Pathwaystogod
1.63K subscribers
6.61K photos
496 videos
153 files
204 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
🌲❄️🔮❄️🌲

🍥 سایکوسینتز و یوگا psychosynthes & yoga 🍥

روبرتو آساگیولی روانپزشکی ایتالیایی تبار بود که همزمان با کارل گوستاو یونگ می زیست و همچون او از شاگردان بلندپایه ی زیگموند فروید بشمار می رفت. او از کسانی بود که تئوری روانکاوی فروید را توسعه داد و ضمن اینکه پایه های تئوری خود را بر فلسفه ی پسیکوآنالیز بنیان نهاد آن را با تاثیرات قدرتمند روانشناسی انسان شناسانه و اگزیستانسیالیسم و با الهامات معنوی خود از فلسفه ی شرق درآمیخت.

او همچون یونگ بر این باور بود که پسیکوآنالیز بیش از حد بر بخش بیمار انسان ها تمرکز می کند. او این نگاه را مورد انتقاد قرار داده و آن را ناکافی می دانست. لذا در جهت تکمیل نظریه های پیشین روش جدیدی در روانشناسی به نام "سایکوسینتز" ابداع نمود. اوسایکوسینتز را به پروسه ی فتوسنتز تشبیه می کرد و بر این عقیده بود که روان آدمی درست مانند فتوسنتز در طبیعت عمل می کند یعنی پروسه ای شبیه پروسه ی بیوشیمی که وقتی کربن و آب تحت تاثیر نور تبدیل به مواد نشاسته ای می شوند و اکسیژن آزاد می کنند، در روان آدمی اتفاق می افتد.

هدف آساگیولی حرکت از جنبه های سلامت انسان بود. او خواهان روشی بود که به شکوفایی صفات خالص انسانی و غریزه ها و شور درونی و همچنین شادی، عشق، خلاقیت، دانایی و معنویت او برای کمک به خود انسان اجازه ی بروز دهد. او می خواست روانشناسی روشی عملی باشد و به غنا بخشیدن و کامل کردن زندگی کمک کند.

سایکوسینتز انسان را کلیتی می بیند که از جنبه های آسیب دیده و بخش های سالم تشکیل شده است،. ما انسان ها همه تاریخچه ای داریم که ما را با همه ی بدی ها و خوبی هایش شکل داده است. اما ما انسان ها همه در درون خود از یک پتانسیل خلاقانه نیز برخورداریم و یک آرزوی درونی داریم که زخم های درون خود را مرهم بخشیده و بدین طریق به عمق هویت خود پی برده و با آن به اتحاد برسیم. این علم بر این باور است که انسان این توانایی را در درون خود دارد تا زخم های زمانه را بهبود بخشیده و او را به آرامش رساند. این نکته از مهم ترین دستاوردهای سایکوسینتز در علم روانشناسی می باشد. یکی از پایه های سایکوسینتز بر این بنیان نهاده شده که حتی جنبه های مخرب و ناکارآمد شخصیت انسان دارای ظرفیت های مثبت و خلاق است که با کار بر آنها باید آزاد گردد.

یکی از مهم ترین رسالت های روش سایکوسینتز در دنیای مدرن این است که به فرد یا انسان همواره از زاویه ی فوق می نگرد. ما همه در درون خود مجموعه ای از نقش ها و دنیایی از آرزوها و نیازها و فکرها و ارزش ها را داریم و گاهی احساس می کنیم که این نقش ها با هم یا با دیگر خواسته های درونی خودمان و یا با انتظارات محیط اطراف در تضادند. آساگیولی سایکوسینتز را چنین شرح می دهد: "سایکوسینتز پیش از هر چیز درکی است متحول کننده از روان انسان. و روان انسان به نوبه ی خود تعاملی است پیگیر بین نیروهای متضاد و مرکزی متحد کننده که در جهت کنترل؛ استفاده و به هارمونی رساندن این تضادها می کوشد".

سایکوسینتز جدال های همیشگی انسان ها از تبعات آزادی او در انتخاب و تصمیم گیری می داند. وقتی انسان علت مشکلاتش را در خود جستجو کند و نه آن را به دیگری نسبت دهد با خود به آرامش می رسد. این فلسفه به انسان کمک می کند که به هویت درونی خود نزدیک شود. طبق این فلسفه هر انسانی دارای یک وجود مرکزی و روح مستقل در درون خود می باشد که در پس فردیت و من آگاهش پنهان است. این فردیت از نقش های متعددی برخوردار است که در زمان های گوناگون شکل های مختلفی بخود می گیرد که به آن شخصیت های حاشیه ای یا جانبی یا خرده شخصیت گفته می شود. هر زمان که که انسان خود را با یکی از این نقش ها تعریف کند رابطه ی خود را با هسته ی وجودی خود از دست داده و در دام شخصیت کاذب و حاشیه ای گرفتار می شود و به درد و ناراحتی روحی و حس بی معنایی و پوچی دچار می گردد زیرا نیروهای درونی او با هم درگیر شده و ارتباط واقعی خود را با هم از دست می دهند.

پایه ی بعضی از این خرده شخصیت ها در سنین بسیار پایین شکل گرفته است. این شخصیت ها عموما تشکیل شده از قسمت هایی از رفتار ماست که سرکوب شده و اجازه ی بروز نیافته اند و می تواند برای مثال به شکل کودکی غمگین یا یک نوجوان خشمگین نمود پیدا کند. این شخصیت ها با مرور زمان از بین نرفته بلکه مانند سایه ای فرد را دنبال کرده و در ضمیر ناخودآگاه ما به زندگی خود ادامه داده اند و هر آن ممکن است خودنمایی کنند. این خرده شخصیت ها می توانند در لحظه هایی که فرد تحت فشار قرار دارد بروز کنند اما بروز آنها می تواند آگاهانه نیز باشد مثلا در شرایطی که فرد بخواهد با جنبه های پوشیده ی درون خود با میل خود تماس برقرار نماید.

🌲❄️🔮❄️🌲

#سایکوسینتز #فراروانشناسی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌲❄️🔮❄️🌲

🍥 سایکو سینتز و یوگا 🍥
💥قسمت دوم

این روانشناسی بر این باور است که انسان ها همه از کودکی در درون خود قوه ی خلاقیت و کنجکاوی و سرزندگی بی نهایتی دارند. این قوه ها حتی در بزرگسالی نیز در ما وجود دارد. اما کودک دیده نشده که به انطباق با جامعه و محیط پیرامون مجبور می شود ناچار است بخشی از من واقعی اش را کنار بگذارد. پس بجای اینکه پتانسیل واقعی خود را ابراز کند روشی دفاعی را ابداع نمود تا بدینوسیله خود را با محیط تطبیق داده و خود را در مقابل درد و ناراحتی محافظت کند. لذا درد را انکار نموده و اگر این احساس به شدت تکرار گشت کودک شرم ناشی از حس ناکفایتی و شوق خود برای آفرینش و خلق چیزهای دیگر و بعبارت دیگر قوه ی ابداعی خود را پس می زند و انکار می کند. بدینسان او به مرحله ی پوچی می رسد. اگر چنین شخصی در بزرگسالی بخواهد به خلاقیت دوباره ی خود دست یابد مجبور می شود آگاهانه درد و قدرت از دست رفته را در شخصیت آگاهانه ی خود نخست زنده و سپس بازسازی نماید.

پایه ی نظری روش سایکوسینتز این است که همه ی بخش های درونی ما، حتی فاکتورهای مخرب و ناکارآمد که در ما ته نشین شده، در درون خود انبوهی از ارزشمندی های مثبت حبس شده دارد که در صورت آزاد شدن به شکل نیروهای بالقوه ی مثبت تغییر شکل می دهد.

طبق نظریه ی سایکوسینتز انسان در کنار خرده شخصیت های خود یک شخصیت مرکزی دارد که من نام دارد. هدف سایکوسینتز فراهم کردن امکان ابراز این شخصیت های جانبی می باشد زیرا از این طریق به تقویت من واقعی کمک می شود. من واقعی آن شخصیتی ست در اعماق وجود ما که به شخصیت های مختلف جانبی آلوده نشده است. بلکه از نیازهای متناقض خود آگاهی داشته و از این طریق یعنی از راه شناسایی شخصیت های جانبی و ادغام آنها در شخصیت اصلی و سالم، به آزادی درونی نایل می گردد.

آساگیولی بر این باور بود که "خود" یا "من" هسته ی شخصیت را تشکیل می دهد. "خود" یا "من" طبق عقیده ی او با برداشت های حسی و افکار و عواطفی که شخصیت ما را شکل می دهد یکی نیست. و با محتوای آگاهی ما تفاوت دارد و این "خود" است که باعث می شود ما خود را به شکل یک شخص منفرد ببینیم. این حس "خود" بودن است که باعث می شود ما حس هایی از قبیل تنهایی و عشق داشته باشیم. یا برای انسان های دیگر احساس مسئولیت کنیم و در زندگی خود ارزش هایی داشته باشیم و در شرایط سخت برنامه ریزی و تصمیم گیری نماییم. "من" یا "خود" پناهگاهی ست که در آن ترس وجود و معنا ندارد. اگر ما خود را با احساسات و جسم بیرونی و افکار خود و خواسته هایمان تعریف کنیم، به سادگی به مشکلاتی برمی خوریم و احساس نارضایتی می کنیم. اما اگر ایمان بیاوریم "من" واقعی ما، وجود واقعی ما و هسته ی اصلی وجود ماست درمی یابیم که آگاهی واقعی ما تاثیرناپذیر و تغییرناپذیر می باشد.

این باور به ما یک حس اطمینان خاطر درونی می بخشد. طبق فلسفه ی سایکوسینتز بالاترین بخش و هسته ی وجود انسانی ما را آگاهی برتر تشکیل می دهد. ما در آنجاست که به بالاترین حقیقت و معنا در زندگی می رسیم. آساگیولی معتقد بود که بالاترین غریزه در انسان جستجو برای دریافت خویشتن خویش و امکانات رشد پتانسیل آن می باشد. در سایکوسینتز انسان اتحادی ست متشکل از جسم و روح، احساس و فکر که در تعامل و همکاری و رابطه ی با یکدیگرند. چگونگی عملکرد این چهار عامل که در اتحاد با یکدیگرند بزرگترین نقش را در سلامت جسمانی و روحی انسان ایفا می کند.

یک مفهوم مرکزی دیگر در روش سایکوسینتز هدفمندی و معناست. اصلا هدف سایکوسینتز دادن امکان توسعه های روحی و جستجوهای فردی در پی معنویت می باشد. یعنی دو راهی که جامعه آنها را از یکدیگر جدا نموده اما در حقیقت می بایستی در موازات هم پیش بروند. در علم روانشناسی غرب این یک فکر جاافتاده بوده است که جستجو در پی معنویت نوعی گریز از واقعیت است. تلاش آساگیولی اما در جهت ادغام زیبای این دو پدیده می باشد.

🌲❄️🔮❄️🌲

#سایکوسینتز #فراروانشناسی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot