Pathwaystogod
1.6K subscribers
6.61K photos
499 videos
153 files
207 links
اسرار درون ومديتيشن، چاکرا و کالبدها،حقایق روانشناسی ،تعالیم معنوی و عرفانی......
Download Telegram
هوش هيجانى و خودآگاهى :
به نظر می‌رسد آنچه تا کنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز می‌ساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین می‌توان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بی‌ربط نیست. این قابلیت در تمامی انسان‌ها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسان‌ها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطه‌ای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت می‌گردد.
یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمی‌داند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرم‌افزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شده‌اش زندگی می‌کند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت می‌شود نرم ‌افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالی‌که حیوان نهایتا فقط می‌تواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر می‌توان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالی‌که انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان می‌شود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه می‌شوند، کیفیت ما را می‌سازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی‌ هستند که فقط از یک انسان ناشی می‌شود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته‌ ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.
همه انسان‌ها می‌دانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسان‌ها این کارها را انجام می‌دهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال می‌شود و او دیگر نمی‌تواند قبح مسائل را درک کند. می‌توان گفت فاصله‌ای میان ذهن و روان انسان ایجاد می‌شود و به جنون آنی منجر می‌گردد
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#آگاهى_حيوانات
@pathwaystogod
هوش هيجانى و خودآگاهى.قسمت دوم:
می‌توان گفت بینش فرد مخدوش می‌شود، می‌توان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی می‌شود و منجر به این می‌گردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگی‌ای که به انسان دست می‌دهد منجر می‌شود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی می‌کنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفت‌آور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پست‌تر خواهد شد! انسان‌هایی وجود دارند که پست‌تر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسان‌های رشد نیافته انجام می‌دهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمی‌شود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شده‌اند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمی‌شوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» می‌تواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.
خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسان‌ها می‌توانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آن‌ها است. این خود ما هستیم که انتخاب می‌کنیم در جهل و بی‌خبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم. 
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
هوش هيجانى و خودآگاهى.قسمت سوم:
در حقیقت می‌توان گفت، خداوند به ما «قدرت شناخت» داده است و نه «شناخت» را. او با تمام هستی و راهنمایی های خود به ما ماهیگیری را می‌آموزد و نه اینکه ماهی را حاضر و مهیا به ما بدهد. یکی از مهم‌ترین مسیرهای رشد که به عنوان یک انسان باید آن را طی کنیم تا در زمان مناسب به بهترین شرایط ممکن دست یابیم تقویت «هوش هیجانی» است و یکی از مهم‌ترین گام‌هایی که در این راستا باید برداریم دستیابی به «خودآگاهی» و «هشیاری» بیشتر و بیشتر است. این رسالت ما است. در تلفیقی از دستاوردهای عرفان شرق و روانشناسی نوین غرب، خودآگاهی یعنی اینکه «من از حضور خود آگاه هستم، می‌دانم که هستم، و خوب هستی خود را می‌بینم و خوب خود را می‌شناسم و با خود آشنا هستم. من بر لحظه لحظه حضور خود آگاهی دارم. آگاهانه می‌بینم، آگاهانه می‌شنوم، آگاهانه انتخاب می‌کنم، آگاهانه عمل می‌کنم. از استعدادها، توانایی‌ها و علائق خود آگاهی دارم. هیجانات و احساسات خود را می‌بینم و...‌»در نهایت آنچه که در ما به عنوان یک انسان اهمیت دارد این است که پا فراتر از حیوانیت بگذاریم و شروع به «احساس کردن» کنیم، سپس وارد مرحله «تفکر درباره احساسات» شویم و به طور کل خود را از حیوان تشخیص و تمیز دهیم. این کار را حتما به کمک یک مربی انجام دهید زیرا در این مسیر به راهنمایی‌های یک مربی قطعا" نیاز خواهید داشت و مسیری نیست که آن را به تنهایی بتوان طی کرد.زمانی که هوش هیجانی ما پایین باشد، درکی از احساسات وجود ندارد، تفکری درباره احساسات صورت نمی‌گیرد و سرعت عمل بدون تفکر بالا می‌رود. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد غالبا بر اساس احساسات و هیجانات تصمیم می‌گیرد و اقدام می‌کند و در نهایت نتیجه در هم بر همی هم به دست می‌آورد. فردی که هوش هیجانی پایینی دارد به محض عصبانیت اقدامی خصمانه می‌کند. هوش هیجانی پایین موجب بیماری‌هایی مانند افسردگی یا استرس مزمن می‌شود.
#هوش_هيجانى#خودآگاهى#روانشناسى
@pathwaystogod
اما فکر نمی تواند بدون ایجاد فاصله به بقاء خود ادامه دهد و به ناچار ، ذهن ، بدن و روح و فکر از یکدیگر جدا می شوند. فکر آنها را از یکدیگر متمایز می سازد و فواصل و تقسیماتی را بوجود می آورد که و اقعیت ندارند، ( زیرا آنقدر گنجایش ندارد که یکباره و بطور کامل و یکپارچه بر همه چیز احاطه داشته باشد و چیزها را از میان روزنه ای کوچک و بصورت قطعاتی مجزا از یکدیگر می بیند.)

