حکایاتِ کرامات میفرمود. گفت:
یکی از این جا به روزی یا به لحظهای
به کعبه رود، چندان عجب و کَرامات نیست.
بادِ سَمُوم را نیز کَرامت هست
که به یک روز و به یک لحظه
هر جا که خواهد برود.
کَرامات آن باشد که تو را
از حالِ دون به حالِ عالی آوَرَد
و از آنجا، این جا سَفر کُنی
و از جَهل به عَقل
و از جمادی به حیات. "⚜️فیه_ما_فیه⚜️" #فیه_ما_فیه #مولانا#حکایتها#کرامات
@pathwaystogod
یکی از این جا به روزی یا به لحظهای
به کعبه رود، چندان عجب و کَرامات نیست.
بادِ سَمُوم را نیز کَرامت هست
که به یک روز و به یک لحظه
هر جا که خواهد برود.
کَرامات آن باشد که تو را
از حالِ دون به حالِ عالی آوَرَد
و از آنجا، این جا سَفر کُنی
و از جَهل به عَقل
و از جمادی به حیات. "⚜️فیه_ما_فیه⚜️" #فیه_ما_فیه #مولانا#حکایتها#کرامات
@pathwaystogod
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🍃✨🍁✨🔮✨🍁✨🍃
🎆 در اساطير جين داستاني بسيار زيبا وجود دارد. من خيلي آن را دوست داشته ام. در اساطير جين اگر پادشاهي تمام دنيا را فتح كند به او چاكراوارتين (chakravartin ) مي گويند. چاكرا يعني چرخ، گويي كه دنيا يك چرخ است .
يك چرخ هم هست . و او تمامي آن را فتح كرده است.
اسطوره چنين است كه در بهشت فقط چاكراوارتين ها مجاز هستند تا روي كوهستان طلايي امضا كنند.
مردي چاكراوارتين شد و از اينكه اينك مي تواند نامش را روي كوهستان طلايي بنويسد بسيار خوشحال بود. كوهستاني عظيم است و مردماني اندك , هرچند گاه يك بار ,قادر بوده اند تا نامشان را روي آن كوهستان بنويسند.
آن مرد از دنيا رفت و وارد دروازه هاي بهشت شد و نگهبان از او پرسيد، "تو بايد نامت را بر روي كوهستان طلايي بنويسي. ولي تنها برو، هيچكس را با خودت نبر."
او گفت، "چرا؟ من دوست دارم چند نفر از دوستانم را كه قبل از من مرده اند با خودم ببرم وگرنه امضاكردن روي آن كوهستان چه لذتي دارد؟ هيچكس تو را تماشا نمي كند، هيچكس هرگز نخواهد دانست كه در آنجا امضا كرده اي."
نگهبان گفت، "به من گوش بده. من مدت هاست كه اين شغل را دارم... قبل از من پدرم در اين مقام بوده و اين شغل موروثي ما است. و اين توصيه به هر كس كه براي امضاكردن رفته داده شده است. و همه خواهان همان چيزي بوده اند كه تو مي خواهي. و پس از آن، همگي از ما تشكر كرده اند كه «خيلي از لطف شما ممنونيم كه نگذاشتيد كسي را با خودمان ببريم.» پس لطفاً تنها برو."
او با اكراه پيش رفت و نگهبان كوهستان درها را باز كرد و گفت، "مشكلي هست.
كوهستان پر از نام شده است.
جايي وجود ندارد. و اين تنها در مورد تو نيست. قبل از من پدرم در اينجا بوده و پيش از او پدرش در اينجا بوده.
اين شغل فاميلي ما است. و من شنيده ام كه قرن هاست كه چنين بوده است و كوهستان جاي خالي ندارد. بنابراين، هروقت شخص تازه واردي مي رسد، بايد اول نامي را پاك كند و به جاي آن، نام خودش را بنويسد. راه ديگري وجود ندارد، جايي نيست."
آنوقت او دريافت كه چه خوب شد كسي را همراهش نياورده است كه اين را ببيند.
كوهستاني بزرگ و حتي يك جاي كوچك هم براي نام او وجود ندارد.
ولي او مي بايد مردي فهيم بوده باشد. به دروازه بان گفت، "من نام كسي را پاك نخواهم كرد، زيرا فايده اش چيست؟
فردا كسي مي آيد و نام مرا پاك مي كند و نام خودش را مي نويسد. اين بي فايده است.
بنابراين چاكراواتين بودن من عبث است و من مي پنداشتم كه فقط گاهي اوقات چنين
اتفاقي مي افتد. من اشتباه مي كردم.
تمامي اين كوهستان پر از نام فاتحان دنياست."
زندگيت بسيار كوتاه است. نگران احترام و آبرو نباش، نگران افتخار و اينكه ديگران چه مي گويند نباش. فقط به انرژي خودت گوش بده و از آن پيروي كن. من اين را شهامت مي خوانم. لذت ببر و عشق بورز و اگر بتواني با تماميت عشق بورزي و لذت ببري امكان دارد كه روزي به وراي حواس جسماني بروي و به نقطه اي از هشياري برسي كه تمام انرژي تو به شعله اي از آگاهي تبديل گردد...
تمام لذات جسمي ات، تمام شهوات، تمام عشقت، همه چيزت به آن شعله تبديل شود كه به آن شعله، اشراق و بيداري مي گويند:
شعله اي كه براي هميشه در كائنات باقي مي ماند، بدون اينكه شكلي ديگر بگيرد،
زيرا تمامي امكانات تبديل شدن را مصرف كرده است.
مردم بارها و بارها در همان سطح به دنيا باز مي گردند. اين شرافتي ندارد.
اگر با تماميت زندگي كني، فقط يك بار كافي است.
🍃✨🍁✨🔮✨🍁✨🍃
#چاکراوارتین #حکایتها #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 در اساطير جين داستاني بسيار زيبا وجود دارد. من خيلي آن را دوست داشته ام. در اساطير جين اگر پادشاهي تمام دنيا را فتح كند به او چاكراوارتين (chakravartin ) مي گويند. چاكرا يعني چرخ، گويي كه دنيا يك چرخ است .
يك چرخ هم هست . و او تمامي آن را فتح كرده است.
اسطوره چنين است كه در بهشت فقط چاكراوارتين ها مجاز هستند تا روي كوهستان طلايي امضا كنند.
مردي چاكراوارتين شد و از اينكه اينك مي تواند نامش را روي كوهستان طلايي بنويسد بسيار خوشحال بود. كوهستاني عظيم است و مردماني اندك , هرچند گاه يك بار ,قادر بوده اند تا نامشان را روي آن كوهستان بنويسند.
آن مرد از دنيا رفت و وارد دروازه هاي بهشت شد و نگهبان از او پرسيد، "تو بايد نامت را بر روي كوهستان طلايي بنويسي. ولي تنها برو، هيچكس را با خودت نبر."
او گفت، "چرا؟ من دوست دارم چند نفر از دوستانم را كه قبل از من مرده اند با خودم ببرم وگرنه امضاكردن روي آن كوهستان چه لذتي دارد؟ هيچكس تو را تماشا نمي كند، هيچكس هرگز نخواهد دانست كه در آنجا امضا كرده اي."
نگهبان گفت، "به من گوش بده. من مدت هاست كه اين شغل را دارم... قبل از من پدرم در اين مقام بوده و اين شغل موروثي ما است. و اين توصيه به هر كس كه براي امضاكردن رفته داده شده است. و همه خواهان همان چيزي بوده اند كه تو مي خواهي. و پس از آن، همگي از ما تشكر كرده اند كه «خيلي از لطف شما ممنونيم كه نگذاشتيد كسي را با خودمان ببريم.» پس لطفاً تنها برو."
او با اكراه پيش رفت و نگهبان كوهستان درها را باز كرد و گفت، "مشكلي هست.
كوهستان پر از نام شده است.
جايي وجود ندارد. و اين تنها در مورد تو نيست. قبل از من پدرم در اينجا بوده و پيش از او پدرش در اينجا بوده.
اين شغل فاميلي ما است. و من شنيده ام كه قرن هاست كه چنين بوده است و كوهستان جاي خالي ندارد. بنابراين، هروقت شخص تازه واردي مي رسد، بايد اول نامي را پاك كند و به جاي آن، نام خودش را بنويسد. راه ديگري وجود ندارد، جايي نيست."
آنوقت او دريافت كه چه خوب شد كسي را همراهش نياورده است كه اين را ببيند.
كوهستاني بزرگ و حتي يك جاي كوچك هم براي نام او وجود ندارد.
ولي او مي بايد مردي فهيم بوده باشد. به دروازه بان گفت، "من نام كسي را پاك نخواهم كرد، زيرا فايده اش چيست؟
فردا كسي مي آيد و نام مرا پاك مي كند و نام خودش را مي نويسد. اين بي فايده است.
بنابراين چاكراواتين بودن من عبث است و من مي پنداشتم كه فقط گاهي اوقات چنين
اتفاقي مي افتد. من اشتباه مي كردم.
تمامي اين كوهستان پر از نام فاتحان دنياست."
زندگيت بسيار كوتاه است. نگران احترام و آبرو نباش، نگران افتخار و اينكه ديگران چه مي گويند نباش. فقط به انرژي خودت گوش بده و از آن پيروي كن. من اين را شهامت مي خوانم. لذت ببر و عشق بورز و اگر بتواني با تماميت عشق بورزي و لذت ببري امكان دارد كه روزي به وراي حواس جسماني بروي و به نقطه اي از هشياري برسي كه تمام انرژي تو به شعله اي از آگاهي تبديل گردد...
تمام لذات جسمي ات، تمام شهوات، تمام عشقت، همه چيزت به آن شعله تبديل شود كه به آن شعله، اشراق و بيداري مي گويند:
شعله اي كه براي هميشه در كائنات باقي مي ماند، بدون اينكه شكلي ديگر بگيرد،
زيرا تمامي امكانات تبديل شدن را مصرف كرده است.
مردم بارها و بارها در همان سطح به دنيا باز مي گردند. اين شرافتي ندارد.
اگر با تماميت زندگي كني، فقط يك بار كافي است.
🍃✨🍁✨🔮✨🍁✨🍃
#چاکراوارتین #حکایتها #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
Forwarded from ॐ مزه ملکوت ॐ
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 معلمم گفت:
زندگی را تعريف كن؟
گفتم:
زندگی تعريف كردنی نيست!
ناراحت شد و نمره ام را صفر داد.
سالها بعد كه او را ديدم،
پير شده بود و عصا به دست
راه می رفت ...
جلو رفتم و گفتم:
زندگی را تعريف كن،
آرام خنديد و گفت:
نمره ات بيست
زندگی را بايد زيست!!!!
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#معلم_و_شاگرد #حکایتها #زندگی_را_باید_زیست #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 معلمم گفت:
زندگی را تعريف كن؟
گفتم:
زندگی تعريف كردنی نيست!
ناراحت شد و نمره ام را صفر داد.
سالها بعد كه او را ديدم،
پير شده بود و عصا به دست
راه می رفت ...
جلو رفتم و گفتم:
زندگی را تعريف كن،
آرام خنديد و گفت:
نمره ات بيست
زندگی را بايد زيست!!!!
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#معلم_و_شاگرد #حکایتها #زندگی_را_باید_زیست #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot