقی را چقدر شما خوب انتخاب کردید. چون در همین موسیقی ست که اتفاقن ما از زبان فارغیم و تلاشی برای تبیینِ چیز نمی کنیم.
بنابراین اگر ما طبق ادعای خودمان، امر زبانی را درست به دلیل نابسندگی ش، به مثابه ی یک چیز ببینیم، آیا روا نیست که ما فارغ از زبان به زبان بیاندیشیم؟ یعنی معضلی همچون نابسندگی زبان را با انکار نقش انتقال دهندگیِ زبان حل کنیم؟ وقتی به طور کلی زبان قادر نیست منظور ما را متبادر کند، پس چرا منظور را منتفی نکنیم تا پایه های انتزاعی زبان را تقویت کنیم؟ در اشعار فانتزی شما، این مسئله کاملا حل شده. سمبولیست ها برای انتقال منظور، سعی کردند نشانگانی مشترک به وجود بیارند. شما در شعر شماره سی پنج تان در کتاب "سنگی برای زندگی، سنگی برای مرگ" از غول و اژدهاگفته یید و از شخصیت تخیلی تان که توضیحی هم راجع بهش نمی دهید، یعنی ساموئل گفته یید. در همین شعر است که یک سیبی دارد چرخ می خورد و چرخ می خورد. اما با این چیزها که سریعن هم بار سمبولیک به خود می گیرند، شما اسیر نمادپردازی نشده یید. به نظرم چنین چیزی بیشتر با حذف قسمت های معنادارتر داستان و بدین طریق رسیدن به نوعی روایت انتزاعی ممکن شده. درنهایت این که به نظرم راه حل شما برای مشکل مذکور، حداقل در شعر شماره سی و پنج، از بین بردن ساخت های مطمئن و معنی داری ست که روایتی یک دست را بر می سازد. عناصرِ مشخص در بستری نامتعین می توانند بی نهایت شکل به خود بپذیرند و بدین طریق است که اساسا خود عمل تاویل بی اعتبار می گردد؛ یعنی همان چیزی که در همان شعری که ابتدای متن آورده شده، شما بدان پرداخته یید. احتمالن این چرخه، چرخه ی بی انتهایی ست بین فرار از زبان و بازگشت به زبان.
اما آیا گفتن شعارمانندهایی شبیه به "رفیق گونترگراس چرا فجایعِ کمونیست ها را در چین افشا نمی کنی؟ /چرا هنوز در مقابل این وحشت ساکت مانده یی؟/ترس ازین که فکر کنی که رفقا کنند که به امپریالیزمِ جهانی باج داده یی؟" شعر است؟ همین نوع نگاه به زبان (یعنی زبان به مثابه ی چیز) را چرا از شعر دریغ داشته باشیم؟ اگر شعر در مفهوم کلی اش ناشناختنی ست، پس احتمالن می توانیم بگوییم هر شعری، چیز است اما هرچیزی شعر نیست. این یک بازی با زبان نیست. چیز دراین جا به همان معنی ناشخص واره و صیدناشدنی ست. جزییاتِ یک کل، بیرون از بستر خود (یعنی کل یا کانتکست) چیزند. بنابراین کولاژی از جزییاتی با عناصر ثابت ...
http://www.uupload.ir/files/m32_a.h.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2288
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نامه یی به #شهرام_شیدایی
🔹#امیر_حسین_بریمانی
"آیا زمانی که باید موسیقی مرا از بین می بُرد و من هنوز زنده بودم/ارتجاع و محافظه کاریِ خود را با نام زیباشناسیِ هنر/ابرو بالا دادن، سرتکان دادن و گفتنِ این که اثری عالی بود مخفی نمی کرده ام؟" شهرام شیدایی
فاصله یی تهی همیشه هست بین چیزی که نوشته ییم با چیزی که می خواستیم بنویسیم و این خلا حاصل چیزی جز کلمه نیست. پس آیا نباید بنویسیم چون نوشتار، شکل مبتذل شده ی افکارست؟ به همین مناسبت پس اتفاقن آیا باید بنویسیم چون زیباشناسی تنها در حیطه ی کلمه ست که قابل بازشناسی ست و چاره یی جز تن در دادن به زبان نداریم؟ آقای شیدایی طبق قسمتی از شعر شما که در بالا آورده م، احتمالن شما معتقدید که نباید نوشت. نکته این که اتفاقن خود همین میل به ننوشتن را شما نوشته یید؛ پس تکلیف ما چیست؟ یا اگر بخواهم ارجاع دقیق تری بدهم، در این جا شما با صراحتی که از یک شعر بر می آید، همین موضوع را نوشته یید: "چیز نوشتنِ من یعنی داستانم را در حلقم حنجره م بردارم و/زوزه بکشم و دور شوم". آیا می توانیم با نوشتن راجع به همین خلا، ابتذال نوشتار را توجیه و تلطیف کنیم؟
ارتباط نزدیکی بین "کپی برابر اصل" کیارستمی با شعرهای شما هست. کودکی به یک تابلو غیر اصل نگاه می کند ولی چون به کلی تعریفی از دال های انضمامی (همچون غیر اصل بودنِ تابلو) ندارد، هرچیز را به شکل خودِ چیز (و حتا شاید تاحدی فارغ از زبان) می بیند و به قول شما موسیقی او را از بین می برد. موسیقی را چقدر شما خوب انتخاب کردید. چون در همین موسیقی ست که اتفاقن ما از زبان فارغیم و تلاشی برای تبیینِ چیز نمی کنیم.
بنابراین اگر ما طبق ادعای خودمان، امر زبانی را درست به دلیل نابسندگی ش، به مثابه ی یک چیز ببینیم، آیا روا نیست که ما فارغ از زبان به زبان بیاندیشیم؟ یعنی معضلی همچون نابسندگی زبان را با انکار نقش انتقال دهندگیِ زبان حل کنیم؟ وقتی به طور کلی زبان قادر نیست منظور ما را متبادر کند، پس چرا منظور را منتفی نکنیم تا پایه های انتزاعی زبان را تقویت کنیم؟ در اشعار فانتزی شما، این مسئله کاملا حل شده. سمبولیست ها برای انتقال منظور، سعی کردند نشانگانی مشترک به وجود بیارند. شما در شعر شماره سی پنج تان در کتاب "سنگی برای زندگی، سنگی برای مرگ" از غول و اژدهاگفته یید و از شخصیت تخیلی تان که توضیحی هم راجع بهش نمی دهید، یعنی ساموئل گفته یید. در همین شعر است که یک سیبی دارد چرخ می خورد و چرخ می خورد. اما با این چیزها که سریعن هم بار سمبولیک به خود می گیرند، شما اسیر نمادپردازی نشده یید. به نظرم چنین چیزی بیشتر با حذف قسمت های معنادارتر داستان و بدین طریق رسیدن به نوعی روایت انتزاعی ممکن شده. درنهایت این که به نظرم راه حل شما برای مشکل مذکور، حداقل در شعر شماره سی و پنج، از بین بردن ساخت های مطمئن و معنی داری ست که روایتی یک دست را بر می سازد. عناصرِ مشخص در بستری نامتعین می توانند بی نهایت شکل به خود بپذیرند و بدین طریق است که اساسا خود عمل تاویل بی اعتبار می گردد؛ یعنی همان چیزی که در همان شعری که ابتدای متن آورده شده، شما بدان پرداخته یید. احتمالن این چرخه، چرخه ی بی انتهایی ست بین فرار از زبان و بازگشت به زبان.
اما آیا گفتن شعارمانندهایی شبیه به "رفیق گونترگراس چرا فجایعِ کمونیست ها را در چین افشا نمی کنی؟ /چرا هنوز در مقابل این وحشت ساکت مانده یی؟/ترس ازین که فکر کنی که رفقا کنند که به امپریالیزمِ جهانی باج داده یی؟" شعر است؟ همین نوع نگاه به زبان (یعنی زبان به مثابه ی چیز) را چرا از شعر دریغ داشته باشیم؟ اگر شعر در مفهوم کلی اش ناشناختنی ست، پس احتمالن می توانیم بگوییم هر شعری، چیز است اما هرچیزی شعر نیست. این یک بازی با زبان نیست. چیز دراین جا به همان معنی ناشخص واره و صیدناشدنی ست. جزییاتِ یک کل، بیرون از بستر خود (یعنی کل یا کانتکست) چیزند. بنابراین کولاژی از جزییاتی با عناصر ثابت ...
http://www.uupload.ir/files/m32_a.h.b.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در مجله ادبی پیاده رو مطالعه بفرمایید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2288
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #بررسی_کتاب
زیر نظر امیرحسین بریمانی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