🍹🍹🍹
#جرعه_ای_از_کتاب
#با_ما_کتابخوان_شوید
خوشبختی نامه ای نیست که یک روز
نامه رسانی
زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختـــی
ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی
به خدا به همین سادگی...
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز
لوازم و شرایط
اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
📚#چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم
✍#نادر_ابراهیمی
#کتابسرای_پدرام
👇👇👇👇👇
@pedrambook
www.pedrambook.com
#جرعه_ای_از_کتاب
#با_ما_کتابخوان_شوید
خوشبختی نامه ای نیست که یک روز
نامه رسانی
زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختـــی
ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی
به خدا به همین سادگی...
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز
لوازم و شرایط
اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
📚#چهل_نامه_ی_کوتاه_به_همسرم
✍#نادر_ابراهیمی
#کتابسرای_پدرام
👇👇👇👇👇
@pedrambook
www.pedrambook.com
🍹🍹🍹
#جرعه_ای_از_کتاب
گیله مرد، عاقبت، فاصله را در نظر گرفت و با صدای بلند گفت: آقا! من دخترتان را میخواهم.
آذری، صدایش هم مثل جُثّهاش بود.
- ها! این را باش! عسلِ مرا میخواهد. کوهِ الماس را. همهی کندوهای عسل دنیا را، یکجا میخواهد! به همین بچّگی، دو سال در زندانِ نامردانِ ساواک بوده. میفهمی؟
- بله آقا. دو سالِ سخت، با شکنجه. میدانم.
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ.
- میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
- قدّش، دو برابر توست.
- امّا من، خودش را میخواهم، نه قدّش را.
- قدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
- قصد جُدا کردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
📚#یک_عاشقانه_آرام
✍#نادر_ابراهیمی
@pedrambook
#جرعه_ای_از_کتاب
گیله مرد، عاقبت، فاصله را در نظر گرفت و با صدای بلند گفت: آقا! من دخترتان را میخواهم.
آذری، صدایش هم مثل جُثّهاش بود.
- ها! این را باش! عسلِ مرا میخواهد. کوهِ الماس را. همهی کندوهای عسل دنیا را، یکجا میخواهد! به همین بچّگی، دو سال در زندانِ نامردانِ ساواک بوده. میفهمی؟
- بله آقا. دو سالِ سخت، با شکنجه. میدانم.
- از تو خیلی سَر است؛ از هر لحاظ.
- میدانم. شاید برای همین هم میخواهمش.
- قدّش، دو برابر توست.
- امّا من، خودش را میخواهم، نه قدّش را.
- قدّش را چطور از خودش جُدا میکنی؟
- قصد جُدا کردن ندارم آقا! هلو را با هسته میخرند. اگر بخواهند هسته را جدا کنند و بخرند، خیلی زشت میشود؛ امّا کسی هم هلو را بهخاطر هستهاش نمیخرد.
📚#یک_عاشقانه_آرام
✍#نادر_ابراهیمی
@pedrambook
«من هرگز نمیگویم در هیچ لحظهای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد.
من میگویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه ناامیدی، نابودمان کند.»
#آموزه_پدرام
👤 #نادر_ابراهیمی
@pedrambook
من میگویم: به امید بازگردیم، قبل از اینکه ناامیدی، نابودمان کند.»
#آموزه_پدرام
👤 #نادر_ابراهیمی
@pedrambook