اگر از میان یک روزنه ، درون یک ساختمان بزرگی را نگاه کنید ، آیا می توانید تمام خانه را ببینید؟ خیر. هرگز تمام اشیاء را در یک نگاه نمی بینید. زیرا محل و گستره ی دید شما محدود است. اما اگر دیوار برداشته شود ، تمام خانه بطور کامل دیده خواهد شد.
فکر روزنه ی کوچکی در ذهن است که ما سعی داریم از طریق آن ، حقیقت را بیابیم. اما از میان چنین روزنه ای نمی توان حقیقت را ، آنچنان که هست دریافت. زیرا فقط جزء کوچکی از آنرا می بینیم. اما زمانیکه از طریق مراقبه، فکر را متوقف می کنیم و وارد فضای بی فکری می شویم ، می توانیم همه چیز را بطور کامل مشاهده کنیم. و در می یابیم که تنها یک چیز وجود دارد و بصورت های گوناگون و بی شماری تجلی یافته است. این تجلی "وحدت در کثرت " است که تنها از طریق مراقبه و تجربه میسر است.

🌱🌸🔮🌸🌱

#ذهن #فکر #شعور #هوش #نفس #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🍃🔮🍃🍁

🍥 هوش هيجانى(EQ) 🍥

همه عصبانی می‌شوند، این کار بسیار راحت است. اما عصبانی شدن در برابر فرد مناسب، به اندازه مناسب، در زمان مناسب، به یک دلیل مناسب و به شیوه‌ای مناسب، کار دشواری است. در این جمله، ارسطو فیلسوف بزرگ، به طور کامل مفهومی را بیان کرده که اکنون موضوع داغ روان‌شناسی، تعلیم و تربیت و کسب‌وکار است. این مفهوم EQ یا همان هوش هیجانی یا هوش عاطفی است. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، دارای عادات و رفتارهای متعددی‌اند که به آن‌ها کمک می‌کند تا توانایی مدیریت احساسات و عواطف خود و درک احساسات دیگران را پیدا کنند.

آیا کسی را می‌شناسید که به احساسات خود واقف است، قادر است عواطف خود را به شیوه‌ای درست بیان کند و همچنین احساسات و عواطف دیگران را درک کند؟ این فرد به احتمال زیاد هوش هیجانی بسیار بالایی دارد. در این مطلب می‌خواهیم شما را با ۷ عادت افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند آشنا کنیم. این ۷ عادت را دریابید و اگر از هر کدام از آن‌ها بی‌بهره‌اید، آن‌ها را تبدیل به عادات زندگی روزمره خود کنید.

1- افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند به احساسات و عواطف خود توجه می‌کنند.

دانیل گُلمن، روان‌شناس و نویسنده، خودآگاهی را یکی از کلیدی‌ترین اجزای تشکیل‌دهنده هوش هیجانی می‌داند. خودآگاهی در واقع توانایی تشخیص حال و هوا، عواطف و احساسات خود است. بخشی از این خودآگاهی، به آگاهی از این مسئله برمی‌گردد که چگونه عواطف و احساسات شما روی دیگران تاثیر می‌گذارد. این توانایی در نظارت بر حالت‌های عاطفی یکی از ملزومات هوش هیجانی است.

۲ - آن‌ها احساسات و عواطف دیگران را درک می‌کنند.

درک احساسات دیگران یکی دیگر از عناصر اصلی تشکیل‌دهنده هوش هیجانی از نگاه گُلمن است. این ویژگی شامل توانایی درک عواطف دیگران است. برای تعامل با افراد دیگر در حوزه‌های مختلف زندگی، مانند محل کار یا دانشگاه، شما باید بتوانید احساسات و عواطف افراد پیرامون خود را درک کنید. اگر همکار شما ناراحت و ناامید است، درک احساسات او، به شما کمک می‌کند بهتر بتوانید با او تعامل برقرار کنید.

۳- آن‌ها می‌توانند احساسات خود را تنظیم و کنترل کنند.

خودکنترلی یکی از عناصر اصلی تشکیل‌دهنده هوش هیجانی است. درک و فهمیدن احساسات خود بسیار خوب است، اما اگر نتوانید از این آگاهی استفاده مناسبی کنید، در کنترل احساسات خود ناتوان خواهید بود. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، پیش از آن‌که براساس احساسات خود عملی انجام دهند، در مورد آن فکر می‌کنند.

🍁🍃🔮🍃🍁

#هوش_هيجانى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🍃🔮🍃🍁

🍥 هوش هيجانى(EQ) 🍥
💥 قسمت دوم :

۴- آن‌ها باانگیزه‌اند.

افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند انگیزه زیادی برای دست‌یابی به اهداف‌شان دارند و برای رسیدن به موفقیت در درازمدت، رفتارها و احساسات خود را مدیریت می‌کنند. گاهی تغییر در زندگی این دسته افراد را دچار استرس می‌کند، اما آن‌ها خوب می‌دانند که مدیریت این ترس، امری حیاتی و مهم است. آن‌ها می‌دانند که برای ارتقای کیفیت زندگی و یک گام نزدیک شدن به اهداف خود، باید این تغییر را بپذیرند.

۵- آن‌ها مهارت‌های اجتماعی بالایی دارند.

افرادی که هوش هیجانی زیادی دارند مهارت‌های اجتماعی قدرتمندی هم دارند چراکه آن‌ها در هماهنگی کامل با احساسات و عواطف خود و دیگران زندگی می‌کنند. آن‌ها خوب می‌دانند چگونه به شیوه‌ای موثر با دیگران تعامل برقرار کنند. آن‌ها روی ایجاد یک ارتباط سالم اجتماعی با دیگران سرمایه‌گذاری می‌کنند و برای موفقیت آدم‌های اطراف‌شان تلاش می‌کنند.

۶- آن‌ها هم مایل‌اند و هم می‌توانند درباره احساسات و عواطف‌شان با دیگران گفت‌وگو کنند.

گاهی افراد در هماهنگی کامل با عواطف و احساسات خود زندگی می‌کنند، اما مشکل‌شان این است که نمی‌توانند این احساسات را با دیگران به اشتراک بگذارند. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند نه تنها احساسات خود را درک می‌کنند، بلکه می‌توانند راجع به آن‌ها با دیگران گفت‌وگو کنند. اما منظور ما دقیقا چیست؟ برای مثال، تصور کنید روز سخت و بدی را در محل کار خود گذرانده‌اید. از اتفاقاتی که در قرار کاری مهم شما روی داده خسته، ناامید و عصبانی هستید. رفتار و واکنش نامناسب در این حالت این کار است: وارد خانه شوید و شروع کنید با همسر خود به جر و بحث کردن یا ارسال یک ایمیل تند و زننده به رئیس خود. اما واکنش بهتر و مناسب‌تر این کار می‌تواند باشد: در مورد ناراحتی خود با همسرتان گفت‌وگو کنید، با کمی پیاده‌روی تنش را از خود دور کنید و با یک برنامه مناسب سعی کنید فردا را بهتر از روز قبل بسازید. افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، راه دوم را انتخاب می‌کنند.

۷- آن‌ها می‌توانند به‌درستی دلایل نهفته در بروز احساسات و عواطف‌‌شان را شناسایی کنند.

🍁🍃🔮🍃🍁

#هوش_هیجانی #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆

به نظر می‌رسد آنچه تاکنون به طور عمده انسان را از حیوان متمایز می‌ساخته «قدرت تفکر و تعقل، منطق و خرد» وی بوده است. اما بر اساس علم روانشناسی نوین می‌توان نتیجه گرفت که تفاوت انسان با حیوان در قابلیت آگاهی بر خود یا همان خود آگاهی نیز هست که البته چندان به نتیجه گیری سابق نیز بی‌ربط نیست. این قابلیت در تمامی انسان‌ها وجود دارد اما به این معنی نیست که در تمامی انسان‌ها به فعل رسیده و به یک میزان رشد کرده باشد. رشد میزان خود آگاهی با تقویت هوش هیجانی رابطه‌ای مستقیم دارد، به این معنی که هر چه خود آگاهی فرد بیشتر شود، هوش هیجانی او نیز تقویت می‌گردد.

یک حیوان هرگز از حضور خود آگاه نیست و نمی‌داند که وجود و حضور دارد و صرفا بر اساس نرم‌افزارهای غریزی و شرح رسالت تعیین شده‌اش زندگی می‌کند؛ ولی انسان ذاتا از وجود خود خبر دارد اما اینکه میزان این آگاهی و میزان آگاهی او از خود تا چه حد باشد، موضوعی است که باید در طول زندگی تقویت گردد و از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. آنچه که با افزایش این آگاهی تقویت می‌شود نرم ‌افزاری است به نام «هوش هیجانی». تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان نرم افزار «تفکر درباره احساسات» را دارد، در حالی‌که حیوان نهایتا فقط می‌تواند متوجه احساسات خود شود. به عبارتی دیگر می‌توان گفت حیوانات سیستمی ماشینی دارند در حالی‌که انسان علاوه بر عقل و نرم افزار غریزی دارای روان و احساسات و همچنین هوش نیز هست و انسانیت ما بیش از هر چیزی در احساسات ما و در تفکر درباره احساساتمان نمایان می‌شود. احساس ما همان کیفیت ما است. زمانی که وجد، شور، شوق، حتی غم و خشم و ... به اعمال و اطلاعات ما اضافه می‌شوند، کیفیت ما را می‌سازند، مانند کیفیت کار، کیفیت زبان، کیفیت نگاه و... . ایمان، امید، فداکاری، عشق و هیجان احساسات و حالات روانی‌ هستند که فقط از یک انسان ناشی می‌شود و دلیل آن نیز منطقه پیشرفته‌ ذهن و مغز انسانی، یعنی همان قسمت هوش هیجانی است.

همه انسان‌ها می‌دانند که مثلا دزدی کار بدی است، دروغ بد است، خیانت بد است، جنایت و قتل دور از انسانیت است، اما چرا بسیاری از انسان‌ها این کارها را انجام می‌دهند؟ گویی در پی اختلال یا عدم رشد ذهن (به عنوان مثال، بخش تفکر بر احساسات که خود بخشی از هوش هیجانی واقع در ذهن است)، بخشی از روان انسان نیز مختل یا غیرفعال می‌شود و او دیگر نمی‌تواند قبح مسائل را درک کند. می‌توان گفت فاصله‌ای میان ذهن و روان انسان ایجاد می‌شود و به جنون آنی منجر می‌گردد.

🌿🌸🔮🌸🌿

#هوش_هيجانى #خودآگاهى #آگاهى_حيوانات #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 هوش هيجانى و خودآگاهى 🎆
⚜️ قسمت دوم:

می‌توان گفت بینش فرد مخدوش می‌شود، می‌توان گفت بخشی از مغز او دچار عادت یا دچار مشکلاتی می‌شود و منجر به این می‌گردد که فرد کارهایی دور از انسانیت انجام دهد. در گذری دیگر، احساس خلاء و سرگشتگی‌ای که به انسان دست می‌دهد منجر می‌شود به اینکه انسان از خود بپرسد «من چه کسی هستم؟ کجا هستم؟ برای چه رسالتی در اینجا زندگی می‌کنم؟ به کجا خواهم رفت؟» هیچ حیوانی در طول تاریخ نتوانسته درباره احساسات خود تفکر کند و سوال بیافریند. هیچ حیوانی در طول تاریخ وجود نداشته که آرزو بیافریند، هدفسازی کند، علم تولید کند و ریشه همه اینها احساسات و هیجانات و تفکر، آدمی است. در این میان روندی عجیب و شگفت‌آور از پیشرفت یا پسرفت انسان وجود دارد. به این صورت که اگر یک انسان احساسات خود را نبیند، نشناسد، راجع به آن فکر نکند، آن را سرکوب کند یا صرفا بر اساس آن و بدون تفکر عمل کند، مقامش از یک حیوان پست‌تر خواهد شد! انسان‌هایی وجود دارند که پست‌تر از حیوان هستند! به این دلیل که کارهایی که برخی انسان‌های رشد نیافته انجام می‌دهند را حتی یک حیوان هم مرتکب نمی‌شود. حیوانات صرفا بر اساس آنچه که برای آن ساخته شده‌اند عمل کرده و از شرح رسالت خود خارج نمی‌شوند. در میان موجودات، این انسان است که با داشتن «قدرت اختیار و انتخاب» و «قدرت تفکر و تعقل» می‌تواند از انجام رسالت خود سرپیچی کند و این دقیقا عین طرح الهی است و نه بر خلاف آن.

خداوند به انسان توانایی « اختیار و انتخاب، تفکر و تعقل» داده است اما هرگز در رشد او جبر حاکم نکرده است. به این معنی که انسان‌ها می‌توانند مانند همه موجودات دیگر احساس داشته باشند اما انتخاب اینکه «احساسات خود را تجربه و احساس کنند و درباره آن تفکر و سپس اقدام نمایند»، فقط بر عهده خود آن‌ها است. این خود ما هستیم که انتخاب می‌کنیم در جهل و بی‌خبری از خود بمانیم یا با خود آشنا شویم و رشد کنیم.

🌿🌸🔮🌸🌿

#هوش_هيجانى #خودآگاهى #روانشناسى #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 پيشينه و هوش دلفین ها 🎆

ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﺏﺑﺎﺯﺳﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﻧﻬﻨﮓﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﺍﺯﻣﺎﻫﯽﻫﺎ، ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﻭﺭﻩ ﺳﻨﮕﻮﺍﺭﻩﺍﯼ(فسیل) ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﺳﻦ ﭘﯿﺸﯿﻦ( ﻣﯿﻮﺳﻦ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦﺷﻨﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﻧﺌﻮﮊﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻘﺮﯾﺒﯽ ۲۳٫۰۳ ﺗﺎ ۵٫۳۳۳ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ) ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩﺍﺳﺖ .

ﺍﺟﺪﺍﺩ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ۵۴– ۵۳ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺋﻮﺳﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﯾﺎ ﺷﺪﻧﺪ . ﺑﺮﺭﺳﯽﻫﺎﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﺍﯾﻤﻨﯽﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ، ﺩﻭﺭﮔﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﺩﯼﺍﻥﺍﯼ-ﺩﯼﺍﻥﺍﯼ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮﻩ ﺩﯼﺍﻥﺍﯼ ﻣﯿﺘﻮﮐﻨﺪﺭﯾﺎﯾﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﺁﺏﺑﺎﺯﺳﺎﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﻢﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﯿﺮﻩ ﭘﺎﮎﻧﻬﻨﮕﺎﻥ ﺩﺭ ۴۲– ۵۲ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﻨﺸﺄ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺏﺑﺎﺯﺳﺎﻧﺎﻥ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺳﯽ، ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻓﺮﮔﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﻩ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ «ﻧﻬﻨﮓﻫﺎﯼ ﻧﻮﯾﻦ» ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﻧﻬﻨﮓﻫﺎﯼ ﺩﻧﺪﺍﻥﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﻧﻬﻨﮓﻫﺎﯼ ﺑﯽﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭ ۳۵ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺷﺪ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺪﻥ ﻧﻬﻨﮓﻫﺎ ﺩﻭﮐﯽﺷﮑﻞ ﻭ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻮﺯﻩ ﺩﺭﺍﺯﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﻡ ﮐﻠﯽ ﺑﺪﻥ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﺏ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻮﺗﻮ ﺩﺭ ﺣﻮﺿﻪ ﺁﻣﺎﺯﻭﻥ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯼ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻧﺸﺄﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﮐﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ .
ﻗﺪﯾﻤﯽﺗﺮﯾﻦ ﺳﻨﮕﻮﺍﺭﻩﻫﺎﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ۱۱ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﺳﻦ ﭘﺴﯿﻦ ﺍﺳﺖ .
هوش دلفین ها:
ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺍﺕ، ﻓﻘﻂ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺩﻭﭘﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺳﺮﺷﺎﺭﯼ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺵ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ، ﺳﮓﻫﺎ ﻭ ﻓﯿﻞﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﺷﮕﻔﺖﺍﻧﮕﯿﺰﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻣﻐﺰ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁﻫﺎﯼ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ «ﻧﺌﻮﮐﻮﺭﺗﮑﺲ » ﻣﻐﺰ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺭﮐﺮﺩﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺍﻧﻪﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ . ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﺎﺕ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺤﻘﻘﺎﻥ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﺎﻣﭙﺎﻧﺰﻩﻫﺎ ﻭ ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
«ﻟﻮﺭﯼ ﻣﺎﺭﯾﻨﻮ » ﻋﺼﺐ ﺷﻨﺎﺱ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ « ﺁﻣﻮﺭﯼ » ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﺗﺨﺼﺺ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : « ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﺍﻧﺘﺰﺍﻋﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﭙﺎﻧﺰﻩﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺑﻮﻥﻫﺎ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ . ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. »

🌿🌸🔮🌸🌿

#هوش_دلفینها #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 پیشینه و هوش دولفینها 🎆
⚜️قسمت دوم:

ﺩﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﻣﺤﻘﻘﺎﻥ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺁﯾﻨﺪﻫﺎﯼ ﺗﻔﮑﺮ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺵ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ . ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﻐﺰ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺷﺒﺎﻫﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﯾﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ پی ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻭ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ .
ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﭘﺴﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺣﺴﯽ ﺍﺯ ﻫﻮﯾﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺘﯽ، ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻭ ﭼﯿﺴﺘﯽ ﮔﺮﻭﻩ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺳﺎﯾﺮ ﺩﻟﻔﯿﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ .

🌿🌸🔮🌸🌿

#هوش_دلفینها #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot