پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
300 subscribers
31.9K photos
10.7K videos
7.34K files
8.92K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
#یک_فنجان_تفکر ☕️



۵۰۰ سال دیگر زمین در چه وضعیتی خواهد بود؟

تا جایی که می‌دانیم دو نوع فرآیند اصلی سیاره ما را تغییر می‌دهد:
یکی شامل چرخه‌های طبیعی است، مانند نحوه چرخش و حرکت سیاره به دور خورشید و دیگری ناشی از اشکال حیات و انواع جانداران، به‌ویژه انسان‌ها.

زمین دائماً در حال تغییر است؛ می‌لرزد، زاویه شیب آن تغییر می‌کند و حتی مدار آن تغییر می‌کند تا زمین را به خورشید نزدیک‌تر یا دورتر کند. این تغییرات طی ده‌ها هزار سال رخ می‌دهند و همین تغییرات مسئول عصرهای یخبندان بوده‌اند.
پانصد سال در علم زمین‌شناسی چندان زمان طولانی حساب نمی‌شود. پس‌ازاین نظر‌گاه تغییرات چشمگیری رخ نخواهد داد.

انسان‌ها در حال تغییر دادن سیاره هستند
دومین تأثیرگذار بزرگ روی این سیاره موجودات زنده هستند.
پیش‌بینی اثرات حیات در این سیاره دشوارتر است. برهم زدن بخشی از یک اکوسیستم می‌تواند بسیاری از چیزهای دیگر را نیز از بین ببرد
. انسان‌ها به‌طور خاص در حال تغییر زمین از راه‌های مختلف هستند.

ما جنگل‌ها را نابود کرده و زیستگاه‌های مهم حیات‌وحش را برای ساختن شهرها و پرورش محصولات کشاورزی از بین بردیم. گونه‌های مهاجم را در سراسر سیاره جابه‌جا کردیم و اکوسیستم‌ها را از کار انداختیم و همچنین به گرمایش جهانی دامن زدیم.

در کل انسان‌ها بیشتر با سوزاندن سوخت‌های فسیلی که گازهای گلخانه‌ای زیادی نسبت به ظرفیت این سیاره و اتمسفرش، در اتمسفر آزاد می‌کنند و باعث تغییرات آب‌وهوا می‌شوند.
بیشتر بخوانید

به‌طورمعمول گازهای گلخانه‌ای گرمای خورشید را مانند شیشه‌های گلخانه‌ها به دام می‌اندازند و زمین را گرم‌تر از آنچه در حالت عادی می‌بود نگه می‌دارند.

نتیجه دی‌اکسید کربن بیش‌ازحد این است که دما افزایش می‌یابد و می‌تواند منجر به‌روزهای بسیار گرم و مرگبار تابستانی و ذوب شدن یخ‌ها در گرینلند و قطب جنوب شود.

ذوب شدن تخته‌های یخ موجب بالا رفتن آب اقیانوس‌ها شده و منجر به جاری شدن سیل در مناطق ساحلی می‌شود.

این همان چیزی است که زمین در حال حاضر با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند.
بسته به تمایل انسان‌ها برای تغییر این رویه، این تغییرات می‌تواند طی ۵۰۰ سال آینده زمین را به یک سیاره بسیار متفاوت تبدیل کند.

یک سیاره در حال گرم شدن همچنین می‌تواند آب‌وهوای شدید و بحرانی مانند امواج گرما، طوفان و خشک‌سالی را تجربه کند که خود این‌ها می‌توانند چهره زمین را تغییر دهند. به‌این‌ترتیب همه گونه‌های زنده زمین در معرض خطر هستند.

عبرت گرفتن از ۵۰۰ سال گذشته
با نگاهی به ۵۰۰ سال گذشته در‌می‌یابیم که بخش زنده زمین که بیوسفر نامیده می‌شود، به طرز چشمگیری تغییر کرده است.

تعداد انسان‌ها از حدود پانصد میلیون نفر به بیش از ۷٫۵ میلیارد نفر در حال حاضر افزایش‌یافته است.

بیش از ۸۰۰ گونه گیاهی و جانوری به دلیل فعالیت‌های انسانی در این دوره منقرض شده‌اند.

با افزایش جمعیت انسانی سایر گونه‌ها فضای کمتری برای پرسه زدن و زندگی دارند.

بالا آمدن سطح آب دریاها به معنای کمتر شدن خشکی‌ها است و افزایش دما باعث مهاجرت بسیاری از گونه‌ها به سرزمین‌هایی با آب‌وهوای بهتر می‌شود.

همه تغییرات زمین توسط انسان ایجاد نمی‌شود، اما انسان برخی از آن‌ها را بدتر از پیش کرده

با این اوصاف زمین ظرف ۵۰۰ سال آینده ممکن است کاملاً غیرقابل‌سکونت باشد.

یا اینکه نسل بشر و زاد و ولد انسان‌ها بر اثر همه‌گیری‌های پی‌درپی و رواج عفونت‌های مقاوم به آنتی‌بیوتیک، طوفان، سیل و خشک‌سالی به میزان جمعیت قرون وسطی برگردد.

یک احتمال بسیار ضعیف و خوش‌بینانه هم وجود دارد که سیاره زمین همچنان با جنگل‌ها، اقیانوس‌ها، مزارع و شهرهای پر جنب‌وجوش خود برای قرن‌های بیشتری پذیرای بشر باشد.

سارا باقری نویسنده امور اجتماعی، زندگی- ایندیپندنت فارسی

برای داشتن زمینی سیز وصلح جهانی تلاش کنیم
Forwarded from اتچ بات
📕#یک_مشت_تمشک

#اینیاتسیو_سیلونه

یک مشت تمشک از جمله آخرین رمان‌هایی است که اینیاتسیو سیلونه – نویسنده ایتالیایی – در زندگی خود نوشته است. این رمان مشابه تمام کتاب‌های ترجمه شده از این نویسنده به نقد ایدئولوژی می‌پردازد و تلاش دارد که توجه خواننده را به روابط انسانی جلب کند.
در ابتدای کتاب با شخصیت «مهندس روکو دوناتیس» آشنا می‌شویم که به شکل عجیبی سرخورده است. انگار دیگر هیچ چیزی در دنیا برای او اهمیت ندارد یا بهتر است بگوییم روکو از زندگی بریده است. حتی حالت چهره او عادی نیست: «چهره‌اش سرد و درهم رفته بود. دیدگان وحشتزده‌اش گویی از شیشه ساخته شده بود. چهره‌اش، مانده مرده بیرنگ بود.» کتاب را که بیشتر می‌خوانیم متوجه می‌شویم او از وضعیتی که حزب کمونیست ایجاد کرده ناراضی است و حتی نشان شجاعت و افتخار را از طرف آن‌ها قبول نمی‌کند.
از نظر روکو حزب زمانی اهمیت داشت که «سّری بود. آن موقع اعضایش را یک عده محکومین تشکل می‌دادند اما حالا ما هم به نوبه خود داریم عده‌ای را محکوم می‌کنیم.» و این عده‌ای که از طرف حزب محکوم می‌شوند تنها برای عدالت مبارزه کرده‌اند. بنابراین روکو از حزب استعفاء می‌دهد اما دوستانش همچنان در حزب می‌مانند.♦️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️🌺✍️🌺درود شبتان بخیر، سرشار از عشق و آرامش!بیایید همدیگر را دوست بداریم چون همگی خواهیم مرد

🖊️🌿لبت شعر و دوچشمت  مصرعش باد
به هربیتی  دهانت مطلع اش باد
ردیفت بوسه ها در وقت چیدن
به روی چشم نرگس غنچه اش باد
   
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿کفش دروغ پوشیده  دنیا
کتیبه های تاریخ را
رنگ خون می زد
و ستاره ها بی تفاوت
رام سرنوشت
چاشنی خواب را
در گوشه ای دنج
می کشند
    
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿سپیده که سربزند
ایستاده ای از بلندای کوه
انگشتانت
روشن می کنند
تمام معبرها ی عاشقی را
تا هیچ کس
در کوچه‌های دلدادگی
راه را گم نکند

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

🖊️🌿آزادی انگشت در چشم
کوچه به کوچه می گشت
بر انگشتانی
که به آتشش می کشیدندش
ودودش چشمها را می سوخت
وقتی که ته مانده اش را
پرت می کردند
     
#ایرج_جمشیدی_بینا


✍️📗باید به کودکان آموخت که جهان بی باتوم و گلوله زیباتر است!
باید به فکر ساختن
یک بادبادک بود!
هنوز هم با مُشتی نخ و کمی کاغذ می‌شود به گیسِ طلای خورشید رسید!
کودکی که با مسلسل بازی کند،
جهان را نجات نخواهد داد ...

📕
#یک_مرد
#اوریانا_فالاچی📚
🔶 #یک_قانون_خوب ❤️

ماشین را در زیر سایه درختی و در یکی از خیابان های فرعی برای دقایقی، پارک کردم تا ساعت پایان طرح ترافیک آغاز شود و بتوانم وارد منطقه طرح شوم.

کودکی حدودا ۹ ساله را دیدم که با شتاب، کوله اش را جلوی در خانه ای انداخت و پشت سر خانم سالمندی که در دستانش چند پلاستیک از مایحتاج خریداری شده اش بود، دوید و گفت؛
خانم، خانم، اجازه بدهید کمکتون کنم.

به
یک باره انبوهی از پرسش ها، همراه با حالی شگفت زده و متعجب، ذهنم را در بر گرفت.
این پسر بچه چگونه هم از خود مراقبت می کند، و هم به دیگران اعتماد؟!

در شرایطی که بچه های این سنین،  یا وابسته به والدین هستند، یا سر در بازی های کامپیوتری دارند،
یا مشغول بازی با همسالان در کوچه ها هستند، و یا مثل شاهزاده ها، در خانه با مربی خصوصی کار می کنند، !؟
چگونه نیاز
یک سالمند را "می بیند" و به او کمک می کند؟ چه کسی به او آموزش داده است؟ چگونه این احساس امنیت و اعتماد را به دست آورده است؟

در همین حال و افکارم سیر می کردم، که دیدم همان پسر بچه با
یک شاخه گل در دست، مسیر رفته را بر می گردد.

پیاده شدم، و  گفتم؛ می دانم عجله داری، عذر خواهی می کنم وقتت را می گیرم.
یک سوال داشتم.
این کمک به دیگران را در کتابها خواندی یا در مدرسه به تو آموزش دادند و یا پدر و مادرت به تو یاد دادند.
همینطور که نفس نفس می زد و صورتش از گرما گل انداخته بود، گفت:

ما در خانه
یک قانون داریم، و آن این است که؛

هر زمانی تکالیفم را انجام نمی دهم،
یا کار بدی کرده باشم،
پدر و مادرم از من می خواهند که حتما
یک کاری که کمک به دیگران هست را انجام دهم.

امروز استاد موسیقیم از تمرینم راضی نبود، مادر گفت: برو ببین چیکار میخوای بکنی؟

گفتم یعنی والدینت تعیین می کنند با چه روشی باید کمک بکنی، یا خودت انتخاب می کنی؟
گفت؛
آنها فقط می گویند، ببین میخوای چیکار کنی؟

با خود فکر کردم عجب پدر و مادر فیلسوفی دارد این پسر.

یعنی این کمکت به این خانم مسن، تنبیهی بود که باید می شدی؟
گفت؛ بله
گفتم دیگر چه کمک هایی به دیگران کردی؟

گفت چند بار به پسر همسایه که مدرسه استثنایی می رود، ریاضی آموزش دادم.
چند بار هم رفتم پیش مادر بزرگم که تنهاست، خوابیدم.
یک بار هم پول توجیبی روزم را دادم به یک نفر.
گفتم این شاخه گلی که در دست داری داستانش چی هست؟
گفت: 
آن خانم از گل فروشی سر کوچه خونش خرید و به من داد،

گفتم اجازه دارم اسمت را بپرسم؟ گفت محمد هستم ... گفتم محمد چند سال داری؟ گفت ۹ سال.
گفتم محمد، گل ندارم که به تو هدیه بدهم، ولی
یک بسته شکلات گرفتم تا ببرم مهمانی، این را  به تو  که امروز، عشق، امید و شادی را به من هدیه دادی، می دهم.
سلام منو به پدر و مادرت  هم برسان. خواهشی  هم داشتم؛

اول اینکه مراقب خودت باش.

طوری که گویا فهمید منظورم چیست؟ خندید و گفت هستم. به هر کسی کمک نمی کنم.

دوم اینکه وقتی بزرگ شدی و خیلی توانمند تر از امروز شدی، به کمکت به دیگران ادامه بده.

دستی تکان داد و خداحافظی کرد و رفت.

خوشحال شدم که هنوز میتوان دلهایمان را آب و جارو زد.

هنوز می شود به فرزندانمان یاد بدهیم که در رنج، درد، شادی و غم دیگران شریک شوند.

هنوز میشود عشق را به دیگران هدیه کرد. هنوز می توان لبخند را بر آسمان هر کوچه ای به پرواز در آورد.

کانال الفبا
#یک_روز_تو_را
پیش از رفتن
در بیتی عریان خواهم سرود
تا درشعرم ماندگار باشی

ان روز من هم بخواهم
تو رفتنی نیستی
و شعرم تن پوشت میشود⚘️⚘️

#ایرج_جمشیدی_بینا
Naghshe Khial (remix
Homayoun Shajarian
#آهنگ (نقش خیال)
#همایون_شجریان

اندیشه‌ی معشوق نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتد


#صائب_تبريزی
#یک_بیت
#یک_فنجان_تفکر ☕️

” معنای زندگی از فرد به فرد، روز به روز، ساعت به ساعت در تغییر است. هر فرد می بایست معنی و هدف زندگی خود را در لحظات مختلف دریابد. هیچ معنای انتزاعی که انسان عمری را صرف یافتنش نماید وجود ندارد، بلکه هر یک از ما دارای وظیفه و رسالتی ویژه در زندگی ست که می بایست بدان تحقق بخشد.”

” انگیزه اصلی و هدف زندگی گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معنی جویی زندگی ست که به زندگی مفهوم واقعی می بخشد، به همین دلیل انسان ها درد و رنجی را که معنی و هدفی دارد با میل تحمل می کنند.”

«کسی که چرایی برای زیستن داشته باشد، از پس هر چگونه ای نیز بر می آید»

ویکتور فرانکل
FreeBOOK_Com.pdf
10.6 MB
👤 #یک_دو_سه_بی_نهایت
📙
#ژرژ_گاموف


📖 #معرفی_کتاب

در کتاب یک دو سه بینهایت، بااستدلالهای جورج گاموف متوجه میشویم که جهان و کائنات کروی شکل هستند و نیروی گرانش عظیمی در مرکز این کره قرار دارد که هیچ انرژی و ماده ای قادر به فرار از محدوده این کره نیست، در این کتاب از اتم ها - ستارگان - ابری ها - انتروپی ها - ژن ها - فضا - اجرات سماوی و ... سخن به میان آمده است ...!

👤 #یک_دو_سه_بی_نهایت
📙 #ژرژ_گاموف


@ppdfff
#یک_قاچ_کتاب 🍉


نیچه یک‌بار گفته تفاوت اصلی انسان و گاو این بود که گاو می‌دونست چطور وجود داشته باشه، چطور بدون بیم یعنی ترس در زمان مقدس اکنون، بدون سنگینی بار گذشته و بی‌خبر از وحشت‌های آینده زندگی کنه. ولی ما انسان‌های بدبخت چنان در تسخیر گذشته و آینده‌ایم که فقط می‌تونیم مدت کوتاهی در اکنون پرسه بزنیم. می‌دونین چرا تا این حد در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟ نیچه می‌گه چون روزهای کودکی، روزهای بی‌خیالی بوده‌اند، روزهایی عاری از دلواپسی، روزهایی که هنوز آوار گذشته‌ها و خاطرات دردناک و محزون بر ما سنگینی نمی‌کرده‌اند.

#درمان_شوپنهاور
#اروین_د_یالوم
#یک_فنجان_تفکر ☕️

قانون پارتو و کاربرد آن در زندگی

سال‌ها قبل، یک متخصص مدیریت به نام «پارتو» قانون مهمی را بیان کرد:«ما برای انجام همه‌ی کارها وقت نداریم. ما برای انجام همه‌ی کارها پول نداریم. اما برای انجام" مهم‌ترین کارها" وقت و پول داریم.»

بنابراین یکی از «مهم‌ترین کارها» این است که تعیین کنیم «مهم‌ترین کارها» برای زندگی من کدام‌اند؟

به این کار «اولویت‌بندی» می‌گوییم.

اگر «اولویت‌بندی» نداشته باشیم، وقت و پول خود را صرف کارهایی می‌کنیم که از درجه‌ی دوم یا حتی سومِ اهمیت برخوردارندآن‌وقت برای کارهای درجه یک خود، وقت یا پول کافی نداریم.

برای نمونه، در زمینه‌ی «اعتبار»؛ ما در بین مردم، اعتباری داریم اما این اعتبار، «بی‌نهایت» نیست. اگر اعتبارمان را در جایی خرج کنیم که از درجه‌ی اهمیت پایینی برخوردار است، در جایی‌که از درجه‌ی اهمیت بالاتری برخوردار است، «اعتبار» کم می‌آوریم

اکنون قانون «پارتو» را در حیطه‌های مختلف زندگی بیان می‌کنیم:

🔹معیارهای زندگی

همه‌ی سلیقه‌های من را دیگران نمی‌توانند برآورده کنند، پس لازم است به‌ وضوح و روشن بیان کنم که مهم‌ترین اصول من در زندگی کدام‌اند. آن‌گاه دیگران می‌توانند در مراوده با من، مهم‌ترین اصول و ارزش‌های مرا رعایت کنند.

🔸روابط با انسان‌ها

همه‌ی انسان‌ها را نمی‌توان راضی نگه‌داشت اما می‌توان مهم‌ترین انسان‌ها را راضی نگه‌داشت.
پس لازم است تکلیفِ خودم را روشن کنم که مهم‌ترین انسان‌ها در زندگی من چه کسانی هستند و بیش‌ترین سرمایه‌گذاری‌ام را روی چه کسانی لازم است انجام دهم.

🔹لذت‌ها

من نمی‌توانم از همه‌چیز، لذت ببرم. برای برخی لذت‌ها، لازم است از برخی دیگر از لذت‌ها بگذرم، پس لازم است برای خودم تعریف کنم اولویت‌بندی لذت‌های زندگی، برای من چگونه است. به عبارت دیگر، چه چیزی را به چه چیزی می‌فروشم.

🔸اظهارنظر

من نمی‌توانم در مورد همه‌چیز اظهارنظر کنم.
لازم است مهم‌ترین جنبه‌هایی که دغدغه‌ی اظهارنظر در آن‌ها را دارم، مشخص کنم و دانش خود را در آن زمینه‌ها بالا ببرم.

ایستارتاپس
این گلوله خیلی بی‌رحمه، اما بی‌رحم‌تر کسی هست که اون رو ساخته و بی‌رحم‌تر از اون دولتی هست که اون رو سفارش داده و بی‌رحم‌تر کارخانه‌ای هست که با ساختنِ اون پولدار شده.

اما اون کارگرهایی هم که با دقت و با تایید سندیکا و حزب‌های سوسیالیستِ صلح‌طلبِ خودشون تو کارخانه‌‌ی سازنده‌ی اون فشنگ‌ها کار می‌کنن و اگه فشنگی عیبی داره یعنی سرعتش کمتر یا خوب نمی‌چرخه و خوب آدم نمی‌کشه، اون رو کنار می‌ذارن هم همون اندازه بی‌رحمن.

بی‌رحم‌تر از همه‌ی اینا اون سرباز‌هایی هستن که درست هدف می‌گیرن تا فشنگ‌ها هدر نرن و بعدش با این شعارِ کثافت، خودشون رو تبرئه می‌کنن که: من دستور رو اجرا می‌کردم! من دستور رو اجرا می‌کنم! من دستور رو اجرا کردم!



📚 #یک_مرد
🖊
#اوریانا_فالانچی
#یک_قاچ_کتاب🍉

انسان نمی‌تواند عادل باشد، اما می‌تواند به جای درد، زیبایی پدید بیاورد. بزرگ‌ترین انتقام از بی‌عدالتی‌های دنیا این است که آدم شاعر باشد، موسیقی زیبا بنوازد، تابلوهایی خلق کند که بیننده را سرِ جایش میخکوب کند، جز این عدالتی وجود ندارد. احمق کسی است که به انتظار عدالت سیاستمداران بنشیند؛ همان احمق‌هایی که دنیا را ویران کرده‌اند. آه، چقدر باید کودن باشند آدم‌هایی که منتظرند رهبران ابلهشان عدالت را برایشان بیاورند! آنها دنیا را با تعفن خود آلوده کرده‌اند.


#شهر_موسیقیدان‌های_سپید
#بختیار_علی
#یک_قاچ_کتاب 🍉


مردم خسته‌اند؛ خستگی به‌ وضوح در چهره‌هایشان پیداست. از خودم پرسیدم آن‌ها با وجود این همه مصیبت، چگونه می‌توانند ادامه دهند؟ چگونه هر روز صبح بیدار می‌شوند تا کار و تلاش کنند؟ اما مگر گزینه دیگری هم دارند؟ یا من خیلی ضعیفم؟ هزاران نفر جز من از این جهنم و این جنگ داخلی فرار می‌کنند. جنگی که هیچ‌کس نمی‌داند کِی از سلاخی و کشتار دست می‌کشد. شاید مدتی کوتاه متوقف شود تا نفسی تازه کند، اما دوباره به بلعیدن کشور ادامه می‌دهد.

#آن_تک_درخت_انار
#سنان_انطون
✍️عادت، ناجوانمردانه‌ترین بیماری است، زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.
در اثر عادت، در کنار افراد ِ نفرت‌انگیز زندگی می‌کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم. به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.

عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست. زیرا آهسته وارد می‌شود، در سکوت، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم ِ آن شده‌ایم، می‌بینیم که هر ذرهٔ بدنمان با آن عجین شده است، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند.


📕  #یک_مرد
  #اوریانا_فالاچی
Une Femme Amoureuse
Mireille Mathieu
🎼❤️🎼
🗣#مری_ماتیو
🎼#یک_زن_عاشق

دیروز، امروز ، فردا
همه تنها یک روزند،
وقتی تو دستم را گرفتی؛
......................

🎼چشمای من...
چشمای تو...
تو نگاهم‌می کنی،
‌ولی کی می دونه
اصلا منو می بینی...
اما من...
فقط تو رو می بینم ...
🍏🍎🍃
#یک_قاچ_کتاب 🍉

بی‌اعتقادی یک نیروی مخرب است.فکری که ایمانش را از دست داده یا گرفتار شک شده است، پی دلایلی می‌گردد تا دودلی خود را توجیه کند.مسبب بسیاری از شکست‌ها، بی‌اعتقادی، عدم اطمینان، گرایش ناخودآگاه به شکست و نداشتن رغبت چندان به پیروزی است.کافی است تردید به خود راه دهید تا شکست بخورید و به پیروزی بیندیشید تا مؤفق شوید.


#جادوی_فکر_بزرگ
#دیوید_جوزف_شوارتز
#یک_روز_تو_را
پیش از رفتن
در بیتی عریان خواهم سرود
تا درشعرم ماندگار باشی

ان روز من هم بخواهم
تو رفتنی نیستی
و شعرم تن پوشت میشود
#ایـــــــــرج_جــــــــمــشــیـدی_بـیـنـا
#یک_قاچ_کتاب 🍉


زندگی می‌تواند خیلی سریع از کنارمان رد شود و قبل از اینکه بفهمیم رفته باشد. به همان اندازه که لحظات و اتفاقات مهم زندگی‌مان اهمیت دارند، لحظات کوچک و گذرا هم که جزئی از آن‌ها هستند ارزشمندند. حس کردن ارتباط، حضور، سادگی و شادی چیزهایی هستند که به زندگیمان در سطح عمیق‌تری ارزش می‌بخشند.

#هوگه
#پیا_ادبرگ
#یک_قاچ_کتاب 🍉

هرچه بیشتر به میزانِ عشق‌مان اضافه کنیم، شانس بیشتری برای رهایی از دام سایه خواهیم داشت.بچه‌هایمان را دوست بداریم، اما این کافی نیست.باید یاد بگیریم بچه‌های دیگران را در آن سوی دنیا نیز دوست داشته باشیم. دوست داشتن آنها که با ما هم عقیده‌اند کار آسانی است. باید دوست داشتن آنهایی را بیاموزیم که با آنها هم رأی نیستیم.

#اثر_سايه
#دبی_فورد

@ketabdooni
✍️🌺درود بامدادتان به رنگ عشق وشادی  بخیر باد روزتان بر پرنیانی از تامل ،تحمل ،خرد وکامیابی تندرست وخوشحال بمانید.
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀

زندگی خیلی ساده است. در پنج عبارت خلاصه میشود؛ که آنها اسرار حیات آدمی هستند

- آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: "متاسفم"

- آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "من را ببخش"

- آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: "دوستت دارم"

- آدمی باید شاکر داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: "متشکرم"

- و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛
تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد ...

🔺
🖋️🌿:صبح پاییز و باد با خود برد
برگ هایی که روح شان افسرد
رنگ ها زد که تا کند درمان
نشود زنده انکه ناگهانش مرد

🖋️🌿صبح پاییز ودلگشاست غزل
عشق اورده با شمیم  عسل
واژه ها کرده تا ردیف به شوق
زندگی شد دوباره طعم بغل

🖋️🌿بهای آنچه شادی بود دیدی زندگانی بود
میان چاه ویل آرزوهایی که نارس ماند
    
🔺
🖋️🌿کدام صبح
کدام خیابان
کدام میدان
دست بلند خورشید
می شوی
تا به اشاره ای جهانی را
برشانه بگیری
پیش از رستاخیز

🖋️🌿از فراز کدام ستاره آمده ای
که از لبانت
شبانه های غزل نمی افتد
سپرده تن
به رقص واژه های دل انگیز
وآواز با شکوه سحوری
میان بانگ سحرگاه
گشوده پیله های دوست دارم را
ورام دست به سودایی سر سپرده ای
که  نقاب از سایه ها بر می گیرد
وبی کلام می رقصد
به ساز صبح گاهی نسیمی
گلاب گرفته
از شاخه های ترد سرخ گلی مست
در چهار راه دوست دارم این ویرانی
شاید علاج عاجل این فصل جنگ باشد
تا بازبنویسد:
جهان نیاز دارد
به عشق بیشتر از کینه
به صلح بیشتر از جنگ
وبه کفش های سیاست
بیش از چکمه ی ژنرال ها

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
🔺

✍️📒
#یک_فنجان_تفکر ☕️

آرام زندگى كن!
هيچ چيز در اين جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذير نيست؛

با اين حال براى حل كردن آنچه سخت است،
چيز ديگرى ياراى مقابله با آب را ندارد!

نرمى بر سختى غلبه مى‌كند و لطافت بر خشونت. همه اين را مى‌دانند
ولى كمتر كسى به آن عمل مى‌كند!

انسان، نرم و لطيف زاده مى‌شود و به هنگام مرگ، خشك و سخت مى‌شود.
گياهان هنگامى كه سر از خاك بيرون مى‌آورند، نرم و انعطاف‌پذيرند و به هنگام مرگ، خشك و شكننده

هر كه سخت و خشك است، پایانش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف‌پذير، سرشار از زندگى است.

آرام زندگى كن!
هرگز با طبيعت يا همنوعان خود ستيزه مكن
و گزند را با مهربانى تلافى كن...

🔺                 🔺                    🔺