🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۳
#و_شد..!!
🌷چند روزی بود مریض بود. در تب می سوخت. ناگهان از خواب پرید. گفتم: چی شده ناصر؟ گفت: خواب دیدم! کمی آب خورد و خوابید. ربع ساعت نشده دوباره از خواب پرید و گفت: خواب یک شهید را دیدم. باز با بیحالی چشمهایش روی هم افتاد. هنوز نیم ساعت نشده باز از خواب پرید. اینبار اشک میریخت. گفتم: چی شده ناصر؟ خواب چی میدیدی؟ گفت: هر سه بار خواب یک شهید را دیدم. هر سه بار هم گفت: «اگر میخواهی شهید بشی، باید یه چیزهایی رو توی خودت تغییر بدی، اصلاً دروغ نگی، غیبت هم نکنی!» گفتم: حالا چرا گریه میکنی؟ گفت: الکی امیدوارم میکنن، باشه از این به بعد بیشتر مواظبت میکنم ببینم این خواب چقدر صحت داره.... بالاخره هم مراقبتهایش نتیجه داد و شد شهید....
🌹 خاطره ای به یاد شهید معزز ناصر ورامینی
راوی: همسر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#و_شد..!!
🌷چند روزی بود مریض بود. در تب می سوخت. ناگهان از خواب پرید. گفتم: چی شده ناصر؟ گفت: خواب دیدم! کمی آب خورد و خوابید. ربع ساعت نشده دوباره از خواب پرید و گفت: خواب یک شهید را دیدم. باز با بیحالی چشمهایش روی هم افتاد. هنوز نیم ساعت نشده باز از خواب پرید. اینبار اشک میریخت. گفتم: چی شده ناصر؟ خواب چی میدیدی؟ گفت: هر سه بار خواب یک شهید را دیدم. هر سه بار هم گفت: «اگر میخواهی شهید بشی، باید یه چیزهایی رو توی خودت تغییر بدی، اصلاً دروغ نگی، غیبت هم نکنی!» گفتم: حالا چرا گریه میکنی؟ گفت: الکی امیدوارم میکنن، باشه از این به بعد بیشتر مواظبت میکنم ببینم این خواب چقدر صحت داره.... بالاخره هم مراقبتهایش نتیجه داد و شد شهید....
🌹 خاطره ای به یاد شهید معزز ناصر ورامینی
راوی: همسر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۴
#دو_جور_دوست...!
🌷سر از کـارش درنمیآوردم! چون در میان دخترها و خانمها هم دوستای مذهبی و ارزشی داشت و هم دوستایی که از نظر اعتقادی هیچ شباهتی بهش نداشتن و حتی مخـالفش بـودن! یه روز ازش علـت این قضـیه رو پرسـیدم و در جواب گفت: «همیشه آدم باید دو جـور دوسـت داشتـه باشه. بعضیا باشن که تو از وجـودشون استفاده کنی و بعضیا هـم باشن که از وجـودت استفـاده کنن که در هـر دو صـورت این دوسـتی بـرای یه طـرف مفیده. دوستی با کسایی که خودشون به ارزشهـا مقید هستن خیلی خـوبه ولی توی اونـا چیـزی رو تغییر نمیده. هنـر اینـه کـه بتـونی تـو قلب کسی که با تو و اعتقـاداتت مخـالفه، نفـوذ کنی و روش تأثیـر بذاری.»
🌹خاطره ای به یاد امدادگر بسیجی معزز، شهیده شهناز حاجی شاه
(ایشان در هشتم مهر ماه ۱۳۵۹ در سن ۲۶ سالگی و در روزهایی که خونین شهر قهرمان در انتظار شمیم آزادی روزگار میگذراند به دیدار معبود خود شتافت.)
📚 برگرفته از "مجله پیک افتخـار" ش۳۶
راوی: یکی از دوستان گرامی شهیده
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#دو_جور_دوست...!
🌷سر از کـارش درنمیآوردم! چون در میان دخترها و خانمها هم دوستای مذهبی و ارزشی داشت و هم دوستایی که از نظر اعتقادی هیچ شباهتی بهش نداشتن و حتی مخـالفش بـودن! یه روز ازش علـت این قضـیه رو پرسـیدم و در جواب گفت: «همیشه آدم باید دو جـور دوسـت داشتـه باشه. بعضیا باشن که تو از وجـودشون استفاده کنی و بعضیا هـم باشن که از وجـودت استفـاده کنن که در هـر دو صـورت این دوسـتی بـرای یه طـرف مفیده. دوستی با کسایی که خودشون به ارزشهـا مقید هستن خیلی خـوبه ولی توی اونـا چیـزی رو تغییر نمیده. هنـر اینـه کـه بتـونی تـو قلب کسی که با تو و اعتقـاداتت مخـالفه، نفـوذ کنی و روش تأثیـر بذاری.»
🌹خاطره ای به یاد امدادگر بسیجی معزز، شهیده شهناز حاجی شاه
(ایشان در هشتم مهر ماه ۱۳۵۹ در سن ۲۶ سالگی و در روزهایی که خونین شهر قهرمان در انتظار شمیم آزادی روزگار میگذراند به دیدار معبود خود شتافت.)
📚 برگرفته از "مجله پیک افتخـار" ش۳۶
راوی: یکی از دوستان گرامی شهیده
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۵
#فرماندهی_تلفنچی!!
🌷بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتیاش با خبر شوم. گوشهی سنگر یک تلفن بود که سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونهای صحبت میکرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند. پرسیدم: آسید حمید مسئولیت شما توی جبهه چیه؟ سید گفت: من تلفنچی فرماندهام. درست میگفت. خودش هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده. فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهریهایش نفهمند چه مسئولیتی دارد، جلوی ما آنطوری برخورد میکرد. به همه نیروهایش گفته بود در مورد مسئولیتش به کسی چیزی نگویند.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید سیدحمید میرافضلی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#فرماندهی_تلفنچی!!
🌷بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تا سید را ببینم و از سلامتیاش با خبر شوم. گوشهی سنگر یک تلفن بود که سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونهای صحبت میکرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند. پرسیدم: آسید حمید مسئولیت شما توی جبهه چیه؟ سید گفت: من تلفنچی فرماندهام. درست میگفت. خودش هم فرمانده بود و هم تلفنچی فرمانده. فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهریهایش نفهمند چه مسئولیتی دارد، جلوی ما آنطوری برخورد میکرد. به همه نیروهایش گفته بود در مورد مسئولیتش به کسی چیزی نگویند.
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید سیدحمید میرافضلی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۶
#آن_شب....
🌷او نگهبان پست ١٢ شب تا ٢ بعد از نیمه شب بود و من ٢ تا ۴ صبح تپههای حسین آباد بین سنندج و دیوان درده بودیم. نوبت پست من که رسید، گفت: از اول شب تاکنون سر و صدای زیادی از پایین دره میآيد. گفتم: پس اجازه بده از ارتش درخواست کنم یک منوری بزند شاید کومله و دمکرات باشند. گفت: اتفاقاً من هم همین نظر را داشتم اما توجه به کمبود مهمات بهتر دیدم این کار را نکنم. گفتم: من در پست خودم درخواست میکنم. گفت: تو هم این کار را نکن من حاضرم تا صبح با هم پست بدهیم. آن شب ۴ ساعت پست داد ولی حاضر نشد به خاطر کمبود مهمات یک گلوله منور درخواست کند.
🌹خاطره ای به ياد سردار شهید حاج احمد کاظمی
راوى: رزمنده دلاور حسن ربانیان
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#آن_شب....
🌷او نگهبان پست ١٢ شب تا ٢ بعد از نیمه شب بود و من ٢ تا ۴ صبح تپههای حسین آباد بین سنندج و دیوان درده بودیم. نوبت پست من که رسید، گفت: از اول شب تاکنون سر و صدای زیادی از پایین دره میآيد. گفتم: پس اجازه بده از ارتش درخواست کنم یک منوری بزند شاید کومله و دمکرات باشند. گفت: اتفاقاً من هم همین نظر را داشتم اما توجه به کمبود مهمات بهتر دیدم این کار را نکنم. گفتم: من در پست خودم درخواست میکنم. گفت: تو هم این کار را نکن من حاضرم تا صبح با هم پست بدهیم. آن شب ۴ ساعت پست داد ولی حاضر نشد به خاطر کمبود مهمات یک گلوله منور درخواست کند.
🌹خاطره ای به ياد سردار شهید حاج احمد کاظمی
راوى: رزمنده دلاور حسن ربانیان
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۷
#فرق_بیسيمها !!
🌷سر کلاس آموزش مخابرات، فرق بیسیم «اسلسون» را با بیسيم «پی.آر.سی» از بچهها پرسیدم. یکی از بسیجیهای نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: «مو وَر گویم؟» با خنده بهش گفتم: «وَر گو.» گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی.آر.سی از همو اول فیش فیش مِنه.» کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#فرق_بیسيمها !!
🌷سر کلاس آموزش مخابرات، فرق بیسیم «اسلسون» را با بیسيم «پی.آر.سی» از بچهها پرسیدم. یکی از بسیجیهای نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: «مو وَر گویم؟» با خنده بهش گفتم: «وَر گو.» گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی.آر.سی از همو اول فیش فیش مِنه.» کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۸
#موقعیت_کربلا
🌷رضا چراغی آن شب پیش ما ماند و دو_سه ساعتی خوابید. اذان صبح که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی که در ساکّش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: «آقا رضا هیچوقت شلوار نو نمیپوشیدی، چی شده؟» با لبهایی خندان به من گفت: «با اجازه شما میخواهم بروم خط مقدم.» گفتم: «احتیاجی نیست بری این جلو. همینجا بیشتر به شما نیاز داریم.» ناراحت شد. به من گفت: «حاجی جان میخوام برم جلو وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الان اونجا بچههای لشکر خیلی تحت فشار هستن.» در همین اثنا از طریق بیسیم مرکز پیام خبر رسید که....
🌷که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثیها، پاتکِ سختی را روی خط دفاعی بچههای ما انجام داده. رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (صلواتالله) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را میزند؛ همین خبر نشان میداد وضعیت آنجا برای بچههای ما تا چه حد وخیم شده. گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی؛ مدام میگفتم «رضا، رضا همت.... رضا رضا همت....» ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!» و من فهمیدم رضا شهید شده.
🌹خاطره ای به یاد شهيد معزز سردار رضا چراغى، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
راوی: سردار خيبر فرمانده شهيد حاج محمدابراهيم همت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#موقعیت_کربلا
🌷رضا چراغی آن شب پیش ما ماند و دو_سه ساعتی خوابید. اذان صبح که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی که در ساکّش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: «آقا رضا هیچوقت شلوار نو نمیپوشیدی، چی شده؟» با لبهایی خندان به من گفت: «با اجازه شما میخواهم بروم خط مقدم.» گفتم: «احتیاجی نیست بری این جلو. همینجا بیشتر به شما نیاز داریم.» ناراحت شد. به من گفت: «حاجی جان میخوام برم جلو وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الان اونجا بچههای لشکر خیلی تحت فشار هستن.» در همین اثنا از طریق بیسیم مرکز پیام خبر رسید که....
🌷که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثیها، پاتکِ سختی را روی خط دفاعی بچههای ما انجام داده. رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (صلواتالله) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را میزند؛ همین خبر نشان میداد وضعیت آنجا برای بچههای ما تا چه حد وخیم شده. گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی؛ مدام میگفتم «رضا، رضا همت.... رضا رضا همت....» ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!» و من فهمیدم رضا شهید شده.
🌹خاطره ای به یاد شهيد معزز سردار رضا چراغى، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
راوی: سردار خيبر فرمانده شهيد حاج محمدابراهيم همت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۲۹
#یکی_از_آنها....
🌷من در دبیرستان دکتر علی شریعتی مربی ورزش بودم. یادم هست در سال تحصیلی ۱۳۸۹-۱۳۸۸ در ایامی که زنگ ورزش، بعد از اذان ظهر میخورد، از بین دانش آموزان یکی_دو نفری بودند که برای خواندن نماز از من اجازه می_گرفتند. یکی از آنها عباس بود. خبر شهادتش را که شنیدم در دل گفتم کسی که نماز اول وقت بخواند به چه درجاتی میرسد..!!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم عباس دانشگر
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#یکی_از_آنها....
🌷من در دبیرستان دکتر علی شریعتی مربی ورزش بودم. یادم هست در سال تحصیلی ۱۳۸۹-۱۳۸۸ در ایامی که زنگ ورزش، بعد از اذان ظهر میخورد، از بین دانش آموزان یکی_دو نفری بودند که برای خواندن نماز از من اجازه می_گرفتند. یکی از آنها عباس بود. خبر شهادتش را که شنیدم در دل گفتم کسی که نماز اول وقت بخواند به چه درجاتی میرسد..!!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم عباس دانشگر
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۰
#خوش_نماز!
🌷تو دانشگاه علامه طباطبایی معروف بود به خوش نمازی! رفیقاش میگن ما عاشق این بودیم که تو حالت نماز خوندن حسینو تماشا کنیم! مادر مرحومش میگفت: صبح میرفت ایستگاه اتوبوس که بره سپاه منطقه ۱۰. یه بار که منم صبح زود کار داشتم رفتم سمت ایستگاه اتوبوس دیدم حسین تو ایستگاه اتوبوس روزنامه رو زمین پهن کرده تا نماز صبحشو اول وقت بخونه. یه بار خواهرش بهش گفته بود؛ داداش چیکار کنم که از نمازم لذت ببرم؟! حسین بهش گفته بود: "فکر کن داری آخرین نمازتو میخونی."
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید جاویدالاثر حسین صیدی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#خوش_نماز!
🌷تو دانشگاه علامه طباطبایی معروف بود به خوش نمازی! رفیقاش میگن ما عاشق این بودیم که تو حالت نماز خوندن حسینو تماشا کنیم! مادر مرحومش میگفت: صبح میرفت ایستگاه اتوبوس که بره سپاه منطقه ۱۰. یه بار که منم صبح زود کار داشتم رفتم سمت ایستگاه اتوبوس دیدم حسین تو ایستگاه اتوبوس روزنامه رو زمین پهن کرده تا نماز صبحشو اول وقت بخونه. یه بار خواهرش بهش گفته بود؛ داداش چیکار کنم که از نمازم لذت ببرم؟! حسین بهش گفته بود: "فکر کن داری آخرین نمازتو میخونی."
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید جاویدالاثر حسین صیدی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۱
#پشت_میکروفون!!
🌷شب جمعه همه گردانها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین مقر لشگر امام حسين عليه السلام جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل. مداح با سوز و حال خاصی دعا میخواند و بچهها حال خوشی داشتند در آن همهمه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید: آی گنهکار کجای مجلس نشستهای.... که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید: "پشت میکروفون" که یکدفعه حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده تمام شد.
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#پشت_میکروفون!!
🌷شب جمعه همه گردانها توی حسینیه بزرگ شهرک دارخوین مقر لشگر امام حسين عليه السلام جمع بودند و مشغول خواندن دعای کمیل. مداح با سوز و حال خاصی دعا میخواند و بچهها حال خوشی داشتند در آن همهمه و گریه تقريباً وسط دعا بود که مداح بلند فریاد کشید: آی گنهکار کجای مجلس نشستهای.... که یکدفعه تو اون تاریکی از وسط حسینیه یکی از رزمندهای شیطون فریاد کشید: "پشت میکروفون" که یکدفعه حسینیه رفت رو هوا و تا آخر دعای کمیل با خنده تمام شد.
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۲
#باز_هم....
🌷در مقری در عقبه لشکر و مستقر در اتاق مخابرات بودیم و آن زمان شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ بودند و برای سرکشی همراه با شهید رضا حسنپور نزد ما آمدند. موقع نماز شد و آقا مهدی به نماز ایستاد و شهید حسنپور هم پشت سر ایشان، بعد از نماز شهید زینالدین آیهای از قرآن را خواند و شروع کرد به معنی و تفسیر آن؛ بهقدری مسلط بود که مجذوب تفسیر ایشان شدیم. بیشتر از آن تعجب کردیم که در چنین شرایط و مشغله کاری زیاد و اداره کردن یک لشکر چند هزار نفری و محدودیتهای جبهه جنگ، باز هم قرآن خواندن را فراموش نکردند. این نشاندهنده علاقهمندی و انس آقا مهدی با قرآن بود.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج مهدی زین الدین و شهید معزز رضا حسنپور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#باز_هم....
🌷در مقری در عقبه لشکر و مستقر در اتاق مخابرات بودیم و آن زمان شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ بودند و برای سرکشی همراه با شهید رضا حسنپور نزد ما آمدند. موقع نماز شد و آقا مهدی به نماز ایستاد و شهید حسنپور هم پشت سر ایشان، بعد از نماز شهید زینالدین آیهای از قرآن را خواند و شروع کرد به معنی و تفسیر آن؛ بهقدری مسلط بود که مجذوب تفسیر ایشان شدیم. بیشتر از آن تعجب کردیم که در چنین شرایط و مشغله کاری زیاد و اداره کردن یک لشکر چند هزار نفری و محدودیتهای جبهه جنگ، باز هم قرآن خواندن را فراموش نکردند. این نشاندهنده علاقهمندی و انس آقا مهدی با قرآن بود.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج مهدی زین الدین و شهید معزز رضا حسنپور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۳
#حجله_و_عروس_جبهه....
🌷به او میگفتیم: ما دوست داریم تو را داماد کنیم و تشکیل خانواده بدهی. اما او میگفت: سنگر، حجله من است و اسلحهام، عروس من. تا زمانی که جنگ است، من ازدواج نمیکنم. سید مهدی دشتبان ( اهل فریدونکنار) هفت سال در جبهه ها حضور داشت تا اینکه ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ تو خرمال بشهادت رسید.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سیدمهدی دشتبان
راوی: خواهر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#حجله_و_عروس_جبهه....
🌷به او میگفتیم: ما دوست داریم تو را داماد کنیم و تشکیل خانواده بدهی. اما او میگفت: سنگر، حجله من است و اسلحهام، عروس من. تا زمانی که جنگ است، من ازدواج نمیکنم. سید مهدی دشتبان ( اهل فریدونکنار) هفت سال در جبهه ها حضور داشت تا اینکه ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ تو خرمال بشهادت رسید.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سیدمهدی دشتبان
راوی: خواهر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۴
#به_گمان_اینکه...!
🌷هنگام عملیات خیبر در منطقهی پاسگاه زید، خطشکن بودیم. در کانالها با عباس قربانی در حال پاکسازی بودیم. ناگهان فردی مرا از پشت گرفت و التماس میکرد که او را نکشیم، فریادی زدم. قربانی آمد و با او صحبت کرد. من تا آن زمان نمیدانستم وی میتواند به عربی صحبت کند. اسیر عراقی را با خود جلو بردیم. گردانهای بعدی که از ما عبور میکردند صورت ما را میبوسیدند و خداحافظی میکردند. به گمان اینکه اسیر هم از کادر گردان است او را نیز میبوسیدند و میرفتند و خنده به ما فرصت نمیداد تا برای آنها توضیح دهیم....
راوی: رزمنده دلاور حاج محمد سلمانی معروف به شیرممد
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#به_گمان_اینکه...!
🌷هنگام عملیات خیبر در منطقهی پاسگاه زید، خطشکن بودیم. در کانالها با عباس قربانی در حال پاکسازی بودیم. ناگهان فردی مرا از پشت گرفت و التماس میکرد که او را نکشیم، فریادی زدم. قربانی آمد و با او صحبت کرد. من تا آن زمان نمیدانستم وی میتواند به عربی صحبت کند. اسیر عراقی را با خود جلو بردیم. گردانهای بعدی که از ما عبور میکردند صورت ما را میبوسیدند و خداحافظی میکردند. به گمان اینکه اسیر هم از کادر گردان است او را نیز میبوسیدند و میرفتند و خنده به ما فرصت نمیداد تا برای آنها توضیح دهیم....
راوی: رزمنده دلاور حاج محمد سلمانی معروف به شیرممد
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۵
#جاروی_بدیهای_درون!!
🌷به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب و جارو می کرد. کار هر روز صبحش بود. ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، این جوری بدیهای درونم هم جارو می شود!!
🌹خاطره اى به ياد سردار خيبر فرمانده شهيد حاج محمدابراهيم همت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#جاروی_بدیهای_درون!!
🌷به زحمت جارو را از دستش گرفتم. داشت محوطه را آب و جارو می کرد. کار هر روز صبحش بود. ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، این جوری بدیهای درونم هم جارو می شود!!
🌹خاطره اى به ياد سردار خيبر فرمانده شهيد حاج محمدابراهيم همت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۶
#علت!
🌷نسبت به اموال بیت المال خیلی دقیق بود. حتی حاضر نبود با تلفن پادگان به خونه زنگ بزنه. وقتی علت را از او پرسیدند، گفته بود: شما حاضر میشی به خاطر یک تلفن، آتش جهنم را بخرم.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سردار جاویدالاثر حسن غازی اصفهانی، اولین فرمانده توپخانه سپاه
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#علت!
🌷نسبت به اموال بیت المال خیلی دقیق بود. حتی حاضر نبود با تلفن پادگان به خونه زنگ بزنه. وقتی علت را از او پرسیدند، گفته بود: شما حاضر میشی به خاطر یک تلفن، آتش جهنم را بخرم.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سردار جاویدالاثر حسن غازی اصفهانی، اولین فرمانده توپخانه سپاه
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۷
#اگرهاى_فرمانده...!!
🌷سردار شهید حسن باقری يکی از نيروهاى به اصطلاح صفر كيلومتر را توجيه مىكرد: هيچ نترسىها! سه حالت داره: اگر شهيد شدى مىرى پيش خدا، اگر اسير بشى به امام حسين (ع) مىرسى (کربلا)، اگر هم زخمى شدى آغوش مامان جان در انتظار توست! ديگه چى مىخواى؟!!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حسن باقری
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#اگرهاى_فرمانده...!!
🌷سردار شهید حسن باقری يکی از نيروهاى به اصطلاح صفر كيلومتر را توجيه مىكرد: هيچ نترسىها! سه حالت داره: اگر شهيد شدى مىرى پيش خدا، اگر اسير بشى به امام حسين (ع) مىرسى (کربلا)، اگر هم زخمى شدى آغوش مامان جان در انتظار توست! ديگه چى مىخواى؟!!!
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حسن باقری
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۸
#کمی_آن_طرفتر....
🌷بچهها مردی عراقی را دیدند که با لباس نظامی میآید. عراقی چشمهایش میگشت، میکاوید، دنبال میکرد، همچنان ناآرام؛ در کنار بقیه اسرا نشسته بود؛ بچهها پذیرایی مختصری کردند. چند نفرشان به سمت اسرا رفتند تا مصاحبه کنند؛ مرد عراقی هنوز هم محو جستجو بود که بچهها از او سؤال کردند؛ به خود آمد. برادر میگن شما خودتون به خط ما اومدین؛ درسته؟ بله ولی کجاست؟ کجاست اون؟ کی کجاست؟ اون پسر! اون نوجوون!؟ اینجا تا دلت بخواد نوجوون هست؛ چی کار داری؟ علامتی، نشونهای از او داری؟ بگو شاید پیداش کنیم. عراقی با حالی حزین گفت: اون بچه، من رو شرمنده کرد؛ انگار پسرم بود. همین. و بعد آرام و ملتمسانه گفت: حالا کجاست؟ میشه به من نشونش بدین؟ محمدرسول کمی آن طرفتر داشت به اسرا آب میداد....
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#کمی_آن_طرفتر....
🌷بچهها مردی عراقی را دیدند که با لباس نظامی میآید. عراقی چشمهایش میگشت، میکاوید، دنبال میکرد، همچنان ناآرام؛ در کنار بقیه اسرا نشسته بود؛ بچهها پذیرایی مختصری کردند. چند نفرشان به سمت اسرا رفتند تا مصاحبه کنند؛ مرد عراقی هنوز هم محو جستجو بود که بچهها از او سؤال کردند؛ به خود آمد. برادر میگن شما خودتون به خط ما اومدین؛ درسته؟ بله ولی کجاست؟ کجاست اون؟ کی کجاست؟ اون پسر! اون نوجوون!؟ اینجا تا دلت بخواد نوجوون هست؛ چی کار داری؟ علامتی، نشونهای از او داری؟ بگو شاید پیداش کنیم. عراقی با حالی حزین گفت: اون بچه، من رو شرمنده کرد؛ انگار پسرم بود. همین. و بعد آرام و ملتمسانه گفت: حالا کجاست؟ میشه به من نشونش بدین؟ محمدرسول کمی آن طرفتر داشت به اسرا آب میداد....
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۳۹
#سختی_شیرین!!
🌷همسرم به دلیل شدت جراحاتی که به او وارد شده بود، کلیههایش بسیار مشکل داشت. طی شب باید چندین مرتبه به دستشویی میرفت، اما بسیار معتقد بود هر دفعه وضو بگیرد و برگردد. دستشویی ما در حیاط بود و آب گرم نداشت، اما در زمستان هم در طول شب با همان آب سرد وضو میگرفت و من میدیدم دستانش از شدت سرما قرمز میشد. مقید بود که همیشه با وضو باشد و با آب سرد وضو بگیرد.
🌹خاطره ای به ياد جستجوگر نور، شهید معزز مجيد پازوکی (از شهدای تفحص)
راوی: همسر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#سختی_شیرین!!
🌷همسرم به دلیل شدت جراحاتی که به او وارد شده بود، کلیههایش بسیار مشکل داشت. طی شب باید چندین مرتبه به دستشویی میرفت، اما بسیار معتقد بود هر دفعه وضو بگیرد و برگردد. دستشویی ما در حیاط بود و آب گرم نداشت، اما در زمستان هم در طول شب با همان آب سرد وضو میگرفت و من میدیدم دستانش از شدت سرما قرمز میشد. مقید بود که همیشه با وضو باشد و با آب سرد وضو بگیرد.
🌹خاطره ای به ياد جستجوگر نور، شهید معزز مجيد پازوکی (از شهدای تفحص)
راوی: همسر گرامی شهید
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۴۰
#ناگهان....
🌷یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمینهایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچکترین حرکتی که از طرف بچهها صورت میگرفت، مانند اثر رفت و آمد قایقها و یا حرکت غواصها که نیها را به صدا درمیآورد، دشمن پی به حرکت ما میبرد. این مشکل در شبهای عملیات صد برابر میشد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت میکرد. اما در شب عملیات «عاشورای ۴» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغهها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیتها را خنثی کردند! این امداد عجیب طوری بچهها را دلگرم کرد که غواصها – که در مواقع عادی آرام فین میزدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه میرفتند!
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#ناگهان....
🌷یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمینهایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچکترین حرکتی که از طرف بچهها صورت میگرفت، مانند اثر رفت و آمد قایقها و یا حرکت غواصها که نیها را به صدا درمیآورد، دشمن پی به حرکت ما میبرد. این مشکل در شبهای عملیات صد برابر میشد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت میکرد. اما در شب عملیات «عاشورای ۴» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغهها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیتها را خنثی کردند! این امداد عجیب طوری بچهها را دلگرم کرد که غواصها – که در مواقع عادی آرام فین میزدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه میرفتند!
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۴۱
#حتی_یک_سر_سوزن....
🌷حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلواتالله) تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری برای خود بداند، به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است. حاج عباس، بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ میدانست. اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی مردم میدانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمیداد بیتالمال حتی یک سر سوزن جابجا شود. تواضع و فروتنی عباس باورنکردنی بود....
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید عباس کریمی قهرودی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#حتی_یک_سر_سوزن....
🌷حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلواتالله) تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری برای خود بداند، به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است. حاج عباس، بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ میدانست. اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی مردم میدانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمیداد بیتالمال حتی یک سر سوزن جابجا شود. تواضع و فروتنی عباس باورنکردنی بود....
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید عباس کریمی قهرودی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۳۴۲
#نور_از_صورتش_میبارید!
🌷سال ۱۳۶۴، درگیر ساخت منزل مسکونیام در شیراز بودم که خیلی فکرم را درگیر خودش کرده بود. یک روز در همین فکرها بودم که حاجمحمـد رسید. گفت: چیه حاجی، تو فکری؟ گفتم: والله تو کار ساخت خانهام ماندم، دیگه پول برام نمانده، کارها رو زمینمانده. گفت: همین! نگران نباش، ان شاالله خدا میرسونه. چند روز بعد گفت: حاجی من برم شیراز یه کار دارم برگردم. گفتم: بفرما. رفت. یکی دو روز بعد زنگ زدم شیراز با همسرم صحبت کنم. همسرم گفت: راستی پولها رسید! _کدام پول؟ _همانکه دادی حاجمحمـد آورد، پول را داد، گفت حاجی این را داد برای کارهای ساخت خانه! اشک توی چشمم پیچید. همسرم بعد از دیدن حاجمحمـد میگفت: به نظرم این آقای ابراهیمی یه روز شهید میشه، نور از صورتش میبارید!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سردار محمد ابراهیمی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#نور_از_صورتش_میبارید!
🌷سال ۱۳۶۴، درگیر ساخت منزل مسکونیام در شیراز بودم که خیلی فکرم را درگیر خودش کرده بود. یک روز در همین فکرها بودم که حاجمحمـد رسید. گفت: چیه حاجی، تو فکری؟ گفتم: والله تو کار ساخت خانهام ماندم، دیگه پول برام نمانده، کارها رو زمینمانده. گفت: همین! نگران نباش، ان شاالله خدا میرسونه. چند روز بعد گفت: حاجی من برم شیراز یه کار دارم برگردم. گفتم: بفرما. رفت. یکی دو روز بعد زنگ زدم شیراز با همسرم صحبت کنم. همسرم گفت: راستی پولها رسید! _کدام پول؟ _همانکه دادی حاجمحمـد آورد، پول را داد، گفت حاجی این را داد برای کارهای ساخت خانه! اشک توی چشمم پیچید. همسرم بعد از دیدن حاجمحمـد میگفت: به نظرم این آقای ابراهیمی یه روز شهید میشه، نور از صورتش میبارید!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سردار محمد ابراهیمی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#شهدای_خدمت
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات