Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئویی از نقشه تحولات جنگ استقلال آمریکا
http://telegram.me/parsomad
http://telegram.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جهانهای موازی کجا هستند؟
آیا امکان وجود آنها هست ؟
آيا واقعا ممكن است ما در جهانهایی ديگر كپی برابر با اصل داشته باشيم!؟
میچیو_کاکو، تگمارک و جمعی از فیزیکدانان توضیح میدهند.
(زير نويس پارسی)
https://t.me/parsomad
آیا امکان وجود آنها هست ؟
آيا واقعا ممكن است ما در جهانهایی ديگر كپی برابر با اصل داشته باشيم!؟
میچیو_کاکو، تگمارک و جمعی از فیزیکدانان توضیح میدهند.
(زير نويس پارسی)
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحنه های بسیار خاطره انگیز در این فایل
تهران در بیش از شصت سال پیش
در اين ويدئو صحنه هاى جالبى مى بينيد،از تهران قدیم
غاز فروشى، پينه دوزى كه از مشاغل از ياد رفته است.. آخر فيلم پيرمردى كه ميخواد در فيلم نباشه و روى صورتش رو ميپوشونه و از اون پستونك سوتى هاى قرمز كه در دهان يك پسر بچه است..
ميرويم به سال ١٣٣٨ با آهنگ دشت بى پايان زنده ياد الهه،
https://t.me/parsomad
تهران در بیش از شصت سال پیش
در اين ويدئو صحنه هاى جالبى مى بينيد،از تهران قدیم
غاز فروشى، پينه دوزى كه از مشاغل از ياد رفته است.. آخر فيلم پيرمردى كه ميخواد در فيلم نباشه و روى صورتش رو ميپوشونه و از اون پستونك سوتى هاى قرمز كه در دهان يك پسر بچه است..
ميرويم به سال ١٣٣٨ با آهنگ دشت بى پايان زنده ياد الهه،
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطرات "ابولحسن خان اقبال آذر" از غائله ۲۱ آذر آذربایجان و قدرت گیری فرقه دموکرات
من ایرانی هستم تورک نیستم
درود بر روان پاک آن بزرگ مرد آذربایجانی
@parsomad
من ایرانی هستم تورک نیستم
درود بر روان پاک آن بزرگ مرد آذربایجانی
@parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندازه ی جهان چه قدر است؟
احتمالا به این جملات برخورد کرده اید: «قطر جهان قابل مشاهده ما نود میلیارد سال نوری است» یا «اندازه جهان بینهایت است» یا «افق هابلی ما برابر چهارده میلیارد سال نوری است». معنای این جملات چیست و چرا این اعداد که بیانگر اندازه جهان هستند تا این حد با هم تفاوت دارند؟ و مهمتر از همه این که اگر سن جهان حدود چهارده میلیارد سال است پس چطور بعضی از این اعداد بزرگتر از چهارده میلیارد سال نوری هستند؟ در حالی که سرعت نور محدود است و نور در مدت زمان چهارده میلیارد سال فقط میتواند چهارده میلیارد سال نوری را طی کند، پس با توجه به این که چیزی نمیتواند سریعتر از نور حرکت کند، چطور اندازه جهان از چهارده میلیارد سال نوری بزرگتر شده است؟
توضیح داده شده : دلیلش انبساط جهان میباشد
و اینکه جهان از نظر بسیاری از دانشمندان از بینهایت دور ( ازل ) وجود داشته و یکباره خلق نشده
و بسیاری از دانشمندان بر این موضوع تکیه دارند که بیگ بنگ هم بارها و شاید بینهایت بار تکرار شده و در باره جهان های موازی هم نظریاتی هست اما انسان نمیتواند این یکی را بصورت تجربی هرگز ثابت کند
ع نفریه
https://t.me/parsomad
احتمالا به این جملات برخورد کرده اید: «قطر جهان قابل مشاهده ما نود میلیارد سال نوری است» یا «اندازه جهان بینهایت است» یا «افق هابلی ما برابر چهارده میلیارد سال نوری است». معنای این جملات چیست و چرا این اعداد که بیانگر اندازه جهان هستند تا این حد با هم تفاوت دارند؟ و مهمتر از همه این که اگر سن جهان حدود چهارده میلیارد سال است پس چطور بعضی از این اعداد بزرگتر از چهارده میلیارد سال نوری هستند؟ در حالی که سرعت نور محدود است و نور در مدت زمان چهارده میلیارد سال فقط میتواند چهارده میلیارد سال نوری را طی کند، پس با توجه به این که چیزی نمیتواند سریعتر از نور حرکت کند، چطور اندازه جهان از چهارده میلیارد سال نوری بزرگتر شده است؟
توضیح داده شده : دلیلش انبساط جهان میباشد
و اینکه جهان از نظر بسیاری از دانشمندان از بینهایت دور ( ازل ) وجود داشته و یکباره خلق نشده
و بسیاری از دانشمندان بر این موضوع تکیه دارند که بیگ بنگ هم بارها و شاید بینهایت بار تکرار شده و در باره جهان های موازی هم نظریاتی هست اما انسان نمیتواند این یکی را بصورت تجربی هرگز ثابت کند
ع نفریه
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روایتی بسیار زیبا و شنیدنی از زندگی و آرامگاه کوروش_کبیر توسط راهنمای گردشگری مجموعه پاسارگاد!!
این حرفهای راهنمای مجموعه ی پاسارگاد را حتما گوش کنید
ما ایرانیان باید که به کوروش بزرگ هخامنشی افتخار کنیم
همانطور که جهان به این مرد کم نظیر تاریخ بشریت افتخار میکند
https://t.me/parsomad
این حرفهای راهنمای مجموعه ی پاسارگاد را حتما گوش کنید
ما ایرانیان باید که به کوروش بزرگ هخامنشی افتخار کنیم
همانطور که جهان به این مرد کم نظیر تاریخ بشریت افتخار میکند
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
گریزی بر تاریخ قرن بیستم ...
جنگ اکتبر (اعراب و اسرائیل)
پس از در هم کوبیده شدن توان نظامی اعراب در جنگ شش روزه 1967، که نتیجه آن اشغال صحرای سینا، بلندی های جولان، وکرانه غربی رود اردن بود، اعراب مصمم شدند حیثیت از دست رفته خود را باز یابند و انتقام خود را بگیرید..
در سپتامبر 1973 پنج رهبر عرب (ملک فیصل ، شاه حسین ، معمر قذافی ، یاسر عرفات و شاه حسن مراکشی )ب به صورت محرمانه، موافقت خود را برای آغاز حمله به سران مصر و سوریه (انورسادات وحافذ اسد) اعلام کردند... نقشه حمله کاملا محرمانه بود...
طراح اصلی حمله ژنرال شاذلی مصری بود.. خط دفاعی بارلو که پس از اشغال سینا، بنظر غیر قابل عبور میامد... بارلو مهندس اسرائیلی، پس از اشغال سینا، آنرا در نزدیکی کانال سوئز، طراحی وایجاد کرد.
شاذلی یک نابغه نظامی بود، او در دهه شصت در دسته تفنگ داران آمریکایی کار آموزی کرده بود..
سادات به او گفت خود را برای نبرد مرگ و زندگی آماده سازد.. او به یک گروه زبده تکاور داشت که بتواند در لحظات شروع تک، سرپلی در آنسوی کانال ایجاد کند..
موشک های سام روسی آماده بودند تا از موج توفنده حملات نیروی هوایی اسرائیل پذیرایی کنند.. اگر نیروی هوایی اسرائیل بدون دفاع باقی میماند، امکان نداشت تانک های مصری بتوانند در سینا حرکت کنند.... از آنطرف نیز نابغه های نظامی اسرائیل، طرح خود را داشتند. شارون و موشه دایان از احتمال حمله بو برده بودند..
اما طرح حمله بسیار زیرکانه بود..
روز یوم کیپور :-( نوروز یهودی ها) روز موعود! بود..
صبح روز 6 اکتبر 1973 یک گردان غواص عرض کانال را طی کرده با خنثی سازی مین ها، قسمتی از دژ بارلو را منفجر کردند.. دژ های بارلو یکی پس از دیگری فرو ریخت. هزاران سرباز طی چند ساعت با استفاده از پل های احداث شده عرض کانال را طی کرده و خود را به خطوط دفاعی دشمن رساندند.. دایان ابتدا سعی کرد با استفاده از فانتوم ها و میراژ های جدید خود نیرو های مصری را که تعدادشان در ساعات اولیه نبرد به شصت هزار نفر میرسید، را نابود سازد..
او یکصد هواپیما را برای این کار کافی میدید، اما او قدرت موشکی مصر را دست کم گرفته بود... در همان ساعات اولیه 15 هواپیما را از دست داد.. دژ بارلو شاهد نبرد تن به تن رزمندگان مصری و باقیمانده مدافعان اسرائیلی بود که با تارومار شدن مدافعان توسط کوماندو های مصری، ساعات اولیه نبرد کاملا به نفع مصریان سپری شد...
در روز دوم جنگ 30 فروند دیگر از هواپیما های اسراییلی نابود شد..مصری ها در روز دوم تعداد نفرات خود در سینا را به حدود صد هزار نفر و600 تانک رساندند.. اما این تازه ابتدای ماجرا بود. ع نفریه
ادامه دارد
@parsomad
جنگ اکتبر (اعراب و اسرائیل)
پس از در هم کوبیده شدن توان نظامی اعراب در جنگ شش روزه 1967، که نتیجه آن اشغال صحرای سینا، بلندی های جولان، وکرانه غربی رود اردن بود، اعراب مصمم شدند حیثیت از دست رفته خود را باز یابند و انتقام خود را بگیرید..
در سپتامبر 1973 پنج رهبر عرب (ملک فیصل ، شاه حسین ، معمر قذافی ، یاسر عرفات و شاه حسن مراکشی )ب به صورت محرمانه، موافقت خود را برای آغاز حمله به سران مصر و سوریه (انورسادات وحافذ اسد) اعلام کردند... نقشه حمله کاملا محرمانه بود...
طراح اصلی حمله ژنرال شاذلی مصری بود.. خط دفاعی بارلو که پس از اشغال سینا، بنظر غیر قابل عبور میامد... بارلو مهندس اسرائیلی، پس از اشغال سینا، آنرا در نزدیکی کانال سوئز، طراحی وایجاد کرد.
شاذلی یک نابغه نظامی بود، او در دهه شصت در دسته تفنگ داران آمریکایی کار آموزی کرده بود..
سادات به او گفت خود را برای نبرد مرگ و زندگی آماده سازد.. او به یک گروه زبده تکاور داشت که بتواند در لحظات شروع تک، سرپلی در آنسوی کانال ایجاد کند..
موشک های سام روسی آماده بودند تا از موج توفنده حملات نیروی هوایی اسرائیل پذیرایی کنند.. اگر نیروی هوایی اسرائیل بدون دفاع باقی میماند، امکان نداشت تانک های مصری بتوانند در سینا حرکت کنند.... از آنطرف نیز نابغه های نظامی اسرائیل، طرح خود را داشتند. شارون و موشه دایان از احتمال حمله بو برده بودند..
اما طرح حمله بسیار زیرکانه بود..
روز یوم کیپور :-( نوروز یهودی ها) روز موعود! بود..
صبح روز 6 اکتبر 1973 یک گردان غواص عرض کانال را طی کرده با خنثی سازی مین ها، قسمتی از دژ بارلو را منفجر کردند.. دژ های بارلو یکی پس از دیگری فرو ریخت. هزاران سرباز طی چند ساعت با استفاده از پل های احداث شده عرض کانال را طی کرده و خود را به خطوط دفاعی دشمن رساندند.. دایان ابتدا سعی کرد با استفاده از فانتوم ها و میراژ های جدید خود نیرو های مصری را که تعدادشان در ساعات اولیه نبرد به شصت هزار نفر میرسید، را نابود سازد..
او یکصد هواپیما را برای این کار کافی میدید، اما او قدرت موشکی مصر را دست کم گرفته بود... در همان ساعات اولیه 15 هواپیما را از دست داد.. دژ بارلو شاهد نبرد تن به تن رزمندگان مصری و باقیمانده مدافعان اسرائیلی بود که با تارومار شدن مدافعان توسط کوماندو های مصری، ساعات اولیه نبرد کاملا به نفع مصریان سپری شد...
در روز دوم جنگ 30 فروند دیگر از هواپیما های اسراییلی نابود شد..مصری ها در روز دوم تعداد نفرات خود در سینا را به حدود صد هزار نفر و600 تانک رساندند.. اما این تازه ابتدای ماجرا بود. ع نفریه
ادامه دارد
@parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
گریزی بر تاریخ قرن بیستم ..
جنگ اکتبر«اعراب واسرائیل» قسمت دوم
ژنرال شاذلی ، صحرای صحرای سینا را جبهه اصلی نبرد قرار داده بود ..جولان و کرانه باختری رود اردن جبهه فرعی بودند ..شاذلی بر خلاف سادات که معتقد بود باید جبهه را خیلی دور از سوئز نبرند ، اعتقاد داشت که باید نیرو های مصری خود را بسرعت به جنوب اسراییل برسانند ..سادات درخواست شاذلی را برای نفوذ بیشتر در سینا رد کرد.. حالا نوبت ضد حمله اسرائیل بود که با تانک های ام 60 خود در صحرا جولان دهند.. مصری ها در هفته اول تعداد تانک های خود را در صحرا به رقم 1300 رساندند..
در روز هشتم نبرد بزرگ ترین جنگ تانک ها در تاریخ، (پس از نبرد کورسک که شرح آن را قبلا عرض کردم) اتفاق افتاد..
2500. تانک و زره پوش از دو طرف در 16 اکتبر 1973 در گذرگاه متیلا رو در روی یکدیگر قرار گرفتند.. از طرف مصری ها 7 لشگر و از طرف اسرائیلی ها 15 لشگر. شارون روباه منتظر این اشتباه مصری ها بود.. مصری ها فرصت طلایی را از دست داده بودند..
طی چند ساعت 700 تانک مصر و 300 تانک اسرائیل نابود شدند..
شارون (بعنوان یک قاتل افراطی و در ضمن یک نابغه نظامی) در 15 اکتبر طرح اعجاب آور جنگی خود را به ستاد ارتش اسرائیل اعلام کرد.. او در حالی که جنگ در سینا به بنبست رسیده بود، پیشنهاد کرد با تنها یک لشگر از بین دو سپاه مصری عبور کرده و از کانال بگذرد و قاهره را تهدید کند...!!! بی تردید، این یک حرکت جنون آمیز بنظر میرسید.. اما شارون به طرح خود اطمینان داشت....
حرکت است او چون عملیات نظامی ناپلئون و در حد یک خود کشی بود اما فرمانده هان ستاد با این طرح موافقت کردند..
ساعت 5 صبح 15 اکتبر، شارون با سربازان خود به همراه تانک های روسی به غنیمت گرفته شده، در اختفای کامل و با ارتباط رادیویی به زبان عربی، از کانال سوئز عبور کردند!!
آنها دهها پایگاه موشکی مصری ها را نابود کردند و فردای انروز مصری ها متوجه شدند، اسرائیلی ها در نزدیکی اسکندریه هستند... با نابودی موشک های سام، فانتوم های اسراییلی براحتی میگ ها را شکار میکردند.....
در 22 اکتبر تعداد تانک های اسراییلی در درون مرزهای مصر به 500 عدد و سربازان آنها به بیست هزار نفر رسید...
آنها به 100 کیلومتری قاهره رسیده بودند.... ع نفریه
ادامه دارد
@parsomad
جنگ اکتبر«اعراب واسرائیل» قسمت دوم
ژنرال شاذلی ، صحرای صحرای سینا را جبهه اصلی نبرد قرار داده بود ..جولان و کرانه باختری رود اردن جبهه فرعی بودند ..شاذلی بر خلاف سادات که معتقد بود باید جبهه را خیلی دور از سوئز نبرند ، اعتقاد داشت که باید نیرو های مصری خود را بسرعت به جنوب اسراییل برسانند ..سادات درخواست شاذلی را برای نفوذ بیشتر در سینا رد کرد.. حالا نوبت ضد حمله اسرائیل بود که با تانک های ام 60 خود در صحرا جولان دهند.. مصری ها در هفته اول تعداد تانک های خود را در صحرا به رقم 1300 رساندند..
در روز هشتم نبرد بزرگ ترین جنگ تانک ها در تاریخ، (پس از نبرد کورسک که شرح آن را قبلا عرض کردم) اتفاق افتاد..
2500. تانک و زره پوش از دو طرف در 16 اکتبر 1973 در گذرگاه متیلا رو در روی یکدیگر قرار گرفتند.. از طرف مصری ها 7 لشگر و از طرف اسرائیلی ها 15 لشگر. شارون روباه منتظر این اشتباه مصری ها بود.. مصری ها فرصت طلایی را از دست داده بودند..
طی چند ساعت 700 تانک مصر و 300 تانک اسرائیل نابود شدند..
شارون (بعنوان یک قاتل افراطی و در ضمن یک نابغه نظامی) در 15 اکتبر طرح اعجاب آور جنگی خود را به ستاد ارتش اسرائیل اعلام کرد.. او در حالی که جنگ در سینا به بنبست رسیده بود، پیشنهاد کرد با تنها یک لشگر از بین دو سپاه مصری عبور کرده و از کانال بگذرد و قاهره را تهدید کند...!!! بی تردید، این یک حرکت جنون آمیز بنظر میرسید.. اما شارون به طرح خود اطمینان داشت....
حرکت است او چون عملیات نظامی ناپلئون و در حد یک خود کشی بود اما فرمانده هان ستاد با این طرح موافقت کردند..
ساعت 5 صبح 15 اکتبر، شارون با سربازان خود به همراه تانک های روسی به غنیمت گرفته شده، در اختفای کامل و با ارتباط رادیویی به زبان عربی، از کانال سوئز عبور کردند!!
آنها دهها پایگاه موشکی مصری ها را نابود کردند و فردای انروز مصری ها متوجه شدند، اسرائیلی ها در نزدیکی اسکندریه هستند... با نابودی موشک های سام، فانتوم های اسراییلی براحتی میگ ها را شکار میکردند.....
در 22 اکتبر تعداد تانک های اسراییلی در درون مرزهای مصر به 500 عدد و سربازان آنها به بیست هزار نفر رسید...
آنها به 100 کیلومتری قاهره رسیده بودند.... ع نفریه
ادامه دارد
@parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
گریزی بر تاریخ قرن بیستم ..
جنگ اکتبر «اعراب و اسرائیل»قسمت سوم
جنگ در داخل مصر و صحرای سینا ادامه داشت.. مصری ها که وضعیت خطرناکی برای قاهره میدیدند، بدنبال آتش بس بودند، اما در اسرائیل، جنگ طلبان، گوششان بده کار نبود...
در جبهه جولان، اعراب، (عراقی، سعودی، کویتی وفلسطینی) چند لشگر به کمک سوری ها فرستاده بودند..
1000 تانک، بهمراهی 200 هزار نفر ارتش و نیرو های میلیشیا در ابتدا با عبور از میدان های مین، دهها کیلومتر در شمال جبهه پیشروی داشتند.. آنها هزاران اسرائیلی را تارومار و در روز های اول 35 هوا پیمای اسرائیل را به زمین انداختد.
اسرائیلی ها در این جبهه، عقب نشینی اشان، بمعنی تهدید سرزمینشان بود.. آنها خونین ترین جنگ را برای مرگ و زندگی براه انداختند.. صدها تانک و دهها لشگر، بهمراه مصادره ماشین آلات مردم، به جبهه گسیل شد... آنها با بمباران وحشیانه شهرها، تصمیم داشتند روحیه سوری ها را تظعیف کنند..
حملات متعدد اسرائیل، سوری ها را مجبور به عقب نشینی و واگذاری دوباره قنیطره کرد،.. سوری ها 500 تانک خود را طی 10 روز از دست دادند.. (نیمی از تانک هایشان)
در جبهه سینا، ارتش مصر جنگ را متوقف کرده بود.. آنها خوب میداستند تانک های اسراییلی در فاصله زمانی 3 ساعتی قاهره هستند...
یک هفته پس از آغاز جنگ، نیرو های اسراییلی در جاده قنیطره _ دمشق، منتظر دستور برای حمله به دمشق بودند، در همین زمان بود که نبرد تانک ها در گذرگاه متیلا ادامه داشت.. سوریه، عدم اشغال دمشق را مدیون نابودی تانک های مصری بودند.. نبرد جولان، با نابودی توان نظامی سوریه، عملا به پایان رسید و در آن جبهه، در. 13 اکتبر، جنگ به پایان رسید.... ع نفریه
پایان
http://telegram.me/parsomad
جنگ اکتبر «اعراب و اسرائیل»قسمت سوم
جنگ در داخل مصر و صحرای سینا ادامه داشت.. مصری ها که وضعیت خطرناکی برای قاهره میدیدند، بدنبال آتش بس بودند، اما در اسرائیل، جنگ طلبان، گوششان بده کار نبود...
در جبهه جولان، اعراب، (عراقی، سعودی، کویتی وفلسطینی) چند لشگر به کمک سوری ها فرستاده بودند..
1000 تانک، بهمراهی 200 هزار نفر ارتش و نیرو های میلیشیا در ابتدا با عبور از میدان های مین، دهها کیلومتر در شمال جبهه پیشروی داشتند.. آنها هزاران اسرائیلی را تارومار و در روز های اول 35 هوا پیمای اسرائیل را به زمین انداختد.
اسرائیلی ها در این جبهه، عقب نشینی اشان، بمعنی تهدید سرزمینشان بود.. آنها خونین ترین جنگ را برای مرگ و زندگی براه انداختند.. صدها تانک و دهها لشگر، بهمراه مصادره ماشین آلات مردم، به جبهه گسیل شد... آنها با بمباران وحشیانه شهرها، تصمیم داشتند روحیه سوری ها را تظعیف کنند..
حملات متعدد اسرائیل، سوری ها را مجبور به عقب نشینی و واگذاری دوباره قنیطره کرد،.. سوری ها 500 تانک خود را طی 10 روز از دست دادند.. (نیمی از تانک هایشان)
در جبهه سینا، ارتش مصر جنگ را متوقف کرده بود.. آنها خوب میداستند تانک های اسراییلی در فاصله زمانی 3 ساعتی قاهره هستند...
یک هفته پس از آغاز جنگ، نیرو های اسراییلی در جاده قنیطره _ دمشق، منتظر دستور برای حمله به دمشق بودند، در همین زمان بود که نبرد تانک ها در گذرگاه متیلا ادامه داشت.. سوریه، عدم اشغال دمشق را مدیون نابودی تانک های مصری بودند.. نبرد جولان، با نابودی توان نظامی سوریه، عملا به پایان رسید و در آن جبهه، در. 13 اکتبر، جنگ به پایان رسید.... ع نفریه
پایان
http://telegram.me/parsomad
Telegram
گذرگاه تاریخ
گریزی بر رویدادهای تاریخی ایران و جهان
چرا ملیگرایی اهمیت دارد و چگونه میتواند راه گذار از شرایط کنونی ایران باشد؟
- از زمان جنبش مشروطه، مفهومی نو از ملیگرایی متولد شد که بر پایهی خردگرایی، بازنگری تاریخی، زبان مشترک وارزشهای فرهنگی واجتماعی ایران بنا گشت. این ناسیونالیسم برخلاف الگوهای قوممحور، تلاش میکرد تا ملت را نه بر اساس خون یا نژاد، بلکه بر پایهی «خاطرهی فرهنگی مشترک»، «آگاهی مدنی» و «بازتعریف قانونمند شهروندی» معنا کند. در این رویکرد، ملت نه مجموعهای از افراد همخون، بلکه جامعهای از انسانهایی تعریف میشود که با زبان، حافظه تاریخی، ادبیات، اخلاق اجتماعی، و تجربهی سیاسی مشترک به یکدیگر پیوند خوردهاند.
-ملیگرایی مورد نظر، نه از نوع افراطی یا تهاجمی است، بلکه بر اساس فهم عمیق از تاریخ و هویت فرهنگی بنا شده است. این نوع ملیگرایی به دنبال حذف دیگران یا دشمنی با جهان نیست، بلکه هدفش بازیابی مفهوم شهروندی، تقویت وحدت ملی، گسترش آموزش فراگیر، عدالت اجتماعی و برقراری دموکراسی است.
- در جامعهای که تکهتکه شده و همبستگی خود را از دست داده، بازگشت به ملیگرایی فرهنگی یعنی بازسازی رشتههای پارهشدهی اعتماد عمومی و خاطرهی مشترک ملی. ایرانی که بدون هویت ملی، تعریف ملت را از دست داده و منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح میدهد، نیاز دارد تا بار دیگر از نو «ملت» شود؛ نه فقط در معنا، بلکه در تجربهای که آن را زیسته است.
ایران امروز با یکی از جدیترین بحرانهای تاریخ معاصر خود روبروست؛ بحرانی چندلایه که هویت، سیاست و ساختار اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. در چنین وضعیتی، ملیگرایی به عنوان یک راهبرد فکری و اجتماعی میتواند نقشی تعیینکننده در گذار از بحران و ایجاد چشماندازی روشن برای آینده ایران ایفا کند.
ملیگرایی در ایران ریشهای عمیق وتاریخی دارد. از زمان جنبش مشروطه، مفهومی نو از ملیگرایی متولد شد که بر پایهی خردگرایی، بازنگری تاریخی، زبان مشترک وارزشهای فرهنگی واجتماعی ایران بنا گشت. این ناسیونالیسم برخلاف الگوهای قوممحور، تلاش میکرد تا ملت را نه بر اساس خون یا نژاد، بلکه بر پایهی «خاطرهی فرهنگی مشترک»، «آگاهی مدنی» و «بازتعریف قانونمند شهروندی» معنا کند. در این رویکرد، ملت نه مجموعهای از افراد همخون، بلکه جامعهای از انسانهایی تعریف میشود که با زبان، حافظه تاریخی، ادبیات، اخلاق اجتماعی، و تجربهی سیاسی مشترک به یکدیگر پیوند خوردهاند. این نوع از ملیگرایی، بجای آنکه از گذشته برای برتریطلبی بهره بگیرد، از آن برای ساختن آینده استفاده میکند؛ آیندهای مبتنی بر شهروندی فعال، آموزش عمومی و همچنین عدالت مدنی.
این بازتعریف از ملت، افقی تازه پیش روی جامعه ایرانی گشود. برای نخستین بار، ایرانی بودن بجای تبار، بر مدار فرهنگ وآگاهی تعریف شد. ایرانی، آن کسی بود که به زبان فارسی اندیشید، در حافظهی شاهنامه و بیهقی نفس کشید، و در آرزوی قانونمداری و برابری حقوقی سهیم بود. این ناسیونالیسم فرهنگی، درواقع تلاشی بود برای پیوند زدن گذشته با اکنون، و ساختن ملتی که نه تنها با خاک، بلکه با فکر، اخلاق، و تجربهی تاریخی مشترک معنا مییابد. در این مسیر، روشنفکران بزرگی چون محمدعلی فروغی، حسن تقیزاده، احمد کسروی، محمد قزوینی و حسن پیرنیا، هر یک با ابزارهای متفاوت اما هدفی واحد به میدان آمدند.
فروغی با نثر وزین ودیدگاه فلسفیاش، ایران را نه فقط به عنوان یک ملت، بلکه به عنوان یک سنت فکری معرفی کرد؛ سنتی که با اندیشهی یونانی، ایران باستان و مدرن درآمیخته بود. تقیزاده در مسیر پرنوسان خود، ابتدا بر تمامفرنگی شدن تأکید کرد، اما در سالهای پختگی، به ترکیب عقل مدرن با ریشهی تاریخی ایرانیان رسید و بر آموزش، زبان وتمدن تأکید گذاشت. احمد کسروی، ملیگرایی را مسئولیتپذیری اخلاقی میدانست وآن را در قالب پاکسازی فرهنگی، بازگشت به عقلانیت، ورهایی از خرافات دینی تعریف میکرد. محمد قزوینی، با روشی آرام اما ژرف، ملیگرایی را در احیای دقیق تاریخ، تصحیح متون کلاسیک وزبان علمی و پاکیزه میجست. و حسن پیرنیا، با نگارش «تاریخ ایران باستان»، تلاشی هوشمندانه برای بازآفرینی گذشتهی پرافتخار ایران از دل منابع مستند و تحلیلی انجام داد تا روح ملت را از دل تاریخ بیدار کند.
این اندیشهی نوپا از دل ضرورت تاریخی برخاسته بود؛ ضرورتی برای بازیابی اعتماد به نفس ملی در جهانی که عقبماندگی، سلطهی بیگانگان و خودفراموشی، آیندهی ایران را تهدید میکرد. این ملیگرایی تنها یک واکنش به أوضاع آن زمان نبود بلکه یک پروژهی ایجابی بود برای ساختن ملت از درون؛ با قلم، با اندیشه، وبا آموزش...
برگه اول
ادامه در 👇
چرا ملیگرایی اهمیت دارد و چگونه میتواند راه گذار از شرایط کنونی ایران باشد؟
- از زمان جنبش مشروطه، مفهومی نو از ملیگرایی متولد شد که بر پایهی خردگرایی، بازنگری تاریخی، زبان مشترک وارزشهای فرهنگی واجتماعی ایران بنا گشت. این ناسیونالیسم برخلاف الگوهای قوممحور، تلاش میکرد تا ملت را نه بر اساس خون یا نژاد، بلکه بر پایهی «خاطرهی فرهنگی مشترک»، «آگاهی مدنی» و «بازتعریف قانونمند شهروندی» معنا کند. در این رویکرد، ملت نه مجموعهای از افراد همخون، بلکه جامعهای از انسانهایی تعریف میشود که با زبان، حافظه تاریخی، ادبیات، اخلاق اجتماعی، و تجربهی سیاسی مشترک به یکدیگر پیوند خوردهاند.
-ملیگرایی مورد نظر، نه از نوع افراطی یا تهاجمی است، بلکه بر اساس فهم عمیق از تاریخ و هویت فرهنگی بنا شده است. این نوع ملیگرایی به دنبال حذف دیگران یا دشمنی با جهان نیست، بلکه هدفش بازیابی مفهوم شهروندی، تقویت وحدت ملی، گسترش آموزش فراگیر، عدالت اجتماعی و برقراری دموکراسی است.
- در جامعهای که تکهتکه شده و همبستگی خود را از دست داده، بازگشت به ملیگرایی فرهنگی یعنی بازسازی رشتههای پارهشدهی اعتماد عمومی و خاطرهی مشترک ملی. ایرانی که بدون هویت ملی، تعریف ملت را از دست داده و منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح میدهد، نیاز دارد تا بار دیگر از نو «ملت» شود؛ نه فقط در معنا، بلکه در تجربهای که آن را زیسته است.
ایران امروز با یکی از جدیترین بحرانهای تاریخ معاصر خود روبروست؛ بحرانی چندلایه که هویت، سیاست و ساختار اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. در چنین وضعیتی، ملیگرایی به عنوان یک راهبرد فکری و اجتماعی میتواند نقشی تعیینکننده در گذار از بحران و ایجاد چشماندازی روشن برای آینده ایران ایفا کند.
ملیگرایی در ایران ریشهای عمیق وتاریخی دارد. از زمان جنبش مشروطه، مفهومی نو از ملیگرایی متولد شد که بر پایهی خردگرایی، بازنگری تاریخی، زبان مشترک وارزشهای فرهنگی واجتماعی ایران بنا گشت. این ناسیونالیسم برخلاف الگوهای قوممحور، تلاش میکرد تا ملت را نه بر اساس خون یا نژاد، بلکه بر پایهی «خاطرهی فرهنگی مشترک»، «آگاهی مدنی» و «بازتعریف قانونمند شهروندی» معنا کند. در این رویکرد، ملت نه مجموعهای از افراد همخون، بلکه جامعهای از انسانهایی تعریف میشود که با زبان، حافظه تاریخی، ادبیات، اخلاق اجتماعی، و تجربهی سیاسی مشترک به یکدیگر پیوند خوردهاند. این نوع از ملیگرایی، بجای آنکه از گذشته برای برتریطلبی بهره بگیرد، از آن برای ساختن آینده استفاده میکند؛ آیندهای مبتنی بر شهروندی فعال، آموزش عمومی و همچنین عدالت مدنی.
این بازتعریف از ملت، افقی تازه پیش روی جامعه ایرانی گشود. برای نخستین بار، ایرانی بودن بجای تبار، بر مدار فرهنگ وآگاهی تعریف شد. ایرانی، آن کسی بود که به زبان فارسی اندیشید، در حافظهی شاهنامه و بیهقی نفس کشید، و در آرزوی قانونمداری و برابری حقوقی سهیم بود. این ناسیونالیسم فرهنگی، درواقع تلاشی بود برای پیوند زدن گذشته با اکنون، و ساختن ملتی که نه تنها با خاک، بلکه با فکر، اخلاق، و تجربهی تاریخی مشترک معنا مییابد. در این مسیر، روشنفکران بزرگی چون محمدعلی فروغی، حسن تقیزاده، احمد کسروی، محمد قزوینی و حسن پیرنیا، هر یک با ابزارهای متفاوت اما هدفی واحد به میدان آمدند.
فروغی با نثر وزین ودیدگاه فلسفیاش، ایران را نه فقط به عنوان یک ملت، بلکه به عنوان یک سنت فکری معرفی کرد؛ سنتی که با اندیشهی یونانی، ایران باستان و مدرن درآمیخته بود. تقیزاده در مسیر پرنوسان خود، ابتدا بر تمامفرنگی شدن تأکید کرد، اما در سالهای پختگی، به ترکیب عقل مدرن با ریشهی تاریخی ایرانیان رسید و بر آموزش، زبان وتمدن تأکید گذاشت. احمد کسروی، ملیگرایی را مسئولیتپذیری اخلاقی میدانست وآن را در قالب پاکسازی فرهنگی، بازگشت به عقلانیت، ورهایی از خرافات دینی تعریف میکرد. محمد قزوینی، با روشی آرام اما ژرف، ملیگرایی را در احیای دقیق تاریخ، تصحیح متون کلاسیک وزبان علمی و پاکیزه میجست. و حسن پیرنیا، با نگارش «تاریخ ایران باستان»، تلاشی هوشمندانه برای بازآفرینی گذشتهی پرافتخار ایران از دل منابع مستند و تحلیلی انجام داد تا روح ملت را از دل تاریخ بیدار کند.
این اندیشهی نوپا از دل ضرورت تاریخی برخاسته بود؛ ضرورتی برای بازیابی اعتماد به نفس ملی در جهانی که عقبماندگی، سلطهی بیگانگان و خودفراموشی، آیندهی ایران را تهدید میکرد. این ملیگرایی تنها یک واکنش به أوضاع آن زمان نبود بلکه یک پروژهی ایجابی بود برای ساختن ملت از درون؛ با قلم، با اندیشه، وبا آموزش...
برگه اول
ادامه در 👇
👇👇👇ادامه
مفهومی که در دل همین آگاهی تاریخی وریشههای مشترک فرهنگی ایرانیان شکل گرفت و به تدریج به یکی از محکمترین ستونهای هویت نوین ایرانی تبدیل شد.
دوران حکومت دو پادشاه پهلوی شاهد گسترش وسیع ملیگرایی و ملتسازی در قالب پروژههای مدرنسازی، نوسازی فرهنگی و اجتماعی بود. این دوران که با حمایتهای فرهنگی بزرگانی چون دکتر شجاعالدین شفا و دکتر محمود جعفریان همراه بود، تلاش داشت تا ایران را به جایگاه یک کشور مدرن و آگاه برساند؛ ناسیونالیسمی که در دوره پادشاهان پهلوی دنبال میشد بر پایهی زبان فارسی، تاریخ مشترک، آموزش فراگیر و تأکید بر عقلانیت بنا شده بود.
با سقوط سلطنت پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، این پروژهی ملیگرایانه با مانع بزرگی مواجه شد. نظام جدید با شعارهای ایدئولوژیک و مذهبی، هویت ملی و ایرانی را به چالش کشید و تلاش کرد با تعریف جدیدی از هویت، مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی فراملی، مفهوم ملیگرایی را به حاشیه براند. همزمان، برخی روشنفکران و نویسندگان نیز، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، به نقد تند ملیگرایی ایرانی پرداختند و آن را ایدهای ارتجاعی و زیانبار معرفی کردند. در میان این افراد میتوان به چهرههایی چون احمد شاملو و غلامحسین ساعدی اشاره کرد. شاملو با گرایشی مارکسیستی و جهانی ، اسطورههای ملی را ابزار قدرت سیاسی میدانست و به شدت با روایت رسمی از تاریخ ایران باستان مخالفت میکرد و آن را امپریالیستی میدانست ! . ساعدی نیز در آثار نمایشی و داستانیاش، بیشتر بر رنج انسان ایرانی تمرکز داشت تا بر ستایش گذشته. هرچند هر دو به ظاهر دغدغهی رهایی، آزادی و عدالت داشتند، اما بیاعتمادی آنها به روایتهای ملی باعث شد که در عمل، در تقابل با جریان ناسیونالیسم فرهنگی و تاریخی ایران قرار گیرند و خواسته و ناخواسته به گسست بیشتر میان مردم و ریشههای تاریخیشان دامن بزنند.
اکنون، بیش از چهار دهه پس از این تحولات، ایران درگیر یک بحران عمیق هویتی است. نفوذ ایدئولوژیهای فراملی مذهبی از یکسو و دخالتهای خارجی کشورهایی مانند روسیه و چین برای اشاعه ایدئولوژی جهانی شدن مارکسیستی از سوی دیگر، هویت و وحدت ملی ایرانیان را تهدید کرده است. در چنین وضعیتی، احیای ملیگرایی فرهنگی و عقلانی ایرانی میتواند راهی حیاتی برای گذار از بحران باشد.
ملیگرایی مورد نظر، نه از نوع افراطی یا تهاجمی است، بلکه بر اساس فهم عمیق از تاریخ و هویت فرهنگی بنا شده است. این نوع ملیگرایی به دنبال حذف دیگران یا دشمنی با جهان نیست، بلکه هدفش بازیابی مفهوم شهروندی، تقویت وحدت ملی، گسترش آموزش فراگیر، عدالت اجتماعی و برقراری دموکراسی است.
تجربه کشورهای اروپایی نشان داده است که ملیگرایی فرهنگی و خردمندانه میتواند بهعنوان ابزاری قدرتمند برای حفظ انسجام اجتماعی و سیاسی عمل کند. کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا و بریتانیا با تکیه بر ناسیونالیسمی که ارزشهای مدنی و فرهنگی را در اولویت قرار میدهد، توانستهاند بحرانهای تاریخی و هویتی خود را پشت سر بگذارند و به ثبات و پیشرفت دست یابند.
در ایران نیز با بازگشت به چنین رویکردی میتوان بار دیگر جامعهای متحد و منسجم ساخت. تأکید بر زبان فارسی به عنوان ستون فکری هویت ایرانی، احیای نهادهای فرهنگی و آموزشی مدرن که تفکر انتقادی و عقلگرایی را ترویج دهند، بازسازی نظام حقوقی مبتنی بر اصول انسانی و عدالت، و بازگشت به خوانش علمی، مستند و افتخارآفرین از تاریخ ایران، گامهایی کلیدی در این مسیر است. در جامعهای که تکهتکه شده و همبستگی خود را از دست داده، بازگشت به ملیگرایی فرهنگی یعنی بازسازی رشتههای پارهشدهی اعتماد عمومی و خاطرهی مشترک ملی. ایرانی که بدون هویت ملی، تعریف ملت را از دست داده و منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح میدهد، نیاز دارد تا بار دیگر از نو «ملت» شود؛ نه فقط در معنا، بلکه در تجربهای که آن را زیسته است. و این تنها با احیای ناسیونالیسم فرهنگی، بومی، عقلمحور و مردمپایه ممکن است.
به همین دلیل معتقدم که ملیگرایی یک ضرورت تاریخی و اجتماعی برای ایران است. شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری، وقت آن رسیده باشد که ایرانیان این مفهوم را به مثابه راهکاری روشن و عملی برای عبور از بحرانها و ایجاد آیندهای آزاد و دموکراتیک بپذیرند. ملیگرایی فرهنگی و عقلانی میتواند و باید بار دیگر، چراغ راه آیندهی ایران باشد همانگونه که در دوران درخشان شاهان پهلوی بوده است.
✍ مهدی میرسعیدی استاد و پژوهشگر دانشگاه فلوریدا
مفهومی که در دل همین آگاهی تاریخی وریشههای مشترک فرهنگی ایرانیان شکل گرفت و به تدریج به یکی از محکمترین ستونهای هویت نوین ایرانی تبدیل شد.
دوران حکومت دو پادشاه پهلوی شاهد گسترش وسیع ملیگرایی و ملتسازی در قالب پروژههای مدرنسازی، نوسازی فرهنگی و اجتماعی بود. این دوران که با حمایتهای فرهنگی بزرگانی چون دکتر شجاعالدین شفا و دکتر محمود جعفریان همراه بود، تلاش داشت تا ایران را به جایگاه یک کشور مدرن و آگاه برساند؛ ناسیونالیسمی که در دوره پادشاهان پهلوی دنبال میشد بر پایهی زبان فارسی، تاریخ مشترک، آموزش فراگیر و تأکید بر عقلانیت بنا شده بود.
با سقوط سلطنت پهلوی و استقرار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، این پروژهی ملیگرایانه با مانع بزرگی مواجه شد. نظام جدید با شعارهای ایدئولوژیک و مذهبی، هویت ملی و ایرانی را به چالش کشید و تلاش کرد با تعریف جدیدی از هویت، مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی فراملی، مفهوم ملیگرایی را به حاشیه براند. همزمان، برخی روشنفکران و نویسندگان نیز، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، به نقد تند ملیگرایی ایرانی پرداختند و آن را ایدهای ارتجاعی و زیانبار معرفی کردند. در میان این افراد میتوان به چهرههایی چون احمد شاملو و غلامحسین ساعدی اشاره کرد. شاملو با گرایشی مارکسیستی و جهانی ، اسطورههای ملی را ابزار قدرت سیاسی میدانست و به شدت با روایت رسمی از تاریخ ایران باستان مخالفت میکرد و آن را امپریالیستی میدانست ! . ساعدی نیز در آثار نمایشی و داستانیاش، بیشتر بر رنج انسان ایرانی تمرکز داشت تا بر ستایش گذشته. هرچند هر دو به ظاهر دغدغهی رهایی، آزادی و عدالت داشتند، اما بیاعتمادی آنها به روایتهای ملی باعث شد که در عمل، در تقابل با جریان ناسیونالیسم فرهنگی و تاریخی ایران قرار گیرند و خواسته و ناخواسته به گسست بیشتر میان مردم و ریشههای تاریخیشان دامن بزنند.
اکنون، بیش از چهار دهه پس از این تحولات، ایران درگیر یک بحران عمیق هویتی است. نفوذ ایدئولوژیهای فراملی مذهبی از یکسو و دخالتهای خارجی کشورهایی مانند روسیه و چین برای اشاعه ایدئولوژی جهانی شدن مارکسیستی از سوی دیگر، هویت و وحدت ملی ایرانیان را تهدید کرده است. در چنین وضعیتی، احیای ملیگرایی فرهنگی و عقلانی ایرانی میتواند راهی حیاتی برای گذار از بحران باشد.
ملیگرایی مورد نظر، نه از نوع افراطی یا تهاجمی است، بلکه بر اساس فهم عمیق از تاریخ و هویت فرهنگی بنا شده است. این نوع ملیگرایی به دنبال حذف دیگران یا دشمنی با جهان نیست، بلکه هدفش بازیابی مفهوم شهروندی، تقویت وحدت ملی، گسترش آموزش فراگیر، عدالت اجتماعی و برقراری دموکراسی است.
تجربه کشورهای اروپایی نشان داده است که ملیگرایی فرهنگی و خردمندانه میتواند بهعنوان ابزاری قدرتمند برای حفظ انسجام اجتماعی و سیاسی عمل کند. کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا و بریتانیا با تکیه بر ناسیونالیسمی که ارزشهای مدنی و فرهنگی را در اولویت قرار میدهد، توانستهاند بحرانهای تاریخی و هویتی خود را پشت سر بگذارند و به ثبات و پیشرفت دست یابند.
در ایران نیز با بازگشت به چنین رویکردی میتوان بار دیگر جامعهای متحد و منسجم ساخت. تأکید بر زبان فارسی به عنوان ستون فکری هویت ایرانی، احیای نهادهای فرهنگی و آموزشی مدرن که تفکر انتقادی و عقلگرایی را ترویج دهند، بازسازی نظام حقوقی مبتنی بر اصول انسانی و عدالت، و بازگشت به خوانش علمی، مستند و افتخارآفرین از تاریخ ایران، گامهایی کلیدی در این مسیر است. در جامعهای که تکهتکه شده و همبستگی خود را از دست داده، بازگشت به ملیگرایی فرهنگی یعنی بازسازی رشتههای پارهشدهی اعتماد عمومی و خاطرهی مشترک ملی. ایرانی که بدون هویت ملی، تعریف ملت را از دست داده و منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح میدهد، نیاز دارد تا بار دیگر از نو «ملت» شود؛ نه فقط در معنا، بلکه در تجربهای که آن را زیسته است. و این تنها با احیای ناسیونالیسم فرهنگی، بومی، عقلمحور و مردمپایه ممکن است.
به همین دلیل معتقدم که ملیگرایی یک ضرورت تاریخی و اجتماعی برای ایران است. شاید اکنون بیش از هر زمان دیگری، وقت آن رسیده باشد که ایرانیان این مفهوم را به مثابه راهکاری روشن و عملی برای عبور از بحرانها و ایجاد آیندهای آزاد و دموکراتیک بپذیرند. ملیگرایی فرهنگی و عقلانی میتواند و باید بار دیگر، چراغ راه آیندهی ایران باشد همانگونه که در دوران درخشان شاهان پهلوی بوده است.
✍ مهدی میرسعیدی استاد و پژوهشگر دانشگاه فلوریدا
چاره چیست؟
لهستان و لهستانی ها زیر چکمه حکومت کمونیستی لهستان وابسته به اتحاد شوروی، له شده بودند. دهها تشکل و صدها روشنفکر برپا خواسته و پنهان و زیرزمینی به نقد چهره منحوس حکومت پرداختند. پیاپی از فقر و نداری و کمبود تولید و ناترازی های گوناگون و نکبت و فلاکت کشور و مردم داد سخن دادند. ولی هیچکدام از این ناله و فریادها نه تنها به جایی نمی رسید، که زندانها روز به روز بیشتر و پرتر، ترورها فزونتر، فلاکت گسترده تر و حکومت جری تر و ترسناکتر می شد.
اقلیتی نظامی مآب و پیرمردانی زهوار در رفته و در بند ایدئولوژی ورشکسته در ناز ونعمت از طریق ایجاد تفرقه، سرکوب جامعه مدنی و کنترل کردن کامل جریان اطلاعات و سرکوب، همچنان در قدرت پابرجا مانده بودند. در واقع ۹۶٪ مردم، در برابر ۴٪ وامانده و اسیر بودند. چاره چه بود؟! چه می شد کرد؟!
به زودی کارگری از میان مردم ناراضی بپا خواست. او درد را شناخته و درمان را نیز. لخ والسا کارگر کشتی سازی گدانسک، بین صدها روشنفکر و ناراضی پراگنده، مدعی و خودمحور، همه لهستانی ها را به همبستگی (Solidarnosc) فرا خواند. او در پی بسیج گسترده کارگران و روشنفکران علیه رژیم تمامیت خواه ايدئولوژی زده و اقلیت حاکم بر آمد. لخ والسا به همه لهستانی ها گوشزد کرد:
برای رستگاری لهستان فقط و فقط یک راه بیش نیست: همبستگی تام و تمام، تا فروپاشی رژیم. رژیم هم آن راه را تشخیص داده و با تمام توان اطلاعاتی، پلیسی، مطبوعاتی از هر راه تفرقه انگیز قومی، مذهبی، فکری و سرکوب، مانع شکل گیری اتحاد و یکپارچگی است. ولی ما با اراده دستجمعی و همبستگی هدفمند، در نهایت بر موانع چیره شده و راه را برای آزادی لهستان و برقراری دموکراسی فراهم خواهیم کرد. زیرا برای فروپاشاندن نظام متحجر استبدادی، همبستگی با هر بهایی گریز ناپذیر است.
لهستان و لهستانی ها طی کمتر از دوسال با حربه انسجام و پرهیز از تفرقه، کمر رژیم وابسته به شوروی را شکستند. آنان در پروسه این همبستگی، بیش از ۳۰۰ فرد و تشکل انقلابی نما و در واقع تفرقه افکن وابسته به پلیس مخفی ورشو را شناخته و به کلی کنار نهادند و یکدل و یکزبان حول محور لخ والسا جمع شدند.
امروز لهستان نامزد تبدیل شدن به توانمندترین قدرت اروپا است.
#یدالله_کریمی_پور
لهستان و لهستانی ها زیر چکمه حکومت کمونیستی لهستان وابسته به اتحاد شوروی، له شده بودند. دهها تشکل و صدها روشنفکر برپا خواسته و پنهان و زیرزمینی به نقد چهره منحوس حکومت پرداختند. پیاپی از فقر و نداری و کمبود تولید و ناترازی های گوناگون و نکبت و فلاکت کشور و مردم داد سخن دادند. ولی هیچکدام از این ناله و فریادها نه تنها به جایی نمی رسید، که زندانها روز به روز بیشتر و پرتر، ترورها فزونتر، فلاکت گسترده تر و حکومت جری تر و ترسناکتر می شد.
اقلیتی نظامی مآب و پیرمردانی زهوار در رفته و در بند ایدئولوژی ورشکسته در ناز ونعمت از طریق ایجاد تفرقه، سرکوب جامعه مدنی و کنترل کردن کامل جریان اطلاعات و سرکوب، همچنان در قدرت پابرجا مانده بودند. در واقع ۹۶٪ مردم، در برابر ۴٪ وامانده و اسیر بودند. چاره چه بود؟! چه می شد کرد؟!
به زودی کارگری از میان مردم ناراضی بپا خواست. او درد را شناخته و درمان را نیز. لخ والسا کارگر کشتی سازی گدانسک، بین صدها روشنفکر و ناراضی پراگنده، مدعی و خودمحور، همه لهستانی ها را به همبستگی (Solidarnosc) فرا خواند. او در پی بسیج گسترده کارگران و روشنفکران علیه رژیم تمامیت خواه ايدئولوژی زده و اقلیت حاکم بر آمد. لخ والسا به همه لهستانی ها گوشزد کرد:
برای رستگاری لهستان فقط و فقط یک راه بیش نیست: همبستگی تام و تمام، تا فروپاشی رژیم. رژیم هم آن راه را تشخیص داده و با تمام توان اطلاعاتی، پلیسی، مطبوعاتی از هر راه تفرقه انگیز قومی، مذهبی، فکری و سرکوب، مانع شکل گیری اتحاد و یکپارچگی است. ولی ما با اراده دستجمعی و همبستگی هدفمند، در نهایت بر موانع چیره شده و راه را برای آزادی لهستان و برقراری دموکراسی فراهم خواهیم کرد. زیرا برای فروپاشاندن نظام متحجر استبدادی، همبستگی با هر بهایی گریز ناپذیر است.
لهستان و لهستانی ها طی کمتر از دوسال با حربه انسجام و پرهیز از تفرقه، کمر رژیم وابسته به شوروی را شکستند. آنان در پروسه این همبستگی، بیش از ۳۰۰ فرد و تشکل انقلابی نما و در واقع تفرقه افکن وابسته به پلیس مخفی ورشو را شناخته و به کلی کنار نهادند و یکدل و یکزبان حول محور لخ والسا جمع شدند.
امروز لهستان نامزد تبدیل شدن به توانمندترین قدرت اروپا است.
#یدالله_کریمی_پور
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
8 تا از بزرگترین کشف ها و اختراعات تاریخ علم که موفق به کسب جایزه نوبل نشدند :
🔺سیمپیچ تسلا، کنترل از راه دور و تلگراف بی سیم توسط نیکولا تسلا
🔺نظریه چگالش بوز-انیشتین توسط ساتیندرا بوز
🔺نظریه انبساط جهان توسط ادوین هابل
🔺نظریه بیگ بنگ توسط جورج لمایتر
🔺نظریه نسبیت توسط آلبرت انیشتین
🔺کشف چرخش ستارگان نوترونی توسط جسلین بورنل
🔺تبخیر سیاهچالهها توسط استفان هاوکینگ
🔺اختراع لامپ توسط توماس ادیسون
https://t.me/parsomad
🔺سیمپیچ تسلا، کنترل از راه دور و تلگراف بی سیم توسط نیکولا تسلا
🔺نظریه چگالش بوز-انیشتین توسط ساتیندرا بوز
🔺نظریه انبساط جهان توسط ادوین هابل
🔺نظریه بیگ بنگ توسط جورج لمایتر
🔺نظریه نسبیت توسط آلبرت انیشتین
🔺کشف چرخش ستارگان نوترونی توسط جسلین بورنل
🔺تبخیر سیاهچالهها توسط استفان هاوکینگ
🔺اختراع لامپ توسط توماس ادیسون
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 یک کارشناس ترک در میزگردی در تلوزیونی ترکیهای توضیح میدهد:
«وقتی ترک ها از بیابان به این سو کوچ کردند، فرهنگ یکجانشینی، دولت ساختن، ساختن شهر و ساختمان همچنین دین را از ایرانیها آموختند و دچار تحول شدند!»
«وقتی ترک ها از بیابان به این سو کوچ کردند، فرهنگ یکجانشینی، دولت ساختن، ساختن شهر و ساختمان همچنین دین را از ایرانیها آموختند و دچار تحول شدند!»
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر پارسی طیب اردوغان در آیین گشایش مسجد ایاصوفیه استانبول
با تصمیم دیوان عالی ترکیه و تلاش های حزب حاکم ایاصوفیه از موزه به مسجد تبدیل شد.
رئیس جمهور ترکیه در آیین گشایش ایاصوفیه به عنوان مسجد شعری پارسی از سلطان محمد فاتح عثمانی خواند که به هنگام تصرف قسطنطینه سروده بود:
پرده داری میکند در قصرِ قیصر عنکبوت
بوم، نوبت می زند بر تارم افراسیاب
در دربار عثمانی شعر و ادبیات فارسی آنچنان نفوذی داشت که میبایست تمام شاهزادگان عثمانی ادبیات و شعر و زبان فارسی را می اموختند
تا صد سال پیش حداقل هفتاد درصد واژگان مورد استفاده در ترکیه فارسی بود
https://t.me/parsomad
با تصمیم دیوان عالی ترکیه و تلاش های حزب حاکم ایاصوفیه از موزه به مسجد تبدیل شد.
رئیس جمهور ترکیه در آیین گشایش ایاصوفیه به عنوان مسجد شعری پارسی از سلطان محمد فاتح عثمانی خواند که به هنگام تصرف قسطنطینه سروده بود:
پرده داری میکند در قصرِ قیصر عنکبوت
بوم، نوبت می زند بر تارم افراسیاب
در دربار عثمانی شعر و ادبیات فارسی آنچنان نفوذی داشت که میبایست تمام شاهزادگان عثمانی ادبیات و شعر و زبان فارسی را می اموختند
تا صد سال پیش حداقل هفتاد درصد واژگان مورد استفاده در ترکیه فارسی بود
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ویدیوی رنگی شده از آلبرت انیشتین و نگاهی کوتاه به اتفاقات بین سالهای 1930 تا 1937 در زندگی وی (با زیرنویس فارسی)
https://t.me/parsomad
https://t.me/parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥پیام دوستی و امیدبخش "تکوابه" شهروند اروگوئه ای به #زبان_فارسی به دوستان ایرانی اش.
📌تکوابه یک ترم زبان فارسی را در کلاس استاد بهادر باقری آموخته و سپس به شخصه قندپارسی را آموخته.
او در سخنانش، شعری از ماریو بندتّی، شاعر و نویسنده ی ملی و نامدار اروگوئه می خواند.
💥"تکوابه"، یک نام اصیل سرخ پوستی است.
@parsomad
📌تکوابه یک ترم زبان فارسی را در کلاس استاد بهادر باقری آموخته و سپس به شخصه قندپارسی را آموخته.
او در سخنانش، شعری از ماریو بندتّی، شاعر و نویسنده ی ملی و نامدار اروگوئه می خواند.
💥"تکوابه"، یک نام اصیل سرخ پوستی است.
@parsomad
Forwarded from گذرگاه تاریخ (ع نفریه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM